سه شنبه 23 شهریور 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آقای گنجی، اگر از جنس رژيم نيستيم...(بخش دوم)، محمد جعفری

[بازگشت به بخش نخست مقاله]

۵- حادثه ۱۴ اسفند
آقای گنجی سعی می کند ثابت کند که بنی صدر از ۱۴ اسفند ۵۹ با سازمان مجاهدين خلق هم پيمان شده و يا ائتلاف کرده است و از لحن وی در نقد بنی صدر چنين برداشت می شود که تقصير اين استبداد فراگير و ديکتاتوری ولايت فقيه بر عهده بنی صدر است! خوشبختانه غالب اسناد و مدارک آن زمان موجود است. از همه مهمتر متن سخنان جلسه رای به عدم کفايت سياسی بنی صدر موجود است. بايد از گنجی پرسيد که چرا در آن زمانی که مخالفان بنی صدر در مجلس هرچه عيب و ايراد می توانستند مطرح کردند (از مخالفت با آقای خمينی تا مخالفت با گروگانگيری و مقابله با نهادهايی مانند سپاه و کميته ها تا بی حجابی زن و دخترانش) کسی به هم پيمانی بنی صدر و مجاهدين اشاره ای نکرد؟ در مورد حادثه دانشگاه تهران در ۱۴ اسفند ۵۹، نظرات مرحوم بازرگان، شهيد فروهر، مهندس معين فر و ديگران در مورد اين حادثه در همان زمان در روزنامه ها و به ويژه روزنامه انقلاب اسلامی موجود است؛ متن کامل سخنرانی آقای بنی صدر در آن روز و پس از آن موجود است که خلاف گفته شما را نشان می دهد. و از همه اينها مهمتر کتاب «غائله ۱۴ اسفند ۱۳۵۹» است که از سوی شورايعالی قضائی به رياست موسوی اردبيلی در سال ۱۳۶۴ منتشر شده است. محتوای اين کتاب کاملاً نشان می دهد که نيروهای سپاه و کميته از قبل برای چماقداری و بلوا آماده شده بودند. به صفحات ۴۸۸ و به بعد همين کتاب توجه کنيد: "گروه عظيمی از حزب الله از صبح روز ۱۴ اسفند در دانشگاه فعالانه حضور داشتند. دسته ای که از همه فعالتر بودن به سردستگی حاجی ع.ع....صرفنظر از اين عده، مأمورين کميته ها به خصوص از کميته منطقه ۱۱، کميته ولی عصر، کميته مستقر در خيابان انقلاب جنب دانشگاه و چند کميته ديگر در سطح دانشگاه، آن روز عليه بنی صدر فعالانه در تکاپو بودند و تعدادی از پاسداران نيز که در آن روز در دانشگاه کلاس داشتند به اين جمع پيوستند. حتی جهت ياری به پاسداران، يک مينی بوس پاسدار نيز از کميته قزوين اعزام گرديده بودند و علاوه بر اينها گروهی از مأمورين سويل شهربانی وابسته به امور اجتماعی و ادارۀ ارشاد و بازرسی عملاً جانب حزب الله را داشتند. و همين پاسدارها بودند که در قطع سيم بلندگو ها شرکت داشتند و..." (ص ۴۸۸و۴۸۹)
آقای گنجی را دعوت می کنم مشروح عمليات از پيش تدارک ديده شده سپاه و کميته ها و...را درصفحات ۵۰۰-۴۸۸ کتاب مطالعه کنند. اگر آقای بنی‏صدر ده‏ها کتاب می‏نوشت و پولها خرج می‏کرد که در رابطه با "چهارده اسفند" و مسائلی که منجر به سقوط او گرديد، مردم را از واقعيات آن روز آگاه کند و هدف کلی رژيم را که استقرار ديکتاتوری ولايت فقيه بود بيان کند، به نحوی که اين کتاب بيان کرده ممکن نبود. اين کتاب يکی از مهمترين منابع در اين رابطه است و اين از آنجاست که گزارش رسمی قوه قضاييه رژيم می باشد.
هواداران بنی صدر، احزاب ملی نظير نهضت آزادی، جاما، جبهه ملی، حزب ملت ايران، و حتی مجاهدين و احزاب چپ – اگر چه احزاب اصلی چپ «توده» و چريکهای فدائی اکثريت - در آن زمان همآهنگ با حزب جمهور اسلامی بودند- در ۱۴ اسفند در سخنرانی رياست جمهوری شرکت کرده بودند. پس چگونه می توان همه را در مجاهدين خلق خلاصه کرد؟
به ضرس قاطع می توان گفت در آن زمان به هيچ وجه اتحادی ميان بنی صدر و مجاهدين وجود نداشته است. آيا اگر گروهائی برای انجام خواسته ای به رئيس جمهوری مراجعه کنند اين را می گويند «اتحاد»؟ و آيا اگر به زعم شما اين اتحاد صورت گرفته بود ديگر چه لازم می آمد که بنی صدر از ۲۵ خرداد ۶۰ در منزل افرادی پنهان شود که بعداً چند نفر از آن ها به همين جرم اعدام شدند. از همان اول می رفت و در پناهگاهای آن ها مخفی می شد. تازه يک روز بعد از ۷ تير است که آنها به پيش بنی صدر رفته و از آن زمان است که آنها محافظت از بنی صدر را تا وقت خروج از کشور انجام می دهند.
حال اجازه دهيد از ديد ديگری به موضوع بنگريم. من شخصا از اواخر سال ۱۳۵۳ به بعد چه در داخل و چه در خارج از کشور با روش و منش مجاهدين مخالف بوده و هستم، اما هرگز گمان نبرده ام می توان حق آن ها برای مشارکت در سرنوشت کشور و حق آنها برای اعلام پشتيبانی از رئيس جمهور، و حق خود بنی صدر بر حفظ جانش را ناديده گرفت. من در سال ۶۰-۵۸ و در خلال سرمقالات و سخنرانی های مختلف برای حذف اسلحه اعم از سر و گرمش از ميدان رقابتهای سياسی به خصوص در رابطه با مسئله مجاهدين، بهترين و سالمترين راه را شرکت در بحث آزاد با آن ها می دانستم. زيرا در بحث آزاد و جستجوی راه حل مسائل هر کسی هر چه در چنته دارد بيرون می ريزد و خوب اگر کسانی راه حل مناسبی ارائه دادند چرا نبايد از آن ها پذيرفت؟ و اگر هم چيزی نداشتند مچشان باز می شود و با شعار تنها قادر نخواهند بود که مردم را گول بزنند. ثانيا، همراهی آقای بنی صدر با مجاهدين بعد از تير ۶۰ و بعد هم امضای ميثاق، از نظر شخص من عملی نادرست بوده است. اين جای خود محفوظ است. اين امر را چه غلط و چه درست بدانيم، واقع امر اينست که اين عمل بعد از کودتای خرداد شصت است که انجام شده و نه قبل از آن.
اما اجازه دهيد به آنطرف قضيه نيز توجه کنيم؛ نظر شما را به گزارش های روزانه آقای رفسنجانی جلب می کنم: در ۱۷ خرداد ۶۰ به دستور رئيس ديوان عالی کشور آقای دکتر بهشتی و حکم آقای لاجوردی دادستان انقلاب مرکز، روزنامه ها فله ای بسته می شود، ۲۲خرداد : "حمله به دفاتر همآهنگی زياد است." و در ۲۳ خرداد: " تظاهرات پراکنده ای عليه و له آقای بنی صدر در تهران و شهرستانها رخ می دهد. چند نفری هم تا به حال تلف شده اند." در ۲۵ خرداد محل مسکونی رئيس جمهور مورد حمله قرار گرفت." نزديک غروب، صدای انفجار مهيبی آمد. بعداً معلوم شد، در حياط کاخ مسکن بنی صدر، انفجار رخ داده است. ممکن است کار خودشان باشد و ممکن است از مخالفانشان، بعداً روشن خواهد شد." در ۲۸ خرداد: سپاهيان را از جبهه جنگ خوزستان به تهران آورده و در پارک خرم اسکان داده و هاشمی و بهشتی شب به ديدارشان رفته اند. و رئيس جمهور که هنوز قانونی رئيس جمهور است را وادار به مخفی شدن می کنند و حکم اعدام باغی با غين او در رسانه ها منتشر می شود. و او اجباراً در منزل چند نفر مخفی می شود. آيا فکر نمی کنيد که اگر ما هم در چنين شرايطی بوديم به هر کسی که برای حفظ جان به ما پناه می داد، پناهنده می شديم؟ اگر چه گفتم من اين عمل را نادرست می دانم. رئيس جمهوری که فرمانده کل قوا هم هست ولی چون هيچگاه در بند اسلحه و گروه مسلح درست کردن تا آن زمان نبوده است، وقتی برکنار می شود، تأمين جانی ندارد و شب از اين خانه به آن خانه منتقل می شود. آيا چنين رئيس جمهوری مظلومترين رئيس جمهور تاريخ نيست؟
باز تکرار می کنم، بنا بر دهها سند و گواهی، بنی صدر تا ۸ تير با آنها هيچ رابطه عملی، سازمانی و معناداری نداشت زيرا چند نفری که به بنی صدر ، جا داده بودند- در زمانی که هنوز رئيس جمهور قانونی بود- همه را در سال ۶۰ اعدام کردند از جمله آقای لقائی و يک نفر ديگر که هر دو از حزب ملت ايران و همرزمان شهيد فروهر بودند. اينها هيچ يک ربطی به مجاهدين خلق نداشتند. بنابراين هيچ «ائتلاف» يا «اتحادی»، با مجاهدين آنطور که شما تصوير می کنيد تا کودتا و غوغای طرح «عدم کفايت ساسی» وجود نداشته است.

۶- مسئوليت انفجار در حزب جمهوری
آقای گنجی، برای اينکه به خواننده القا کند که بنی صدر هم مثل آقای خمينی راستگو نيست اين سخن بنی صدر را که بر اساس اطلاعات و داده های منتشره و ارزيابی گروه تخريب ارتش، انفجار ساختمان حزب جمهوری را کار مجاهدين نمی داند، خلاف حقيقت می داند و می گويد که بنی صدر برای اين مدعای خود هيچ دليلی ارائه نداده است.
نمی توان گفت گنجی نه کتاب "غائله ۱۴ اسفند" را ديده است و نه کتاب "شنود اشباح" را خوانده است و نه از نامه ۶۰ تن از نمايندگان به خمينی و ۶۳ تن به قوه قضائيه و گرفتار شدن ۳۰ تن از نزديکان بهزاد نبوی و مأمور رسيدگی شدن صانعی از سوی خمينی آگاه است و نه سخنان هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه را شنيده است و نه نامه سرگشاده بهزاد نبوی به هاشمی رفسنجانی را خوانده و نه از سوالهای زواره ای، «نماينده» مجلس اول، از وزير دادگستری وقت کلمه ای شنيده است.
فقط می توان نتيجه گرفت آقای گنجی، دارنده مدالهای جهانی حقوق بشری، قبول ندارد که بنا بر حقوق بشر، اصل بر برائت است. او پيش از محاکمه، حکم محکوميت را صادر کرده است. به اين کار نيز بسنده نکرده، با انکار واقعيت، دروغ بزرگتری می گويد. فهرست کامل گروههائی که متهم شدند را نمی توان اينجا رديف کرد زيرا خود به چند صفحه می کشد. چند مورد را می آورم:
• برخی ابتدا خود بنی صدر را متهم کردند. در روز ۹ شهريور ۶۰، يک روز بعد از انفجار در نخست وزيری، بهزاد نبوی، سخنگوی دولت گفت:
« بنی صدر در اين انفجارها دخالت نداشته و امکان دخالت نيز نداشت است»
• پس از کشتار اعضای سازمان مجاهدين خلق و ديگر گروهها، نوبت به حزب توده رسيد. اين بار، اين حزب متهم شد به ترتيب دادن هر دو انفجار، يکی در ساختمان مرکزی حزب جمهوری اسلامی و ديگری، در نخست وزيری. تفصيل ماجرا از اين قرار است:
• در اوائل ارديبهشت ۱۳۶۵، خبر توقيف ۳۰ تن از نزديکان بهزاد نبوی و متهم شدن خود او به دست داشتن در انفجار نخست وزيری انتشار يافت. نوبت به احضار بهزاد نبوی به دادستانی انقلاب می رسد. ۶۰ تن از نمايندگان، به هواداری از او و توقيف شدگان به خمينی نامه می نويسند. اين نامه در اطلاعات ۸ خرداد ۶۵ انتشار پيدا می کند.
معنی توقيف اين عده اين بوده است که انفجارها را عوامل درونی رﮊيم سازمان داده اند. علت مداخله خمينی و صدور دستور مختومه کردن پرونده نيز همين بوده است.
• در پی آن، ۶۳ نماينده به قوه قضائيه نامه می نويسند و خواستار «پيگيری پرونده انفجار نخست وزيری» می شوند. آنها «خودکشی تقی محمدی» را در زندان، دليل بر جدی بودن اتهام وارده بر بهزاد نبوی و دستگير شدگان قرار می دهند.
اما حسب اطلاعات اينجانب، مستند لاجوردی در تحت تعقيب قرار دادن بهزاد نبوی و دستگير شدگان «اطلاعات تکان دهنده احسان طبری از دو انفجار» بوده است. احسان طبری از رهبران حزب توده، اعتراف کرده بود که هر دو انفجار در محل حزب جمهوری اسلامی و نخست وزيری را حزب توده سازمان داده بود. حزب دو هدف از اين کار داشته است: يکی غير قابل برگشت کردن کودتا بر ضد بنی صدر و ديگری از ميان برداشتن جناح راست حاکميت تا که جناح چپ حاکميت با حزب توده همکاری کند و اين حزب به دولت راه بيابد.
لاجوردی به اين نتيجه می رسد که مجاهدين انقلاب اسلامی، به خصوص شخص بهزاد نبوی، کارگردان بوده و اين او بوده است که گروه های ديگر را وسيله اين کار کرده بود. البته هيچگاه دانسته نشد که کار اعتراف احسان طبری به کجا کشيد. به هر رو، آقای خمينی صانعی را مأمور رسيدگی به پرونده کرد و پرونده مختومه شد.
طرفه اينکه به استناد «اطلاعات تکان دهنده احسان طبری»، در آخر بهمن ۱۳۶۶، طرفداران سيد مهدی هاشمی اعلاميه صادر و در آن می پرسند: «امروز همه می دانند که سردمداران توده ای پيش کسوتان افکار الحادی بودند و خدا را قبول ندارند و به آدمکشی های خود اعتراف کرده اند، به ظاهر، در زندان، زندگی راحتی طی می کنند. در حالی که...»
• بعد از توقيف سيد مهدی هاشمی و گروه او، در روزهائی که خمينی و دستياران او مشغول توجيه عزل منتظری بودند، هاشمی رفسنجانی، در نماز جمعه، انفجار حزب جمهوری اسلامی را به پای سيد مهدی هاشمی و گروه او نوشت.
• و البته، جناح مخالف دست برنداشت و نتيجه اين شد که در آخر ارديهشت ۱۳۷۱، بهزاد نبوی نامه سرگشاده ای به هاشمی رفسنجانی نوشت. اين بار، او يک جريان مرموز را عامل انفجارها خواند که در درون رﮊيم همچنان بکار حذف انقلابيان است: «اين جريان مشکوک و مرموز که از نظر من می بايست ريشه آن را عمدتا ً در خارج کشور جستجو کرد، از بدو پيروزی انقلاب اسلامی، در قالب جناحها و گروه های مختاف و ظاهرا ً مختلف العقيده، بسياری از خدمتگزاران، مخلصين و حتی شخصيتهای بی بديل انقلاب را، نظير شهيدان مطهری، بهشتی، رجائی و... هدف قرارداد ...من فهم و درک گروههائی نظير فرقان و منافقين و... را کمتر از آن می دانم که توان تجزيه و تحليل و زدن چنين ضرباتی به انقلاب و نظام ما را داشته باشند. ولو اينکه خود چنين تصوری را داشته باشند».
• مهندس سحابی در ۱۱ تير ۱۳۸۷، در مصاحبه با نگاه نو، گفته است: « آن طور که بازجوها به من گفتند هفتم تير توسط سی‌آی‌ای يا موساد به وقوع پيوسته بود زيرا کلاهی که عامل اصلی انفجار بود سابقه‌يی در سی‌آی‌ای داشت. طبق اسنادی که به دست آمد او از همان ابتدا که در آلمان به بهشتی نزديک شده بود، عامل دستگاه‌های جاسوسی بود. کلاهی در حوزه مرحوم بهشتی در آلمان و بعدها در ايران در تشکيل حزب جمهوری بسيار به بهشتی نزديک بود و ايشان نيز به کلاهی بسيار اعتماد داشتند..» (۱۶)

حال بر آقای گنجی است که توضيح دهند که چرا در وقتی که خارج از رژيم قرار گرفته اند کاسه از آش داغ تر شده اند؟ بازجوهای رﮊيم و دست اندرکاران مختلف درون آن به اين نتيجه می رسند که کار سازمان مجاهدين نبوده است و او با انکار نسبت دادنها به اين و آن گروه، حکم می کند انفجارها کار مجاهدين خلق بوده است؟



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


۷. آقای خمينی به بنی صدر رأی داده است يا نداده است؟
آقای گنجی در ۷ قسمت اول سلسله مقاله ها ی خود ، افزون بر آنچه در فوق توضيح داده شده کوشش کرده است، ثابت کند که آقای خمينی به بنی صدر رأی داده است و تا خرداد سال ۶۰ در مقابل سردمداران روحانی حاکم، به تعبير گنجی «طرف مقابل»، حامی و پشتيبان وی بوده است. اينکه آقای خمينی دارای شخصيت چند وجهی ای بود، واجد عقده های روحی متعددی بود، و حالت ها و رفتارها و گفتارهای متضاد در سيره او کم نبود شکی نيست. با وجود اين اسناد فراوانی وجود دارد که نشان می دهد او حد اقل از آبان سال ۵۹ که می ديد روحانيت سازماندهی شده در حزب جمهوری به عناوين مختلف کوشش می کند تا طرفداران دور و نزديک بنی صدر را از طريق ارگانهای سرکوب سپاه، کميته ها، دادگاهای انقلاب، بسيج، و چماقداران لباس شخصی که از همين ارگانها به اجتماعات اعزام می شدند، از ميدان بدر کند، لب از لب نمی گشود که هيچ بلکه غير مستقيم با سکوت خود، آنها را تأييد هم می کرد (۱۷)، اما، ما فرض را بر صحت گفته آقای گنجی در اين مورد می گذاريم و حق را به آقای گنجی می دهيم که آقای خمينی به بنی صدر رأی داده است و قسم جلاله دروغ ياد کرده است. اينک آيا پرسيدنی نيست که وقتی بر شما مسجل می شود که آقای خمينی با قسم جلاله که سخت ترين قسم نزد پروردگار است، دروغ می گويد، شما و دوستانتان که خط امامی بوديد، آيا هيچگاه تا قبل از روی کار آمدن احمدی نژاد و کوشش در حذف اصلاح طلبان، از پيروی از اين امام بی دين و پيرو قدرت پرهيز کرده بوديد؟ آيا شما از دوستانتان در سازمانهای اصلاح طلب دوم خردادی تا حالا انتقاد کرده ايد که چرا تا همين لحظه به پيروی از همان امامی که قسم دروغ خوردن برايش مثل آب خوردن است بنا به نامه آقای بهزاد نبوی به "مبارزه بی امان با منافقين، ليبرالها، بنی صدر، گروههای ضد انقلاب چپ و راست، مارکسيست " مشغول بوده اند؟
۸- در قانون اساسی حقوقی برای رئيس جمهور در نظر گرفته نشده بوده است و آقای بنی صدر از راه زياده طلبی موجب اين مصائب شده است.
آقای گنجی برا ی اثبات اينکه بنی صدر شخصيتی زياده خواه بوده است کوشش کرده است از اين راه وارد شود که چون قانون اساسی اختيارات خاصی برای رئيس جمهور در نظر نگرفته بوده است پس بيشتر آنچه وی مطالبه می می کرده است ناشی از زياده خواهی او بوده است. برای مزيد اطلاع ايشان حقوقی که در قانون اساسی اول برای رئيس جمهور در نظر گرفته به شرح زير است:
اصل ۱۱۳- پس از مقام رهبری رئيس جمهور عاليترين مقام رسمی کشور است و مسئوليت اجرای قانون اساسی و تنظيم روابط قوای سه گانه و رياست قوه مجريه را جز در اموريکه مستقيماً به رهبر مربوط می شود، بر عهده دارد.
اصل ۱۲۴- رئيس جمهور فردی را برای نخست وزيری نامزد می کند و پس از کسب رأی تمايل از مجلس شورای ملی حکم نخست وزيری برای او صادر می نمايد.
اصل ۱۲۵- امضای عهد نامه، مقاوله نامه ها، موافقت نامه ها و قرار داد های دولت ايران با ساير دولتها و همچنين امضای پيمانهای مربوط به اتحاديه های بين المللی پس از تصويب مجلس شورای ملی با رئيس جمهور يا نماينده قانونی اوست.
در همين رابطه خوب است اشاره کنم که دانشجويان پيرو خط امام و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی برای تحميق و گمراه کردن ملت ايران، قرار داد خانمان سوز الجزاير را «موافقتنامه» نام نهادند تا به زعم خودشان احتياج به امضای رئيس جمهور نباشد درصورتی که در متن انگليسی که معتبر است Agreement آمده است.(۱۸)
اصل ۱۲۶- تصويبنامه های دولت پس از تصويب هیأت وزيران به اطلاع رئيس جمهور می رسد و در صورتی که آنها را بر خلاف قوانين بيابد با ذکر دليل برای تجديد نظر به هیأت وزيران می فرستد.
اصل ۱۲۷- هرگاه رئيس جمهور لازم بداند جلسه هیأت وزيران در حضور او و به رياست وی تشکيل می شود.
اصل ۱۲۹- اعطای نشانهای دولتی با رئيس جمهور است.
اصل ۱۳۳- وزراء به پيشنهاد نخست وزير و تصويب رئيس جمهور معين و برای رأی اعتماد به مجلس معرفی می شوند.
اصل ۱۳۶- هر گاه نخست وزير بخواهد وزيری را عزل کند و وزير ديگری را بجای او برگزيند، بايد اين عزل و نصب با تصويب رئيس جمهور باشد و برای وزير جديد از مجلس رأی اعتماد بگيرد.
در ذهن آقای گنجی حقوق فوق که برای رئيس جمهور در نظر گرفته شده بود چيزی به حساب نيامده است. خوب اگر اين چيزی نبوده است، نبايد آقای گنجی به خود و مردم بگويد پس چرا برای امری که حقوقی در بر نداشته بنا به قول خودش کوشش کردند که آقای خمينی را متقاعد کنند تا به نامزد شدن آقای دکتر بهشتی برای رياست جمهوری موافقت کند؟ مگر آقای دکتر بهشتی و روحانيت قدرت طلب ديوانه بودند که برای چنين پستی، که چيزی در بر نداشته اين همه کوشش کنند؟ آقای گنجی توجه داشته باشند که دروغ را بدون تناقض نمی شود گفت. اينهمه صغرا و کبرا کرده اند که اگر آقای خمينی مانع کانديداتوری آقايان بهشتی و فارسی نمی شد، می توانست فلان بشود و بهمان. ولی وقتی نوبت به سخن گفتن در مورد اختيارات رياست جمهوری بنی صدر است، با اطمينان، اظهار می کند که رئيس جمهوری قدرتی نداشت!
باز اگر چيزی نبوده است چرا آقای خمينی بنابر نقل قول خود شما به روحانيون و حزب جمهوری گفته است برويد و «با بنی صدر همکاری کنيد».
علاوه بر اين در همان دوران شما نمی ديديد، همين قانون اساسی که آقای خمينی، خود آن را امضاء کرده و متعهد به نقض نکردن آن شده بود، در همان دوران تا خرداد ۶۰ که آخرين مرحله کودتا به اجراء در آمد، بيش از هفتاد مورد آن را نقض کرده بود. اگر آن قانون اساسی حقوقی برای رئيس جمهور در نظر نگرفته بود، چه احتياج به کودتا و کشت و کشتار داشت؟ و برای اينکه حقيقت را بفهميد که برای استقرار استبداد سياه دينی و اينکه قانون اساسی چه مسئوليهای مهمی را بر دوش رئيس جمهور گذاشته است، قسمتهايی از سخنان آقای مهندس علی اکبر معين فر در جلسه ۳۰ خرد اد ۶۰ را از نظرتان می گذرانم:
" اگر دلائلی را که مخالفين آقای بنی صدر عليه ايشان ابراز می کنند واعتراضات و ايراداتی که به ايشان ميشود منحصرا همانهايی باشد که تاکنون گفته ونوشته شده است و ما از آن مطلعيم و مطالب ديگری در کار و موضوعات و دلائل ابراز نشده ای در ميان باشد بنده اين اعتراضات ودلائل را به هيچوجه دليل بر عدم کفايت سياسی او نمی دانم. سهل است در اکثر موارد دال بر تعهد و وظيفه‌شناسی و کفايت سياسی ايشان می دانم . .." (۱۹)
جای سوال جدی دارد که از جناب آقای گنجی بپرسيم، که بعد از سی سال که در مورد اولين رئيس جمهور تحقيق کرده اند چرا در اين تحقيق وارد مهمترين سند موجود يعنی صورت جلسه مذکرات مجلسی که برای بررسی عدم کفايت رئيس جمهور تشکيل شده بود نشده اند؟ چرا کوچکترين اشاره ای به دلائل ده نماينده موافق استيضاح نمی کند؟ آيا از کسی که اين همه سند را می جويد اين قابل قبول است؟! شايد علت اين است که قصد گنجی بررسی حقيقت جويانه رويدادها نيست. او می داند که در مجلس هيچ نماينده مخالف رئيس جمهور، دليل مخالفت خود را ائتلاف و اتحاد با مجاهدين ذکر نکرد. حال شما می خواهيد با کمک انواع شگرد ها و پس از سی سال روايتی از آن دوران ارائه بدهيد تا نسل جوان خيال کند، که بقول خودتان، همه سر و ته يک کرباس بوده اند. يقين بدانيد که در چنين روايت ناروايی هم به خود و هم به ملت ايران ظلم می کنيد و احتمالاً قصد فريب اين نسل را داريد و شايد هم به اين علت است که اگر روايت واقعی آن دوران به گوش نسل جوان برسد، شما و تمامی کسانی که در کودتا بر عليه آزاديها و حقوق ملت به هر دليل و نيتی، فعالانه شرکت کرده ايد، بايد به اين نسل پاسخ دهيد.

سخن آخر
و بالاخره می توان پرسيد به چه علت آقای گنجی تمايل خاصی از خودش نشان می دهد که بی پروای اخلاقِ تحقيق، مطلب عليه ديگران نشر دهد؟ آيا به عنوان برنده جوايز بين المللی حقوق بشری نبايد توقع بيشتری نسبت به رعايت حرمت و کرامت انسانها از وی داشت؟ لازم به ذکر است که او پيشتر دکتر شريعتی را نيز با همين روش بی انصافانه مورد بحث قرار داد بود. او آنقدر در تحريف نظرات شريعتی افراط می کند که در جايی بی محابا او را متهم می کند که گويی او بوده است که زنان را گونی پوش کرده و جاده صاف کن نظرات فقهی مشمئز کننده فقهای بعد از انقلاب بوده است؛
:"شريعتی حقوق اسلامی را حلال مشکلات زنان می دانست. اين حقوق، آن چنانکه فقها بازگو کرده اند، پيامدهای باورنکردنی و ناپذيرفتنی بسيار دارد. به عنوان مثال، آقای خمينی، استفاده شهوانی از شيرخوارگان را هم مجاز می داند: "همبستری با زن قبل از اينکه ۹ سالش تمام شود چه ازدواج دائم باشد و چه متعه جايز نيست. و اما ساير کامجويی ها، مانند لمس شهوت آميز او و در آغوش فشردنش و ران به ران او ماليدن، اشکالی ندارد. و اين قبيل کارها با دختر شير خواره هم می توان کرد" (۲۰)
حال در مورد پس از انقلاب هم آقای گنجی سعی کرده با چيدن دلبخواهی مطالب پراکنده و جدا ساختن متون از بستر واقعی آنها همه معايب عالم را به بنی صدر ربط دهد، بدون اينکه در ۱۴ مقاله مشروح حتی نکته ای مثبتی که چه عملی و چه نظری از بنی صدر ذکر کند.
برای اينکه به عمق اين روحيه خاص در آقای گنجی پی ببريم خوب است به واقعه ديگری نيز توجه کنيم. آقای گنجی به راحتی بخشهايی از کتاب " مشروطه ايرانی" آقای دکتر ماشاء الله آجودانی را که در اثر سالها تحقيق، نگاشته است بدون ذکر منبع به نام خود در خارج نشر داده است. برای اطلاع از جزئيات بيشتر اين رقت علمی خوانندگان را به مقاله آقای احمد افرادی که در اين زمينه تحقيق کرده ارجاع می دهم ، مواردی از اين تقلبات و به زبان شفافتر، فقدان اخلاق تحقيق نزد ايشان را نشان داده اند. افرادی می گويد: «آقای گنجی، گاه «انديشه» و عمومأ «فراز»های بسياری از کتاب مشروطه ايرانی را (غالبأ، بی هيچ کم و کاست و ـ به ندرت ـ با تغييراتی ناچيز) در نوشته اش می آورد ، بی آن که به آن کتاب ارجاع بدهد و يا نامی از نويسنده اش بياورد. ببينيم چگونه....." (۲۱)
فعلاً به همين اندازه بسنده می کنم و خطاب به آقای گنجی و خودم می گويم: اتقوالله. هيچگاه با دوست و دشمن نبايد از جاده انصاف و اخلاق و حقوق انسانها جدا شد. مساوی دانستن خمينی و بنی صدر يک توهين به حرمت و کرامت شخص بنی صدر نيست، در حد خيانت به آرمان انقلاب ۵۷ و وفاداران واقعی به آن است. آيا می شد تصور کرد که دراين اوضاعی که همه دارند ارمانهای انقلاب بزرگ ملت ايران را، از هر سو تحريف می کنند بدون شاهدی زنده و توانا و ژرفنگر مانند بنی صدر برای نسل جوان توضيح داد؟ و خدا از درون قلبها آگاه است.

محمد جعفری
مدير مسئول روزنامه انقلاب اسلامی در دوران رياست جمهوری بنی صدر
۲۱ شهريور ۱۳۸۹
Mbarzavad@yahoo.com

يادداشتها و مدارک:
۱- محمد جعفری، ده سال با اتحاديه در آلمان، ۱۳۸۸، انتشارات برزاوند،فرانکفورت، ص۸۵ – ۸۶
۲- همان سند، ص ۳۶۶.
۳- شماره ۵۶ آخرين شماره خبرنامه است که در اول بهمن ماه ۵۷ و قبل از بازگشت آقای بنی صدر به ايران انتشار پيدا کرد. مجموع خبرنامه که ۵۶ شماره است، مجلد شده نزد اينجانب موجود است
۴- محمد جعفری، ده سال با اتحاديه در آلمان، ۱۳۸۸، ص ۲۴۱ و اصل سند در در ص ۴۲۹ همين کتاب آمده است.
۵- متن بخشنامه که در ص ۲۴۱و۲۴۲، کتاب ده سال..، و عين سند در ص ۴۹۲، همان کتاب آمده به شرح زير است:
شماره ۴۷
پيوست ---
تاريخ ۱۵ ژوئن ۱۹۷۸
بسم الله الرحمن الرحيم
انجمن اسلامی دانشجويان آمريکا و کانادا جهت اطلاع اعضا
يا ايها الذين آمنوا اطيعواالله و اطيعموا الرسول و اولی الامر منکم
ای ايمان آورندگان از خدا و رسولش اطاعت کنيد، و نيز از ميان خودتان آنکس را که در تصرف امر اللهی شايسته تر است. (نساء: ۵۹ )
برادران و خواهران عزيز سلام عليکم
انشاء الله در انجام کارهای انسانی و اسلاميتان مؤيد و پيروز باشيد.
از آنجاکه "خبرنامه" ارگان جبهه ملی سوم بيشتر از طريق اعضاء و هواخواهان انجمن پخش می شود، و در شماره کنونی آن (۵۵) مشخصاً به دو مورد غير اسلامی زير بر می خوريم؛ لذا از شما خواهش می شود که آنرا نه تنها پخش نکنيد ( از هر طريق ، ميز انجمن و غيره ) بلکه در توزيع آن نيز کمک ننمائيد. البته اگر مسئولين خبرنامه به هر وسيله ای آنرا پخش کردند از آن جلوگيری به عمل نياوريد. موارد خاص عبارتند از:
۱- در سر مقاله زير عنوان " جای استقلال در مبارزه " کوشيده شده است که با استفاده از بعضی از قسمتهای برخی از فتاوی امام خمينی موضوع " حکومت ملی " را به صورت يک جبهه واحد در شرايط کنونی توجيه کنند. ولی گويا فراموش کرده اند که امام خمينی در بيانيه ها و فتواهای خويش شعار " اسلام و احکام قرآنی " و " حکومت اسلامی" را از مردم خواسته است.
۲- زير عنوان " ليست شهدای دو سال اخير " نام عده ای را که بهر طريق ممکن بر ضد اسلام کوشيده اند می بينيم. به خصوص نام منافقينی چون وحيد افراخته و آنهم در صدر ليست و در زمانی که مجاهدين راستين خلق مجدداً اعلام موجوديت کرده اند. ولی در همين راستا نامی از مجاهدينی چون صمديه لباف و آلادپوشها ( حسن، مجتبی و فاطمه ) نمی بينيم.
و نيز اميد است که در نشر و پخش نکردن کليه مطالب و نشرياتی که با مواضع و فتاوی رهبر عاليقدر حضرت امام خمينی سازگار نيست کوشا باشيد. با درود فراوان – برادران شما – هيئت دبيران "
۶- سانسور خبرنامه جبهه ملی سوم و برخورد با آن در کتاب " ده سال با اتحاديه در آلمان، ص ۲۵۳-۲۴۰، بطور مشروح همراه با اسناد مربوطه آمده است.
۷- اينجانب در کتبهای مختلف خود که کوشش کردم توضيح دهم که چرا انقلاب ايران از آزادی و استقلال و حکومت مردمی به استبداد گرائيده است. سعی ام بر اين بوده وهست که تا حد ممکن از مطالب تکراری در کتابها جلو گيری شود و لذا اين مسئله به دليل اهميت و زمينه اش، در اولين اثر اينجانب يعنی" پاريس و تحول انقلاب ايران..." آورده شد و از تکرارش در کتاب " ده سال با اتحاديه در آلمان" خودداری کردم.
۸- پاريس و تحول انقلاب ايران از آزادی به استبداد، ص ۳۱۵ و ۳۱۶.
۹- ‏اطلاعات، يکشنبه ٢٣دی ‏۵‏٨ ، شماره ١٦٠٤٩، ص ١٢‏.
۱۰- ‏اطلاعات، سه شنبه١٠ آذر ‏۵‏٨، شماره ١٦٠١‏۵‏، ص ١٠‏؛ دو سند فوق را می توانيد در کتاب "گروگان گيری و جانشينان انقلاب ص۲۸۱و۲۸۲، نيز مطالعه کنيد.
۱۱- سران نظامی که دريافته بودند تا کار جنگ را روحانيت به خفت و خواری و شکست نرسانند به صلح تن در نخواهند داد، برای باز گرداندن حقوق ملت به خودش به بنی صدر پيشنهاد می دهند از راه کودتا کار را يکسره کنند که بنی صدر با آن موافقت نکرد. به احتمال قريب به يقين لو رفتن خبر فوق و مصاحبه تيمسار فلاحی موجب شد که آنها را از سر راه بردارند. برای اطلاع بيشتر در اين مورد نگاه کنيد به کتاب " اوين جلد ۲ جامعه شناسی زندانی و زندانبان"، ص۸۲-۷۵ .از جمله مصاحبه ياد شده
۱۲- اطلاعات، شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۵۹، شماره ۱۶۳۷۷ ص ۲.
۱۳- اطلاعات، يکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۵۹، شماره ۱۶۳۷۸، ص۴ .
۱۴- به نقل از پيشگامان اصلاحات؛ نقش سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی در تحولات سياسی دهه ۷۰، از نامه آقای بهزاد نبوی به رئيس جمهور ‏وقت آقای هاشمی رفسنجانی، ص ۲۸۸‏.
۱۵- در زير به متن دستخط امان نامه ای که آقای خمينی خطاب به امرای ارتش نوشت و در آن بيان کرد که در صورت، ترک کردن رژيم، از عفو عمومی برخوردار خواهند شد توجه کنيد. آقای فروهر اين نامه را به امرای ارتش رساند و بعد هم غالب آنها به جوخه اعدام سپرده شدند:

در مورد اعدام ، خسرو قشقائی هم طبق اطلاعاتی که از چند کانال مختلف به اينجانب داده شده، آقای خمينی در پشت قرآن امان نامه امضاء و برای ايشان فرستاده، و بعد که او خود را ظاهر کرده او را سپاه گرفته و يکراست تحميل لاجوردی دادند و اوهم او را به جوخه اعدام سپرد.
۱۶- http://www.negaheno.net/1387/04/11/331/
۱۷- نظير دستگيری و ضرب و شتم اعضای دفاتر همآهنگی در سراسر کشور، حمله به سخنرانی آيت الله لاهوتی در کوچصفهان، مهندس بازرگان و ديگران، دستگيری و زندانی کردن خبرنگاران انقلاب اسلامی، بستن ۴۰ روزنامه در يک شب، تکذيب شکنجه بوسيلۀ آقای محمد منتظری از اعضای برجسته هيآت بررسی شکنجه و يا شايعه شکنجه، ماست مالی کردن پرونده دانشگاه،که دوتای اخير بدستور شخص خمينی بود،آماده شدن آقای خمينی برای انجام کودتا در اواخر ارديبشت ۶۰، بنا بگفته آقای بهزاد نبوی و... برای اطلاع بشتر از وقايع فوق نگاه کنيد به "کتاب تقابل دو خط يا کودتای خرداد ۱۳۶۰"، محمد جعفری، صص ۳۶۸-۳۶۴؛۳۷۰-۳۶۹؛۳۷۴-۳۷۲؛و...
۱۸- برای اطلاع دقيق و بيشتر، نگاه کنيد به گروگان گيری و جانشينان انقلاب، فصل هفتم صص۲۷۷-۲۵۳.
۱۹- بيست و پنچ سال در ايران چه گذشت؟، داود علی بابائی،جلد چهارم،چاپ اول ۱۳۸۴، ص ۱۳۳۰.
۲۰- http://zamaaneh.com/idea/2007/08/post_140.html
؛ http://shariatihome.blogfa.com/post-18.aspx
۲۱- http://news.gooya.com/politics/archives/2008/04/069830.php.com/politics/archives/2008/04/069830.php


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016