گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
22 خرداد» نامهای سرگشاده به هاشمی رفسنجانی، حسن يوسفی اشکوری17 اردیبهشت» موضع رهبران اپوزيسيون، نسبت به سال گذشته، بهتر شده، ممنوعيت برقع، همسنگ تحميل حجاب است، گفتوگوی "استاندارد" با يوسفی اشکوری، شهرزادنيوز 19 فروردین» "شهادت تاريخ"، پاسخی به آقای اشکوری، شهاب جم 19 فروردین» نوانديشان دينی و جنبشهای سياسی ايران معاصر، گفتوگوی مژگان مدرس علوم با حسن يوسفی اشکوری، جرس 11 فروردین» نوبت آگاهی و صداقت است، نه؟! پاسخ حسن يوسفی اشکوری به ادعاهای مطرح شده در مقاله محمدرضا شکوهیفرد
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! تأملی در حکم "سنگسار" با فقيهان، حسن يوسفی اشکوریاگر شما علما و مجتهدان صاحب رساله و مقلد و محترم در جامعه دينی، صريح و روشن اظهار نظر کنيد و حرمت شرعی چنين جنايت و فاجعهای را بيان و منتشر کنيد، بیگمان به تدريج اين نوع اقدامات جاهلانه و ضد انسانی فراموش و متروک میگردد. اگر در مورد رجم مستمسک چند روايت وجود دارد، در اين مورد که هيچ وجه شرعی و دينی در دست نيست. چگونه میتوان پذيرفت که مردی مجاز باشد که دختر يا همسر يا خواهر و يا بستهی خونی ديگر خود را به اتهام اثبات نشده و حتی اثبات شدهی زنا رأسا به قتل آورد و نيازی به دادگاه و طی مراحل قانونی نباشد؟محضر محترم فقيهان و مراجع دينی بی گمان از جنجال اخير دربارة صدور حکم قضايی سنگسار ( رجم ) برای يک بانوی ايرانی به اتهام زنای محصنه و بازتاب گستردة جهانی آن، که فعلا به توقف اجرای حکم منتهی شد، آگاه هستيد و احتمالا جوانب اصل حکم و بويژه پيامدهای اجرای آن را بررسی کرده و شايد به يک جمع بندی روشن رسيده باشيد. از تحليل و جمع بندی نهايی شما حضرات آگاه نيستم ( هرچند کم و بيش از مبانی و مکتب فکری و ادله فقهی شما تا حدودی با خبرم ) اما در اين مجال و در اين گفتار کوتاه بدون اينکه وارد قلمرو فقه و اجتهاد و بررسی ادله پيرامون احکام شريعت و از جمله مبحث مهم حدود و ديات و بويژه وارد حکم فقهی رجم و مبانی و ادله نقلی و عقلی آن بشوم، چند نکته را با شما، که به هرحال فعلا سخنگويان اسلام فقهی و حافظان شريعت محمدی ( ص ) هستيد، در ميان بگذارم؛ بدان اميد که به جد در اين مورد بينديشيد و در مضامين اين وجيزة خيرخواهانه تأمل کافی بفرماييد. انگيزة نگارش و ارسال اين نامه تأملی در مبانی حکم رجم مقدمه اول مقدمه دوم فطرت. يکی از باورهای مهم و بنيادين در ميان قاطبة مسلمان و بويژه عالمان و فقهيان تکيه بر اصل « فطرت » در انسان و دعوی « فطری بودن دين و احکام شريعت » است. گرچه با توجه به ديدگاههای معرفتی و انسان شناختی جديد فطرت ( حداقل به معنا و مفهوم رايج و ساده و سنتی آن )، بسيار جای مناقشه دارد، اما اکنون همان باور رايج و تقريبا اجماعی مؤمنان و عالمان دين است که مورد توجه و استدلال است. در تعريف فطرت می گويند: اموری که آدمی به طور طبيعی و غريزی و ذاتی درک و حس کرده و به درستی و نادرستی و يا زشتی و زيبايی آنها حکم می کند. يا امور و پديده هايی که انسان سالم و طبيعی از آنها خوشش می آيد و يا در مقابل از آنها بيزار و متنفر است. مثلا هر انسانی از بوی خوش خوشش می آيد و از بوی بد بدش می آيد و از آن اکراه دارد. يا در قلمرو مفاهيم هر انسانی عدالت را دوست می دارد و آن را مفيد می داند و در مقابل ظلم و ستم را نمی پسندد و از آن متنفر است. مثالهايی از اين شمار فراوانند که معمولا در منابع و گفتارهای عالمان و متفکران قديم و جديد مسلمان مذکور است. شايد بتوان گفت امر فطری همان امر وجدانی و حسی و غريزی است. يعنی سه عنصر « وجدان »، « حس » و « غريزه » در تعريف امور فطری دخالت دارند و شاکلة آن را می سازند. عدالت. معيار دوم در اسلام شناسی اصطلاح و مفهوم « عدالت » است که همگان، از سنتگرايان تا نوگرايان، روی آن توافق دارند و همواره بر اصل بودن آن در دين و شريعت و اصالت ايدئولوژيک آن اصرار می ورزند. گرچه در تعريف و محدوده و مصاديق عدالت نظر اجماعی و ثابتی وجود ندارد اما با توجه به همان تعاريف معمول و آشنا شايد بتوان گفت عدالت عبارت است از: اعطای حق هر صاحب حقی به او با معيارهای عرفی و زمانی – مکانی دو گانه عدل و ظلم. بديهی است که در اين مقام عدل و عدالت اولا در قلمرو انسان و روابط انسانی ( مجتمع ) است که مورد توجه و بحث است، وثانيا عدالت يک امر بيرون دينی و پيشادينی و لاجرم غير دينی است و از اين رو معيار ارزش – داوری برای دين و بويژه احکام شرعی قرار می گيرد. گفتن ندارد که اگر بخواهيم عدل و عدالت ( عدالت اجتماعی ) را به هرشکلی در درون دين و با گزاره های برآمده از منابع نقلی دين و شريعت تعريف کنيم، دچار مصادره به مطلوب و دور شده ايم. بويژه اگر همچنان به ديدگاه کلامی شيعی – اعتزالی در باب عدل و عقل وفادار باشيم، صورت مسأله روشن است و نياز به بحث و مناقشه نيست. به هر رو مسلمانان و عالمان مسلمان همواره از « دين عادلانه » سخن می گويند و در مقام بحث و احتجاج با منکران و منتقدان تمام گزاره های دينی و احکام شرعی را منطبق بر عدالت و به دور از هر نوع ظلم و ستمی می شمارند. عقلانيت. دعوی ديگر، ابتنای دين و دين ورزی و احکام و آداب دينی بر تعقل و تفکر و تدبر و به هرحال نوعی « عقلانيت » است که همگان بر آن فی الجمله اجماع دارند. « عقل » نيز تعريف ثابت و جامع – مانعی ندارد اما باز طبق تعريف رايج می توان گفت: عقل عبارت است از قدرت تميز و داوری در امور انتخابی روزمرّه و تعقل و عقلانيت نيز عبارت است از شناخت و تحليل گزاره ها يا پديده ها و مقايسه آنها و در نهايت ترجيح گزينه خير بر شر و فی المثل ترجيح خوبی بر بدی و زيبايی بر زشتی و عدل بر ظلم و به طور کلی ترجيح فضائل بر رذائل. در اين مورد نيز لازم به يادآوری است که اولا عقل و عقلانيت امر ذاتی و ثابت نيست بلکه زمانی – مکانی است و از اين رو بايد از « عقل دورانی » سخن گفت ( چرا که عقل به خودی خود صرفا يک قدرت تميز و استعداد درونی در آدمی است و تعين و کارکرد آن تابع شرايط و عوامل بيرونی است )، و ثانيا تعقل و عقلانيت نيز مانند عدل و عدالت در اين مقام اصل و امری بيرون دينی و پيشادينی است و لذا معيار ارزش – داوری در باب اصول و فروع و فروع فروع دين است. به عبارت روشن تر دين و شريعت بايد عاقلانه و معقول باشد نه عقل دينی و محدود به منابع و مستندات نقلی وگرنه دور است و مصادره به مطلوب. جمع بندی و نتيجه گيری اکنون با عنايت به اين مبادی از محضر شما حضرات می پرسم حکم رجم ( سنگسار ) برای زانی و زانيه چگونه و با چه معيار و ضابطه عقلی و انسانی و حقوقی و عدالت و اخلاق قابل دفاع است و چگونه می توان از چنين عمل بسيار خشن و مشمئز کننده ای در سطح جهان و حتی در ميان مؤمنان به دين اسلام و تشيع حمايت کرد و مهم تر از همه آن را به ذات پاک باری و شارع مدافع عقل و علم و فطرت و اخلاق نسبت داد؟ فعلا از معيارهای مهم ديگر ( مانند اخلاق و کرامت ذاتی انسان ) می گذرم و بر اساس همان سه معياری که طرح شد، می پرسم چنين قانونی و عملی با يک انسان ( ولو اينکه مرتکب عمل بسيار زشتی شده باشد ) معقول و مقبول است؟ از همان اصل نخست يعنی فطرت آغاز کنيم. گفه می شود امر فطری عبارت است از وجدان و حس و غريزه ای که بدون دخالت عوامل ايدئولوژيک و يا محيطی و خارجی ديگر چيزی را زشت و مذموم و منفور می شمرد و يا چيزی را زيبا و ممدوح و مطلوب می داند. مانند عدل که همه کس آن را دوست دارد و برای تحقق و اجرای آن تلاش می کند و در برابر ظلم که مورد نفرت همگان است و همه برآنند که با آن مقابله کنند و از شر ظلم و ظالم در امان بمانند. بر وفق تعريف فطرت، ادعا اين است که امور فطری همه زمانی و همه مکانی است. آيا جای ترديد هست که اکثريت قريب به اتفاق بيش از شش ميليارد انسان کنونی روی زمين يعنی همة انسانهای سالم و طبيعی ( روشن است که منظور از سالم و طبيعی در اين مقام معنای روانشناختی آن است نه اخلاقی ) با سنگسار يک انسان که همراه با سخت ترين شکنجه و آزار دهنده ترين رفتار و توهين آميز ترين کردار است، مخالف اند و از آن بيزارند و آن را در سراسر جهان محکوم می کنند؟ گفته می شود اشمئزاز و نفرت از عملی معيار زشتی فطری يک عمل است، به راستی در شرايط کنونی جهان با اين سطح از آگاهی و دانايی و تجربيات تاريخی، چه عملی زشت تر و مشمئز کننده تر از سنگسار و مدفون کردن يک انسانی در دل زمين و کشتن وی با زجر و شکنجه و آزار؟ گرچه اکنون آماری در دست نداريم و از تک تک آدمهای کره زمين نيز نپرسيده ايم اما شما حضرات طبق تجربه اطلاعات و عقل و وجدان و حس و غريزه جبلی تان ترديد داريد که هيچ انسان سالم و با عقل و عاطفه ای نمی تواند با سنگسار يک انسان، ولو زشتکرار ترين انسان، موافق باشد؟ اگر به واقع ترديد داريد می توانيد در ايران و حداقل در شهر مذهبی قم و حتی در ميان مقلدان خودتان دست به يک نظرسنجی علمی ( علمی به معنای دقيق و امروزی آن از جمله ناشناس ماندن نظر دهندگان ) بزنيد و نتيجه را ملاحظه کنيد. هرچند که اگر چند هزار و حتی چند ميليون نفر هم مؤيد رجم باشند، در برابر شش ميليارد انسان هيچ است و هرگز قابل اعتنا نيست. در صورت اثبات عينی و آماری و حداقل وجدانی اشمئزاز عمل سنگسار و باز اصرار بر اجرای همان حکم ( و احکام مشابه ) به هر دليل و بهانه، دعوی فطری بودن دين و احکام شريعت و اثبات جاودانگی آن بر بنياد چنان ادعايی بزرگ، چه می شود؟ حتی بسيار بعيد می دانم خودتان، که بسياری از شما در زندگی شخصی تان به مورچه ای هم آزار نرسانده ايد، قادر باشيد در چنان مراسمی شرکت کنيد و شاهد چنان نمايشی دردناک باشيد تا آنکه سنگی هم بزنيد. ملاحظه می فرماييد يا بايد فقه و اجتهاد بر بنيادهای اصول موضوعه و اعلام شده باشد و يا بايد آشکارا و بی پرده پوشی دعوی بزرگی چون فطری بودن دين و احکامی چون سنگسار انکار گردد. آيا می توان بين اين دو دعوی سازگاری ايجاد کرد؟ در مورد عدالت نيز داستان همين گونه است. روشن است که در حوزه عمومی و روابط حقوقی و زيست اجتماعی نه تعريف مشخص و دقيق و جاودانه ای از عدل و عدالت در دين اسلام و يا در فقه و شريعت داريم ( چنانکه در تمام اديان ديگر نيز چنين است و نمی تواند جز اين باشد ) و نه مصداقهای عدالت همواره ثابت است و نه اساسا عدل و عدالت امر درون دينی است، آنچه هست اين است که دين و احکام و آداب دينی و از جمله قوانين و مقررات حقوقی و اجتماعی از جمله قوانين کيفری و جزايی بر اساس پيشفرض عادلانه بودن دين الزاما بايد با عدالت منطبق باشد و تفسير و تعيين مصاديق عادلانه و ظالمانه بودن احکام و مقررات نيز تابع عرف زمانه و نظر کارشناسان مربوط است. حال پرسش اين است که عمل سنگسار منطبق با عدالت است و می توان آن را حداقل در زيست جهان کنونی انسان منطبق بر عدالتی دانست که خداوند بر آن فرمان داده و شارع مقدس به آن سفارش فرموده است؟ ( آيات متعدد قرآن از جمله آيه ۳۵ سوره حديد و نيز سخن پيامبر که فرمود: العدل اساس الاحکام ). شما بزرگواران که همواره می فرماييد در کنار کتاب و سنت بر اساس علم و عقل و فطرت و مقتضيات زمان فتوا می دهيد، اگر عرف کارشناسان ( از حقوقدانان و جرم شناسان گرفته تا روان شناسان و مسئولان تعليم و تربيت و متوليان امر سياست و معلمان و نظريه پردازان اخلاق و متخصصان سلامت روانی جامعه ) در جهان و در کشورهای اسلامی و از جمله ايران و حتی از کارشناسان مقلد شما بر اساس تحقيق و داده های علمی و تجارب عملی خود بگويند که حکم سنگسار ( و مانند آن ) به زيان فرد و جامعه است و در نتيجه عادلانه نيست، نظر علمی و اجتهادی و فتوای شما چه خواهد بود؟ آيا همچنان اصرار می فرماييد که « حلال محمد حلال الی يوم القيامه و . . . ) و به اعتبار اينکه در سيره و سنت چنين حکمی وجود دارد ( البته با فرض اثبات تاريخی آن که سخت محل ترديد است )، همچنان بر اجرای آن پای می فشاريد و می گوييد « حکم الله » به هر قيمت بايد اجرا شود « ولو بلغ ما بلغ »؟! در اين صورت دعوی عادلانه بودن دين شريعت و نيز ارجاع موضوع به عرف کارشناسان فن ( که قرآن از آن تحت عنوان « معروف » ياد می کند ) و اجتهاد بر اساس علم و عقل و تجربه چه می شود؟ داستان عقل نيز روشن تر از آن است که جداگانه مورد بحث و استناد قرار گيرد. البته بايد اذعان کرد که عقل در اجتهاد شيعی چندان موسع نيست و بويژه با گذشت زمان و روند نزولی تمدن و فرهنگ اسلامی و شيعی از نفوذ و اقتدار و حجيت آن نيزکاسته شده و در احيای اجتهاد اصولی دو قرن اخير نيز چندان توانا و کارآمد نشده است، اما هرچه باشد، عقل رسما يکی از چهار منبع و پايه اجتهاد در فقه شيعه است و از آن مهم تر در سدة اخير در برابر شبهه ها و انتقادات پياپی منتقدان غربی و درونی جهان اسلام به حريم دين و شريعت، پيوسته از اهميت عقل و عقلانيت دين و احکام دينی و معقول بودن وحی و سنت و سيره و تشريع حلالها و حرامها بر بنياد خرد و تعقل سخن در ميان است و شما فقيهان نيز در مقام احتجاج همواره از تعقل و عقلانيت ياد می کنيد؛ حتی در فقه نيز « سيره عقلا » بسيار مهم است و بدان بسيار ارجاع داده می شود. افزون برآن، عنصر مصلحت، که در سی سال اخير بوسيلة آيت الله خمينی به عنوان يک مجتهد صاحب نام و مورد قبول شمايان و مؤسس نخستين دولت دينی مبتنی بر ولايت مطلقه فقيه آن را به طور جدی وارد فقه و اجتهاد حکومتی کرده و در قانون اساسی دوم نهادی تحت عنوان « مجمع تشخيص مصلحت » تصويب شده و اکنون رسما فعال است و شما نيز احتمالا به آن رأی داده ايد. بنابراين به نظر می رسد که حکم سنگسار انسان به مثابة مجازات يک خطای شخصی در زندگی، نه با عقل و فطرت آدمی سازگار است و نه با عدالت انطباق دارد و نه به مصلحت فرد و جامعه و حکومت است و نه با علم و تجربه بشری هماهنگ می نمايد و با توجه به تمام اين ملاحظات با اصول پايه دين و ارزشهای بنيادين اسلام نيز در تعارض است. در اين صورت با چه معياری می توان از چنين رفتاری دفاع کرد و آن را خواست دين و مشيت ذات باری دانست؟ و اصولا چه فايده و مصلحت پيدا و پنهانی برای اين حکم قابل طرح و تصور است؟ حال می ماند ادله درون دينی. گرچه در اين مقال قصد ندارم به شيوة طلبگی وارد بحث تخصصی ادله و مستندات حکم رجم شوم اما به اشاره عرض می کنم اولا – خوشبختانه در قرآن نه تنها چنين حکمی وجود ندارد بلکه شواهد و قراين حاليه و مقاليه خلاف آن را نشان می دهد ( از جمله آيات ۴ سوره نساء و ۳۰ سوره احزاب ) و از اين رو راه بحث و گفتگوی فکری و اجتهادی باز است و حداقل اصل نفی اجتهاد در برابر نص مانع مباحثه نخواهد بود ( بگذريم که اساسا با معيارهای دقيق شرعی اثبات زنا به غايت مشکل است )، ثانيا – برخی رواياتی که نشان می دهند چنين قانونی بوده و در زمان پيامبر و يا ادوار بعدی در عصر امامت امامان شيعی اجرا شده است، سخت مناقشه برانگيز اند و بعيد می دانم که در يک نقادی جدی و واکاوی و نقد تاريخی جان سالم به در برند و استوار و « معتبر » باقی بمانند. بويژه که منابع نشان می دهند که سنت رجم در برخی اقوام ديگر از جمله در آئين يهود بوده است ( مرحوم آيت الله غروی اصفهانی در فصل دوم کتاب فقه استدلالی به تفصيل روايات مربوط به رجم را مورد نقد و مناقشه قرار داده است )، ثالثا - در علم الحديث و نقد روايات و احاديث به طور خاص بايد اشاره کرد که افزون بر معيارهای سنتی و متداول رجال و سلسله اسناد و راويان در مقام درايه قطعا بايد معيارهايی استواری چون اصول پايه و موضوعه دين ( يعنی همانهايی که خود شما حضرات در جای ديگر پذيرفته و از آن دفاع کرده و می کنيد ) مورد لحاظ قرار گيرند و از اين رو ديگر نمی توان فقط بر اساس همان معيارهای علم الحديث معمول اجتهاد کرد و فتوا داد. اگر چنين است، فکر نمی کنم بتوان انکار کرد که سنگسار ( و البته برخی ديگر از احکام شرعی کنونی نيز ) از منظر دينی و فلسفه احکام ( مقاصد الشريعه ) قابل دفاع و اجرا باشد و مشکل بتوان چنان احکامی را نه تنها به خداوند حکيم و عليم و خبير و بصير و شارع منسوب کرد بلکه به سادگی نمی توان آن را به عقل و خرد و دانش متعارف بشری نسبت داد. اگر اين معيارها لحاظ گردد، ديگر موثق و معتبر بودن فقط با معيارهای سنتی، نقش و کارآمدی معمول خود را از دست خواهد داد. چرا در اجتهاد کنونی اصول پايه کلامی و بنيادين اسلامی در برابر موثق بودن فلان راوی و محدث زيسته در چهارده و پانزده قرن قبل رنگ باخته و به کلی بی اعتبار شده است؟ آيا عقل و علم و عدالت و اخلاق و کرامت ذاتی آدمی و افکار عمومی ميلياردها انسان، به اندازه سخن و دعوی ( ولو راست و معتبر فلان راوی قرن اول و دوم ) موثق و معتبر نيست؟ رابعا – فرضا به استناد چند روايت معتبر بتوان به سبک معمول به حکم سنگسار فتوا داد، حداقل بنا به مصلحت انديشی موقتی هم شده، بر عهدة شما عالمان و فقهيان است که راهی پيدا کنيد و اجازه ندهيد رفتاری چون سنگسار بيش از اين دين و دينداران و ايران و نظام منسوب به دين در معرض اتهام و بدنامی قرار گيرند و بيش از اين موجب سرافکندگی ايرانيان ( اعم از مذهبی و غير مذهبی ) گردد. به هرحال در نهايت بر حسب دعوی مدعيان شرعی بودن آن، باز روشن است که اين حکم از احکام امضايی است، از اين رو می توان با توجه به ملاحظات عقلی و شرعی فراوان در آن تجديد نظر کرد. واپسين کلام اينکه شما حضرات علما و مراجع دينی به همان چهار دليلی که گفتم، در برابر ايران و ايرانی، اسلام و شريعت و حقوق و اعتبار مسلمانان و نيز رفتار حکومت منسوب به دين و مورد تأييد برخی ازخودتان مسئوليد و حتی سکوت شما و حتی مخالفت پنهانی و اعلام نشدة شما رافع مسئوليت نخواهد بود. البته می دانم که شمار قابل توجهی از فقها به هردليل با اجرای حکم رجم در شرايط کنونی نيستند. اما بايد برای اعادة حثيت مردم و کشور و دين و اخلاق و دينداران تا کاملا دير نشده کاری بکنيد. بی گمان اظهار نظر صريح و فقهی شما بويژه به طور جمعی می تواند به اين فجايع و رسوايی های بزرگ و کوچک پايان دهد. بويژه احکامی که با جان و زندگی مردم سر و کار دارد، بسيار حساس و مسئوليت آفرين است. اينکه از گذشته تا کنون فقيهان بزرگ و پارسايی اصولا اجرای حدود و ديات را موکول به دوران معصوم می کردند و بدين ترتيب اين شمار احکام را تا اطلاع ثانوی به حالت تعليق در می آوردند ( از جمله از معاصران آيت الله حاج سيد احمد خوانساری )، چندان دور از واقعيت نبود و از سختی و عواقب اجرای چنين احکامی کم و بيش آگاه بوده و هستند. البته اين هم راه حلی برای گريز از مشکلات پنهان و آشکار اين شمار احکام است که می تواند مورد توجه شما هم قرار بگيرد. چنانکه اکنون نيز برخی از شما بزرگواران به پيروی از اسلاف چنين نظری داريد ( از جمله آيت الله صانعی ). اللّهم وفّقنا لما تحبّ و ترضی Copyright: gooya.com 2016
|