چهارشنبه 16 تیر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جدايی دين از سياست، يا استقلال نهاد دين از نهاد سياست؟ کلمه

جنبش سبز با پذيرش تکثر درون جنبش بر استمرار حضور دين رحمانی سرشار از رحمت، شفقت، معنويت، اخلاق و تکريم انسان تاکيد دارد و راه تقويت ارزش های دينی در جامعه را تحکيم وجه اخلاقی و رحمانی دين مبين اسلام و نظام جمهوری اسلامی ايران می داند.


کلمه -گروه سياسی: بلافاصله بعد از انتشار بيانيه هجدهم ميرحسين موسوی و انتشار منشور پيشنهادی اين “همراه جنبش سبز” (که اينک به “منشور سبز” مشهور شده است)، لوس آنجلس تايمز مطلبی درباره آن منتشر کرد. لوس آنجلس تايمز نوشته بود در اين منشور که در سايت کلمه منتشر شده است از “جدايی دين از سياست” سخن گفته شده. نفس اين توجه و نکته سنجی نشان از اهميت مسئله ای دارد که نويسنده مقاله مذکور بر آن انگشت گذاشته بود، و از اين رو، شايسته بحث و بررسی بيشتر است.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


منشور سبز

اما قسمت مربوطه در منشور سبز که مترجم اين رسانه آنگونه ترجمه کرده يا چنين برداشتی از آن کرده بود، چه بود؟

احتمالا اشاره نويسنده به اين بخش از منشور سبز، ذيل موضوع “هويت سبز”، و در قسمت اول “گنجينه ايرانی-اسلامی” بوده است:

“جنبش سبز با پذيرش تکثر درون جنبش بر استمرار حضور دين رحمانی سرشار از رحمت، شفقت، معنويت، اخلاق و تکريم انسان تاکيد دارد و راه تقويت ارزش های دينی در جامعه را تحکيم وجه اخلاقی و رحمانی دين مبين اسلام و نظام جمهوری اسلامی ايران می داند. ايجاد پيوند ميان ميراث ايرانی-اسلامی و شوق به توسعه و پيشرفت در جامعه، پرهيز از اکراه مردم به تقيد به مرام، مسلک و رويه خاص و همچنين مبارزه با استفاده ابزاری از دين و حفظ استقلال نهادهای دينی و روحانی از حکومت تنها راه حفظ جايگاه والای دين و تداوم نقش برجسته آن در جامعه ايران است که به عنوان يکی از اصول بنيادين جنبش سبز در سرلوحه امور جای می گيرند.”

چنان که ديده می شود، آنچه در اين منشور به آن اشاره شده، همان چيزی است که ميرحسين موسوی بارها در طول انتخابات و بعد از آن نيز به آن اشاره کرده بود، يعنی استقلال نهادهای دينی و روحانی از نهادهای سياسی و حکومتی. استقلالی دو جانبه، چنان که نه نهادهای دينی تابع محض و علی الاطلاق نهادهای سياسی و دولتی و حکومتی باشند و از خود استقلال نظری و عملی نداشته باشند، و نه حوزه سياسی مطلقا در يد اختيار نهادهای دينی و روحانی خاص باشد. مسئله ای که در نزاع‌ها و هتک حرمت‌های اخير به ساحت روحانيت و مرجعيت نيز بار ديگر محل اختلاف و معرکه آراء شد.

اما آيا اين به معنای جدايی دين از سياست است؟

جدايی دين از سياست

جدايی دين از سياست به معنای نفی حضور سياسی دين در جامعه است. طرفداران اين نظريه، حق هر گونه حضور سياسی دين در جامعه را نفی می کنند. عمدتا تجربيات انحصارگرايی ها، تندروی ها، خشونت گرايی ها، و تحجرها و ناکارآمدی ها زمينه ساز شکل گيری اين تلقی در فرهنگ سياسی جوامع مختلف بوده است. چنان که “اسلام سياسی” امروز دلالت ها و معانی مشخصی مانند تروريسم و بنيادگرايی، افراط گرايی و طالبانيسم، و نفی حقوق بشر و حقوق زنان دارد. به باور قائلان به جدايی دين از سياست، مضار و شرور حضور سياسی دين در جامعه آن قدر زياد بوده است، و سرنوشت جوامعی که دين (چه اسلام و چه مسيحيت) حضور سياسی و حکومتی در آنها داشته آن قدر تلخ و سياه بوده است، که برای اصلاح حال جوامع (چه از بعد اقتصادی، چه سياسی، چه فرهنگی، و چه حقوقی) راهی جز حذف دين از حوزه عمومی و کنار گذاشتن آن از عرصه سياسی و محدود کردن آن به حوزه امور فردی و خصوصی وجود ندارد.

با کمی بالا و پايين، اين مسير معمول طی شده به سوی سکولاريسم در جوامع مختلف به نظر می رسد. اما آيا پيشنهاد آن “همراه کوچک جنبش سبز” در منشور جنبش سبز نيز به همين معنا است، و خواستار نفی حضور سياسی دين در عرصه عمومی و محدود کردن آن به حوزه فردی و خصوصی است؟

حضور دين رحمانی، در فضای سياسی متکثر

برای پاسخ به اين سئوال، بايد پاراگراف نقل شده در ابتدای اين نوشته را دقيق تر و کامل تر خواند. آنجا که ضمن “پذيرش تکثر درون جنبش سبز” بر “استمرار حضور دين رحمانی سرشار از رحمت، شفقت، معنويت، اخلاق و تکريم انسان” تاکيد ميشود. “اسلام سياسی جنبش سبز”، دينی رحمانی و انسانی و تکثرگرا است و نه خشونت گرا و حذف انديش و انحصارطلب، اما خود را به حوزه فردی و خصوصی نيز محدود نمی داند. اين دين بر “پرهيز از اکراه مردم به تقيد به مرام، مسلک و رويه خاص” تاکيد دارد و از زور و جبر و عنف گريزان است، اما دل در گروی “تقويت ارزش های دينی در جامعه” دارد و راه آن را “تحکيم وجه اخلاقی و رحمانی دين مبين اسلام و نظام جمهوری اسلامی ايران” می داند.

در ادامه همين مسير و در همين چارچوب است که “استفاده ابزاری از دين” و “عدم استقلال نهادهای دينی و روحانی از نهادهای سياسی و حکومتی” نيز نفی ميشود، چرا که منافی “حفظ جايگاه والای دين و تداوم نقش برجسته آن در جامعه ايران” هستند: سياست و حکومتی که به تمامی بر حوزه های دينی و معنوی سايه بيفکند و سلطه بگستراند و آنها را مطيع و منقاد نظرات خود بداند و بخواهد، از دين موجودی صرفا سياسی و حکومتی می سازد؛ موجودی که امکان رشد و حيات و گسترش طبيعی و اجتماعی خود را از دست خواهد داد و با از دست دادن استقلال خود، ديگر پويايی و اجتهاد و بالندگی و اثرگذاری نخواهد داشت. متقابلا، دينی که تنها حضور خود را از طريق مجاری سياسی و اقتصادی و رسانه ای حکومتی بر جامعه تحميل کند، در طول زمان به نهادی فرمايشی و بالانشين تبديل خواهد شد، که پيوندها و ريشه های طبيعی اش با مردم و اجتماع خواهد گسست و با از دست دادن ريشه ها، در دراز مدت طراوت و بالندگی و حيات طبيعی، و ثمردهی و بارآوری نخواهد داشت.

اما بايد دقت کرد که تمام اين نکته سنجی ها و باريک بينی ها در راستای احيای نقش دين و “حفظ جايگاه والای دين و نقش برجسته آن در جامعه ايران” است. به عبارت ديگر، منشور سبز می کوشد با پيراستن دين از پيرايه هايی که سيمای آن را آلوده اند، نقش رهايی بخش و جايگاه والای آن را به آن بازگرداند، و از پتانسيل های آن برای پيشبرد اهداف جنبش سبز ياری بگيرد: پتانسيل هايی مثل ايمان و معنويت، محبت و شفقت، اخلاق و تقوا، تکريم و رعايت حرمت انسان. اين ها بخشی از پتانسيل هايی است که جنبش سبز در طول مبارزات خود تا رسيدن به اهداف خويش (و نيز به خصوص پس از نيل به آن اهداف)، می تواند از آنها بهره ببرد. راهی که منشور سبز پيش روی جنبش سبز می نهد پاک نکردن صورت مسئله به خاطر وجود مشکلاتی چند است، و کنار نگذاشتن دين از عرصه سياسی و عمومی، به خاطر ضررهايی که متحجران و افراط کاران و مدعيان تفسير رسمی و انحصاری دين به نام دين بر جامعه تحميل کرده اند.

ميراث خمينی و شريعتی

همراه جنبش سبز و منشور پيشنهادی اش می کوشد امکان حضور موثر دين را در جامعه، بدون حذف تفکرهای رقيب و بديل، نشان دهند. ميرحسين موسوی، به عنوان فرزند راستين انقلاب و راهروی اصيل خط امام، نمی تواند و نمی خواهد داعيه جدايی دين از سياست داشته باشد، چرا که انقلاب و امامی که او به آن معتقد است داعيه دار بازگرداندن نقش سياسی دين و حضور فعال آن در اجتماع در زمانه ای بود که همه دين را در پستوها و در حوزه های فردی و شخصی می جستند. و ميرحسين موسوی به عنوان شاگرد راستين معلم شهيد دکتر شريعتی، تلاش های او را برای فعال کردن پتانسيل های آگاهی بخش و رهايی بخش مذهب و انقلاب فراموش نمی کند.

شريعتی می کوشيد تا با نشان دادن راه تشيع سرخ در زمانه خود و با طرح مسئله مذهب عليه مذهب، ظرفيت های ارزشمند مذهب حقيقی را برای اصلاح و تحول در جامعه نشان دهد، تا راهی بديل در برابر تشيع سياهی باشد که محافظه کارانه چشم به روی بدی ها و کاستی ها می بندد و با قدرت مستقر همراه می شود. ميرحسين موسوی نيز نمی تواند از تشيع اصيل چشم بپوشد يا خواهان به انزوا رفتن دوباره آن باشد و پيشنهاد دهنده تشيعی بی رنگ يا خاکستری باشد؛ ميرحسين موسوی فرزند زمانه خود است و اين بار تشيع سبز را به عنوان راه بديل “اسلام سياه سياسی” پيش می نهد. تشيعی که ميراث دار همان ظرفيت های انقلابی و اصلاحی تشيع سرخ شريعتی و اسلام انقلابی خمينی(ره) است، و به جای آشتی با قدرت مسلط زمانه، در برابر ظلم و ستم و جبر و تحميل و انحصارطلبی و خودخداپنداری و تفرعن می ايستد و سبز و پايدار مقاومت می کند. تشيعی که اگر نبود مقاومت ها و ايستادگی ها، و در عين حال دورانديشی ها و صبوری ها و مهربانی ها و عدم خشونت های اش، جنبش سبز ايران امروز اينجا نبود و به دستاوردهای امروز خود دست نيافته بود.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016