پنجشنبه 31 تیر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

دروغی به نام دروغ مصلحت‌آميز، محمد جعفری

محمد جعفری
اگر با اندکی دقت در کارنامه و سخنان تمامی سران جمهوری اسلامی به‌ويژه آقايان خمينی، خامنه‌ای، هاشمی رفسنجانی، احمدی‌نژاد و... توجه کنيد، به عيان مشاهده خواهيد کرد که اگر به دروغ تکيه نمی‌کردند، حتی يک سال هم نمی‌توانستند با ديکتاتوری و استبداد بر مردم حکومت کنند. اگر بخواهم دروغ‌های سران جمهوری ولايت مطلقه‌ی فقيه را احصاء کنم، شمارشِ آن‌ها از حد و حصر بيرون می‌رود و مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


دروغ مصلحت‌آميز بزرگترين توجيه تجاوز به حقوق و آزادی مردم

" اين استدلال، دقيقاً استدلال اصلاح طلبان و ملی مذهبی ها است که می گويند: انتخاب بين بد و بدتر است. آيا اينان نيز نبايد بگويند چرا بايد انتخاب بين بد و بدتر باشد ولی بين خوب و خوبتر نباشد؟ چرا بايد انسان از خوب و خوبتر بگريزد وبه بد و بدتر پناه آورد؟"



هم اول بايد گفته شود که اين نوشته در درون گفتمان دينی و برای دينداران و يا کنجکاوان در انديشه دينی نوشته شده است.
در طول تاريخ دروغ و دروغ سازی و شيوع آن در تمام جوامع از مهمترين و بلکه اصلی ترين اسباب قدرتمداری و قوام و دوام سلطه بر مردم بوده است
تجربه چهل ساله ام در موارد گوناگون می گويد دروغ گفتن تحت هر نام و بهانه ای که باشد نظير توريه و يا تقيه خوفی و يا..از اين قبيل بهانه ها باطل و نادرست و از اسباب دوام و قوه استمرار استبداد و ستمگری است. کسانی هم که دروغ می گويند و بويژه دروغ گفتن را تحت نام های گوناگون توجيه شرعی و دينی می کنند به نوعی آگانه و يا نا آگاه عمله و اَکَره قدرت هستند واز دين به عنوان پوشش و مشروعيت بخشيدن به قدرت استفاده کرده اند. اگر به اعمال سی سال گذشته حکومت ولايت فقيه نگاه کنيد، به تجربه به صحت اين گفته ام يقين خواهيد کرد.

فقيهان قدرت طلب و تحت امر قدرت خودکامه، با ترويج دروغ و قلب حقايق، بنام دين و قرآن و نيز با عمل خود به جامعه چنان آموزش دادند که متدينين و آنهائی هم که به خاطر عقيده و دين مبارزه می کردند، نه تنها دروغ را جايز شمردند، بلکه در توجيه، لزوم دروغ، برای پايداری قرآن و دين و ملت آن را از بزرگترين مصالح دانستند و پايداری حکومت را بر قرآن و دين و روش حضرت علی(ع) ارجحيت دادند. نويسنده با مطالعه قرآن و نهج البلاغه و حتی احاديث منطبق با قرآن به اين نتيجه رسيده است که در هيچ شرايطی دروغ گفتن جايز نيست و از بزرگترين گناهان کبيره است و اساس سيئات در دروغ گفتن خلاصه می شود. دروغ گفتن است که موجب پايداری و استمرار شکنجه و تجاوز به حقوق انسان در جامعه می شود و هم جامعه را به فساد و تباهی می کشاند. کسانی که دروغ را جايز می شمرند و مصالح دين و ملت را در آن می بينند، بزرگترين متجاوزان به حقوق انسان هستند و آيا به نظر شما دروغگويان بزرگترين شکنجه گران نيستند؟

نظر به اينکه حکومت ولايت مطلقۀ فقيه، خود دروغی بيش نيست، و در واقع جعلی ميباشد که آقای خمينی در اسلام کرد، ولی از آنجا که در کشور ما انحصارگران و قدرت طلبان، ولايت فقيه را توجيه شرعی و دينی کرده اند ( گرچه توجيه بردار هم نيست ولی با ضرب انواع و اقسام سانسور و داغ و درفش آن را به نام دين به خورد مرد م داده اند) و انواع و اقسام دروغ را برای استمرار حکومت خودکامه خود، بنام دين تحت نامهای مختلف نهادينه کرده اند، لازم آمد که به:
الف- قرآن
ب- نهج البلاغه
ج- احاديث
مراجعه کنيم و اين پديدۀ خانمان سوز را مورد مطالعه قرار دهيم.

الف- قرآن و دروغگوئی

تحقيقات من در قرآن، نهج البلاغه، سنت پيامبر و امام علی بر من مبرهن کرده است که دروغ گفتن تحت هر نام و بهانه ای که باشد، خلاف حق و عملی ناپسنديده نزد پروردگار است.
اگر ما به زمان صدر اسلام و خلفای راشدين بر گرديم مشاهده می کنيم که از دروغ مصلحت آميز و اين قبيل دروغ ها خبری يافت نمی شود و از آن بالا تر تا دوران امام باقر و امام صادق(ع) هم دروغ مصلحت آميز برای دين و اصلاح ذات البين به فقه و فقهات راه نداشته است و از آن زمان به بعد کم کم دروغ از طريق فقها وارد فقه و فقهات می شود و از اين طريق به دورن جوامع شيعی راه پيدا می کند.
در قرآن بيش از ۳۵۰ بار از دروغ و درغگوئی و مشتقات مختلف آن سخن به ميان آمده است و دروغگويان در قرآن يکی از چهار گروه و دسته ای هستند که لعنت شده اند.(۱) دروغ و دروغ گوئی به شدت در قران به طرق مختلف و موارد متعدد نهی شده است که در زير به بعضی از آيات در اين مورد اشاره می شود:

۱- کسانی که دروغ می گويند، نظر به اينکه چيزی از خداوند پنهان نيست، خداوند آن را به خود نسبت می دهد و می فرمايد که ستمکارتر از کسی که به خدا دروغ بگويد و راه و روش درست را دروغ پندارد، کيست؟
«فمن اظلم ممن کذب علی الله و کذب باصدق اذ جائَهُ »
" ستمکارتر از کسی که بر خداوند دروغ بندد و دين راست و درست را که بر او عرضه شد، تکذيب کند کيست؟" ( ۲)
ستمکاران دروغگويانند که در جامعه ظلم و ستم پيشه می کنند. و چون ظلم و ستم به ديگران بيماری است، دروغگويان انسانهای بيماری هستند که بر خود هم ظلم می کنند و انسانيت خود را با دروغ و ستم به خود و ديگران از بين می برند.

۲- قرآن جای جای می فرمايد به تجربه تاريخ و گذشته نگاه کنيد و ببينيد که به طور مستمر، چگونه کسانی که دروغ گفته اند دروغهايشان بر باد رفته است. چون دروغ از خود هستی ندارد و پوششی است بر حقيقت. وقتی آن پوشش را کنار زدی و يا کنار رفت، بنياد آن دروغ هم بر باد می رود.
«انظر کيف کذبوا علی انفسهم و ضل ما کانوا بفترون»
"بنگر که چگونه بر خويشتن دورغ گفتند و ساخته هايشان بر باد رفته است"( ۳)
و يا«انظر کيف يفترون علی الله الکذب و کفی به اثماً مبينا» " بنگر که بر خدا چگونه دروغ می بندد و همين گناه به اين آشکاری بس." (۴)
۳- هر ملتی و فردی با راستی و درستی آزموده می شود و خداوند راستگويان و دروغگويان را خوب می شناسد و چيزی از او پنهان نيست و دوغگويان فکر می کنند که دروغشان پنهان است. نه! چنين نيست:
« ولقد فتنالذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الکاذبين» " و به راستی پيشينيان آنان را آزموديم؛ و بيشک خداوند راستگويان و دروغگويان را نيک می شناسد."(۵)

۴- «قتل الخراصون* الذين هم فی غمرتهم ساهون »
مرگ بر دروغگويان* ايشانند که در گرداب فراموشکاری فرو رفته اند." (۶)
در تفسير کشف الاسرار در مورد قتل الخراصون آمده است:
" قتل الخراصون ای- لعن الکذابون المرتابون الظانون بالله ظن سوء التخرص اتقول باظن و هم المقتسمون (۷)
المنجد: خراص = الکذاب
خرص – خرصا= کذب.
تخرص و اخترص عليه = افتری و کذب
قاموس القرآن: مجمع خرص را دروغ گفتن معنی کرده است. دروغ گفتن و هر سخنی که از روی ظن باشد(قاموس)

۵ - قرآن کسانی را که بدون داشتن علم و دانش سخن می گويند، در رديف دروغزنان قرار داده است: « ما لهم بذالک من علم ان هم الا يخرصون» کسانی را به آنچه می گويند دانشی نيست، آنان کسانی نيستند مگر دروغزنان" (۸)
- خداوند به پيامبر فرمان می دهد و می گويد: که گفتار پروردگار تو بر راستی و عدالت استوار است و کلمات وی تغيير پذير نيست مواظب باش که کسانی که می خواهند ترا گمراه کنند، فرمان آنها را نبری که آنها می خواهند ترا از راه راست منحرف کنند، که «ان يتبعون الا الظن و ان هم الا يخرصون» اينان کسانی هستند که ظن و گمان را پيروی می کنند و دروغزنانند."(۹)

۶- قرآن بيان می دارد که دروغگوئی از پديده های مستمر تاريخ و برای پوشاندن حق و حقيقت است که می گويند اين خواست خداوند است که ما شرک و دوگانگی می آوريم و چيزی را حرام می کنيم. از صفات اينان آن است که از هوا و هوس خود پيروی می کنند. خداوند به آنان می گويد: «قل هل عندکم من علم فتخرجوه لنا ان تتبعون الا الظن و انتم الا تخرصون»،." به آنان بگو اگر نزد شما دانشی است آن را به ما نشان دهيد، [اما ای پيامبر] اينان جز پندار خود را پيروی نمی کنند و نيستند مگر گروهی که دروغ می گويند"(۱۰) تفسير کشف الاسرار ذيل اين آيه می گويد:" آنکه گفت:«ان تتبعون الا الظن ای: ما تتبعون فيما انتم عليه الا اظن لا العلم واليقين،« و ان انتم الا تخرصون، يعنی و ما انتم الا کاذبون» "(۱۱)

۷- "وما يتبعون الذين يدعومن من دون الله شرکاء ان يتبعون الاظن و ان هم الا يخرصون "
آنانکه جز خدا شريکانی خوانند، پيروی نمی کنند جز پندار خويش را و پيروی نمی کنند جز دروغ روشن که می گويند"(۱۲) در ذيل اين آيه در کشف اسرار آمده است « و ان هم الا يخرصون» يقولون ما لا يکون، التخرص الاقفتری و الخراص المفتری(۱۳).

۸- از صفت ديگر دروغگويان، اين است که برای حقيقت نشان دادن دروغ خود به مردم، آگاهانه به دروغ قسم می خورند. « و يحلفون علی الکذب و هم يعلمون»، " و اگاهانه به دروغ سوگند می خورند"(۱۴)

۹- لغت ديگری که قرآن در مورد دروغ به کار برده شده، إفک است.
افک = ساخته. برگرداندن چيزی از حقيتش« و قالو هذا افک مبين»(۱۵)، گفتند اين ساخته و دروغ است. دروغ را از اين جهت افک گويند که از واقعيتش برگردانده می شده در جوامع الجامع فرمود، « الافک: ابلغ الکذب» و در قران هم به معنی ساخته، دروغ و برگرداندن بکار رفته است
باز خداوند دروغگوئی را گناهی عظيم و دروغگو را لعن و تحقير می کند «ويل لکل افاک اثيم» " وای بر هر دروغگوی گناهکاری"(۱۶) افاک صيغه مبالغه است. همچنانکه در فوق گذشت در قرآن جائی برای درغگوئی تحت هر نامی که باشد وجود ندارد و فقهائی هم که دروغ مصلحت آميز را ساخته اند، به قرآن استناد نکرده اند زيرا قرآن ضد هر نوع دروغگوئی است. اين فقها نبايد از خود بپرسند که اگر دروغ مصلحت آميز جايز بود، خداوند به اندازه اين انسانهای ناقص ادراک و استعداد نداشت که بفهمد دروغ مصلحت آميز برای جوامع ضروری است؟ وآيا نبايست با ايماء و اشاره هم که شده باشد، آن را در آيه ای آورده باشد؟ خداوند می دانست که وقتی دروغ مصلحت آميز تحت هر نامی باب شد، هر کسی بنا به تشخيص ومصلحت خود، دروغ را جايز می شمرد به اين علت است که در ذم دروغ اين همه آيه نازل شده است و به دروغگو لعن و نفرين رفته است.

ب- نهج البلاغه و راستی

امام علی در خطبۀ ۴۱ می فرمايند:
ايهاالناس، ان الوفاء توأم الصدق، و لا اعلم جنة أوقی منه ای مردم! همانا که وفا همزاد با راستی است و هيچ سپری را پاينده تر از آن نمی شناسم.
در خطبه ۸۴ می فرمايند: «هان بدانيد که بدترين سخن ، سخن دروغ است»
امام در سخنان حکمت آميز نهج البلاغه شماره ۴۵۸ می فرمايد: « نشانۀ ايمان آنست که راست گفتن بر دروغ گفتن اختيار کنی اگر چه تر از آن راست زيان انگيزد و از دروغ سود خيزد، و به بيش از عمل سخن نگوئی و هنگامی که سخن از ديگری می رود از خشم و کيفر خدای بترسی.»

امام می فرمايند: زمانی که باطل نعره کشد و مثل درنده گزنده به مردم حمله ور می شود، زمانی است که مردم در دروغگوئی با هم پيوند می بندند و به راستی پشت می کنند و دين داران اندک می شوند و مردم در کارهای باطل و ناشايسته با هم برادر می شوند:
" ...نادانی بر مرکبهای خود نشيند و طاغوت بزرگ گردد و رعايت کنندگان دين اندک شوند و روزگار چون درنده گزنده حمله ور شود، و باطل مانند شتر نر پس از آرامش نعره کشد. مردم برای کار ناشايسته دست برادری به يکديگر دهند و نسبت به دين مهاجرت کنند و با راستی دشمنی ورزند و در دروغ پيوند مهر بندند."(۱۷)

امام به فرزندش حسن می فرمايد:
" و مباد که با زشتکاری دوستی کنی و مباد که دروغزن را به ياری گيری که او مانند سراب است، دور را به تو نزديک می نمايد و نزديک را دور."(۱۸)

امام وقتی فهرست مختصری از اموری که خداوند بر مردم واجب کرده، در مورد دروغ نگفتن و علت وجوب آن می فرمايند:«... خداوند دروغ نگفتن را برای نگهبانی شرف راستی، واجب فرمود.» (۱۹)
امام در خطبه ۲۱۰ می فرمايند: « در دست مردم، حق و باطل، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، محکم و متشابه، حقيقت و خيال موجود است. در عهد رسول الله(ص) به حضرتش نسبت دروغ دادند تا بر پای خود ايستاد و خطابه ای ايراد فرمود پس گفت:" هر کسی به عمد دروغی به من نسبت دهد نشيمنگاه او در آتش باد » ( ۲۰)

امام در نامه به معاويه می نويسد: «آری، گروهی به خلاف حق در پی انجام کاری برمی آيند و به خدا سوگند ياد می کنند تا سخن خود را مقبول سازند اما خدا دروغشان را آشکار می کند.» (۲۱)

امام فرمود: زمانی بدبختی که به شما روی آورد، وقتی است که «پيوند هاتان بگسلد و مردم کوچک شما کارها را بدست گيرند. اين رويداد زمانی است ضربت زدن شمشير بر مؤمن از تهيه کردن يک درهم حلال آسانتر باشد؛ اين امور هنگامی روی می دهد که پاداش عطاگير از عطا بخش بيشتر باشد؛ اين وقتی است که از غير شراب مست می گرديد بلکه از نعمت و نعيم مست می شويد و بی ناچاری سوگند ياد می کنيد و بی آنکه در تنگنا باشيد دروغ می گوئيد» ( ۲۲)

و سپس امام مردم را آگاه می کند که دروغ با ايمان بيگانه است و دروغگو بر لبۀ پرتگاه سقوط قرار دارد و هشدار می دهد که به شدت « از دروغ دوری گزينيد، چه دروغ، نسبت به ايمان بيگانه است و اجنبی. راستگو برکنارۀ رستگاری و بزرگواری است و دروغگو، بر لبۀ پرتگاه سقوط و خواری. » (۲۳)

مشاهده می شود که در نهج البلاغه هم فضائی برای دروغ مصلحت آميز وجود ندارد و آنهائی که با نهج البلاغه مأنوس و در آن غور کرده اند، و يا شارحين آن نظير ابن ابی الحديد، تا به امروز مشاهده نشده است که مدعی شده باشند که امام دروغی را تحت نام مصلحت جايز شمرده باشند و يا خود چنين روشی را در نظر و عمل خود به کار برده باشند وقتی به صراحت آمده باشد که راست گفتن بايد اختيار کرد،« اگر چه تر از آن راست زيان انگيزد و از دروغ سود خيزد»، چه جای دروغ مصلت آميز باقی می ماند؟ با توجه به قرآن و نهج البلاغه معلوم می شود که دروغ گفتن تحت هر نام و بهانه ای ممنوع شده است و هيچ مصلحتی بالاتر از راست گفتن که حق است، نيست.

شما نيز با من هم عقيده هستيد که اگر فقط تنها دروغ گفتن از جوامع و بويژه جامعه ما رخت بر بندد، تمام امور ديگر اصلاح خواهد شد. اگر با اندکی دقت در کارنامه و سخنان تمامی سران جمهوری اسلام بويژه آقايان خمينی، خامنه ای، هاشمی رفسنجانی، احمدی نژاد و...توجه کنيد، به عيان مشاهده خواهيد کرد که اگر به دروغ تکيه نمی کردند، حتی يکسال هم نمی توانستند با ديکتاتوری و استبداد بر مردم حکومت کنند. اگر بخواهم دروغهای سران جمهوری ولايت مطلقۀ فقيه را احصاء بکنم، شمارش آن ها از حد و حصر بيرون می رود و مثنوی هفتاد من کاغذ می شود. بر خوانندگاه محترم است که هر کسی خود به اين مهم بپردازد تا ببيند از طريق دورغگوئی چه بلائی بر سرشان آمده است.

دروغ گفتن تنها منحصر به سران جمهوری اسلامی نيست که اگر چنين بود، آنها مجبور می شدند که خود را اصلاح کنند و يا کنار بروند. مشکل اين است که مرد م و بويژه سران دسته ها و احزاب و با صطلاح روشنفکران چه لائيک و چه دينی، دچار اين مرض خانمانسوز هستند و گوئی دروغ گفتن در وجود آن ها عجين شده است.

اگر دروغ گفتن در اينان عجين نشده بود، با توجه به اينکه هيچ انسانی کامل نيست و همه نسبی هستند، برايشان چندان مشکل نبود که به انتقاد اعمال خود بپردازند و برای توجيه اعمالی که اسناد و مدارک آن هم موجود است، به درغگوئی متوسل نشوند.

ج- احاديث

در اين باب به کتاب اصول کافی که مرحوم کلينی - که درقرن سوم هجری به دنيا آمده و بنا به قول تاريخ، نواب خاص امام زمان را هم درک کرده، آن را نوشته و پس از قرآن، يکی از مهترين کتب اربعه شيعه است و در وصف آن از قول امام زمان آورده اند که «الکافی، کافی لشيعتنا»،- مراجعه می کنيم تا ببينيم در مورد راستگوئی چه گفته است. در کتاب اصول کافی، کتاب کفر و ايمان «باب اصدق و أداء الامانة»
حديث ۱ تا ۱۲در مورد راستگوئی و اداء امانت است:
امام صادق (ع) فرمود: ۱- خدای عز و جل هيچ پيغمبری را مبعوث نفرمود جز با راستگوئی و اداء امانت به نيکوکار و بدکار.
۲- به روزه و نماز مردم گول نخوريد، زيرا بسا انسان بنماز و روزه شيفته می شود تا آنجا که اگر ترک کند بهراس افتد، ولی آنها را براستگوئی و اداء امانت بيازمائيد.
۳- هر که زبانش راست باشد کردارش پاک است.
۴- عمربن ابی المقدام گويد: نخستين بار که خدمت امام باقر(ع) رسيدم، فرمود پيش از ياد گرفتن حديث راستگوئی بياموزيد.
۵- فضيل بن يسار گويد: امام صادق (ع) فرمود: ای فضيل: نخستين کسی که راستگوئی را تصديق می کند خدای عز و جل است که می داند او راستگو است و خودش هم خود را تصديق می کند و می داند راستگو است.
۶- ربيع بن سعد گويد امام باقر (ع)بمن فرمود: ای ربيع، همانا مرد راست می گويد، تا خدا او را صديق«بسيار راستگو»، می نويسد.
۷- امام صادق(ع) فرمود: مردم را به غير زبان(بلکه با کردار) خود به خير و نيکوکاری دعوت کنيد، مردم بايد کوشش در عبادت و راستگوئی و پرهيزکاری شما را ببينند.
۸- ايضاً: هرکه زبانش راست شد، عملش پاک گشت.
۹- ايضاً: بطول دادن رکوع و سجود مرد ننگريد، زيرا بآن عادت گرفته و اگر ترک کند، وحشتش می گيرد، ولی براستی گفتار و اداء امانتش بنگريد. (۲۴)
تا قرن سوم که احاديث فوق که در کتاب کافی آمده است جائی برای جواز دروغ مصلحت آميز وجود ندارد. آقای سيد جواد مصطفوی مترجم و شارح اصول کافی در کتاب کفر و ايمان «باب الاصلاح بين الناس»، در حديث ۵ که آمده است:
"ان ابی عبد الله (ع) قال، المصلح ليس بکاذب

امام صادق(ع) فرمود: مصلح دروغگو نيست."(۲۵) می نويسد:
" فقهاء شيعه رضوان الله تعالی عليهم باستناد اين خبر و بنا بگفته دو خبر ديگر، اين مورد را يکی از مستثنيات دروغ شمرده و حرام ندانسته اند، زيرا اگر قبح و زشتی دروغ ذاتی باشد، رجحان دفع افسد به فاسد از مستقلات عقليه است و اختلاف و کشمکش ميان دو نفر گاهی دامنه پيدا می کند و به دو نفر و فاميل دو کشور می رسد و خونريزيها و زيانهای مالی و عرضی بسيار ببار می آورد و چه بسا بوسيله يک دورغ مصلحت آميز بتوان از اين مفاسد جلوگيری کرد. در اين صورت عقل حکم می کند که به خاطر دفع آن مفاسد بزرگ اين فاسد کوچک انجام شود."(۲۶) و با اين ترفند آشکار فقهای قدرت طلب و توجيه گر حکام ستمکار در لباس جلوگير از فساد بزرک، انجام فساد کوچک را که دروغ مصلحت آميز که خود بزرگترين فساد و در توجيه استمرار قدرتهای مختلف است، ساخته اند.

معنای حديث فوق که « مصلح دروغگو نيست.»، سر راست و روشن است که انسان مصلح و کسانی که در جوامع نقش آشتی بين مردم و اقوام و ملل را بازی می کنند، از خصائص آن ها اين است که درغگو نيستند و انسانهائی هستند که بر صراط مستقيم راست و حقيقت گام بر می دارند زيرا همه از نزديک شدن به انسانهای دروغگو دوری می گزينند و کسی که دروغگو است نمی تواند مورد اعتماد مردم باشد تا بتواند بين آنها اگر مشکلی پيش آمد صلح و آشتی برقرار کند.

انسانهای مصلح که هدفشان اصلاح بين مردم، طايفه، قوم، و ملل ويا اصلاح ذات البين است، به دروغ گفتن نياز ندارند. با دروغ گفتن قطعاً وضعيت صلح را بدتر می کند.

به نظر من لازم نيست که هر حرف راستی را به هر کسی زد، اما نبايد به کسی دروغ گفت. پس اگر چيزی به ديگران گفته می شود، از حقوق آن ها است که به آنها راست گفته شود. دروغ به ديگران گفتن، تجاوز به حقوق آن ها است. حتی انسان حق ندارد به دشمن خود هم دروغ بگويد و من در زندان با بازجويان خود اين روش را به کار بردم يعنی اينکه به آن ها دروغ نمی گفتم اما هر چه را هم که در دل داشتم به آن ها نمی گفتم و به قول معروف سفره دل را با آن ها باز نمی کردم. به راستی گفته اند که «النجات فی الصدق، کما ان هلاک فی الکذب»، نجات در راستی و هلاکت در دروغگوئی است. و اين حقيقتی انکار ناپذير است. حتی در مورد اصلاح ذات البين که فقهای زورمدار و قدرت طلب دروغ مصلحت آميز را جايز شمرده اند، ده ها راه وجود دارد که برای اصلاح ذات البين می شود، آن ها را به کار برد و از دروغ دوری جست. دروغ که باتفاق شيعه و سنی از گناهان کبيره و اثمی عظيم است، چگونه می تواند موجب اصلاح ذات البين شود؟
در مورد اصلاح بين کسانی که به هر نحوی کارشان به هر نحوی به دشمنی و کدورت کشيده شده است، از سه حالت خارج نيست: يکطرف حق است و طرف ديگر باطل، هر دو طرف در اشتباهند و يا اينکه هر طرفی قسمتی ازحق را در اين خصومت دارا است.

در حالت اول بر هر مصلحی است که طرف حق را بگيرد تا حق به حقدار برسد و اگر مصلح يا مصلحين با ناديده گرفتن حق کسی که به او ظلم شده است با فشار و زور او را وادار به صلح و آشتی کنند. اين ديگر صلح نيست بلکه به مظلوم ظلم و به حقوقش تجاوز شده است. در حالت دوم بايد هردو طرف را از اشتباه و نادرستی که به دان دچار شده اند به در آورد و در آخرين حالت بر مصلح و يا مصلحين است که هر طرف را به همان اندازه که در آن مسئله مورد نزاع حق دارد آگاه کنند. ملاحظه می شود که در هيچکدام از سه حالت فوق برای برقرار ی صلح و آشتی نياز به دروغ گفتن ندارد و در تمام حالات اگر پای دروغی به ميان آمد، آن دروغ به منظور پوشاندن حقی است وانسان مصلح بر خلاف حق و عدالت رفتار نخواهد کرد.

بر اساس قرآن سنت و روش پيامبر(ص) و امام علی(ع)، راستگوئی معيار سنجش اعمال ديگران و خود است. اگر ما تنها همين يک معيار را در زندگی خود در نظر داشته باشيم، و ديگران و خود را با درستی و راستگوئی مورد آزمايش قرار دهيم، به صرف چند حرف باب ميل و احساس خود هر روز به دنبال اين و آن راه نمی افتيم تا بعد از چند صباحی به خود آئيم و بگوئيم که ما در شناخت فلان و بهمان کس اشتباه کرديم و يا اصلاً زيرش بزنيم که خير ما اصلاً از همان اول می دانستيم که طرف چکاره است. فکر نمی کنم خيلی مشکل باشد که فهميد فلان شخص و يا بهمان کس راستگو و يا دروغگو است. شما اگر به گفته های هر کسی که فکر می کنيد، چند ماهی توجه کنيد، هم دروغها را در می يابيد و هم اعمالش را با حرفهايش می توانيد به درستی مورد قضاوت قرار دهيد. از خواص دروغگوئی برای حفظ قدرت و ظلم و ستم اين است که قدرت به دستان و زورگويان مرتب و در فواصل گوناگون حرفهای متضاد و متناقض می زنند و اغلب فراموش می کنند که قبلاً فلان و بهمان حرف را زده اند. گهگاهی هم حرفهای خوب و شيرين می زنند اما خودشان عکس آن را عمل می کنند.

متأسفانه فقهای شيعه از اين حديث سر راست و روشن دروغ مصلحت آميز ساخته اند. نبايد اينان بگويند از کجای اين خبراگر هم صد در صد صحيح باشد، دروغ مصلحت آميز در می آيد؟ و برای اينکه دروغ مصلحت آميز را جا بيندازند می گويند چون «رجحان دفع افسد به فاسد از مستقلات عقليه است»، دروغ مصلحت آميز جايز است. نبايد از اينان پرسيد که چرا دفع افسد به فاسد از رجحان عقلی است؟ البته عقل قدرت و زورمدار آن را رجحان می پندارد و الا عقل آزاد انديش و حقوقمدار چگونه می تواند، چنين چيز باطلی را که منشاء افساد در جامعه است، رجحان بداند و اين استدلال، دقيقاً همان استدلال اصلاح طلبان و ملی مذهبی ها است که می گويند: انتخاب بين بد و بدتر است. آيا اينان نيز نبايد بگويند چرا بايد انتخاب بين بد و بد تر باشد ولی بين خوب و خوبتر نباشد؟ چرا بايد انسان از خوب و خوبتر بگريزد وبه بد و بدتر پناه آورد؟ آيا اين همه تجربه روزانه به آن ها درس نياموخته است که هر وقت انسان از ترس گرفتار شدن در وضعيت بدتر، تن به بد می دهد، قطعاً به بدتر گرفتار خواهد آمد؟ چرا اينان بايد با اينگونه توجيه ها آب به آسياب ديکتاتوران و ولايت مطلقۀ فقيه بريزند؟

جايز بودن دروغ و گواهی نادرست به خاطر دين از ابداعات ابوالخطاب که به نام محمد بن ابی زينب و يا مقلاص بن ابوالخطاب معروف است، می باشد و بنا به نوشته نوبختی او يکی از شاگردان و ياران امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) بود. بنا به همين نوشته او يکی از داعيان اين دو امام بود. وی عقايد بدعت آميز جديدی را مانند: «اباحه»، «جايز شمردن دروغ مصلحت آميز» و «گواهی نادرست» را به خاطر دين تبليغ می کرد. (۲۷)

بر آنهائی که درد دين دارند، واجب است که با کار تحقيقی خود ريشه دروغ را که با دين عجين شده است بخشکانند و همچنان که بسياری بر اين عقيده هستند و در تجربه هم ثابت شده است که دين و عقيده نياز به دروغ گفتن ندارد، دست به کار جدی و تحقيقی بزنند و با استعانت از قرآن و روش حضرت علی (ع) به ريشه يابی اين بدعت بپردازند و اين لکه سياه دروغ گفتن به خاطر مصلحت دين و ملت را از جامعه بزدايند.

محمد جعفری
mbarzavand@yahoo.com

نمايه و يادداشت

۱- از چهار دسته لعنت شده در قران اول شيطان است که «و ان عليک لعنتی الی يوم الدين» دوم کافران مردمی که عامل خنث کننده رشد انسانها و دوری آن ها از عدالت، حقوق و آزديشان می شوند. «الا لعنت الله علی الکافرين»، دسته سوم دروغ زنان و دروغگويان هستند که «الا لعنت الله علی الکاذبين». و اخرين دسته ستمگرانند که « الا لعنت الله علی الظالمين»
۲- قرآن، سوره زمر آيه ۳۲ و انعام/۲۱.
۳- قرآن، سوره انعام، ايه ۲۴.
۴- قرآن، سوره نساء، آيه ۵۰.
۵- قرآن، سوره عنکبوت، آيه ۳.
۶- قرآن، سوره ذاريات، آيه۱۰ و ۱۱.
۷- کشف الاسرار و عدة الابرار معروف به تفسير خواجه عبد الله انصاری، ج ۹، ص۳۱۰.
۸- قرآن، سوره الزخرف، آيه۲۰.
۹- قرآن، سوره انعام، ۱۱۶.
۱۰- قرآن، سوره انعام، آيه ۱۴۸.
۱۱- کشف الاسرار و عدة الابرار،ج ۳، ص ۵۱۴ و ۵۱۵.
۱۲- قرآن، سوره يونس، آيه ۶۶.
۱۳- کشف الاسرار و عدة الابرار، ج۴ ، ص۳۱۲.
۱۴- قرآن، سوره مجادله ، آيه۱۴.
۱۵- قرآن، سوره نور ، آيه۱۲.
۱۶- قرآن، سوره جاثيه، آيه ۷.
۱۷- ترجمه نهج البلاغه از دکتر اسدالله مبشری، قسمت اول ، خطبه ۱۰۸، ص۴۰۷ .
۱۸- نهج البلاغه سخنان حکمت شماره ۳۸.
۱۹- نهج البلاغه سخنان حکمت شماره ۲۵۲.
۲۰- ترجمه نهج البلاغه از دکتر اسدالله مبشری، قسمت اول، خطبه ۲۱۰، ص۸۴۹و۸۵۱.
۲۱- همان سند، بخش دوم و سوم، نامه ۴۸ به معاويه، ص۱۹۱.
۲۲- همان سند، قسمت اول، خطبه ۱۸۷، ص۷۴۱و۷۴۳.
۲۳- همان سند، قسمت اول، خطبه ۸۶، ص ۲۹۷.
۲۴- اصول کافی، ج ۳،ص ۱۶۵-۱۶۲.
۲۵- اصول کافی، ج ۳،ص ۲۹۸ .
۲۶- همان سند.
۲۷- برای توضيح بيشتر به کتاب کشی، فرق شيعه نوبختی و تاريخ اسماعليان نوشته برنارد لوئيس ترجه دکتر فريدون بدره ای مراجعه شود.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016