سه شنبه 4 اسفند 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نکاتی پيرامون آينده جنبش سبز، علی افشاری

علی افشاری
هم نيروهای مدافع نظام و مخالف بلوک خامنه‌ای – احمدی‌نژاد، هم اصلاح‌طلبان و هم مخالفان جمهوری اسلامی در اين جنبش سهم دارند. استخراج قواعد مشخص برای تعامل و رقابت اين جريان‌ها حول حوزه‌ مشترک، تضمين‌کننده‌ قوام و تداوم نشاط و پويايی جنبش است. اين مهم نيازمند مشارکت همه‌گان در عرصه گفتگو است تا نهايتا مردم به عنوان داور نهايی الگوی مورد نظرشان برای کنش‌ورزی و شاکله هويتی جنبش را انتخاب کنند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


جنبش سبز قريب به ۱۱ ماه است که فضای سياسی ايران را متاثر کرده است و نقطه اميد کسانی شده است که تغيير شرايط موجود را انتظار می کشند. اين جنبش قوی ترين و طولانی ترين حرکت اعتراضی در طول تاريخ جمهوری اسلامی نيز بوده است . تحرک مستمر ، اتخاذ شيوه های عقلانی ، شجاعت مدنی ، استفاده از تکنولوژی های نوين اطلاعاتی، تنوع نيرو های درگير و پيدا کردن ابعاد بين المللی نقاط قوت اين جنبش هست.
اما درعين حال جنبشی ناهمگون نيز بوده است که گستردگی دامنه خواسته ها و مطالبات آن اجازه نداده تا چهارچوبی معين پيدا کند. البته به نحو شگفت انگيزی اين حرکت با همه تفاوت ها توانسته بقاء خود را حفظ کرده و بر مبنای همفکری و وحدت در صحنه عمل به مبارزه خود ادامه دهد.
فقدان سازمانيافتگی مطلوب ،رهبری ضعيف ، نبود برنامه مبارزاتی کارآمد ، عدم تناسب بين بدنه و رهبری حرکت و مشخص نبودن مطالبات فراگير و معين به عنوان اهداف آنی و کوتاه مدت، ايرادات عمده ای هستند که باعث شده اند جنبش تا کنون دستاورد ملموسی به لحاظ ايجابی کسب نکند.
اگر چه تعاريف و نوع تصورات از جنبش سبز طيف متنوع و گسترده ای را تشکيل می دهد اما در اصل نيرو های حامل آن را در سه سطح می توان تفکيک کرد. سطح اول نيروهايی وابسته به جمهوری اسلامی هستند که نسبت به تحولات قدرت و نوع چينش کارگزاران رده اول توسط رهبری در ساليان اخير معترض هستند .نيروهای حاضر در اين سطح انگيزه های متفاوتی دارند. برخی از اينکه به حاشيه رانده شده اند ، مسئله دار شده اند و می خواهند دوباره در مناصب اصلی قدرت قرار بگيرند. برخی ديگر موقعيت و منزلت از دست رفته را می جويند. گروه ديگر تفسير و قرائت متفاوتی از جمهوری اسلامی و مبانی مشروعيت حکومت دارند و تداوم روند فعلی را برای نظام و آرمان های انفلاب خطرناک می دانند. عده ای نيز در تکاپوی اصلاحات هستند تا بتوانند ظرفيت نظام را بگونه ای توسعه بدهند که پذيرای خواسته ها و مطالبات مردم شود. برخی از روحانيانی که در گذشته محل توجه بودند ، اينک از نفوذ روز افزون نظاميان و مهدويت گرا های افراطی و ستيزه جو احساس خطر کرده اند.
در سطح دوم ،نيروهای اجتماعی فعال هستند که فرصت پيش آمده را مناسب ديده اند تا فرايند تحقق مطالبات تاريخی ملت در رسيدن به حکومتی مدرن، دموکراتيک ، توسعه گرا و مقتدر و شکل گيری جامعه مدنی قدرتمند را تحرکی جديد ببخشند. خواسته اين نيروها در امتداد نهضت مشروطه است که هر چند سال يک بار مطالبات پاسخ نيافته خود را در قالب خيزش های اجتماعی دنبال کرده است. اکنون افق جديدی گشوده شده است تا بتوان مسير ناتمام مبارزات گذشته را به نقطه پايان رساند.
در اين سطح بيشتر جنبش های اجتماعی و جوانان فعال هستند و از تنوع ايدئولوژيک ، فرهنگی و نسلی غنی برخوردار است. طيف رنگارنگی از نيروهای لائيک گرفته تا نوگرايان مذهبی ، روشنفکران و روحانيت مستقل ، کارفرمايان بخش خصوصی ، نيروهای مردمی بازار، اساتيد دانشگاه در اين سطح تحرک دارند.
سطح سوم برخی از گروه ها و افراد سياسی در اپوزيسيون را در بر می گيرد که شرايط کنونی را برای تعقيب اهداف خود در تغيير نظام سياسی و تسخير قدرت مساعد می پندارند. غايت اصلی اين جريان فتح حکومت است تا از اين طريق برنامه های خود که داعيه رهايی ملت ايران و سعادت آنها را دارند، اجرا کنند.در واقع اين جريان می کوشد تا با سرنگونی جمهوری اسلامی به جای آن بر سرير قدرت تکيه زند.
جنبش سبز پيش از انتخابات بر اساس احيای پروژه اصلاح طلبی دوم خرداد حرکت می کرد تا با فتح قوه مجريه به ترميم سياسی نظام پرداخته و از ظرفيت های موجود در قانون اساسی برای تغييرات استفاده کند. برنامه های ارائه شده از سوی دو کانديدای اصلاح طلب ضمن اينکه سويه های مشترکی داشت، اما از تفاوت های جدی نيز برخوردار بود. برنامه های مهدی کروبی از لحن و محتوی راديکال و مدرن تری برخوردار بود. در حالی که خواست اوليه مير حسين موسوی حرکت در مرز اصول گرايی و اصلاح طلبی بود. مسير شتابان مبارزات انتخاباتی ، سمتگيری های دو کانديدا را متحول نمود بگونه ای که موسوی کاملا در حوزه اصلاح طلبی قرار گرفت و مهدی کروبی از چهارچوب متعارف نظام و قانون اساسی خارج شد.
در کل عمده وعده ها و مواضع اتخاذ شده از سوی کانديداهای اصلاح طلب نه با کارنامه عملکرد آنها در گذشته تناسب داشت و نه در قالب هويت تاريخی جمهوری اسلامی و جريان خط امام می گنجيد. اما ميل به کسب آراء نيروهای خواهان تغيير باعث شد تا مواضع ادعايی آنها در اعتقاد به گفتمان نظام ، قانون اساسی ، امام و ولايت فقيه در عرصه عمل ناخواسته روز به روز کمرنگ تر گردد.
حوادث پس از انتخابات جنبش سبز را وارد مرحله جديدی کرد که با تغييری ماهوی همراه بود. اين جنبش که می خواست از طريق تغيير رئيس جمهور اصول گرا و اصلاحات پارلمانتاريستی برنامه سياسی خود را به پيش ببرد با تقلب غير مترقبه و گسترده حکومت به سمت نافرمانی مدنی و اعتراضات خيابانی تغيير مسير داد. در اين مرحله طيف جديدی ازنيروهای تحول خواه که معتقد به شرکت در انتخابات نبودند ، نيز به حرکت اعتراضی پيوستند و يا به حمايت مشروط از آن پرداختند.
در صف نيروهای تازه پيوسته هم گرايش اصلاحات ساختار شکن ، هم انقلابی و اپوزيسيون برانداز وجود داشتند. از اين زمان به بعد تا کنون تعامل ها و تصادم های اين پاره های متفاوت و متعارض شکل کلی تحرکات جنبش سبز را تعيين کرده است. سير تحولات جنبش سبز نيز به تدريج راديکال تر شده و از سرمشق اصلاحات در داخل چهارچوب نظام دور تر شده است. اگرچه هنوز رهبران سمبليک چون موسوی و کروبی هژمونی را در دست دارند اما در ميان نيروهايی که در صحنه خيزش های عمومی حضور دارند، گرايش راديکال دست بالا را دارد.
حوادث پيش آمده در ۲۲ بهمن باعث شده است تا برخی از نزديکان به موسوی و ديگر چهره های اصلاح طلب زمزمه تغيير در رويکرد "خود رهبری جنبش" را سر دهند. آنها در صدد هستند تا به جنبش سامانی بدهند و چهارچوبی برای آن مشخص کنند. اين برخورد اگرچه می تواند در رفع نقيصه ضعف سازمندی و تشکل يافتگی جنبش سبز مثبت باشد اما رسيدن به اين هدف نيازمند توجه به نکات زير است:
• جنبش سبز برآمدی از جنبش کلان دموکراسی خواهی در تاريخ معاصر ايران است. جنبش سبز نه آغاز کننده اين راه بوده و نه لزوما پايان بخش آن است. مزيت جنبش سبز در نمايندگی غليان مطالبات و خواسته های ديرينه مردم ايران در مقطع کنونی است. اين جنبش بر تلاش ها و جنبش های ناکام قبلی تکيه کرده است و به نوعی ادامه آنها است. در اصل جنبش بزرگتر و قديمی تر، تکاپوی يک صد و سه ساله برای رسيدن به آزادی ، دموکراسی و عدالت است. حال جنبش سبز، تلاش جاری است برای گشودن حلقه بسته استبداد- آزادی و پايان دادن به حيات ساخت مطلقه قدرت در ميهن. پيروزی جنبش سبز ، آغازی خواهد بود بر پايان عجوزه استبداد و آمريت در پهنه ايران زمين اما ناکامی آن انتهای مبارزات مردم ايران نخواهد بود و جنبش دموکراسی خواهی مسير و قالب ديگری را پيدا خواهد کرد تا با فرسوده کردن ساختار قدرت ، مهر خاتمت بر حيات جباريت سياسی بزند. جنبش سبز تنها در صورت موفقيت می تواند موقعيت برتر خود در سپهر جنبش های اعتراضی و دموکراسی خواه حفظ کند و گرنه ممکن است جنبش و حرکت ديگری جايگزين آن شود. همانگونه که ناکامی نهضت مقاومت ملی منجر به شکل گيری جنبش های چريکی شد و يا بن بست اصلاح طلبی در نظام پهلوی ، انقلاب را متولد کرد. اگرچه پيروزی انقلاب از تلاش های ناکام قبلی در دوره ملی شدن نفت و مبارزات دهه سی و چهل بهره گرفت و متاثر از آن بود ولی به لحاظ قالب حرکتی، کاملا متمايز بود.
• کسانی اخيرا از موضع بالا به پايين برای تبيين هويت جنبش سبز ، يک طرفه شروع به پيچيدن نسخه کرده اند. اگر فرض را بر ادعای آنان بگذاريم که ويژگی های جنبش سبز در محورهايی چون طرفداری اسلام سياسی، خط امام؛ اعتقاد به حرکت در چهارچوب قانون اساسی، مرزبندی با ساختار شکنی ، بده و بستان با حاکميت ، پذيرش اصل ولايت فقيه ،طرفداری از حزب الله لبنان و ... چون محدود می شود و اين ويژگی ها حالت جامع و مانع برای تعريف جنبش سبز دارند، آنگاه قائلان به اين نگرش بايد الزاماتی را بپذيرند. اولا ريزش و شکاف عميقی در صفوف کسانی پديد می آيد که تاکنون جنبش سبز را به پيش برده اند و پس از اين هواداران جنبش سبز تقليل پيدا می کنند به باورمندان به اين گزاره های عقيدتی و سياسی. بديهی است که اين رويکرد آسيبی جدی به تنوع و تکثر موجود جنبش زده و نقطه قوت آن را از بين می برد.
در اين شرايط جنبش سبز از بخت کمتری برای بقا برخوردار خواهد بود. ثانيا اين افراد منطقا شايسته است بپذيرند که جنبش سبز با اين تعريف نمی تواند عمر نامحدود داشته باشد بلکه بر عکس بايد دستاوردی را در تحقق خواسته های مردم در مدت زمان مشخصی نشان دهد که می توان از طريق قانون اساسی موجود و تعاليم آيت الله خمينی به مطالبات وعده داده شده به مردم پاسخ داد.
اگر با ديدی حداقلی جبران مافات از خون های به ناحق ريخته شده مظلومان ، مجازات آمران و عاملان و باز پس گيری آراء سرقت شده رابه عنوان کف مطالبات در نظر بگيريم و آنها در مدت زمان مشخصی تحقق نيابند آنگاه نمی توان انتظار داشت که جنبش اجتماعی از قانون اساسی و خط امام عبور نکند. نمی شود نيروهای تحول خواه را تا مدت زمان نامعلومی در سراب نگاه داشت که عاقبت کلبه احزان روزی گلستان می شود! همين الان هم اين جريان زمان زيادی ندارد . هنگامی می توان مردم و نيروهای سياسی –اجتماعی خواهان تغيير را در مرزهای گفتمانی جمهوری اسلامی و نگرش آيت الله خمينی نگهداشت ، که بتوان متاعی در خور، ارزانی معترضين کرد و گرنه با قطعی شدن ناتوانی اين نگرش در پاسخگويی به خواسته های مردمی ، عبور جنبش از آنان ناگزير خواهد بود. بخصوص که اين مسائل خود بخشی و يا ريشه مشکلات موجود باشند.
ثالثا مدافعان اين قرائت از جنبش سبز بايد پاسخگوی تناقض ها و تعارض فعاليت های انتخاباتی و اعتراضات پسا انتخاباتی شان نيز باشند که کثيری از آنها نه تناسبی با قانون اساسی داشت و نه نشانی از خط امام.
بعد اخلاقی اين پاسخگويی اهميت زيادی در برطرف کردن شائبه برخورد ابزاری با مردم دارد تا اين تصور پيش نيايد که آقايان برای جمع کردن آراء و يا مقابله با جريان رقيب ، نيروهای خواهان تغيير را به صحنه کشانده اند و توجهی به خواسته های آنان ندارند مشابه کاری که آيت الله خمينی در پيش و بعد از انقلاب کرد.
ايشان در هنگام مبارزه با شاه بگونه ای صحبت کرد که نظر مساعد همه مخالفين را جذب کند اما پس از تشکيل حکومت ، با خلف وعده رويه خاص خودش را در پيش گرفت که در تضاد کامل با وعده هايی بود که در نوفل لوشاتو به مردم ايران داده بود! همانگونه که مصادره راهپيمايی ۲۲ بهمن از سوی حکومت محکوم است ، مصادره جنبش سبز از سوی يک ديدگاه ، فکر و صدای خاص نيز در خور نکوهش و مذمت است.
• ساماندهی برای جنبش سبز يک ضرورت است .اما اين ساماندهی و ايجاد رهبری کارامد می بايست از طريق گفتگوی جريانات متنوع حاضر درجنبش سبز و مشارکت نيروهای حامل و اثر گذار حاصل گردد. جنبش برای موفقيت نيازمند حفظ اين تنوع است و اين کار نيز محتاج توافق و تعامل است . حد متوسط مطالبات، نقطه بهينه برای تبيين هويتی جنبش ، مطالبه بخشی و تعيين اهداف مشخص مرحله ای آن است. برای رسيدن به اين مهم بايد خواسته ها و دغدغه های هم بخش محافظه کار و هم راديکال جنبش را در نظر گرفت و منطقه مشترک آن را پيدا کرد.
هم نيروهای مدافع نظام و مخالف بلوک خامنه ای – احمدی نژاد ، هم اصلاح طلبان و هم مخالفان جمهوری اسلامی در اين جنبش سهم دارند. استخراج قواعد مشخص برای تعامل و رقابت اين جريان ها حول حوزه مشترک، تضمين کننده قوام و تداوم نشاط و پويايی جنبش است. اين مهم نيازمند مشارکت همگان در عرصه گفتگو است تا نهايتا مردم به عنوان داور نهايی الگوی مورد نظرشان برای کنش ورزی و شاکله هويتی جنبش را انتخاب کنند .اين گفتگو می تواند هم شامل همکاری باشد و هم برخورد های انتقادی را در بربگيرد. برخورد های قيم مآبانه ، انحصار طلبانه و تقليل گرا سم مهلکی است که بايد از آن پرهيز کرد. از آنجاييکه فرهنگ سياسی جامعه ما و ضعف ساختار های کنترل کننده اجتماعی بشدت مستعد باز توليد استبداد است لذا بايد مراقب بود که ولی فقيه و ديکتاتور ديگری از دل مبارزات کنونی بيرون نيايد . آينده جنبش سبز آزمون مناسبی برای ايجاد فرهنگ دموکراتيک ، بلوغ سياسی ، تعامل و مدارا، دوری از فرهنگ حذف و طرد و در يک کلمه مناسبات مبتنی بر جامعه مدنی در بين نيروهای خواهان تغيير است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016