کنشهای کوچک و مثالزدنی از ايستادگی مدنی (بخش دهم)، ترجمه از عمار ملکی
لوترکينگ از شنيدن آموزههای عدم خشونت لاوسون به وجد آمده بود و اصرار داشت که وی بايد برای کنشگری به جنوب بيايد. کينگ از لاوسون درخواست کرد که هر چه زودتر به آنها بپوندد: "ما به حضور تو واقعأ نيازمنديم"
نوشته: استيو کراشاو و جان جکسون۱
ammarmaleki@yahoo.com
به ياد زادروز کنشگر جاودان، مارتين لوترکينگ
تقديم به هدی صابر
اگر امروز نه، پس چه زمانی؟: کنش بجای صبر
لوترکينگ از شنيدن آموزه های عدم خشونت لاوسون به وجد آمده بود و اصرار داشت که وی بايد برای کنشگری به جنوب بيايد. کينگ از لاوسون درخواست کرد که هر چه زودتر به آنها بپوندد: "ما به حضور تو واقعا نيازمنديم"
جيم لاوسون کشيشی بود که آموزه های عدم خشونت گاندی را در هند آموخته بود. او در سال ۱۹۵۶ مارتين لوترکينگ را در يک مدرسه علوم دينی در آبرلين واقع در ايالت اوهايا ملاقات کرد. لوترکينگ بخاطر رهبری بايکوت اتوبوسها در مونتگومری که در آن زمان در جريان بود، شهرتی ملی داشت. هر دو آنها تنها بيست و هشت سال سن داشتند. لوترکينگ از شنيدن آموزه های عدم خشونت لاوسون به وجد آمده بود و اصرار داشت که وی بايد برای کنشگری به جنوب بيايد. کينگ از لاوسون درخواست کرد که هر چه زودتر به آنها بپوندد: "ما به حضور تو واقعا نيازمنديم".
از اين رو لاوسون به ناشويل رفت و در آنجا کارگاههای آموزش شيوه های عدم خشونت گاندی را ترتيب داد. او و شاگردانش به طور مرتب تمرين ميکردند که چگونه ميتوان در هنگام کتک خوردن و توهين شنيدن خود را کنترل کرده تا از کوره درنروند. اين تمرينات مداوم، بنيان پيروزی باورنکردنی عدم خشونت بر خشونت تحميلی را پايه نهاد، همانگونه که ربع قرن پيش گاندی توانسته بود بدين وسيله پيروز شود.
لاوسون بدنبال نمونه ای آشکار از بی عدالتی می گشت – همانند قوانين استعماری انگليس درباره نمک در هند - تا در برابر آن اقدام کند. او و شاگردانش تصميم گرفتند تا به وجود باجه های مخصوص سپيدپوستان در فروشگاههای جنوب ناشويل اعتراض کنند. در آنجا سياهان ميتوانستند از فروشگاهها خريد کنند اما آنها حق استفاده از دستشويی و يا استفاده از ميزهای غذاخوری را نداشتند. لاوسون و همکارانش تصميم گرفتند که اين قوانين را تغيير دهند. چند ماه بعد آنها به کنشهايی دست زدند که تاريخ ساز شد.
در روز شنبه ۲۷ فوريه ۱۹۶۰ در سراسر ناشويل گروهی از دانشجويان شيک پوش سياه پوست دور ميزهای غذاخوری نشستند. تعدادی از آنها دستگير شده و بعضی از آنها به شدت ضرب و شتم شدند همانگونه که انتظار آنرا داشتند و برای مواجهه با آن، پيشاپيش تمرين کرده بودند. جان لويس، دانشجوی بيست ساله مدرسه علوم دينی در آلاباما، يکی از ترتيب دهندگان اصلی اعتراض به تبعيض در غذاخوريها بود. او بياد می آورد که آن بازداشتهای دسته جمعی، همچون نقطه عطفی برايش بود. او در کتاب خاطراتش – قدم زدن با باد – مينويسد: "من احساس شادی و سرمستی ميکردم. هنگاميکه ما را به سلولهای زندان ميبردند ما همه در حال آواز خواندن بوديم. تعداد ما تا شب به ۸۲ نفر رسيده بود و اين بسيار بيشتر از تعداد سلولها بود." پليس به سختی ميتوانست با دانشجويان بيشماری که بر سر ميزهای غذا جايگزين دستگير شده ها می شدند، برخورد کند. به محض اينکه يک گروه از دانشجويان دستگير می شدند، گروه ديگری بطور مسالمت آميز جای آنها را پر ميکردند. ده هفته اعتراض مسالمت آميز با دستگيری و خشونت فزاينده توسط حاميان تبعيض نژادی همراه بود. اما سرانجام شهردار ناشويل مجبور به عقب نشينی گرديد و اعلام کرد که تفکيک نژادی در غذاخوريها بايد ملغی شود. در دهم می ۱۹۶۰، فروشگاههای ناشويل برای اولين بار در تاريخ آن شهر از مشتريان سياه پوست هم پذيرايی کردند.
* * *
هفت ماه بعد از فسخ قوانين تبعيض نژادی در غذاخوريهای ناشويل، دادگاه عالی آمريکا در دسامبر ۱۹۶۰ به حمايت از رفع تبعيض نژادی در استفاده از امکانات عمومی مثل رستورانها و اتاقهای انتظار ايستگاههای اتوبوس رای داد. اما رای دادگاه تاثير کمی بر حذف تبعيض ها در زندگی واقعی مردم سياه پوست داشت. از اين رو گروهی متحد از سپيدپوستان و سياه پوستان که اغلب آنها دانشجو بودند، تصميم گرفتند که عملا شرايط را تغيير دهند. اين گروه که به "پيشبران آزادی" مشهور بودند در چهارم می ۱۹۶۱ به قصد پياده سازی عملی برابری نژادی در آمريکا، با اتوبوسی از واشنگتن به سمت جنوب حرکت کردند. در ابتدا همه چيز آسان بنظر ميرسيد. در اولين بخش سفرشان، خشونتی در کار نبود اما اين روال بزودی تغيير کرد. در کارولينای جنوبی، جان لويس، از معترضان کارآزموده جنبش اعتراضی "رفع تبعيض در غذاخوريها"، در ميان کسانی بود که بشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. در آلاباما با کمک پليس محلی، جمعيت خشمگينی اتوبوس گروه را محاصره کردند و به سمت آن آتش گشودند و فرياد ميزدند: " اين کاکاسياههای لعنتی را آتش بزنيد". "پيشبران آزادی" همچنان مصمم بودند و به سفر و بيان خواسته هايشان ادامه دادند اگر چه که مقامات حکومتی، "سازمان سری ضد سياهپوستان" را به اقدام شديد عليه آنها تشويق ميکرد. (بنا به گفته يک مامور اف-بی-آی که در اداره پليس حضور داشته و سخنانش در کتابی بقلم ديويد هالبرستام آمده) در بيرمنگهام، تام کوک، تيمسار ارشد به رييس پليس شهر گفته بود: "تو ميتوانی آنها را بزنی، ناکار کنی، بکشی و يا به سمتشان نارنجک بياندازی. هر کاری کنی مهم نيست. فقط اصلا و ابدا دستگيرشان نکن".
خبر خشونت بر ضد معترضان به تيتر اول روزنامه ها و اخبار شبانه تلويزيونها هم رسيد و باعث آگاه شدن ميليونها نفر از واقعيت نژادپرستی و اهميت اقدام اعتراضی در برابر آن شد. دهها نفر در بازداشتگاه بدنام مزرعه "پارچمن" در ميسيسيپی زندانی شدند. اما در همان حال تعداد بيشتری از "پيشبران آزادی" با اتوبوس از شمال به سمت جنوب آمدند. هر هفته شهرهای جنوب با سيلی از مسافران سياه و سفيدی مواجه بود که ديوارهای تبعيض نژادی را فرو ميريختند. بيش از سيصد نفر از نيروهای "پيشبران آزادی" در تابستان آن سال دستگير شدند که يک چهارم آنها را زنان تشکيل ميدادند. دادستان کل – روبرت کندی – از معترضان درخواست کرد که برای مدتی خونسرد باشند! جيمز فارمر يکی از ترتيب دهندگان اعتراضات به او پاسخ داد که :" ما صدها سال است که خونسردی کرده ايم و اگر بخواهيم کمی بيشتر خونسرد باشيم، ديگر يخ خواهيم زد!!"
در هفتم جولای ۱۹۶۱، فشارهای فزآينده منجر به اين شد که لويس و ديگر همبندانش از زندان پارچمن آزاد شوند. آنها حتی از سپردن وثيقه خودداری کردند و بر اين اصل ايستادگی کردند که آنها هيچ خطايی مرتکب نشده اند. دو ماه بعد دولت آمريکا برای اولين بار ضمانت اجرای قانون رفع تبعيض نژادی در ترمينالهای اتوبوس را بر عهده گرفت. در سالهای بعد، مبارزات بدور از خشونت در برابر اقدامات خشونت آميزی که از حمايت دولت هم برخوردار بود، به پيروزی های بيشتری نيز دست يافت. بسياری بر اين باور بودند که ادامه اين تغييرات کوچک در برابر مشکل اساسی موجود، اهميت و فايده چندانی نخواهد داشت. اما مارتين لوترکينگ مخالف اين باور بود. او سال ۱۹۶۴ در مصاحبه با بی بی سی پيش بينی رابرت کندی را بازگو کرد و گفت: "من بسيار به آينده خوش بين هستم...من در سالهای اخير در ايالات متحده تغييراتی را مشاهده کرده ام که مرا حيرت زده کرد. من اعتقاد دارم که ما ميتوانيم تا کمتر از چهل سال ديگر يک رييس جمهور سياه پوست داشته باشيم". عده کمی براستی حرف او را باور کردند.
اما سرانجام در بيستم ژانويه ۲۰۰۹ نماينده شصت و نه ساله کنگره، جان لويس، که از سال ۱۹۸۷ نمايندگی جرجيا در کنگره را برعهده داشت، برای حضور در مراسم ويژه سوگند رييس جمهوری دعوت شد. نويسنده ای در نيويورکر نوشت که لويس در آنجا يک عکس يادگاری پشت نويس شده را دريافت کرد و آن دست نوشته کوچک، ذهن او را به پنجاه سال قبل و روزهای مبارزه و مقاومت پرواز داد؛ لحظه هايی که در رستورانی در ناشويل دستگير می شد و زمانی که کتک های کشنده در آلاباما را تحمل ميکرد. بر پشت آن عکس، نوشته شده بود: "بخاطر تو بود که من اينجا هستم، جان" و زير آن امضا شده بود، باراک اوباما.
(۱) Steve Crawshaw & John Jackson (2010). Small acts of Resistance, how courage, tenacity and ingenuity can change the world?, Sterling Publishing, London.