آيا پروندهسازی عليه دگرانديشان زمينهساز مردمسالاری و رواداری است؟ در حاشيه نامههای دوستدار و برادران صدری و دباشی، احسان هوشمند
۱-امروزه آمار چندان دقيق و روشنی از ايرانيان مقيم خارج از کشور به ويژه اروپا و امريکا در دست نيست.اما شواهد نشان می دهد صدها هزار ايرانی زندگی در تبعيد و يا مهاجرت را بر ماندن در ايران ترجيح داده اند.دسته ای از ايرانيان مهاجر به ويژه آن بخشی که به دلايل سياسی و از سر ناچاری ترک وطن کرده اند با حساسيت مسائل ايران رادنبال می کنند و البته در کنار پيگيری اخبار و رويدادها ی داخل کشور در تلاشند تا برفعل و انفعالات داخلی هم تأثير گذاری داشته باشند
۲-گروهی از ايرانيان مهاجر،عليرغم تفاوت در بينش، روش، منش، مواضع و راهبردها در برابر وضع موجود جامعه ايران به ويژه نظام سياسی حاکم بر آن موضعی انقلابی دارند و گروهی ديگر به ويژه بعد از دوم خرداد سال ۱۳۷۶ روشی معتدل، مسالمت آميز،مدنی و اصلاح طلبانه را بر دگرگونی های تند و انقلابی ترجيح می دهند. در هر دو طيف نحله ها و صداهای متکثری را می توان مشاهده کرد. گروهی به وطن و فرهنگ ايرانی عشق می ورزند و گروهی ديگر فرهنگ ملی و مذهبی موجود ايرانی را مايه ی حقارت و سرافکندگی ارزيابی کرده و در واقع هويت ملی ايرانی را هدف گرفته اند.!گروهی نيز در پی تصفيه منابع فرهنگی ، نسبت به مختصات فرهنگی –اجتماعی ايران امروز رويکردی انتقادی دارند.فعاليت دهها شبکه راديويی و تلويزيونی و تارنمای مجازی بخشی از ابزارهايی است که گروه نه چندان گسترده ای از ايرانيان داخل می توانند بر اساس آن اين صداهای متکثر و گاه متضاد را دريافت کنند .
۳-بخش عمده ای از تفاوت های ميان اين دو جريان، تفاوت گفتمانی آنها است. هر چند تمامی اختلاف های اين دو جريان را نيز نمی توان تفاوت گفتمانی دانست. توصيف,تفسير و تبيين گفتمانی يعنی تحليل انتقادی گفتمان (۱) هر يک از اين جريان ها نشان می دهد هسته سخت هر يک از آنها متفاوت از ديگری و در پی اهداف متفاوت ومتضاد و با استفاده از روش هايی مختلف است.
۳-مجادله قلمی هفته های اخير ميان دو گروه از ايرانيان مقيم خارج از کشور يعنی هواداران "آرامش دوستدار" و "احمد و محمود صدری " و" دباشی "را از اين زاويه گفتمانی بايد مورد توجه قرار داد.ماجرا از آنجا اغاز شد که آرامش دوستدار با نوشتن نامه ای سرگشاده به "هابرماس" فيلسوف و جامعه شناس آلمانی سفرهشت سال پيش اين نويسنده آلمانی به تهران را محکوم کرد.آرامش دوستدار در اين نامه مدعی شد:" طبعا شما با ماجرای سفر فوکو به ايران و تجربهی او از اين سفر آشناييد. آنچه بسيار کمتر معروف است اين است که وی پس از آخرين بازگشت خود به فرانسه ديگرنمیخواسته اسم ايران و ايرانی را هم بشنود، و با ايرانيانی که در دو سفر او به تهران هم ميزبان و هم رابط و راهنمای او در تماس با گردانندگان انقلاب بودهاند قطع رابطه میکند." و مدعی شد:" بر خلاف او، شما را سفر به ايران کاملا تحت تاثير قرار داده بود"دوستدار در ادامه نامه به هابرماس با لحنی طعنه آميز در باره خصوصيات فرهنگی ايرانيان به ويژه طبقه متوسط و بالا نوشت"ما ايرانيان استعداد اين را داريم که مخاطب را به گونهای جذب کنيم. بیتفاوت است که وسيلهاش تفاهم چاپلوسانه باشد يا جا زدن خود همچون حريفی بیهراس. جز اين، از طبقهی متوسط به بالا ما مردمان متعصبی نيستيم و بلديم حتا دربارهی «حق حيات شيطان» نيز حرف بزنيم"دوستدار سپس با اشاره به موضع خاتمی در برابر راه پيمايی های پس از حمله وحشيانه به کوی دانشگاه تهران مدعی شد خاتمی شهيد کوی دانشگاه يعنی عزت ابراهيم نژاد و بقيه دانشجويان را اراذل و اوباش خوانده و مدعی است:" و همين خاتمی «منجی» آن زمان دانشجويان کشته و لت و پار شده را «اراذل و اوباش» خواند."دوستدار همچنين در باره عبدالکريم سروش نوشته است:" عبدالکريم سروش که بهزعم شما اين دو کمال را دارد، يعنی عارف و پوپری بودن را در خود جمع آورده، دستپروردهی مکتب مولوی، يکی از بانفوذترين عارفان ماست. به زحمت میتوان به سخنی از او برخورد که از اشعار عرفانی اين عارف لبريز نباشد. عرفان ما با استراتژی منحرف کردن اذهان از مسائل از طريق رويايی ساختن جهان خودآفريدهاش و به کمک برانگيختن شور و شيدايی در آنها، علم و فلسفه را کشته و دفن کرده است. حتا ابنسينا کشف و شهود اوليا را برتر از ادراک فلسفی میدانسته است"دوستدار حتی پای را از اين هم فراتر گذاشته و مدعی شده است:" عبدالکريم سروش که يکی از مهمترين عاملان در تعطيل سه سالهی دانشگاهها در سراسر کشور بود"دوستدار سپس با در آميختن نام سروش و تحقير فرهنگ ايرانی می نويسد:" کارل پوپر ضديتی با دين نداشت اما به همان اندازه نسبت به آن بیتفاوت بود. اين کشور که توانسته پوپری عارف نيز بزاياند، يکی از تاريکترين مراحل تاريخ خود را میگذراند. و يکی از فاجعههای بزرگ در اين سرزمين اين است که مردم آن خود چنين بلايی را بر سرشان آوردهاند. "دوستدار می افزايد:" آنچه آن زمان در تهران به شما عرضه کردهاند، چيزی جز نوعی شعبدهبازی ايرانی ـ شيعی، منتها از نوع کاملا بیارزشاش نبوده، چون خود را جدی میگرفته است."
برادران صدری يعنی احمد و محمود صدری به همراه دباشی از منظری مقابل ادعاهای دوستدار نامه ای به هابرماس نوشته و در برابر مواضع دوستدار نوشتند:" حتی در بدنام ترين نوشته های شرق شناسنانه قرون اخيرنيز به ندرت به چنين ادعای نژاد پرستانه و خصمانه ای بر می خوريم که تماميت فرهنگ و تاريخ ملتی را به تزوير و سالوس مزمن متهم کند. اين جمله و ساير جملات شبيه به آن در اين نامه نشانگر ذهنی مملو از احساس حقارت و نفرت از خويش است. "اين سه در ادامه متذکر شدند :" در جهانی که مورخين علم فراخنای جهان ايده ها را در نورديده، تاريخ کنش ها و واکنش های محلی و جهانی در بين جوامع انسانی را باز سازی کرده، و با ارائه نظريات کار سازی در باره انواع مدرنيته سکه "اروپا مداری" را از دور تفکر خارج کرده اند، آقای دوستدار همچنان متعصبانه بر نظريه پيشرفت خطی و همگون تمدن اروپائی پافشاری ميکنند و با تعميم آن جهان غير اروپائی را به برهوتی از جهل و بلاهت تبعيد می کنند."و در پايان تاکيد کردند که:" آقای هابرماس، ما بر اين باوريم که ماهيت اخلاقی و فکری نهضت دموکراسی و عدالت اجتماعی در ايران با نامه نگاری به شما يا هيچ فيلسوف غربی ديگری حلاجی نخواهد شد. خيزش خود جوش مردم ما و خلاقيت و شجاعت اخلاقی مبارزات آنان در خيابان های روشن و زندانهای تاريک ايران و در آمال ايرانيانی که در سرتاسر جهان نگران سرنوشت سرزمينشان هستند به محک تجربه خواهد خورد. تنها هدف ما در نگاشتن اين نامه اين بود که شهادت دهيم آرامش دوستدار نه از سوی ايرانيان بلکه تنها از سوی خويش سخن می گويد و آنچه ميگويد تنها نمايانگر ابتذال تخيلات شخص اوست."
۴- واکنش های تنی چند از ايرانيان مقيم خارج از کشور به نامه صدری ها و دباشی از جهات مختلفی قابل تامل است.در اين واکنش ها هرچند می توان نکات با اهميتی را در باره حال و روز و روزگار ميهن در سال هايی نه چندان دور و مصائبی که برگروهی از ايرانيان رفته مشاهده کرد در عين حال می توان تفاوت فضای واقعی و عينی مناسبات سياسی و اجتماعی ايران امروز با نگرش ذهنی ،کينه ورزانه و انتقام جويانه معدودی از هموطنان مقيم خارج از کشور را مشاهده کرد.اين نامه نگاری ها و واکنش های ديگران در نزد افرادی چون راقم اين سطور پرسش ها و ابهامات زيادی برانگيخته است.هر چند اين ابهام ها و پرسش ها به معنای بی توجهی به مسئوليت افراد،گروه ها و به ويژه حاکمان در برابر رفتار و رويه هايشان نيست.و هر شخص يا جريان و گروهی بايد پاسخگوی رفتار و روش ها و رويه هايش در هر مقطع زمانی باشد.
از سويی دوستدار با در آميختن نگرش ها و داده های خود ساخته فلسفی،جامعه شناختی، تاريخی، انسان شناسی ( انتروپولوژی )و حتی مواضع تند و طرح اتهامات ريز و درشت عليه دگر انديشانی که همچون وی نمی انديشند در پی دستيابی به چيست؟طبقه متوسط ايرانی بر مبنای کدام داده ی معتبر و مستقل جامعه شناختی ملون و چاپلوس و امثالهم است؟ايا دوستدار در اين خصوص تا به حال پژوهشی جامعه شناختی صورت داده است؟يا بر مبنای داده ای معتبر از ديگر جامعه شناسان ومستند به پژوهش های آنان به چنين نتايجی رسيده است؟اساسا منظور از طبقه متوسط و بالا در ايران چيست؟شاخص های تعريف طبقه در ايران چه زمانی و توسط چه کسانی و در چه سطحی ارايه شده است؟ چگونه يک فيلسوف می تواند به اين سادگی درحوزه های گوناگون اانديشه و دانش با چنان يقينی سخن بگويد؟ايا اين فيلسوف محترم داده ای تاريخی دارد تا نشان دهد عبدالکريم سروش مسئول تعطيلی سه ساله دانشگاه هاست؟ايا اين نويسنده ميان تعطيلی دانشگاه و ستاد انقلاب فرهنگی تمايزی قايل نيست و تقدم زمانی يکی بر ديگری را باور ندارد؟سروش عضو ستاد انقلاب فرهنگی بوده است نه" يکی از مهمترين عاملان در تعطيل سه سالهی دانشگاهها در سراسر کشور"ايا برای قضاوت در باره شناسايی عاملان تعطيلی دانشگاه ها می توان بی سند و مدرک حکم صادر کرد؟
در پی اين نامه نگاری های کارزاری مجازی بر پا شد و له يا عليه هريک از طرفين ماجرا مطالب متعددی منتشر شد .مطالبی که درمحتوای بسياری از نوشته هايش همان جدال اصلاح و اعتدال و انقلابی گری و افراط مشهود است!از سويی در يکی از مطالب که سعی کرده پاسخ به نامه سه نفره را با اتهامات ريز و درشت ديگری پيگيری کند چنين آورده شده است که به دليل مناظره دو ماه قبل احمد صدری با مصباح يزدی ، صدری مرتکب خيانتی شده است که بايد مسئوليت آن را بپذيرد زيرا مصباح به زعم نويسندگان اين مطلب دستش در اين زمان به خون قربانيان قتلهای زنجيره ای آلوده بود است وقتی صدری پاسخ داد که زمان اين مناظره هجده سال قبل بوده و نه دو ماه قبل و در آن زمان قتلهای زنجيره ای صورت نگرفته بود نويسندگان اين نامه بلافاصله اتهام را عوض کردند و (باز بدون مدرک و بدون اينکه چنين اتهامی را در نوشتارهای بسيارشان در مورد دهه شصت قبلا مطرح کرده باشند) گفتند که همان زمان هم مصباح در اعدامهای دهه شصت مجاهدين دست داشته است. و البته يکی از نويسندگان همين نامه خود در جای ديگری به دليل جان بدر بردن از اعدام های دهه شصت و اينکه تنها کسانی جان به سالم برده اند که با حکومت همکاری کرده اند!متهم به همکاری با نيروهای حکومت در اعدام ديگر زندانيان شده است !؟اين نقل را از ان جهت اوردم تا نشان دهم اگر قرار باشد هر شخصی خود را مجاز بداند بدون ارائه مدرک هر اتهامی را بی محابا متوجه ديگران کند بر همين سياق طرح اتهام عليه خود وی نيز مشروع خواهد بود؟اگر بر همان سياق انديشيد و نوشت ايا مناظره با مصباح در سال ۷۱ بيشتر مجازات دارد يا همدستی با عاملان حوادث دردناک وناخوشايند دهه شصت؟!اين مطلب استناد شده را از ان جهت نقل کردم تا نشان دهم هر روشی که بخواهد با غوغا و توهين وتهمت مقصود خود را پيش برده و در اين مسير استفاده از هر اهرم و ابزاری را مشروع بداند خود نيز از اين روش در امان نخواهد بود !؟روشی که در گفتمان حقوق بشری و اخلاقی محکوميت ان مسجل و روشن است.
از منظری ديگر و عام تر ،نوشته هايی که به دليل نفرت از نظام سياسی مستقر و گاه احساس نفرت ،انزجار و حقارت نسبت به گذشته،تاريخ و فرهنگ ايرانی و گاه با داعيه عرب ستيزی و اسلام ستيزی سعی در انکار و فاجعه آميز خواندن هويت ايرانی دارند گذشته از ناتوانی در پاسخ به مسائل و مشکلات امروز ايران، در ميان جوانان درون کشور چه نتايجی در بر خواهد داشت؟ايا گسترش بی اعتمادی ملی،تعميق سو ظن به دگر انديشان و همه تلاش گران مدنی به ويژه فعالان خارج از کشوررا درپی نخواهد داشت؟ايا يک جوان يا يک ايرانی درون کشور حق ندارد تا از خود و نيز چنين افرادی پرسش کند که شما با چنين مواضع و رويکردهايی در پی چه می باشيد؟ايا اين فضا ی طرح اتهام و غوغا سالاری در جهت گسترش ودستيابی ايرانيان به مردم سالاری ،خوداگاهی ملی وفرهنگ مدارا و رواداری در ميان ايرانيان است؟يکی از همين نويسندگان نامه ها که اتهامات عجيب و غريبی متوجه احمد صدری کرده و حتی پای دادگاه ميکونوس و غيره را نيز به اين ماجرا کشانده است خود در جايی ديگر از بروز رفتارهای خشن اوايل انقلاب و محاکمات آنچنانی وابستگان رژيم سابق ابراز تاسف کرده است!ايا اين نويسنده انديشيده است که استمرار اين فضای تهمت و غوغا سالاری می تواند آن نوع محاکمات انقلابی بی ضابطه را در ذهن، روح و روان جامعه و مخاطبان بازتوليد کند؟اين احمد صدری نيست که بايد پاسخگوی مناظره با مصباح يزدی باشدحتی اگر اين مناظره نه سال ۷۱ بلکه ماه گذشته صورت گرفته باشد.اين پاسخگويی بايد متوجه کسانی باشد که خود در مقام کاشف،قاضی ،دادستان و مدعی العموم،وکيل ،محقق و تحليل گر به همان شيوه هايی توسل می جويند که خود روزی قربانی آن بوده و از آن شکايت دارند!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ - در تحليل گفتمان پژوهشگر باروشن ساختن ساختار عميق و پيچيده توليد متن يا يک سخنرانی يعنی «جريان توليد گفتمان،نشان دادن تاثير بافت متن واحدهای زبانی ، محيط بلافصل مربوطه و کل نظام زبانی و بافت موقعيتی ( عوامل اجتماعی ، فرهنگی ، سياسی ، تاريخی و شناختی ) برروی گفتمان رادر دستور کار خويش قرار می دهد و سعی می کند موقعيت و شرايط خاص توليد کننده گفتمان ( شرايط توليد گفتمان ) را نشان دهددر تحليل گفتمان اين اصل پذيرفته شده است که انسانهای مختلف، به متن يا گفتار واحد متفاوت نگاه میکنند. يعنی انسانهای مختلف از متن واحد، برداشت يکسان و واحدی ندارند. دالی متفاوت میتواند برای اشاره به مدلولی ظاهراً يکسان استفاده شود. در اين روش متن يا سخن سخنوری را بايد به عنوان کل معنا دار نگريست و اين معنا لزوماً در خود متن نيست.هر متنی در زمينهها و موقعيت و شرايط خاصی توليد میشود. از اين رو رنگ خالق و موقعيت و شرايط خود را هميشه به خود دارد.هر متنی به يک منبع قدرت يا اقتدار ( نه لزوماً سياسی ) مرتبط است.ردپای تاريخ فرهنگ ارزش ها جهان بينی و مولفه های فرهنگی و ارزشی در جای جای گفتار مشهود است.