پنجشنبه 26 فروردین 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جايزه گنجی از دو چشم، مسعود بهنود

مسعود بهنود
جایزه‌ی معتبری که به اکبر گنجی تعلق گرفت، نشانی است از شناخته‌شدن ارزش حرکت آزادی‌اندیشی و دموکراسی‌خواهی ایرانیان برای جهانیان. این جایزه بی‌گمان به گنجی فرصت خواهد داد تا چنان که می‌خواهد طرح‌های خود را برای مبارزه با خودکامه‌گی روان‌تر جلو ببرد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


اهدای جايزه معتبر ميلتون فريدمن به اکبر گنجی، که چنان که گفته می شود بعد از جايزه صلح نوبل در زمره معتبرترين تحسين هايی از اين دست قرار دارد، آدمی را وامی دارد تا با چشمی گريان و چشمی خندان خبر را بشنود.

چشمی گريان از آن رو که اين فلات مصيبت خيز، سال ها و سده هاست که در گير چالش برای پذيرش دستاوردهای مدرن بشری مانده است، در مرحله چالش سنت و مدرنيته. چرا همچنان بزرگ ترين خبر ما برای جهانيان مبارزات حق طلبانه ايرانيانی است که بايد از جان بگذرند تا جهانشان بشناسد و قدر ببيند. کجاست سهم ما ايرانيان در ميان عالمان و کاشفان، صلح سازان، يکی که محمد خاتمی بود و طرح گفتگوی تمدن ها آورد ديديد که توسط سياه انديشان از کرده پشيمان شد گرچه جهان نشد. اما کجاست نام های ايرانی حتی بر روی محصولات صنعتی جهانگير، بگو نوعی آدامس، بگو نوعی نوشابه ای، بگو مدل لباسی، بگو يک مدل رياضی، بگو يک مارک ماشين حساب، بگو يک نوع ماشين رختشوئی. بعد از الکل کدام ساخته متداول بشری از اين خاک در دفتر هستی به نام ما ثبت است.

به ويژه اين ها را در روزگاری به ياد می آوريم که نام ايرانيان حتی در نمايشنامه ها و فيلم های هاليوودی هم شد ملازم با تروريسم و معامله هسته ای و... با گفتن اين که جنگ روانی است مشکل حل نمی شود. ما داريم در ذهن جهان به اين عناوين حک می شويم.

چشمی گريان از آن رو که نام صدها ايرانی در پشت تحقيقات معتبر، جوايز علمی، پيشرفت های دانشگاهی و موسسات پيشرو علم مدرن هست، اما بيشترشان تبعيدی يا نسل دوم ايرانيان هستند با تابعيتی ديگر، بيشتری فارسی نمی دانند و اين موقعيت را بعد از هجرت از خانه پدری کسب کرده اند.

چشمی گريان از آن رو که جز سخنان ياوه و رجزهای خالی از وجه برای جهان خبری نمی سازيم، چه وقتی آخرين پادشاه دست در جيب بالای کتش می خواست به چشم آبی ها درس حکومتداری بدهد بی آن که مردمانش را خوب بشناسند و بداند که آن ها چه می خواهند، چه سی سال اخير که مديران جامعه با کپی برداری از يکی از قديمی ترين روش های قبيله داری با سياست خارجی ضعف کارآمدی را می پوشاند. هر چه عقب تر می افتند بر ارتفاع ادعاها و شعارهايشان می افزايند. با يک سياست خارجی بحران زا [به زبانی تهرانی ها انگولکی] بحران به وجود می آورند و آن شرايط هيجانی را بهانه می کنند برای دو کار [هم متحد نگاه داشتن مردم پشت سر قدرت موجود و برانگيختن غرور آن ها، هم پوشاندن ناکارآمدی و فسادشان]. اين که آخرين نمونه از اين نوع حکومتداری با جامعه عراق چه کرد ظاهرا مشکل اينان نيست. اين که ايدی امين که تخت خود بر دوش تاجران انگليسی گذاشت سرانجام چه حاصل برد و به مردمش چه داد موضوعشان نيست، حتی اين که حاصل چهل سال غرورفروشی معمرقذافی با مردم ليبی چه کرده و هم اکنون سيف الاسلام پسرش به کدام معامله مشغول است به ظاهر همتايان وی را نگران نمی کند.

و خبر جايزه معتبر بين المللی برای اکبر گنجی را با دلی خندان می توان پذيرفت از آن رو که نشان از آن دارد که جوانان و نسل آزادی طلب ايرانی تنها نيستند. خبر می رسد که از يکی از اين گوشه ها، کسانی صدای شما را شنيده اند.

اکبر گنجی به حق يکی از پايداران بر سر عهدی است که از بيست و چند سال پبش گروهی از بچه مذهبی ها با خود و خدای خود بستند تا ظلم را تحمل نکنند حتی اگر از جانب همراهان سابقشان باشد و از سوی نظامی که در ابتدا و در نوجوانی خواستارش بودند. او وقتی از ايران به در آمد که ديگر به راستی جايش نبود و جانش فقط داشت هزينه و هيزم آتشی کم فروغ می شد. مگر نه که جان های عزيزی همچون پروانه و داريوش فروهر يا سعيدی سيرجانی با رفتن جانسوزشان موجی چنان برنينگيختند که بايد. من اين را روزی به خود گفتم که گنجی به دليل اعتصاب غذا در حال مرگ بود و ما سخت نگران او، و همه آن ها که در برابر بيمارستان ميلاد به اعتراض گرد آمده بودند از دويست تن بالا نرفتند و از اول صف که دکتر ملکی بود و مهندس سحابی تا ميانه ها که فريبرز رييس دانا بود و علی افشاری و دانشجوهای جوان تا ديگرانی که هم اکنون مانند عماد باقی به زندان اندرند يا به سرنوشت هائی مانند گنجی مبتلا. بيشترشان را می شناسيم، حاضران هميشگی اين غمکده ها را. آن زمان از خود پرسيدم يعنی برای وداع با بابی ساندز امروز ايران و حضور در صحنه ای چنين جانگزا و شهادت بر چنين از جان گذشتگی در شهری نه ميليون نفری، تنها دويست نفر.

پس از آن که اکبر گنجی، با همه اکراهی که داشت به خواست سياسيون و اهل اصلاح در خارج ماند، باز طرح هائی به ميدان آورد که گرچه نتوانست همه ايرانيان در تبعيد را به خود بخواند و دور هم گرد آورد اما کوشيد فضايی بسازد که در داخل کشور، محدوديت های امنيتی و پليسی از دسترش اصلاح طلبان و آزادی خواهان دور می دارد. به نامداران عرصه علم در جهان سر زد، با آنان گفت و شنيد، طبعش آرامی ندارد و آرام نماند. موفق بود يا نبود سخنی ديگرست. اگر عملکردهای غرب را می شناخت بی شک حاصل کارش به از اين می بود. اصل آن است که گنجی به هزار حسن و ده عيب که دارد، اما راستگوست، حتی زمانی که تکروی می کند و دافعه دارد باز صداقتش قابل انکار نيست، دلبستگی عميقش به رستگاری جامعه ای که از آن برآمده جای ترديد ندارد. گاه فغان دوستان و همراهانش از گفته ها و نوشته های او به هوا رفته، زمانی سخنش را نابهنگام و دور از مصلحت ديده اند اما نشنيده ام کسی وی را متهم کرده باشد که ريا می کند يا قصد بازارگرمی دارد.

جايزه معتبری که به اکبر گنجی تعلق گرفت، نشانی است از شناخته شدن ارزش حرکت آزادی انديشی و دموکراسی خواهی ايرانيان برای جهانيان. اين جايزه بی گمان به گنجی فرصت خواهد داد تا چنان که می خواهد طرح های خود را برای مبارزه با خودکامگی روان تر جلو ببرد. ديده ايم که پيش از اين اهدای جايزه نوبل صلح به بانوی ايرانی شيرين عبادی چه امکان های تازه داد. خانم عبادی از همان سال تاکنون از پا نايستاده، بيشتر ديگرانی که جايزه نوبل صلح را گرفته اند ديده ايد که حرکتی ندارند اما خانم عبادی چرا از اين جايزه فرصتی تازه و موقعيتی افزون ساخته است برای پيشبرد اهدافی که همواره در سر داشته است. او همچنان حکايت چالش آزادی خواهانه ايرانيان را در اين سو و آن سوی جهان به نقل می آورد و زنده نگاه می دارد. چنان که محقق دردکشيده مهرانگيز کار، بعد از تبعيد دمی فارغ از دغدغه عدل و تساوی حقوقی آدميان نيست گيرم زنانی که ديده بودم از بامدادان در راهرو دفترش گرد می آمدند تا مگر وکيلشان داد آنان را بستاند اينک سال هاست که با در بسته دفتر وی روبرو می شوند. چنان که در ماه های اخير جوايزی که به شادی صدر نسل ديگر از زنان حقوقدان ايرانی تعلق گرفته راه را برای کاری مشابه گيرم از مسيری ديگر هموار می دارد. پروين اردلان و ديگر مدافعان حقوق زن در ايران نيز از اين کليت جدا نيستند. بدگوئی مدام رسانه های تندرو داخل کشور از شيرين عبادی، مهرانگيز کار، اکبر گنجی و شادی صدر خود بهترين گواه است که کوشش های اينان موثر افتاده است. همان ها که اگر موقعيتی علمی و جهانی به نصيب برده اند صرف همان مبارزه ای شده است که به هجرت و تبعيد خودخواسته دچارشان کرده. و از اين همه جز تداوم و اوج گيری جنبش مدنی مردم ايران بر نمی آيد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016