آقايان، لطفا "خدعه" نفرماييد! الاهه بقراط، کيهان لندن
نبايد گذاشت ابهام و تناقض فکر و عمل کسانی که خود را "روشنفکر دينی" میخوانند، بار ديگر به تعيين سياست بپردازد. اين تناقض و ابهام به اندازهی صراحت و روشنی سرکوبگران مردم، خطرناک است. اين تناقض از يک سو سبب تضعيف حاملاناش که مردم به آنها اميد میبندند، میشود و از سوی ديگر به فرسايش بنيهی اعتراضی جامعه میانجامد. کافیست به تجربهی "اصلاحات" توجه کنيم. آنچه "اصلاحات" را از درون خورد، نه رقبای آن، بلکه همين تناقض بود. همين تناقض بود که "اصلاحطلبان" را سترون و مخاطبان آنها را فرسود
کيهان لندن ۱۵ ژوييه ۲۰۱۰
www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com
عدم صراحت، و پروا از بيان رک و پوست کنده هدف برخی از معترضان و مخالفان حکومت کنونی ايران، راه را بر تعبير و تفسيرهايی باز میگذارد که نه تنها هيچ کمکی به مردمی که خود رامخاطب آنها احساس میکنند، نمیرساند، بلکه بيشتر سبب سردرگمی و پراکندگی آنها میشود.
فکر نمیکنم کسی در اين واقعيت ترديد داشته باشد که بين «معترض» و «مخالف» فرق هست. بين معترضانی که «مخالف» دولت کنونی و احمدینژاد هستند، و مخالفانی که «معترض» به نظام جمهوری اسلامیاند، فرق هست. تا زمانی که اين تفاوت به صراحت بيان نشود و خطوط همراهی احتمالی معترض و مخالف برای رسيدن به اهدافی که برای هر دو مشترک است، به طور روشن ترسيم نشود، جنبش اعتراضی مردم با فرسودگی فزاينده به دور خود خواهد چرخيد و ادعای مالکيت بر جنبش سبز هر بار از سوی کسانی مطرح خواهد شد که اتفاقا آن را از رنگ و رو خواهند انداخت.
اين بدين معنی نيست که در مقابل اين فرسودگی، اقتدار پوشالی جمهوری اسلامی مستحکم خواهد شد و زمامداران رژيم جای خود را بر زين اسب سرکش قدرت محکم خواهند کرد. بلکه به اين معناست که همزمان با متزلزل شدن پايههای اقتصادی و اجتماعی حکومت دينی در ايران که نشانههای آن هر روز بيش از پيش آشکار میشود، بنيه جنبش سياسی و اجتماعی جامعه نيز کاهش يافته و در شرايطی که به يک بديل دمکرات و آزادیخواه مردمی و قدرتمند نياز هست، خلاء قدرت سبب تقويت آن نيروهايی خواهد شد که، به نظر من، با تکيه بر قدرتهای خارجی، بار ديگر ايران را صد البته به نام «آزادی» درست مانند سه دهه پيش، به يک دور تازه خشونت و سرکوب دچار خواهند کرد. پای استدلال مدافعان نظام جمهوری اسلامی در رد اين واقعيت انکارناپذير که بنيانگذار نظامشان و حواريون وی مورد حمايت قدرتهای خارجی قرار داشتند، به شدت لنگ است. اينکه خمينی پس از رسيدن به قدرت، پرچم دشمنی با پشتيبانانش برافراشت، مطلقا تغييری در اين واقعيت نمیدهد به ويژه آنکه وی توانست مطابق هدف غرب، سگک «کمربند سبز» را در يک منطقه استراتژيک سفت کند. آنچه حساب همه را به هم زد، فروپاشی پيشبينیناپذير اتحاد جماهير شوروی بود.
خطا و واکنش
کسانی که میگويند حکومت و دولت بايد شفاف باشد و به مردم توضيح دهد چه میخواهد و چه میکند، خودشان نيز بايد به اين سخن خود عمل کنند. اصولا هر کسی که ادعايی دارد، ابتدا بايد از خود شروع کند و اعتقاد عملی خود را به آن ادعا به نمايش بگذارد تا بتواند اعتماد مخاطبان خود را جلب کند.
تا کنون بارها به ويژه درباره سخنان ميرحسين موسوی سخنانی گفته و نوشته شده که به شفافيت بيانات وی ياری نرسانده است. هيچ تکذيب و تأييدی هم در کار نيست تا مخاطبان بتوانند يک ارزيابی واقعی از اعتقادات سياسی وی داشته باشند. در مورد مهدی کروبی، اين آشفتگی کمتر است. ناگفته نماند که سبب بخشی از اين آشفتگی، خود مخاطبان هستند که هر يک به خيال خود به برداشتی میرسند و بر همان اساس نيز آن را تأييد و يا رد میکنند. اين همه تنها ناشی از عدم شفافيت از يک سو، و وجود انکارناپذير تناقض فکری از سوی ديگر است.
آقايان موسوی و کروبی مخالف نظام نيستند. آنها معترض به روندی هستند که در حال حاضر در نظام مورد دفاع ايشان در پيش گرفته شده است. خودشان نيز هرگز ادعايی غير از اين نکردهاند. تا اينجای قضيه روشن است. مخاطبان آنها نيز موظف هستند خود را به کوری و کری نزنند و اين واقعيت و ادعای آنها را دريابند.
مشکل اما از جايی آغاز میشود که آنها در گفتگوها و بيانيههای خود حرفهای دلربا میزنند، بدون آنکه به تناقض بين اين سخنان با اعتقاد خود به نظام جمهوری اسلامی اشاره کنند و يا خود را موظف بدانند که در مورد اين تناقض توضيح دهند.
باورکردنی نيست که «نخستوزير» و «رييس مجلس اسلامی» نظام که هر دو از ياران و نزديکان بنيانگذار جمهوری اسلامی بودند، ندانند رهبرشان به دنبال چه هدفی بود. آن هدف قطعا دمکراسی و حقوق بشر و به رسميت شناختن تکثر در جامعه نبود. باورکردنی نيست اطلاعات و نقش آنها در طول سی سال عمر اين حکومت، کمتر از من و شمايی باشد که از فاصله دور و در شرايطی بسته و بدون گردش آزادانه اطلاعات، فقط شاهد بوده و هستيم. باورکردنی اين هست که «سران جنبش سبز» واقعا برای نجات نظام جمهوری اسلامی و اهداف «امام خمينی» به ميدان آمدند. ولی خطای سلطهجويانه و قدرتطلبانه رقبای آنان و همچنين واکنش پيشبينیناپذير مردم، حساب همه را به هم زد. جذابيت شگفتانگيز تاريخ در همين «بازی نغز روزگار» است که هر کسی را صدباره و هزارباره «نزد آموزگار» مینشاند.
ادعا و واقعيت
کروبی و موسوی پس از ۲۲ خرداد ۸۸ همان کسانی نيستند که پيش از آن بودند. شرايط سياسی و اجتماعی نيز ديگر هرگز به پيش از آن تاريخ باز نخواهد گشت. اما حکومت، همان حکومت است. کسانی که تلاش میکنند تا مبدأ سرکوب خشن و خونين جمهوری اسلامی را در ۲۲ خرداد ۸۸ ثبت کنند، تنها عدم تطبيق ذهنيت خويش را با واقعيات تاريخی به نمايش میگذارند. از ۲۲ خرداد، نقاب حکومت بيش از پيش دريده شد و چهره واقعیاش برای بسياری از کسانی که ميل نداشتنند آن را ببينند و يا به سودشان بود آن را بزک و کتمان کنند، آشکار شد. جامعه نيز همان جامعه است. جامعهای که پس از ۲۲ بهمن ۵۷ هرگز ساکت نماند. در خود جوشيد و در اولين فرصت سر رفت. هم زدن اين جوشش با چماق سرکوب بیامان و برقراری فضای ترور و وحشت در جامعه، نقطه جوش را دفع و يا خنثی نمیکند بلکه آن را مانند يک آتشفشان که هر لحظه آماده گداختن است، پنهان میکند.
اگر سخنان «سران جنبش سبز» اندکی شفافيت يافت و اعتراض آنها در جاهايی رنگ مخالفت گرفت، تنها و تنها به دليل وجود اين آتشفشان است. اما تفاوت هست بين آنچه معترضان جمهوری اسلامی در بهرهبرداری از نارضايتی و اعتراض مردم میکوشند با آنچه مخالفان دمکرات حکومت دينی در ايران تمام تلاش خود را برای تحقق آن به کار میگيرند.
مردم ناراضی و جنبش اعتراضی آنها، هر نام و رنگی که داشته باشد، برای معترضان، چيزی جز ابزاری برای بازگشت نظام به اهداف انقلاب اسلامی نيست. اين را سران جنبش خودشان بارها گفتهاند. ولی نگفتهاند منظورشان از آن چيست. هر بار نيز که مجبور شدهاند توضيح بدهند، يا بديهيات را تکرار کردهاند و يا بر ابهام افزودهاند.
من درباره اين ابهامات و تناقضات که فکر و عمل کسانی که خود را «روشنفکر دينی» میخوانند سرشار از آن است، بارها گفته و نوشتهام و از تکرار آن تا زمانی که خطر اين تناقض همچنان بر سر ايران سنگينی میکند، خسته نخواهم شد. ولی نبايد گذاشت اين تناقض بار ديگر به تعيين سياست بپردازد. اين تناقض و ابهام به اندازه صراحت و روشنی سرکوبگران مردم، خطرناک است. اين تناقض از يک سو سبب تضعيف حاملانش که مردم به آنها اميد میبندند، میشود و از سوی ديگر به فرسايش بنيه اعتراضی جامعه میانجامد. کافيست به تجربه «اصلاحات» توجه کنيم. آنچه «اصلاحات» را از درون خورد، نه رقبای آن، بلکه همين تناقض بود. همين تناقض بود که «اصلاحطلبان» را سترون و مخاطبان آنها را فرسود. «رييس جمهوری اصلاحات» نيز پس از هشت سال خيلی راحت گفت: شما به من چيزهايی را نسبت داديد که من هرگز ادعا نکرده بودم! و حق با او بود.
حالا حکايت «شيخ اصلاحات» و «سران جنبش سبز» است. هنوز هم معلوم نيست چرا سايت سحام نيوز، ارگان رسمی حزب اعتماد ملی منسوب به مهدی کروبی با وجود انتشار همه حرفها و حرکات موسوی، منشور وی را اصلا منتشر نکرد، ولی وقتی بر سر ادعايی چون «جدايی نهاد دين از نهاد سياست» در همين منشور، تعبير و تفسيری وجود دارد که يکی از آنها از قضا «اختلاط دين و سياست» است (در سايت رسمی موسوی منتشر شده) بايد حواس خود را بيشتر جمع کرد و ديد منظور آنها از «تکثر» و «انتخابات آزاد» واقعا چيست!
بيش از سه دهه پيش وقتی خمينی زير درخت سيب در حومه پاريس گفت در حکومت آينده «حتی مارکسيستها» هم آزادند، هيچ کس به اين نينديشيد که اين روحانی ريشسفيد وقتی جايش در قدرت سفت شد، مارکسيستها را از دم تيغ میگذراند. آن زمان، در دهه هفتاد ميلادی، ادعای آزادی مارکسيستها نشانه اعتقاد به «آزادی» بود. خمينی هم «خدعه» کرد. حالا تکرار «تکثر» و «انتخابات آزاد» و «حقوق بشر» نشانگر اعتقاد به «آزادی» و «دمکراسی» است. با اين تفاوت بزرگ که آن زمان، حکومت خمينی هنوز تجربه نشده بود و امروز «سران جنبش سبز» از درون همان حکومت میآيند.
ترديدی نيست که «سران جنبش سبز» برای پيروزی بر رقبای خود به اکثريت مردم نياز دارند. و اين اکثريت، متکثر است. آزادیخواه است. برای هر ملتی اما تجربه يک توهم کافيست. ايرانيان تاوان توهم يک جمهوری اسلامی را بسی گرانتر از بهای واقعی آن پرداختهاند. شرط انصاف نيست يک بار ديگر با آنان «خدعه» کرد، فارغ از آنکه شرايط جامعه و جهان امکان بهرهبرداری از اين خدعهها را بدهد يا ندهد.