شنبه 16 مرداد 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آزادی و اختيار، فرشيد ياسائی

فرشيد ياسائی
استعلای اختيار و آزادی به بلندپروازی و استقلال فکری انسان کمک شايانی می‌کند. تمام اکتشافات، اختراعات... خلق آثار هنری و ادبی... با اختيار انسان آغاز و در آزادی به کمال و اتمام رسيده است. سايه‌ی آن بر کل مباحث علمی، فلسفی ... سايه افکنده است. فلسفه‌ی ايرانی برای حصول به آزادی و ياری‌گرفتن از اختيار و انديشه‌ی آزاد موظف است، موانعی که باعث عدم رشد و استقلال فکری ( توسط ايدئولوژی های سلطه جو) است از سر راه خود بردارد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


مقدمه: مابين تسلط جوئی به خاطر منافع سياسی و اقتصادی، با تلاش هائی که به منظور تحقق آزادی صورت می گيرد، تنازع لاينقطع در جريان است. در اين کشمکش و نزاع در کشورهائی که آزاديخواهی فرصت خودنمائی کمتر و يا اصلا وجود نداشته باشد؛اين آزادی و اختيار است که می بازد و جای خود را به تسلط جوئی ميدهد. ضرورت دارد که در شيوه بهره گيری از طرح و برنامه ريزی هائی که به منظور آزادی ، اختيار و آرامش خيال انسان ها تدوين ميشود، از موضوعات مبهم و نامفهوم تبری جست. حوزه تعقل فرد نبايد در عرصه جنون آميز مراد و مريدی قرار گيرد. بايد از اشاعه انديشه تسلط جوئی و اقتدار ممانعت کرد و فرصت را در اختيار تفکرات آزاد انديشی ، استقلال و اختيار انسان داد. در اين رابطه بايد به مفهوم آزادی روابط جنسی- که در واقع بينی انسان موثر است - بها داد با تاکيد و توجه خاص بر اين نکته مهم که سرکوب غرائز جنسی پيامدهای ناگواری دارد (می تواند ) که فرد را به خود ودگر آزاری سوق می دهد! بايد بدانيم جامعه امروز بيش از گذشته با اصل لذت جوئی پيوند خورده است. تفکری که در جستجوی حل دشواری های جامعه، می کوشد آزادی روابط جنسی ، هنر و ادبيات ... را محدود سازد. ناچار است برای نمايشات تراژديکی که روزانه در جامعه اجرا ميشود. کارگردان های ماهری آموزش دهد تا نمايشات خودساخته را تهيه و تنظيم و به اجرا درآورند! زمانيکه از بلند پروازی ها ممانعت شود و دخالت در خيال پردازی آدميان شود.آدميان ترس از مرگ را به ترس از زندگی بدل خواهند کرد. هنرمندان پيامبران آرامش خيال آدميان هستند. بدون وجود آنان جامعه به توحش کشيده ميشود. اگر قرار باشد آزادی و هنر قلمرو تازه ای برای انسان ها پديد نيآورند؛ معجزه هنر و آزادی چه خواهد بود؟ بايد بدانيم که ايدئولوژی خصوصا دينی، جامعه را به دوزخی تبديل می کند که تنها مسخ شدگان دنيا ارواح قادرند در آن زندگی کنند.نبايد فکر آن را بخود راه داد که ميتوان با معيار های مسخ شده ايدئولوژی ارزش های زيباشناسی امروز را انکار کرد.
آغاز : آزادی و اختيار اساس زندگی بشر را تشکيل ميدهند. فقدان هرکدام که مترادف با هم در انسان تاثير ميگذارد، روح و روان انسان ها وطبيعتا اجتماع بشری را متاثر می کنند. هر انسانی با مراجعه به خويش می خواهد در انتخاب راه و روش خاص زندگی سياسی – اجتماعی خويش ، آزادی داشته باشد و آزادانه از قوه لايتناهی تخيل خويش بهره جويد. انسان می خواهد در مورد ارزش ها ، خود داوری کند و آزادانه آنچرا که می پسندد داوطلبانه در اختيار خويش وديگران قرار دهد. انکار نقش اختياردر فرد که تقريبا در تمام ايدئولوژی های سلطه جو مستتر است ، انسان را از مسئوليت برخويش رها ساخته و آنرا با سرنوشت رهبران ( احزاب . کميته مرکزی و...) پيوند ميزند.
جهت رسيدن به نيت خاص به افراد خام و مجذوب شده تلقين ميشود : "... افعال و اعمال انسان( تو) منسوب به پرودگار است..." و با انکار اراده و اختيار، نقش و مسئوليت افراد تنها در اطاعت از رهبران ( آنانی که پل و يا دروازه رسيدن به خدا و... رسيدن به خوشبختی و آرامش و رفاه در جامعه بدون طبقه... ميباشند) معنی می يابد. به زبان ديگر اعتقاد به جبر در ضمير خودآگاه { حتی ناخودآگاه } انسان رشد می يابد. منشا اين تفکرات شبهاتی است که رهبران معنوی سلطه جو برای طرفداران خويش تدارک و دائما موعظه می کنند...عکس تصور آنانی که اختيار را تا ضريب مشخصی درست تشخيص می دهند که لازمه آن خارج نشدن از حدود و ثغور که از قبل مشخص و تعيين شده است. انسان مصلوب الاختيار است. انسان بدون اختيار هيچ کاری را انجام نمی دهد. گرچه اختيار را ميتوان با تلقين و نيرنگ خريد و از آن استفاده ابزاری کرد وانسان ها را تبديل يه مسلوب الاختيار نمود!
قبل از اينکه در مفاهيم آزادی و اختيار صحبت کنيم. لازم است شيوه توصيف مفاهيم و محدوديت های آنان را مشخص کرد. به زبان ديگر از دوپهلو بودن معانی و غرابت آنان بايد پرهيز کرد و مطالبات را درحد توان از عرصه انتزاع خارج کرد تا فرصتی يابند در حوزه واقعيت جامعه مجال پرواز کنند.مفاهيم سياسی و حقوقی اگر درخور اهميت است و می توان با تفکر انتقادی سنجش شود، شايستگی آنرا دارند که با شفافيت خارق العاده ای تعريف شوند تا بر اساس قضاوت عمومی به فعال بودن ذهن و انديشه ياری رسانند.مفاهيم آزادی و اختيار و تعريف واضح و روشن از آن به بلندپروازی ما فرصت می دهند که ابهام معانی و مفاهيم ذهنی را بهتر بشناسيم. يک انسان اگر نتواند با ياری از مفاهيم اختيار و آزادی ، خود را ترسيم کند ، دريافت وی از واقعيت موجود می تواند وحشتناک باشد... بايد مشخص کرد که درک و توقع ما از جامعه آينده چيست؟ چه طرح و برنامه ای ما را به سراشيب توسعه و تکامل سياسی – اجتماعی رهنمود خواهد کرد؟ طبيعتا بايد تحقيق و بررسی کرد که آيا جامعه معاصر ما ، شايستگی و آمادگی تغييرکيفی آينده را خواهد داشت. با توجه به اين مورد که در درون جامعه فعلی ما نيروها و گرايش هائی بوجود آمده است که قادرند جامعه را از درون به خون وآتش کشند. بخشی از آنان حکومت و نيروهای امنيتی را در دست دارند. بخش عمده ديگرحواريون آنان هستند که تفکرا با بانيان فکری حکومت عجين شده و از تغييرات کلی خشنود نخواهند بود...!
با توجه به اين موضوع که انديشه ترقی و ارتجاع هردو در جامعه وجود دارند و به موازات همديگر پيش ميروند. انديشه ترقی در مرحله آزمايش است اما انديشه ارتجاع با رشد و توسعه و امکانات شهرهای بزرگ متاثر از پيشرفت صنعت و تکنولوژی برای بقای خود در جامعه ؛ از مرحله بومی سازی مفاهيم غربی جلوتر نخواهد آمد. البته وقوع حادثه و رويدادی می تواند اوضاع را به سود انديشه ترقی تغيير داد(۱). بايد يادمان باشد انديشه ارتجاع هميشه در پشت پرده های تصور باقی ميماند و هرآن آماده بازگشت به اذهان خواهد بود .اما تا زمان اين مهم و تا هنگامی که دريافت ذهنی افراد در جامعه ، حقيقت اوضاع را درک نکرده اند؛ کمک آنچنانی برای ظهور تغييرات در کيفيت جامعه پديد نخواهد آمد.
چنانکه ميدانيم تقريبا بعد از دومين جنگ جهانی ، تکنولوژی در برقراری اشکال نوينی از روابط اجتماعی ، تاثيرات مهمی گذاشت. اين تاثيرات تنها در جوامع صنعتی بلکه در کشورهای نيمه و حتی غيرصنعتی نير محسوس است. ديگر نميشود مفهوم تکنولوژی را محدود به جوامع صنعتی کرد. امروز نيروهای واپس گرا برخلاف امکانات و درک فرهنگی و سنتی خويش از توانائی های تکنولوژی خصوصا جهت تسليحاتی و کنترل و قدرت نمائی خويش بهره ميبرند( نمونه کشورخودمان ايران و نقش حکومت اسلامی در روند تاريخ سی ساله خويش...). اين کشور ها نيز دريافتند که تکنولوژی صرفنظر از توانائی های به زيستی و رفاه ، گزينشی است جهت اعمال نفوذ و سرکوب و خفقان... آنان از ممزوج کردن تکنولوژی در سياست و اقتصاد سيستمی بوجود آوردند که در تمام شئونات اجتماعی افراد ( نمونه : ايران . ليبی . سوريه. کره شمالی . چين . کوبا و...) دخالت می کنند و نفوذ سياسی خود را در جامعه با خشونت و بيرحمی اعمال می کنند. توضيح اين مورد از اين جهت است که توسعه و پيشرفت و تکامل تکنولوژی به تنهائی قادر نخواهد بود در راستای آزادی و اختيار نيروها و افرادی که به تغيير معتقدند ياری رساند. چون نيروهای واپس گرا نيز از آن برای اعمال نفوذ نيز استفاده می کنند. موضوع مناقشه در استفاده از تکنولوژی نيست. بلکه دو تفکر متضاد از هم است. آزادی و اختيار در برابر تعبد وبردگی . انتخاب آن با افرادی است که جامعه فردا را ميسازند.
در مورد انسان توده ای و بی هويت در مقالات گذشته مکررا صحبت شده است. از آنجا که در اين نوشتار به مورد آزادی و اختيار برخورد شده است به اين موضوع نيز اشاره ميشود که چرا انسان به خاطر ايدوئولوژی فرديت و منيت خود را نابود ميسازد و خود را درجايگاهی می بيند و بخود اجازت ميدهد که حقوق ديگران را سلب کند .آنان نمی خواهند بدانند که : آزادی گفتار و پندار و شناخت، نخستين سنگ بنای جامعه آزاد محسوب ميشود و بدون آن ؛ جامعه اعتبار و ارزشی نخواهد داشت وشباهت به گورستان دارد.
ايدوئولوژی که امروز هيئت حاکمه و خصوصا رهبری اشاعه ميدهد(۲) و بوسيله آن جامعه را بدون رجوع به افکار عمومی ، آنطور که خود می پسندد؛ اداره می کند. در حقيقت نوعی از بردگی و استهلاک حقوق و آزادی های فردی در جامعه است. هيئت حاکمه با تشکيل نهادهای غيردموکراتيک و خطرناک شريک سرنوشت جامعه شده اند که عملا به حقوق دگرانديشان تعرض و تجاوز کنند. تا اين تفکرات حاکم بر ذهنيت هيئت حاکمه ( ديروز و امروز ) است. تغييرات در جامعه اگر هم صورت پذيرد ( توجه شود به روند صد ساله تاريخ کشور...) عمدتا در سياست و نوع حکومت است و مردم در جامعه توان و فرصت کافی نخواهند داشت تا در افکار خويش تغييرات عمده بوجود آورند و فرصت ها هميشه قربانی آزمندان قدرت ميشود ( شده است).
در کشور ما حاکميت با ايدئولوژی مذهبی و تبديل شدن به حاکميت پليسی – سياسی با سرکوب آزادی و اختيار ؛ ويژه گی هائی در جامعه بوجود آورده که در راستای رشد " بی تفاوتی " است. بدون شک از آنجاکه از آزادی و اختيار انسان ها جلوگيری شود. استقلال فکری ، حق مخالفت و انتقاد، حق پرسش و پاسخ ... صدمه پذير شده و انسان ها از استيفای حقوقی و مدنی خويش صرفنظر می کنند و به زندگی غريزی تمايل پيدا خواهند کرد...امروز در جامعه ما ضمن اينکه قدرت سياسی تنها در انحصار هيئت حاکمه است که تقسيم ناپذير نيز می باشد. قدرت اقتصادی نيز تحت کنترل هيئت حاکمه است و به طور خودآگاه حقوق و منافع اقتصادی افراد و گروه ها( صرفنظر از نور چشمی ها...) زير پا قرار ميگيرد.
ساخت جامعه و نهادهای سياسی – اقتصادی در ايران، اصولا با کشورهائی ( اروپا و آمريکا ) که صنعت و تکنولوژی روال پيشرفت خود را دارد؛ فرق دارد. از نظر تاريخی کشور ما خصوصا از جنبه تفکر و راه و رسم زندگی به مرحله صنتعی{ کامل} نرسيده و هنوز ( درقرن بيست ويک ) هستند مردمانی که شيوه تفکر و روابط اقتصادی آنان به قبل از تکنولوژی و صنعت تعلق دارد. حتی در ميان مردم و خصوصا مردان و زنان هيئت حاکمه افرادی هستند که ضمن عقب افتادگی فکری، روانشناسی آنان نيز به دوران قبل از فرويد است و با روانشناسی جديد نميشود اذهان آنان را ارزيابی کرد. به علت واپس ماندگی ( خصوصا در بخش حکومت و حواريون آنان...) ذهنی و مخالفت با آنچه که به فرهنگ غرب نسبت می دهند. سرکوب و اعمال خشونت را توجيهی برای نجات داده های و انگاره های خويش می پندارند. تلويحا در کشور ما اين عقيده توسط مهندسين سياسی رژيم تبليغ ميشود که آزادی و اختيار در بلاهت تحقق می يابد! نتيجه اين بی خردی را می توان در چند سطر خلاصه کرد:
نظام موجود گرفتار تراوشات مغزی معيوب است که در فعاليت هايش اثر ميگذارد.
از تامين نيازهای حياتی افراد در جامعه عاجز است.
هيئت حاکمه و خصوصا رهبری گرايش شديد به خودکامگی تا مرز جنون خودبزرگ بينی پيدا کرده و از واقعيت چشم پوشی می کنند.
هيئت حاکمه مسئول اسارت فرد به بهانه ماندن در قدرت است.
جامعه امروزما تحت سيطره اخلاق و روش خودکامگی بيمارگونه با سرکوب نيروها و اشخاص معترض و منتقد به اوضاع اسفبار داخلی، به پيش ميرود. با جلوگيری از تکامل و توانائی های جامعه به بهانه مبارزه با فرهنگ غرب. با دخالت در هدف و آرزوهای انسان ها، خط مشی آينده خود را ابلهانه روشن و با تغيير کتب آموزشی و حذف علوم انسانی و حذف اساتيد (۳) در دانشگا ها... ابلهانه می کوشند تفکری در محدوه و عرصه تنگ ايدئولوژی خويش بوجود آورند. با ناديده گرفتن شکست های مکرر فرهنگی در سال های گذشته به تکرار مکررات و سرگرم کردن خويش ، وقت جامعه را گرفته و فرصت ها را تلف می کنند به اميد اينکه چند صباحی به عمر خويش بيفزايد...
در نتيجه پيکاری که می توند ما را به پيروزی برجهل و عقب افتادگی قکری نزديک کند. نمی تواند بر مبنا و راه و روش سنتی به وقوع پيوند. زمانی توده با شرکت مستقيم خود ( مبارزات خيابانی ) عامل دگرگونی محسوب ميشد. با تجربه يکسال گذشته نشان داد که اين عامل حتما موفقيت آميز نخواهد بود(۴). شايد صلاح در اين باشد که فعالين ناراضی و ناخشنود و معترض ، زندگی و فعاليت سياسی خود را در جای امنی مانند خارج از مرز جغرافيائی کشور ادامه دهند . اما تا تغيير وضع موجود راه طولانی در پيش است که ما را به دموکراسی رهنمود باشد. بايد انسان های معترض فرصت کافی داشته باشند تا دوباره جنبش نوين را ارزيابی و نکات مختلف آنرا بررسی کنند تا بديل ديکتاتوری ، ديکتاتوری جديد امکان تولد و رشد نيابد. تجربيات جنبش ضد ديکتاتوری نشان داد که حداقل های کم هزينه و قابل دسترسی ، اثربخش و تشعشع آن بيشتر خواهد بود. برای نمونه (۵) اتخاذ سياست تحريم جهت خنثی کردن تبلبغات اسلامی...
پايان سخن در مورد آزادی :
عقيده ای وجود دارد که آزادی را در توانگری و قدرت خريد متصوراست. در پاسخ به اين نظريه بايد اذعان داشت که نخست بايد شرايطی در جامعه پديد آورد تا " مفهوم توانگری " عموميت يابد. در جامعه ای که حقوق اوليه انسان ( مانند ايران ...) به شدت مورد تعرض است و در قرن بيست و يکم با وقاحت کامل دست و پا قطع می کنند . در اذهان سنگسار و اعدام و خشونت و حذف را مقدس و پرستش می کنند. توانگران (حتی حلقه توانگران خودی نيز...! ) تنها می توانند خارج از مرز جغرافيائی کشور از يک زندگی آرام بهره جويند. توانگری به مناسباتی بستگی دارد که امکان آن بايد مهيا باشد.
آزادی و وجود آن در اين است که دگرانديشان شايستگی آن را خواهند داشت تا بيآموزند و سئوال و انتقاد کنند و در نظام تصميم گيری حق مشارکت داشته باشند و راه صحيح زندگی خود را در جامعه ای که کار و زندگی می کنند ؛ تعيين کنند! برای پيمودن به چنين جامعه ای راهی طولانی و پرخطر در مقابل ما است. بايد اعتراف کرد در جامعه ای که سنت و دين به قاعده ای تبديل شده که اصلاح و تجديد نظر، انحراف پنداشته ميشود . رسيدن به آزادی در روزگار ما دشوار و هزينه آن بالا است. اما شدنی است.
موانع ديگری که کشور ما از نظر بافت سياسی لااقل از صدر مشروطيت با آن روبروست. وجود ارگانی به نام حکومت است ( افراد بخصوصی در راس آن: مانند شاه و سلطنت. رهبری و ولايت فقيه) که فرای قدرت دولت و کابينه ( قوه اجرائی ) بوده و قدرت سه گانه کشور زير نفوذ سياست ونظرات آنان ... است. در واقع وجود اين دو ارکان قدرت در جامعه ، جهت گيری و فعاليت سياسی احزاب و... ( حتی اگر اجازت يابند..!) در برخورد با اين دو نهاد قدرت ؛ مشکل است. اين عدم توان جهت گيری موثر از ممنوعيت های مختلف، به سردرگمی نهادهای اجتماعی – سياسی منجر شده که باعث اشتباهات فاحش نيز شده است. لذا بايد برای بهبود روند سياسی در آينده کشور به تقويت نهاد ها و کاردستجمعی و تشکيل انواع و اقسام تشکل های مختلف سياسی – اجتماعی مبادرت ورزيد و اين مهم بايد در قانون اساسی آينده لحاظ شود و اين مهم در صورتی امکان دارد که مردم کشور فقط با دولت و مجلس پاسخگو و وظيفه شناس روبرو باشند!
دولت و مجلسی می توانند از آزادی مردم صيانت کنند که خود مستقيما با آرای مردم انتخاب شده اند. تنها اين برگزيندگان قادرند در برابر نيروهای مخالف آزادی استقامت کنند. در جائی که حکومت ( فرد يا افرادی ) فرای مردم و دولت و مجلس در مملکت وجود داشته باشد و وجود اين نيرو ( مانند ولايت فقيه و با داشتن اختيارات و قدرت فوق العاده ) در قانون اساسی تعبيه شده باشد ( در قانون اساسی فعلی ). اين فرد و يا افراد دارای مجوزی هستند که بر فراز مجلس و رياست جمهوری و کابينه هر اقدامی که خود صلاح می داند؛ بدون پاسخگوئی انجام دهند! لذا برای حصول به اين امر مهم ، تغيير کيفی در سيستم سياسی ايران فردا ضروری است. غير از آن استمرار حاکميت حکومت های استبداد است که بقدر کافی ملت ايران آن را تجربه کرده اند. متاسفانه با گذشت يکصد سال ملت ايران قادر نبود حکم های حکومتی را ملغی سازد . چه در دوران سلطنت و چه در حکومت فعلی و دولت دست نشانده آنان.
در پايان بايد دانست که استعلای اختيار و آزادی به بلند پروازی و استقلال فکری انسان کمک شايانی می کند. تمام اکتشافات ، اختراعات ... خلق آثار هنری و ادبی... با اختيار انسان آغاز ودر آزادی به کمال و اتمام رسيده است. سايه آن بر کل مباحث علمی ، فلسفی ... سايه افکنده است. فلسفه ايرانی برای حصول به آزادی و ياری گرفتن از اختيار و انديشه آزاد موظف است ، موانعی که باعث عدم رشد و استقلال فکری( توسط ايدئولوژی های سلطه جو) است از سرراه خود بردارد.

اوائل آگوست ۲۰۱۰

(۱) . برای مثال ميشود به جنبش اعتراضی سال گذشته در ايران رجوع کرد.
(۲). توجه کنيد به فتوای اخير آقای خامنه ای در رابطه به " التزام به ولايت فقيه "... وی در پيامی خطاب به نمايندگان مجلس شورای اسلامی خاطرنشان کرده بودند: " خدشه‌ در التزام‌ به‌ ولايت‌ فقيه‌ و تبعيت‌ از رهبری‌، خدشه‌ در کليه‌ نظام‌ اسلامی‌ است‌ و اين‌جانب‌ اين‌ را از هيچ‌ کس‌ و هيچ‌ دسته‌ و گروهی‌ تحمل‌ نخواهم‌ کرد؛ البته‌ امروز بحمدالله‌ و توفيقه‌، کليه‌ آحاد و گروه های‌ خط امام‌، ملتزم‌ به‌ ولايت‌ فقيه‌ و تبعيت‌ از رهبری‌ می‌باشند و اميد است‌ که‌ زمينه‌ برای‌ رمی‌ افراد و گروه ها به‌ عدم‌ التزام‌ به‌ آن‌، هرگز فراهم‌ نگردد"... ايشان در جواب سئوالی مربوط به التزام به ولايت فقيه می گويد : " ولايت فقيه به معنای حاکميت مجتهد جامع‌الشرائط در عصر غيبت است و شعبه‌ای است از ولايت ائمه اطهار (عليهم السلام) که همان ولايت رسول الله ( صلی الله عليه وآله) می‌‌باشد و همين که از دستورات حکومتی ولی امر مسلمين اطاعت کنيد نشانگر التزام کامل به آن است".

(۳) .علوم انسانی:... آقای خامنه ای در شهريور ماه گذشته، نگرانی خود را از دروس علوم انسانی در دانشگاه‌ها که " منجر به ترويج شکاکيت و ترديد در مبانی دينی و اعتقادی" می‌شوند به صراحت عنوان کرد... آقايان مرتضی مرديها، علی‌اصغر بهشتی، محمد شهری و صبا واصفی، چهار استادی هستند که طی ماه‌های اخير از تدريس در دانشگاه‌ها منع شده‌اند... آقای دانشجو وزير فعلی علوم گفته است: تمام استادان و دانشگاهيان غير هم ‌سو با نظام جمهوری اسلامی اخراج می‌ شوند و روسای دانشگاه‌ها اجازه ندارند کسانی را استخدام کنند که به ولايت فقيه باور ندارند.
(۴) . جامعه شناسی فرقش با علوم فيزيک و رياضی در اين است که عوامل و مناسبات ويژه خود را دارد...و با صراحت از آن نميشود صحبت کرد.

(۵). بعنوان مثال : پيروی از خرد. بهادادن به اختيار. مبارزه برای آزادی و استقرار دموکراسی. کنترل مواليد. دسترسی به اطلاعات. مبارزه نافرمانی. تحريم برای خنثی کردن تبليغات اسلامی. عدم سفر به مناطق مورد نظر حکومت دينی ( عتبات عاليات . حج . شهرهای مذهبی . مانند قم . مشهد ...). عدم شرکت در مناسک مذهبی. عدم خريد مطبوعات وابسته به رژيم. تحريم تلويزيون و راديوی حکومتی... پرهيز از مصرف غير لازم انرژی ، خصوصا بنزين...


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016