چهارشنبه 31 شهریور 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

در کنار مردم بمانيد يادداشتی از مجيد توکلی به مناسبت آغاز سال تحصيلی، دانشجونيوز

مهری ديگر از راه رسيد و خبری از مهربانی نيست. بهار دانشگاه در خزان طبيعت رسيد و همچنان به اميد شکوفايی و به بار نشستن آرمان ها و خواسته هايمان در اين ايام زمستانی و در اوج داستان های تلخ و روزهای سخت به انتظار نشسته ايم. اگر آغاز سال تحصيلی نبود و تکرار هر ساله ی آن، عيد و تحويل و تغيير نبود، شايد تکراری بودن مانع بود تا از ايام تلخ سرزمين مان و قصه ی مصيبت بار و سراسر خيانت و جنايت و رذالت قوم استبداد- به ويژه در دو سال گذشته- و ايستادگی و متانت و بزرگی مردم نوشت. اما در گريز از سخنان تکراری و ضرورت بيان برخی از آن ها و اين بار برای دوستان دانشجويم و ورودی های جديد دانشگاه می توان نوشت. سال ها پيش بارها و بارها برای مهر و شروعی جديد و عيد و تحويل سال جنبش دانشجويی نوشته ام و سلامی و خوش آمدی از حضور در ميانه ی آشوب و تقابل استبداد و آزادی گفته ام.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


دانشگاه موتور محرکه ی حرکت های مردم و هميشه پويا و زنده بوده است. اهميت دانشگاه به دانشجويان و جنبش هميشه پرسش گر و روشن گر دانشجويی بوده است. جنبش دانشجويی زنده و زاينده است. زنده مانده است تا زاينده باشد و زاينده بودن آن ضامن زندگی و پويايی آن بوده است. خوشبختی است که در زمانه ای و در ميان نسلی ممتاز قرار گرفته ايم. امروز نسلی جديد آمده است و اندوخته ای فراوان از تجربيات گذشتگان را پيش رو دارد. امروز می بينيم که نهال ارزش های جنبش دانشجويی درختی تناور شده است و ميوه و ثمر داده است. می بينيم که پيران و بزرگان مان در سايه ی اين- پرورده ی به خون جگر- آرام و قرار گرفته اند. می بينيم که مردم مان از حاصل آن بهره می برند و استفاده می کنند و حيات شان را در گروی آن يافته اند. امروز نشانده ی جنبش دانشجويی شانه ی راه مردم است و شاخه های آن شاخص های بيان و اعتقاد آن هاست.

بيش از صد سال مبارزه ی مردم عليه حکومت های خودکامه و حاکمان اقتدار گرا و انحصارطلب، سرانجام در خشکسالی معرفت و انسانيت جمهوری اسلامی نشان داد که بايد به کمترين ها بسنده کرد و بيشترين زخم ها را خورد و در گذر زمان مقاومت و ايستادگی را آموخت و از اين رهگذر ياد گرفت که هم زنده ماند و هم زاينده شد و قصه ی استبداد و بی حاصلی را به پايان برد. قصه ی بيش از صد ساله به ما آموخت که بايد برای آزادی خطرها کرد. خوشحاليم که دانشگاه و دانشجويان را داريم و می دانيم جوانان دانشگاه اهل خطر کردن هستند. راستش دانشگاه خانه ی روشنی سازی و روشنگری است. بی پروايی و شجاعت را در کنار صداقت و صراحت می آموزد تا " بايد برای آزادی خطرها کرد" پايان نباشد. دموکراسی و حقوق بشر اين روزها چراغ راه مان شده است تا در تشنگی و نياز جهان به صلح و امنيت، شتاب مان را برای تحقق آرمان های ديرينه آزادی، دموکراسی و حقوق بشر و تحقق صلح و امنيت افزون نماييم. همه ی اميدمان به نسل جديد است که از ديروز اثر بخش بوده اند و امروز در بی شماریِ شان مژده پيروزی می دهند.

چنين است که اميد مردم به دانشگاه است و گويا مردم از دانشجويان پيمانی گرفته اند. آن ها پيمان گرفته اند که آزادی بايد زنده بماند، شادی ميهمان هر خانه شود، خشونت چنان رسوا شود که اجازه ی حضور و بروز نيابد، زنجير های عقايد و بيان و انديشه ها پاره شود، دوستی و همدلی افزون گردد، به جای برتری جويی ها، روا داری و احترام به همديگر نشانده شود و آزادی و عدالت، دموکراسی و رفاه و حقوق بشر و زيست اخلاقی و انسانی و همه با هم محقق گردد. مردم پيمانی سخت گرفته اند و کاری سخت پيش رو داريد. اما می دانم که با همت تان پيروز می شويد و احترام مردم را بر می انگيزيد. آن گاه اگر استبداد همه ی توان اش را به خشونت و سرکوب تبديل کند، باز شکست خواهد خورد.

۸۹ ای ها هم آمدند و سال تحصيلی جديد فرا رسيد و نسل جديد وعده ی ديدار و ميدان حضور اش دانشگاه خواهد بود؛ شما به دانشگاه آمده ايد. روزگاری ما نيز دانشجوی اين دانشگاه بوده ايم. البته سخت گيری های آموزشی چنين نبود. به ما می آموختند که بزرگ باشيم و سپس در پی دانش برويم. از شما می خواهند، کوچک و سرسپرده و مطيع باشيد. دانشگاه خودی می خواهند و چنين است که نظام آموزشی سخت گيرانه و کودکانه ای را بر شما حاکم کرده اند و به نام اسلامی کردن، علم و تخصص را حقير کرده اند و سرسپردگی و خودی بودن را بر جای آن نشانده اند. ولی می دانم که باز هم بزرگ خواهيد ماند. بايد هوشيار باشيد. امروز نام دانشجو را پذيرفته ايد تا در سخت ترين شرايط مدافع نام و اعتبار دانشجويان باشيد. وارث ارزش ها و داشته های فراوانی شده ايد که سال هاست زير هجوم اقتدارگرايان و انحصارطلبان توانسته است خود را حفظ کند. خطاست که شما را توصيه پذير نمی دانند. شما الگوی تغييريد و اين نشان آن دارد که نقد پذيريد و شجاعت تغيير داريد و بر سنت پرسشگری و روشنگریِ تان خواهيد ماند.

در پی آگاهی و دانش بودن و آگاهی بخشی پيشه کردن ممتاز تان کرده است تا مردم به گرد شما جمع شوند. حال با هم بودن تان امتيازی است که از آن بايد بهره ببريد. در اين سال ها خشونت آفرينی و سرکوب تهديد ها، قدرت گام برداشتن را از ما سلب می کرد ولی ايمان به با هم بودن مان در جنبش دانشجويی کارهای بزرگی را رقم ميزد و ترس را از جنبش داشجويی گريزان می کرد. نقش ما انجام کارها به بهترين شکل ممکن بود. بزرگی ما آن بود که با کوچک ترين کار هايی که از دستمان بر می آمد به پيش می رفتيم- آن چه مهم است، مردم و خواسته های آن هاست- بزرگی به نقش های بزرگ نبود. بزرگی آن بود که در نقشی که برگزيده بوديم کارهای بزرگی انجام دهيم. شايد ساده ترين کار که فرصتش فراهم می شد، بهترين گام و پيشرفت بود. شتابی برای تغيير نقش تان نداشته باشيد و با آرامش تجربيات لازم را بياندوزيد و به تجربيات گذشتگان احترام بگذاريد و به پيش برويد. جنبش در نزد ما هيچ گاه نمرد که زنده باد مجددش را فرياد کنيم. ما از نقطه ی پايان گذشتگان مان و از بلندای تجربيات آن ها آغاز می کرديم. ما راه را درست آمده بوديم و درست عمل کرده بوديم. اگر انتظارات، کاستی هايی داشت و دشواری شرايط مانع بود، موجب نمی شد که از ابتدا اغاز کنيم. ما ادامه را پيشتر می برديم ولی گذشته را پاک نمی کرديم. گذشته برای ما پشتوانه ای بود که داشته ها و حقيقت مان را فربه می کرد و هويت مان را جلا می داد.

می دانيد که در اين روزها بايدها و نبايدهايی داريد. نظام ارزشی و مرام خاص خود را داريد که می پذيريد و رفتار می کنيد. بايد دانست که خود تعيين کننده ايد و اين به آن معناست که مرام شما رفتار شماست و ارزش های شما اصول آينده و مبنای اخلاق و عمل جامعه خواهد بود. در دل حادثه ايد و با آشوب ها رو به روييد که اگر نترسيد پيروز خواهيد شد. ايستادگی شما استبداد را فرسوده خواهد کرد. با آرامش و آگاهانه گام های استوار تان را برداريد و روند فرسايش و زوال آن ها را دوام بخشيد. می دانم سرانجام از دل آشوب قرار و آرامش را به ارمغان می آوريد تا با اميد آفرينی و روحيه سازی، استبداد و بيداد را از پای در آوريد. رهبران سبز تان را تنها نگذاريد. زندانيان و خانواده هایِ شان را فراموش نکنيد. بزرگان تان را بزرگ بداريد و همراه شان باشيد. رهبران سبز نيک ايستاده اند و نشان داده اند که شايسته ی آنند که شما در کنارشان باشيد. اگر همه با هم باشيد پيروز خواهيد شد.

مراقب باشيد که همچنان منصف باشيد. مبادا پليدی و استبداد و ظلم ها و ستم ها و تلخی ها و سختی ها شما را در دست بگيرند. نبايد در شتاب مان در رسيدن به آزادی راه خطا برويم. بايد اجازه دهيم ارزش ها تثبيت شوند. اگر در دام دروغ گويی ها بيفتيم، اگر به هتک حرمت ها و بی احترامی ها بی توجه باشيم، اگر بر اندک خوبی های اين کل ناهنجار چشم ببنديم؛ فردا دچار مشکل خواهيم شد. اگر از اشتباهات و برخی ناصوابی های دوستان و همراهان امروز غفلت کنيم، اگر در قهرمان سازی ها افراط و بی توجهی کنيم؛ فردا دچار مشکل خواهيم شد. برای رسوايی خشونت بر آن نيفزاييد. بدی ها و پليدی های استبداد چنان است که نيازی به افزودن نبوده ها نيست. اگر با بيانی صحيح، جنايت ها و رذالت ها گفته شود، مردم نيز به درستی خواهند فهميد. اشتباه است که فکر کنيد؛ ديگر فرصتی نداريد. شما چون پيروز خواهيد شد فرصت کافی را داريد و تنها کافی است که فرصت ها را غنيمت بدانيد و راهبرد های درست را بيابيد. فکر نکنيد صرف طرح مطالبات جديد شما را به پيش می برد. با تثبيت همان پذيرفته شده های ديروز و همراهی با مردم و تلاش برای کسب خواسته های مطلوب امروز هم می توانيد پيروزی را به دست آوريد. لزومی به طرح هرروزه ی مطالبات جديد نيست. ابتدا به خواسته های ديروز در حد توان و با توجه به شرايط دست يابيد و سپس با درنگ و دقت به مطالبات جديد بپردازيد.

بزرگی و پيروزی از آن مردم است. شما بر سنت پرسش گری و روشنگریِ تان بمانيد. شما آگاهی بخشی را فراموش نکنيد. در کنار مردم باشيد و بدانيد هر کسی با مردم باشد پيروز است. مردم را ناآگاه نبايد تلقی کرد. آن ها وابسته و سرسپرده نيستند. مردم آزاد و مستقل اند. حضورهای نمايشی به زودی به پايان خواهد رسيد و آن گاه آنان که با مردم بوده اند پيروز خواهند شد و آنان که با هزار ترفند مردم را به دنبال خود شتابان راهی کرده اند يا هر روز به بهانه ای جمعی را برای اعلام صميميت و همراهی برپا کرده اند، خواهند ديد چگونه بساط رسوايی گسترده اند و با چه شرمساری نام شان نيز بايد برود.

پس از آن همه دروغ و تقلب و خيانت، پس از آن همه بازداشت و سلول انفرادی و شکنجه و تجاوز و جنايت، پس از آن همه سرکوب و لشگرکشی و حکومت پليسی و قتل و رذالت و پس از آن همه دادگاه های نمايشی و خطبه های ننگين و مصاحبه های دروغين و اعترافات ساختگی و پرونده سازی و تهمت پراکنی و وقاحت؛ اميد همچنان زنده مانده است و مردم آينده را متعلق به خودشان می دانند و برای رسوايی دشمنان شان که دشمنان آزادی و دمکراسی و حقوق انسان هايند لحظه شماری می کنند. دشمنان مردم عصبانی هستند که سياست سرکوب و ارعاب به شکست رسيده است. شايد بخواهند حکومت ترور راه بياندازند. مردم بايد با وحشت واقعی رو به رو شوند. حکومت ترور هر روز بايد به گوشه ای لشگر کشی کند. بايد سلاح و توان اش را به رخ مخالفان بکشد. بايد هر کسی را که می خواهد بازداشت کند. از شکنجه و جنايت و کشتار عليه آن ها ابا نداشته باشد. با نمايش سلاح و توان اش ترس آفرينی کند. در برابر جهانيان نيز بايد عرض اندام کند. بايد موشک و بمب و شتاب اش را به جهانيان بنمايد. بايد عزم آدم کشی را به گذشته ی آدمی کشی اش بيفزايد.

ضرباتِ سرکوب و تهديداتِ ارعاب اگر به نتيجه نرسيد، وحشت و خشونت ترور به نتيجه خواهد رسيد؟ ترور می خواهد با جنگ افروزی در کنار نهايت خشونت عليه مردم سرزمين اش اتمام حجتی برای جهانيان کند. زهی خيال باطل که خشونت رسواتر از آن است که در عزم ما خللی وارد کند و مردم را در دام خشونت و ترس درافکند. يادمان از ۱۶ آذرها و ۱۸ تيرهاست که با دستانی خونين از نفی خشونت می گفتيم. از دوستان از بام پرت شده، از در و پنجره های شکسته، از اتاق های سوخته، از گلوله های قاتل دوستان مان، از باتوم و گاز و آتش و دود، از ياران به خون افتاده و مجروح شده، از دوستان دربند و شکنجه شده؛ خاطره ی روزهای دانشگاه ما چنين است. ۱۸ تير و ۲۵ خرداد و ۱۶ آذرها. با اين همه تلخی از نفی خشونت می گفتيم. دوستان مجروح مان در آغوش مان بودند. اگر خون بر دستان مان خشکيده بود ولی جوشش و خروش اش در سخنانمان ديده می شد. هنوز ۱۶ آذر ۸۷ را به ياد دارم. کوفتگی ها و شکستگی ها و زخم های پس از روزهای بزرگ دانشگاه را به ياد دارم؛ شکنجه های اتاق های بازجويی را به ياد دارم و هنوز ۱۶ آذر ۸۸ را به ياد دارم.

دوستان ام! عيد دانشگاه است ولی ياران دبستانی تان را فراموش نکنيد. بسياری امروز در زندانند و جای بسياری ديگر نيز خالی است. قصه ی تعليق و تبعيد و توبيخ را شنيده ايد. جای ستاره دارها و محروم ها را خالی کنيد. ياد اخراجی ها هم باشيد. اساتيد به زور بازنشسته و اخراجی را به خاطر آوريد.

می گفتند دانشگاه کابوس حاکمان خيره سر است و انبار باروتی است که با جرقه ی ظلم و ستمی، همه ی هست بيدادگران و مستبدان را نيست خواهد کرد. می گفتند که جنبش دانشجويی نماينده ی خواسته های مردم است. قوميت های محروم، اقليت های مظلوم، روزنامه نگاران دربند، روشنفکران سرکوب شده، انديشه های تحريف شده، حقايق و اخبار سانسور شده، انديشمندان در تبعيد، آزادی خواهان زندانی، زنان و دختران مورد جفا، کارگران به ستم کشيده شده و معلمان و اصناف به ضعف کشانده شده را فراموش نکنيد. چند سالی است عزمی در پی تعطيلی دانشگاه هاست. تمام تلاشش را برای خودی کردن آن صورت داده است و ناکام از همه نيرنگ ها و توطئه هايش، امروز در پی تعطيلی دانشگاه ها نيز حرکت می کند. اين عده ی اندکِ خردگريز و آزادی ستيز هر روز فتنه ای به پا می کنند، شايد که بتوانند در آشوبِ آتشی که افروخته اند دانشگاه ها را به تعطيلی بکشانند که هوشياری شما بی ترديد مانع تکرار انقلاب فرهنگی جنايت آميز و خيانت بار آن هاست. در اين سال ها که موفق نشده اند تمام تلاش شان را کرده اند که دانشگاه هايی فقير و بی اثر بسازند و با انواع محدوديت ها و محروميت ها و محکوميت ها دانشگاه را ضعيف کنند و جنبش دانشجويی را خاموش سازند. تشکل های آزاد و نشريات مستقل را سرکوب و توقيف کرده اند و جريان های وابسته و موازی ساخته اند و با صرف هزينه های فراوان و اردوها و دوره ها و طرح ها در پی تحقق خيال خام شان بوده اند که با هوشياری دانشجويان باز شکست خواهند خورد.

کاخ استبداد دير زمانی است به لرزه در آمده است. زوال قرائت فاشيستی و نابودی استبداد دينی فرا رسيده است. آغاز اين هزاره پايان ديکتاتوری هاست. ديکتاتوری های بزرگ با سر افکندگی در خاک افتاده اند. روند فرسايشیِ سرکوب آغاز شده است. سنگينی سلاح ها خسته شان کرده، بی آبرويی دروغ ها از پا در آورده شان، رسوايی خشونت توان شان را گرفته، نگاه های سنگين انسان های آزاده ی جهان و گام های استوار و پا بر جای آزادی خواهان کمرشان را شکسته است. امروز ديکتاتورها بايد اعتراف کنند که تنهايند و بايد بدانند که بايد بروند.

دوستان ام! روزهای آخر را با گام های استوارتری بپيماييد. صدايتان از ورای ديوارهای زندان نيز به گوش می رسد. استواری گام ها تان تاريخ را معنا خواهد بخشيد. با اراده و عزمتان سرنوشت تان را تعيين خواهيد کرد و تاريخ را خواهيد نوشت و آينده را خواهيد ساخت و جاودانه خواهيد شد. برای جاودانگی تان هشيار باشيد. اگر با مردم نباشيد روزگاری به سان همه ی مستبدين تنها خواهيد ماند و مجبور می شويد عده ای را اجير کنيد تا جمع های دروغين به پا کنند و قدرت تان را از نظاميان و موشک ها و سلاح های کشتار جمعی به دست آوريد. اگر صداقت نداشته باشيد، اگر دروغ گويی پيشه کنيد و داشته های تان را با دروغ به دست آوريد جز اندوخته ای دروغين، چيزی برای شما نمی ماند که دروغ، گمراهی و دور افتادگی و درماندگی می آورد. اگر شجاعت نداشته باشيد، سر سپرده خواهيد ماند. اما بدانيد که شجاعت در بيان بايد از ديگر شجاعت ها پيشی بگيرد. اگر شجاعت در بيان نداشته باشيد، ديگران در پی شما نمی آيند و همراهی تان نمی کنند و تنها خواهيد ماند. جامعه ای که در آن صراحت و شجاعت در بيان نباشد، فقير و نا آگاه است و جامعه ای نا آگاه، منحط و رو به زوال است. شما برای پيروزی نياز به آگاهی و حکمت داريد. شا بايد بدانيد و به ديگران بگوييد که سرانجام برای رهايی از تکرار قصه ی تلخ گذشته، نفی خشونت را چون صداقت و شجاعت و حکمت دوست داريد و از آن فاصله نخواهيد گرفت.

مهر ماه فرارسيد و سالی سخت پيش رو است. اگر با در کنار هم بودن و اتحاد بر محور مردم و با تکيه به داشته ها و توسل به تجربيات گذشته پيمانی بسته شود که همبستگی را معنا بخشيد، ايستادگی را معنا بخشيد و برای آزادی و عليه استبداد ايستاد؛ فردايی روشن خواهيم داشت. می دانم باز حماسه ای در راه است. می دانم که اميد مردم به سرانجام خواهد رسيد. می دانم در جشن آزادی و سرور پيروزی در کنار هم خواهيم بود و مهر را با مهربانی شروع خواهيم کرد.

زندان رجايی شهر- اندرزگاه شماره ۳
۲۴/۶/۸۹


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016