گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
21 مرداد» طاقت نداشتيم سلامت اعتصابکنندگان بيش از اين به خطر بيفتد، يادداشت ژيلا بنیيعقوب در وبلاگاش12 مرداد» دادگاه جعفر پناهی تجديد وقت شد، با آزادی مشروط نورانینژاد موافقت نشد، ايلنا 6 مرداد» بهمن احمدی امويی از سه روز پيش در اعتصاب غذا به سر می برد، کلمه 6 مرداد» انتقال عبدالله مومنی، بهمن احمدی امويی و احمد کريمی به سلول انفرادی، کلمه 27 تیر» نامه زهرا رهنورد به ژيلا بنی يعقوب، کلمه
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! ياد بازجوی پارسال بهخير، ژيلا بنیيعقوبياد بازجوی پارسال من و بهمن به خير که معمولا دو-سه هفته پشت سرهم ممنوع ملاقات می کرد و يک تنفسی می داد و اگر می خواست ادامه بدهد می گذاشت زندانی و خانواده اش اين وسط يک تنفسی بکشند. حالا بعد از يکسال که از آن موقع گذشته ، مسوولان بند ۳۵۰ چهار هفته است که اجازه ندادند با بهمن ملاقات کنم .بقيه خانواده های آن پانزده زندانی معترض و اعتصاب کننده نيز نتونستند امروز ملاقات کنند. سال به سال بايد بگوييم دريغ از پارسال !راستی آقای بازجوی پارسال الان کجاست و چه می کند؟ پارسال همين موقع ها روزی هفت -هشت ساعت از من بازجويی می کرد و بدون اغراق گاهی بيشتر. خاطره خوب هم ازش دارم :بهمن در انفرادی بود .من در يک سلول دونفره با شيوا نظرآهاری بودم و هر دوهفته يکبار اجازه خريد داشتيم و توانسته بوديم که کمی ليمو ترش ،خرما و آلو بخريم .موقعی که برای بازجويی می رفتم چند تا ليمو و خرما و آلو برداشتم و با خودم بردم . بازجو وقتی من را با نايلونی دردست ديد،گفت اينها ديگه چيه؟ گفتم :برای بهمن آوردم گفت :نمی شه گفتم :چرا؟ گفت : نمی شه ديگه .تازه او هر روز روزه می گيره ،باور کن گفتم :خب !افطار که شد می خوره.تازه چون می دونستم روزه است برايش خرما و ليمو آوردم .برای روزه دار خوبه. دوباره گفت :نمی شه .خودت بخور! گفتم :اما اگر بگذاريد که اينها را بهش بدهم خيلی ممنون می شوم جواب نداد و بی اعتنا رفت. دو -سه ساعت بعد بازجو همراه بهمن آمد و گفت : آوردمش که خوردنی ها را بهش بدهی. بعد هم رو به بهمن گفت : خانمت خيلی دوستت داره نزديک بود از خوشحالی بال در بياروم که می توانم چند تا خرما وليمو و البته دو تا آلو توی دست بهمن بگذارم. از بازجو خيلی تشکر کردم .بازجوها هم گاهی می توانند کارهای خوب بکنند،باور کنيد. وقتی تشکر کردم ،گفت :وقتی از اينجا رفتی اين چيزها را که نمی نويسی ،به جايش فقط بد می نويسی جواب دادم :فرق ما با با شما اتفاقا در همين است که شما ما را يکسره بدی می بنيد اما ما هم خوبی های شما را می بينيم هم بدی هايتان .يعنی مثل شما مطلق گرا نيستيم. آقای بازجو ! حالا ديدی از خوبی ات نوشتم. به نقل از [ما روزنامهنگاريم، وبلاگ ژيلا بنیيعقوب] Copyright: gooya.com 2016
|