گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
5 اسفند» عبدالمالک ريگی، فرزند نظام سياسی ايران است، فرهاد سلمانيان22 بهمن» انقلاب ۱۳۵۷ و زبان: دستهای خونآلود و زبان دينآلود، فرهاد سلمانيان 24 دی» ادامه کار احمدینژاد: دشنامی به جمهوريت و سياست، فرهاد سلمانيان 23 دی» جناح تندرو، مسنول ترور استاد فيزيک هستهای، فرهاد سلمانيان 19 دی» ستيز ولايت فقيه با انسان و علوم انسانی، فرهاد سلمانيان
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! از انکار هولوکاست تا کورهی روزنامهسوزی ارشاد، فرهاد سلمانيانمحمد علی رامين، معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد، روز دوشنبه، ۱۰ اسفند، نشريهی ايراندخت و همزمان روزنامهی اعتماد را - به بهانهی رسيدگی به تخلفهای شناخته شده در اتهام به روزنامهها - توقيف کرد. اين شايد عيدی دولت غيرقانونی به مطبوعات در آستانهی سال نو و چهارشنبه سوری باشد. احمدینژاد و شرکای او راهکارهای آشکار و پنهانی را که جنبش اعتراضی برای تغيير تصور موجود از مردم ايران در خارج، و اطلاعرسانی و گسترش خود در داخل میيابد، به حد کافی در نظر نمیگيرند. اين جناح قصد دارد فضاهای رسانهای و ارتباطی را برای اين جنبش محدود کند که با روندی کند، اما پيوسته در حال تغيير شکل هستند و «گسترش آگاهیها» و سازگاری برای بقا در وضع موجود را دنبال میکنند. نقش محمد علی رامين بيشتر در شروع بحث، پيرامون انکار هولوکاست و سازماندهی همايش آن در سال ۱۳۸۶ در تهران در ميانهی کار دولت نهم برجسته بود، اما اکنون همکاری در توقيف مطبوعات هم به اين پيشينه افزوده میشود. گرايش به انکار کشتار يهوديان در بخشی از تاريخ کشوری ديگر با اقدام عليه مطبوعات در داخل ادامه میيابد تا با حذف يا فشار بر همان چند روزنامهی نيمهمنتقد باقیمانده، آگاهیرسانی دربارهی بحران فراگير موجود برای مدتی مختل شود. ذهنيت مخرب، تثبيت تندروی رامين -به دليل پشتيبانی از طرح هولوکاست و آسيبی که به مناسبات ايران در عرصهی بينالمللی زد- در کنار حسن عباسی و حسين شريعتمداری از مخربترين ذهنهايی است که با تحليلهای اشتباه و ماجراجويانهی مناسبات جهانی، در صف حاميان خامنهای و احمدینژاد قرار گرفتهاند. مطبوعات داخل به دليل فشارها نتوانستهاند به حد کافی به پرونده نظريهسازان جريان تندرو بپردازند. اين کار در مطبوعات چاپی جز با ايما و اشاره در نوشتهها، آسان نيست. بهويژه که رامين از مشاوران احمدینژاد در دورهی پيشين رياست جمهوری او نيز بوده و دولت دهم نيز از خدمات توقيفی او در وزارت ارشاد بینصيب نيست. پايهگذار هستههای فدائيان ولايت، به گفتهی خود در فاصلهی سالهای ۱۳۵۶ تا ۱۳۷۳ در آلمان اقامت داشت. در شهرهای کارلسروهه، دوسلدورف و در دانشگاه صنعتی کلاوستال-تسلرفلد، ناحيهای کوهستانی در ايالت نيدرزاکسن آلمان، در رشتههای مکانيک و مهندسی روشهای صنعتی درس خواند. (اين اقامت، نزديک دو دهه، يعنی دور بودن از آشفتهترين دورهی شاهنشاهی پهلوی پسر در آستانهی سرنگونی و آغاز جنگ با عراق در زمان زمامداری خمينی. به همين دليل امروز ژستهای اسلامی اين فرد در نظريهسازی برای دولتی ضدقانونی و ريختن مطبوعات به کورهی سياستهای ارشادی، با آن سابقه چندان همخوانی ندارند. هر چند او در مصاحبهی سه سال پيش خود با روزنامهی "اعتماد ملی" گفته بود که در تعطيلات برای «زيارت رزمندگان» از آلمان به ايران میآمده است!) او در دانشگاه انجمنی اسلامی نيز پديد آورد و سمت دبيری انجمن دفاع از حقوق اقليتهای مسلمان را نيز در آلمان به عهده داشت و امام جمعهی شهر دانشگاهی خود نيز بود. به احتمال زياد او نيز از نسل افرادی است که با ذهنيتی زير تأثير فکر صدور انقلاب، در پوشش تحصيل، در غرب فعاليت کردند. هر چند که اين ذهنيت در ميان سران جناح تندروی حاکم و رهبر نظام، همچنان اسير و آلودهی کينهتوزی جهان سومی است که راه را بر شکلهای ديگر ارتباط میبندد. رويکرد رامين تنها يکی از صورتهای واکنش ايرانيان دانشآموخته در غرب به پيشرفتهای اين بخش از جهان است و البته بدویترين نوع آن! رامين در دوران خاتمی همايشی با نام "جهان پس از آمريکا" برگزار کرد تا ثابت کند که آن کشور در حال فروپاشی است. کسی در آن همايش از او نپرسيد کدام کشور است که در سه دههی گذشته چند ميليون تن از اتباع خود را مجبور به پناهندگی به کشورهای گوناگون جهان کرده است؟ ايران يا آمريکا؟ البته ميزان شناخت رامين از تاريخ و سياست آمريکا را نيز میتوان از جملهی زير در مصاحبهی ياد شده با روزنامهی اعتماد ملی دريافت: «میدانيد که تا قبل از جنگ دوم اروپا، آمريکا به عنوان يک قدرت حاشيهای مطرح بود. با جنگ دوم اروپا، صهيونيستها که کاملن بر آمريکا و بسياری از کشورهای اروپايی مسلط بودند موفق شدند با ايجاد جنگ و خونريزی و کشتهشدن بيش از ۵۰ ميليون نفر قدرت جهانی را تغيير دهند!!» آشنايی حيرتانگيز با تاريخ اروپا و آمريکا ستودنی نيست؟مگر يهوديان بیوطن بيماری خودآزاری داشتند که عليه خودشان جنگ جهانی راه بيندازند؟ قليان شيعی با طعم نئونازيسم؟ بازرس ويژهی پيشين واردات صنعتی از اروپا در ايران، در سال ۱۳۷۳ ( دو سال پس از قتلهای رستوران ميکونوس و يک سال پس از آغاز محاکمههای اين پرونده) پيش از پايان دورهی دکترا همراه همسر و سه فرزند خود از آلمان اخراج شد و تاکنون دربارهی علت آن با روزنامهها سخنی نگفته است. با توجه به دستگيری رامين در آلمان، طرح بحث دربارهی هولوکاست در دورهی نخست رياست جمهوری احمدینژاد، پيشزمينهای فردی (دستگيری و اخراج از سوی دولت آلمان) نيز دارد؛ زيرا او میداند که اکنون در آلمان، انکار يهودیکشی در دوران نازیها، چيزی شبيه تابوشکنی است. آيا در ايران کسی میتواند به اشتباههای رهبر و فرماندهان سپاه در دوران جنگ ايران و عراق نزديک شود؟ يا مطلبی انتقادی از رهبر در روزنامهی سردبير کيهان منشر کند؟ رامين، پايهگذار "اتحاديهی راه اسلامی در اروپا"، چهار سال پيش در مصاحبهی خود با هفتهنامهی آلمانی "اشپيگل" گفته بود که جز ادعايی رسمی و تکراری چيزی دربارهی هولوکاست نمیداند و بايد کميسيونی حقيقتياب در اينباره تشکيل شود و «يهوديان نيز بايد به وطن اصلی خود بازگردند.» برای فهم ذهنيت رامين، همان مصاحبه با روزنامهی "اعتماد ملی" هنوز جالب است. او در پاسخ به درخواست برای معرفی خود گفته بود:«انسانهای بزرگ وقتی به دنيا میآيند، مهم نيست چند سال عمر کرده باشند، هر لحظه از عمر آنها يک برگ و اثری را برعالم بشريت دارد و بيوگرافی آنها همان خيرات و برکاتی است که از خودشان بهجای میگذارند.» اين از نظر شناخت فردی، اما در بعد اجتماعی-سياسی: گذشته از عوامفريبی در گفتهی نخست، اشاره نکردن به پيامدهای اقتصادی و سياسی قطعنامهها و مغلطه درفاصلهی زمانی صدور آنها عليه ايران در گفتهی پيشين، آيا گويندهی اين جملهها دو دهه در آلمان زندگی نکرده است؟ مگر نه اين که افرادی مانند رامين فرزندان خود را با دريافت کمکهزينهی کودکان از دولتی اروپايی در رفاه بار آوردهاند؟ اگر به گفتهی احمدینژاد و رامين و ... اقتصاد و بانکهای آن کشورها در حال ورشکستگی بودند، چرا هنوز مقامهای ايرانی سرمايههای خود را از بانکهای سوئيس و ساير کشورهای اروپايی درنياوردهاند؟ رهبری پراشتباه، غايب هميشگی البته نظام ولايی برای ايستادگی در برابر انزوای روزافزون خود، با توجه به پاسخ منفی اخير چين به آمريکا در موضوع حمايت از تحريمهای آتی، دست به کار شده و در تحليلهای رسانهای خود در حال جابهجايی ابرقدرت آمريکا با چين است. بايد به افکار عمومی در ايران جایگزينی برای آمريکا معرفی کرد که به احتمال زياد چين نقش آن را بازی خواهد کرد! اين موضوع ممکن است به گسترهی فرهنگی نيز سرايت کند. ممکن است حتا جای سريالها و فيلمهای غربی را محصولات سينمای چين و ژاپن بگيرند. در تحليلهای آسيبشناسانهی چنين نهادهايی، عوامل بيرون از جناح تندروی سياسی، جايگاه مهمتری دارند تا ريشههای اصلی آسيب، از درون نظام فرسودهی کنونی و شکل کشورداری و حکومت ولايت فقيه و دخالت نظاميان در سياست، به مثابهی زمينههای اصلی ناکارآمدی. (کادر) رهبری پراشتباه، آشفته و ناکارآمدی که در داخل دشمنی خود را با رأی اکثريت از راه دستگيریهای گسترده نشان میدهد، مجبور است به جای ارتباطگيری ديپلماتيک با همهی طرفهای ممکن گفتوگو، از جمله به چين، ژاپن و بعضی دولتهای آمريکای لاتين رشوههای سياسی و امتياز بيشتر بدهد. ولايت فقيه با رويهی کنونی در راه فروپاشی است. در دههی سوم انقلاب اين نظام در ارائهی پاسخهای عقلانی به نيازها و خواستههای موجود به بنبست رسيده و بايد پيش از حادثهای مانند يک انقلاب يا شورشهايی که اکنون مانند آتش زير خاکستر هستند، جایگزينهايی عملی برای آن يافت. پاسخگويی به ذهنيتها و نيازهای اجتماعیای که رفتهرفته پيچيدهتر و گستردهتر میشوند، با درک نظامی يا روضهمحور از سياست، اجتماع و انسان ممکن نيست. اين جريان حتا با پاکسازی نهادهای علمی از مخالفان به دليل ستيز نوع جهانبينی آن با طبيعت انسانی کامياب نمیشود. دانشگاه نيز- اگر دانشگاه باشد - دير يا زود ولايت فقيه و نظام ناهمسو با دانش را از بدنهی خود پاک خواهد کرد. Copyright: gooya.com 2016
|