دوشنبه 4 مرداد 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

خنک آن قماربازی...، شيرين عبادی

کيانا و علی‌ به داشتن مادری چون نرگس محمدی افتخار می‌‌کنند، اکنون خردسال هستند اما مأمورين امنيتی مطمئن باشند که چند سال بعد، آنان با افتخار از شهامت و پايداری مادر و پدر خود ياد می‌کنند و راه آنان را ادامه خواهند داد - اما بازجوی محترم!! آيا فرزندان تو حاضر هستند با افتخار به همه بگويند نام واقعی‌ تو چيست، چه کاره بوده ای، منزلی که در آن سکونت داری و ماشينی که بر آن سوار می‌‌شوی به چه بهائی تهيه شده‌است؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


تقديم به همکار عزيزم خانم نرگس محمدی

خنک آن قمار بازی که به باخت هرچه بودش
به نماند هيچش الا هوس قمار ديگر

ساعت ۳۰ :۱۰ شب بيست و يکم خرداد ۱۳۸۹، شش مأمور امنيتی به درب منزل نرگس محمدی مراجعه می‌‌کنند و به بهانه چند پرسش وارد آپارتمان مسکونی او می‌‌شوند. همه جا را زير و رو می‌‌کنند، چيز دندان گيری پيدا نمی کنند و به قول معروف برای خالی‌ نبودن عريضه، مقداری کاغذ و ياد داشت‌های عادی و بی‌ اهميت و کامپيوتر وی را ضبط می‌‌کنند و نيمه شب در مقابل چشمان گريان دو کودک دو قلوی سه ساله ‌اش او را دستگير می‌‌کنند و به نا‌ کجا آباد اوين می برند- کيانا دخترک سه ساله نرگس به تازگی جراحی شده بود و ده بخيه در بدن داشت که مادر بايد وی را فردا- فردائی که نبود- به نزد جراح می‌‌برد تا بخيه‌ها را بکشند و درد کمی‌ فروکش کند. کيانا گريه کنان به دامان مادر آويخته بود، از درد بخيه و درد جدايی فرياد می‌‌زد و اشک می‌‌ريخت، نرگس با قلبی دردناک اما سری بر افراشته بوسه ای بر روی دختر زد و همراه مأمورين وظيفه شناس؟!! رفت تا ثابت کند کسانی که ادعای عطوفت اسلامی و قانون گرائی دارند فقط گزافه گويانی هستند که از اسلام هيچ نمی دانند و از قانون، حتی قانونی‌ که محصول حکومت آنهاست بيزاراند.

تفتيش منزل و بازداشت نرگس محمدی، مطابق با قوانين جمهوری اسلامی نبود تا حدی که وقتی‌ دادستان تهران جريان را از زبان نرگس شنيد تعجب کرد و گفت که : "چرا آنان را به منزل راه داديد؟ چرا اجازه بازرسی داديد؟" و البته نگفت که دستور تعقيب و محاکمه مأمورين خاطی‌ را خواهد داد، زيرا به خوبی‌ می‌‌دانست که اجازه چنين کاری را ندارد زيرا او را دادستان تهران کرده بودند تا...

به هر حال از همان لحظه ورود به زندان و در نيمه شب، بازجوئی نه، که شکنجه‌های روحی‌ نرگس شروع می‌‌شود- محروميت از هواخوری برای کسی‌ که مشکل ريوی و تنفسی دارد، ساعت‌ها تحقير، توهين، افترا، شروع می‌‌شود و از همه مهمتر هر جلسه قبل از شروع بازجونی مأمور امنيتی که نقش دايه دلسوز تر از مادر را بازی می‌کند، نرگس را متهم می‌سازد که مادر خوبی‌ نيست زيرا به خانواده زندانيان سياسی بيشتر اهميت می دهد تا جگر گوشه گانش، کانون مدافعان حقوق بشر را بيشتر دوست دارد تا دخترک بيمارش، برايش تهيه گزارش نقض حقوق بشر در ايران مهمتر است تا تهيه خوراک برای همسر و فرزندانش...
وقتی‌ نرگس ياد آور ميشود که به موجب آئين نامه زندان بايد با خانواده و فرزندانش تلفنی‌ صحبت کند،جواب می شنود که چون مادر خوبی‌ نبوده فرزندانش نيازی به شنيدن صدای مادر بی مهری چون او را ندارند.

ميزان فشار‌های روحی‌ و خشونت‌های کلامی‌ به حدی است که نرگس بعد از چند روز بيمار شده و مبتلا به فلج ادواری عضلانی می گردد. چندين مرتبه حين بازجويی دچار فلج می‌‌شود و هر بار باز جو‌های وظيفه شناس!! با حوصله منتظر می‌‌مانند تا وی به حالت عادی باز گردد و به سوالات آنها پاسخ دهد.

بالاخره کار به جايی می کشد که بيم مرگ نرگس ميرود و پزشک زندان به بازجويان می‌‌گويد: " کاری نکنيد که زهرا کاظمی ديگری درست شود". با پی گيری خانواده و در اثر لطف دادستان و عطوفت باز جو!! نرگس با تنی بيمار و پس از سپردن وثيقه ای معادل تمامی‌ دارائی خانواده موقتا از زندان آزاد می شود تا درمان شود. بالاخره او را در بيمارستان بستری می کنند- دو روز بعد در حالی‌ که به شدت بيمار بود و به سختی صحبت می کرد با خبر نگاران مصاحبه می‌کند و از آنچه بر او رفته می‌‌گويد نه به قصد شکوه و شکايت بلکه برای گزارش نقض حقوق بشر، و با اين ترتيب به باز جويان امنيتی نشان می دهد که مرعوب نشده و حتی اگر قادر به راه رفتن نباشد همان شير زنی‌ است که قبلا بوده.

اين بار نيز نرگس دغدغه حقوق بشر دارد و نگران عبدالرضا تاجيک است که از کليه حقوق خود محروم و تحت سخت‌ترين شرايط در زندان بازجوئی می شود تا به گناه ناکرده اعتراف کند- همچنين او نگران زينب جلاليان است که به اتهام عضويت در يک حزب محکوم به اعدام شده است . او از همگان درخواست می‌کند که به فکر نجات اين دو نفر باشند.

نرگس با مصاحبه‌های خود ثابت کرد که مصداق اين شعر است:
خنک آن قمار بازی که به باخت هر چه بودش
به نماند هيچش الا هوس قمار ديگر

سخن آخر آن که، کيانا و علی‌ به داشتن مادری چون نرگس محمدی افتخار می‌‌کنند، اکنون خردسال هستند اما مأمورين امنيتی مطمئن باشند که چند سال بعد، آنان با افتخار از شهامت و پايداری مادر و پدر خود ياد می کنند و راه آنان را ادامه خواهند داد- اما بازجوی محترم!! آيا فرزندان تو حاضر هستند با افتخار به همه بگويند نام واقعی‌ تو چيست، چه کاره بوده ای، منزلی که در آن سکونت داری و ماشينی که بر آن سوار می‌‌شوی به چه بهائی تهيه شده است؟

شيرين عبادی
سوم مرداد ماه ۱۳۸۹


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016