جمعه 28 خرداد 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اين احتضار است نه اقتدار، الاهه بقراط، کيهان لندن

الاهه بقراط
مقايسه شرايط کنونی با شرايط دوران اصلاحات خاتمی و مقايسه موقعيت کروبی و موسوی با وی نشان می‌دهد اگر خاتمی که در آن دوران عمده‌ترين نهادهای حکومتی زير تأثير او بودند، بر اساس قدرت قانونی خويش در همان حدی که امروز موسوی و کروبی از قانون اساسی رژيم انتظار دارند، ايستادگی سازمان‌يافته می‌کرد، امروز نظام‌اش و ياران‌اش به چنين شرايطی دچار نشده‌بودند. موسوی و کروبی بايد از آن عدم ايستادگی و وادادن بياموزند. حضور مداوم مردمی که حاضر نشدند مانند "انتخابات" ۷۶ و ۸۰ و ۸۴ به خانه‌های خود بروند تا "سران" برای حقوق آن‌ها اقدام کنند، بخت و فرصت مناسب‌تری را در اختيار اين دو نفر نهاده‌است که بر خلاف خاتمی خارج از دايره قدرت قرار دارند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


کيهان لندن ۱۷ ژوئن ۲۰۱۰
www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com

در نخستين سالگرد دهمين انتخابات غيرآزاد رياست جمهوری که به تقلب گسترده و باورنکردنی نيز آراسته شده بود، و در اثبات اين نکته که در جمهوری اسلامی رأی مردم فقط زمانی «ميزان» است که به جمهوری اسلامی و انتصاب‌های آن رأی دهند، يک بار ديگر به روشنی نشان داده شد تا زمانی که حکومت، نيروهای امنيتی و نظامی خود را از چندين روز پيش و به طور چشم‌گير در خيابان‌ها عليه مردم بسيج می‌کند، يعنی مردم حضور مقتدر و مؤثر در خيابان‌ دارند و رژيم از سايه آنها نيز می‌ترسد. اين صحنه تاريخی که از تقريبا آغاز قرن بيستم تا به امروز در کشورهای مختلف تکرار شده است ، همواره احتضار يک رژيم را نويد داده است.

سرکوب و نبرد مضاعف
هنگامی که سيدعلی خامنه‌ای رهبر سياسی و مذهبی جمهوری اسلامی، سال ۸۹ را سال «کار مضاعف و همت مضاعف» اعلام کرد، از همان آغاز با توجه به نبرد نابرابری که بين نيروهای سرکوب و مردم جريان دارد، هم مورد استفاده کنايه‌آميز قرار گرفت و هم در شعارهای تظاهرات به کار گرفته شد. «همت مضاعف» به همت در مبارزه مداوم و پايدار عليه رژيم تعبير شد و دانشجويان نيز شعار دادند: نبرد با ديکتاتور کار مضاعف ماست! و همه منتظر ماندند تا خرداد از راه برسد.
فکر می‌کنيد اگر وزارت کشور به فرض محال برای تظاهرات ۲۲ خرداد مجوز صادر می‌کرد، به تظاهرکنندگان حمله نمی‌شد؟ آيا نيروهای انتظامی مانند آنچه در جوامع باز معمول است، به محافظت از تظاهرکنندگان می‌پرداختند و هر حمله‌کننده‌ای را از صف تظاهرکنندگان دور کرده و يا در صورت لزوم بازداشت می‌کردند؟ نه، در نظامی که بر سر مقام رياست جمهوری‌اش به دليل تقلب و تا حد عدم مشروعيت، اختلاف نظر وجود دارد، در نظامی که يک ارتش متعارف دارد که کسی نمی‌داند چقدر مجهز است، يک ارتش غيرمتعارف به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دارد که در حد اعلا مجهز است، يک لشگر شبه نظامی به نام بسيج دارد که چه بسا به اندازه ارتش متعارف‌اش مجهز باشد، يک دستگاه اطلاعاتی و امنيتی عريض و طويل دارد که عملياتش از ترور تا تجاوز را شامل می‌شود و اخيرا کار اعتراف‌گيری و مصاحبه‌های تلويزيونی مفتضحانه را مانند اسلاف خود در کشورهای بلوک شرق به مسائل خصوصی خانواده‌ها و اندرونی مردم کشانده است، و يک عده اراذل و اوباش سازمان‌يافته هم دارد به نام سربازان گمنام امان زمان و لباس‌شخصی‌ها، آری، چنين نظامی هرگز حتی سکوت را نيز تحمل نخواهد کرد.
به همان اندازه که موسوی و کروبی اطمينان داشتند مجوزی در کار نخواهد بود، به همان اندازه حکومت مطمئن بود اين راهپيمايی سکوت بلندتر از هر فريادی خواهد شد و به همان اندازه نيز مردم مطمئن بودند با مجوز يا بدون مجوز و با وجود «سرکوب مضاعف» آنها نيز «نبرد مضاعف» خود را از پشت بام تا خيابان پيش خواهند برد. اين در حاليست که حکومت از يک سال پيش به اين سو، حتی با تحمل هزينه‌های گزاف و تطميع کسانی که حتی با آب ميوه پاکتی «سانديس» حاضرند به سود هر کسی شعار بدهند و خشونت بورزند، نتوانسته است يک تظاهرات چشم‌گير در دفاع از آنچه برگزار کند که مدعی است ۸۵ درصد در «انتخابات» ۸۸ يک بار ديگر آن را تأييد کرده‌اند: نظام جمهوری اسلامی!

نفرت و ريزش مضاعف
اين لشگرکشی اما تا ابد نمی‌تواند ادامه پيدا کند. انباشته شدن نفرت در مخالفان و معترضان حکومت از يک سو، و ريزش نيروهای رژيم از سوی ديگر، بيش از پيش بر اختلافات درونی آن دامن می‌زند. فشار همه‌جانبه‌ای که از سوی جامعه جهانی به ويژه با تحريم‌های جديد بر حکومت وارد می‌شود، شکاف درون حکومت را به دليل تنگ شدن دست و بال آن در بذل و بخشش‌های هميشگی، به بدنه آن منتقل می‌کند.
ادامه امتناع از سوی حکومت در برابر خواست‌های مردم، هر بار بيش از پيش ثابت می‌کند که توازن قدرت بين رژيم و مخالفانش به شدت تغيير کرده است. هم حکومت، هم مردم و هم آقايان موسوی و کروبی به عنوان معترضان همراه مردم، می‌دانند که اين وضعيت نمی‌تواند مدتی طولانی ادامه پيدا کند. با اين همه همواره برای حرکت به پيش بايد نگاهی به گذشته نه چندان دور انداخت.
مقايسه شرايط کنونی با شرايط دوران اصلاحات محمد خاتمی و هم چنين مقايسه موقعيت کروبی و موسوی با وی نشان می‌دهد اگر خاتمی که در آن دوران به هر حال عمده‌ترين نهادهای حکومتی اگرچه نه به فرمان او، ليکن عمدتا زير تأثير او بودند (به ياد بياوريم که حتی اطلاعاتی‌ها نيز اصلاح‌طلب شده بودند و سفير به اين سو و آن سو می‌فرستادند تا ايرانيان مخالف خارج از کشور را تشويق کنند که به کشور بازگردند) از همان قدرت قانونی خويش به اندازه کافی، يعنی در همان حدی که امروز موسوی و کروبی از قانون اساسی نظام‌شان انتظار دارند، و با تکيه بر پشتيبانی آرای ميليونی مردم ايستادگی سازمان‌يافته می‌کرد، امروز نظام‌اش و يارانش به چنين شرايطی دچار نشده بودند. خاتمی اما با داشتن آن همه امکانات، از جمله پشتيبانی گسترده بين‌المللی، راه را در عمل برای قبضه قدرت از سوی رقبای امنيتی و نظامی (سپاه پاسداران و نه ارتش) به اصطلاح اصلاحات هموار ساخت. از آن عدم ايستادگی و وادادن بايد آموخت. از پذيرفتن مقام رياست جمهوری تا حد «تدارکاتچی» و عدم مقاومت در برابر فشار بايد آموخت. موسوی و کروبی بايد از آن بياموزند.
در عين حال، امروز موسوی و کروبی بدون آن امکانات و در شرايطی به مراتب سخت‌تر، همان خواست‌هايی را مطرح می‌کنند که در دوم خرداد سال ۷۶ مردم به اميد دستيبابی به آنها خاتمی را به رياست جمهوری رساندند. موسوی و کروبی اما مانند خاتمی رييس جمهوری اسلامی نيستند. در عين دلبستگی به اين نظام، معترض‌اند. آنها می‌بينند که با ادامه اين وضعيت، ممکن است کل نظام از دست برود. ليکن حضور و اعتراض مداوم مردم که حاضر نشدند، ازجمله با لغو تظاهرات در سال گذشته، مانند «انتخابات» ۷۶ و ۸۰ و ۸۴ به خانه‌های خود بروند تا «سران» برای حقوق آنها اقدام کنند، بخت و فرصت مناسب‌تری را در اختيار اين دو نفر که خارج از قدرت متعارف قرار دارند، نسبت به خاتمی نهاده است که در رأس قوه مجريه و درون دستگاه قدرت قرار داشت. با اين همه گمان نمی‌رود کسی در اين واقعيت ترديد داشته باشد که مردم هم از نظر مطالبات و هم از نظر اقدام، از موسوی و کروبی بسی جلوتر هستند.
امروز نشانه‌های داخلی و خارجی احتضار رژيم به مراتب بيش از يک سال پيش که مردم به خيابان ريختند، هويداست. مردم اين را از پايداری خود و از پيام‌های همراهی و همدلی که از خارج می‌رسد، از جمله قطعنامه چهارم تحريم و پيام پشتيبانی اوباما رييس جمهوری آمريکا و اينکه وی ديگر کشورها را فرا خوانده است تا از مبارزه آزادی‌خواهانه مردم ايران پشتيبانی کنند، دريافته‌اند. اين را کسانی از درون رژيم که از آن روی برگردانده و به مردم می‌پيوندند، دريافته‌اند. من فکر می‌کنم آقايان موسوی و کروبی نيز بر اين موضوع آگاهی يافته‌اند. سخنان آنها در کنفرانس مجازی که با شرکت نمايندگان برخی از سايت‌های اصلاح‌طلب در ۱۸ خرداد برگزار و شب ۲۲ خرداد منتشر شد، با وجود تناقضاتی که در آن وجود دارد، نشانگر اين آگاهی است. اعتقاد آنها به اينکه جنبش مردم به پيروزی خواهد رسيد و تأکيد آنها بر «حضور قدرتمند» مردم در صحنه تا حد «تغيير حکومت به نفع خويش» نشانگر آن است که آنها تا به امروز توانسته‌اند خود را با حرکت مردم و مطالبات آنها تطبيق دهند. آنها قطعا قصد تغيير رژيم را ندارند. ليکن موقعيت اين رژيم به دليل عملکردهای خودش، آن هم نه با انتخاب احمدی‌نژاد، بلکه از همان آغاز تأسيس‌اش در ۱۲ فروردين ۱۳۵۸ آن را به مرحله‌ای رسانده است که امروز ديگر هر گونه اقدام برای اصلاح آن، خواه ناخواه به تغيير آن می‌انجامد.

تفنگ‌ات را زمين بگذار!
امروز موج مهاجرت بار ديگر هزاران ايرانی مخالف و معترض را راهی آن سوی مرزهای کشور کرده است و خطر شکنجه و مرگ، صدها زندانی مخالف را که با هر اعتراضی بر شمار آنها افزوده می‌شود، تهديد می‌کند. گمان می‌رود بهترين حالت هم برای حکومت و هم مردم اين باشد که رژيم تا دندان مسلح، تفنگ خويش را زمين بگذارد و حاکميت مردم را که از آنها دزديده است به آنها برگرداند. اين گمان اما بسی آرمانی و دور از دست به نظر می‌رسد زيرا رژيم ايران هرگز چنين عقلانيتی را از خود نشان نداده است. با اين همه من نمی‌توانم يک بار ديگر احترام بی‌پايان خود را نسبت به هنرمندی بيان نکنم که بيش از هر سياستمدار ديگری نزديک به مردم و دل آنها سخن گفته است. وی روز ۲۲ خرداد در گفتگو با فرستنده تلويزيونی سی ان ان گفت:
«هنر در ذات يک نوع اعتراض است. و اين است که حکومت‌ها موقعی که هنر پا به عرصه تقابل می‌گذارد، از آن وحشت دارند. و من به آن اجازه نمی‌دهم که از ابزار من عليه خود من استفاده کند و اين بود که من اعتراض کردم و گفتم شما حق نداريد چنين کاری بکنيد. اين [آوازها] مال اين زمان نيست. مال يک زمان ديگری بوده. اگر لازم بود برای اين زمان چيزی بخوانم، می‌خوانم، که خواندم: تفنگ‌ات را زمين بگذار!»
وی سپس افزود: «با مردم نمی‌شود هرز رفتار کرد. با مردم بايد حرف زد. وقتی که مرور می‌کنم، می‌بينم که حتی يک هفته نبوده که من در اين سی و يک سال احساس خوشحالی بکنم که در چنين شرايطی زندگی می‌کنم. حتی يک روزش هم برايم پيش نيامده. هميشه آن سايه تلخ مرا آزار داده. من هر جای دنيا بروم، وقتی می‌بينم که مردم شاد و خوشحالند آنقدر دوست دارم و خوشم می آيد. اين به من لذت می‌دهد.» شجريان در اينجا با غمی پنهان نکردنی و سکوت متناوب می‌افزايد: «اما وای به آن روزی که در مملکت خودم ببينم که يک روزی يک زنی که فرض کنيد پشتيبان ندارد، کنار خيابان نشسته و دارد سيگار می‌فروشد.» و سرتکان می‌دهد: «اين چيزها را من نمی‌توانم ببينم» و دستها را جلوی چشمانش می‌گيرد که موج اشک از آن جاريست.
اين اشک، اقتدار است. اقتدار مردم و هنرمندشان. هنرمندی که جز آواز خود، سلاحی ندارد و مردمی که جز اراده و آگاهی برای به دست آوردن حقوق و آزادی خود به چيز ديگری مسلح نيست. آنچه اما در خيابان‌های ايران جاريست، احتضار است. احتضار رژيمی که به هيچ وجه قصد ندارد تفنگ‌اش را زمين بگذارد. آيا اين حکايت تکراری تاريخ نيست که در اين نبرد نابرابر، همواره مردم پيروز بوده‌اند؟!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016