از تهران تا قاهره، شباهتها، تفاوتها و پيامدها، محمدرضا شکوهیفرد
آنچه در ايران شاهدش هستيم علیرغم همهی ضعفها، تهديدات و مخاطرات، آزمونیست که میتوان خروجی مشخصتر، روشنتر و تضمينشدهتر از آن انتظار داشت چرا که تصاويری که هماينک از خيابانهای قاهره، اسکندريه، سوئز و اسماعيليه و مالأ دمشق و امان به چشم میآيد حکايت از هرج و مرج تامیست که تمام عرصههای تحول مذکور را در بر گرفته است
[email protected]
پيش بينی محصول آنچه اين روزها در خيابان های مصر در جريانست و متعاقبش فراديد وزش تندبادهای انقلاب و قيام در سوهای ديگر جهان عرب، چندان سهل نيست.
آنچه نظرم را اينروزها در تابلوی تصويری مصر به خود جلب کرده، بيش از گذشته مرا با اين نظر همراه و رای می سازد که تشخيص و تعريف کدامينی و درستِ مفاهيم از تصاويری که قيام ها، شورشها، نهضت ها و جنبش را در اذهان عموم متبادر می سازد، بدون دقت و لحاظ ظرافت در تحليل و واکاویِ ويژگی ها و شناسه هایِ فرهنگی اجتماعیِ جوامع امکان پذير نيست.
تحولات مصر تجارب و آموزه های مهمی در بطن خود دارد، بيش از همه برای جوامعی نظير ايران که آزمون های سياسی و اجتماعی سنگينی را به جان تاريخ خويش خريده اند و از سويی نيک بختانه درس های مهمی را از سير اين تحولات دامنگير آموخته اند و از ديگر سو از درک بسياری چيستی ها و چرايی ها و چگونگی ها که مالا می توانست مسير سير مطلوب تکامل انسانی و اجتماعيشان را بسی تعمير و تسطيح کند، يا تغافل کرده اند يا امکانات اين درک از آنها سلب شده است. به اين درسها سعی دارم در نوشته ای ديگر اشاره کنم، اما هدف اصلی اين يادداشت، اشاره به جوانب درست و نادرست قياسی است که اين روزها نقل محفل تحليلی ماست.
بسيارانند اينروزها که قياس ميان قايع امروز مشخصا مصر با آنچه پس از انتخابات ژوئن دو سال پيش در ايران رخ داد را از جوانب مختلف، قياسی مع الفارغ می گمارند و البته سوی ديگر ی نيز چنين نمی انديشند و وجوه تشابه اين دو رويداد را غالب بر جوانب تمايز و تفاوت می شمارند.
راقم اما قائل به چنين تحليل هايی که تفکيک کننده يا همگون نمای غايی پديده های مذکور را آنهم به نحوی صرف و مطلق مورد کنکاش و کندو کاو قرار دهد نيستم. نه جدايی ماهوی غليظی که بتواند تحليل ريشه ها و چرايی های وقوع تحولات مذکور را از هم جدا پندارد، حاکی از درک صحيح شکلی و ماهوی وقايع مذکورست و نه همزادو ذات پنداری آنها.
تشابهات
الف: در اينکه بقول ماجد الصاوی عضو هيات رهبری جنبش سياسی مهندسين دمکراتيک مصر ، رويدادهای حاضر حکايت از مطالبه تحولات بنيادين در مصر می کند، نمی توان ترديدی وارد دانست. همان نکته ای که از تحليل شماتيک و وجودی اعتراضات در ايران استخراج می شود.
از شش اکتبر هزار و نهصد و هشتاد و يک متعاقب ترور سادات تا به امروز، حکومت مبارک تابلوی تمام نمای استبداد مطلق سياسی در مصر بوده است. انسداد وخفقان در اکثری ترين اشل ممکن، ميوه های گنديده ای بوده که زمامداری مبارک را تا به امروز تضمين کرده و البته امروز ديگر چنين نيست.
حالت فوق العاده ای که سه دهه ابزار لازم را جهت بسط انسداد سياسی مطلوبِ مبارک در اختيار وی قرار داد، حذف تمامی جريان ها و احزاب منتقد و سلب کليه حقوق سياسی از جامعه و جريان های ذی نفوذ در آن، واضح و مبينِ آشکار اين واقعيتست که مساله همچون ايران، مساله استبداد است، بی هيچ ترديدی.
استبدادی که در کنف حمايت استراتژيک جهانی توانسته بود ديرسالی سايه تيره خود را بر تمام ساحت های زيستی شهروندان مصر بگستراند.
ب: دومين وجه تشابه ماهوی دو رويداد ، ريشه اقتصادی نضج روز افزون اعتراضها و مالا تبارز آنست.
فقر، تقليل و فروکاسته شدن هويت اجتماعی و انسانی به ورطه درماندگی و خرد شدن زير چرخ های سياست های ناکارآمد اقتصادی از سوی حاکميت در هر دو سوی ماجرا نمايانست.
حس ناخوشايندی که دو ملت را، با هويت تاريخی و سياسی شناخته شده از افزايش فاصله خود با اقل بهره مندی از استانداردهای اقتصادی و رفاهی اشباع کرده است. فراموش نکنيم مصر از نظر ساخت فرهنگی و سياسی فاصله زيادی با ايران از منظر طی مراحل مختلف رشد و بلوغ سياسیِ مدرن ندارد هرچند به هر روی فارغ از تعصب، از ايران، گام هايی چند فاصله دارد. شايد تفاوت در عدم تجربه يک مکانيزم سياسی نظریِ خاص مسلط بر تمام ابعاد زيستی شان باشد که اندکی به اين فاصله غلظت بخشيده.
ج: هدايت سياسی اعتراض ها ساحت ديگريست که بررسی جوانب آن نياز به دقت و ظرافتی خواست دارد چرا که با برخی آيتم های متفاوت مواجهيم.
مشخصا هر دو حرکت از عدم رهبری منسجم سياسی که با خواستهای مشخص، روش های عملی کارا و موثر، و ديدی استراتژيک که نتيجه گرايی ويژگی روشن آن باشد بی بهره اند.
همانطور که در ايران ما در اين حوزه با مشکل مواجه بوديم در مصر نيز اوضاع چندان تفاوتی نمی کند چه بسا از نظرگاه هايی حادتر هم باشد.
تشابه در اين حوزه معطوف به عمل خاص سياسی و فقدان ديد و عمل استراتژيک است که متعاقبا نتيجه يابی را مبهم می نمايد.
هيچکس واقعا نمی داند محمد البرادعی، در حال ايفای چه نقشيست؟ محمد البادی و اخوان المسلمين حسب چه شرايط و چه طرحی حاضر شده اند با عمر سليمان وارد گفتگو شوند؟ اين گفتگوها به نمايندگی از کليه معترضين صورت پذيرفته است؟ پشت پرده چه اتفاقاتی روی ميدهد. ايمن نور و الغد ،عمر موسی، احمد زويل، حمدين صباحی و ملی گرايان؟ هيچکس، واقعاهيچکس نمی داند آيا اساسا می توان هر يک از افراد و جريان های مذکور را در رديف رهبران و هاديان اعتراضات به شمار آورد يا نه، از روابط اين جريان ها هم هيچ تحليل مشخصی وجود ندارد، سخنی از امکان ائتلاف به ميان نيامده است. مضاف بر اين، آشفتگی خاص زمانی تبيين می شود که عدم تعريف توافقی حول مطالبه يا مطالباتی خاص مورد توجه قرار ميگيرد.
در ايران هم مشکل مذکور دامنگير اعتراضات شد. رفته رفته غلظت حضور پتانسيل اجتماعی را کاست. گزينه های حاکميت را در تقابل با اعتراضات مهيا تر و فربه تر و کارا تر نمود. شايد تفاوتی که در شروع توضيح اين حوزه از تشابهات به آن اشاره شد، معطوف به اين موضوع باشد که به هر حال در ايران رهبری سياسی با يک طيف خاص با ديدگاهی خاص و شناسنامه دارتر حضور داشت، هر چند آن نيز از فقر عملی و تبيين راهبردهای استراتژيک رنجور بود و مانده است .
د: در بسياری از تحليل های اين اخير مفسران ايرانی ديده و شنيده می شود که در تبيين وجوه تمايز رخدادها در مصر و ايران، اشاره به دو مساله دارند، يکی آنکه در مصر خبری از سه گانه ارتش، سپاه و بسيج نيست و ديگر آنکه ارتش را ذاتا دارای جايگاهی مستقل از دولت مبارک عنوان می کنند.
اولا اين نکته که چندگانه های امنيتی نظامی حاکميت در مصر وجود ندارند، درست نيست. اين صحيح که در ماهيت و شمايل عملکرد و کيفيات آن با هم متفاوتند اما به هر حال در مصر نيز همچون ايران، پليس امنيتی بالغ بر ۳۴ هزار نفر پرسنل را شامل می شود که اتفاقا بر خلاف ارتش، در مقابل معترضان ايستادند، نيروهای موسوم به لباس شخصی ها همچون ايران در مصر نيز کار خودشان را می کنند و نهادها و نيروهای اطلاعاتی امنيتی که نماينده يکی از مخوف ترين سرويس های اطلاعاتی منطقه اند و دست کمی از اعمال شنيع ترين شيوه های تقابل با معترضان در ايران ندارند.
ثانيا جايگاه ارتش در ايران و مصر متفاوت از يکديگرست مشخصا طی سه دهه گذشته تقليل جايگاه ارتش خاصه پس از جنگ به نيرويی دست دوم را شاهد بوديم در حاليکه در مصر اينگونه نيست و ميراث ارتش خلق عربی ديگر چندان تعريف اجتماعی محبوب پيشين را ندارد.
ثالثا استفاده از صفت مستقل برای ارتش مصر که برخلاف تصور بسياری يک نهاد سياسی اقتصادی بشدت قدرتمند و دارای روابطی تنگاتنگ با مبارک است، کمی غير منطقيست و اين شايد صرفا معطوف به بدنه ارتش شود و ابدا فرماندهان ارشد را نمی تواند در پوشش تعريفی قرار دهد.
تفاوتها
بخش اعظم تفاوت ها اما عطف به بررسی ساخت متفاوت قدرت سياسی، داشته ها و ناداشته های متفاوت سياسی فرهنگی دو جامعه و چيستی و چگونگی روابط بين الملل دو قدرت مسلط در دو ميدان هدف مذکور، قابل ارزيابی و شناخت است.
ما در مصر اساسا با تضاد نظری که اکنون در کشورمان با آن روبروهستيم، برخورد نمی کنيم، تضاد مذهب و دموکراسی، در ايران غالب بر تضاد استبداد و دموکراسی مطرحست هر چند نظرگاه های متفاوتی با وزن سياسی اجتماعی خاص خود وجود دارد.
رهبرانی از جنس آيت ا... خمينی و رهبری فعلی و ديگر هاديان موجود در عرصه حاکميت، ابدا و به هيچ قيمتی حاضر به واگذاری قدرت سياسی نيستند، در مصر و چندی ديگر از نمونه ها اگرچه لجاجت ها و سختی ها ممکنست تا حادترين شرايط ادامه پيدا کند اما بحث اولا بحث فرد و جريانی خاص است نه سيستم بصورت کلی و ثانيا به تناسب افزايش فشارها حاضر به مذاکره با طرف مقابل هستند.
به اين معنا که قياس دو قدرت بصورت شکلی کمی غلط می نمايد، اقتدار سياسی در دو کشور با اهداف مختلف از سوی هر دو حکومت پی گيری می شود که غالبا هيچ تشابهی را نشان نمی دهد.
بحث پسين، مبحث قياس اهداف سيستم هاست. جمهوری اسلامی در عرصه ارزيابی اهداف در داخل و خارج از حوزه حاکميتی اساسا قابل قياس با حکومت مبارک نيست. اين يک تمايز آشکار و مبرهن است که ترديد در آن منطقی نيست.
مبحث ديگر، موضوع روابط بين المللی دو رژيم سياسيست. بصورت مشخص مبارک متحد استراتژيک غرب در خاورميانه است. در تل آويو هماره به مثابه تضمين اولی امنيتی منطقه ای آن دولت شناخته می شود، خواست و تلاشش در جهت نقش آفرينی در ثبات مطلوبِ غرب در منطقه روشن است. مبارک به غرب احساس نياز می کند. اوهمواره از حمايت همه جانبه بين المللی برخوردار بوده و طبعا اين در مورد جمهوری اسلامی صادق نيست.
مورد بعد، معطوف به حوزه درون اجتماعی است. فرهنگ سياسی متفاوت که آميزه ای از تجارب، آزمون ها، شکست ها و پيروزی ها و ذوائق تاريخی و امروزين متفاوت است.
در ايران، خاصه طی يک قرن اخير تحولاتی عمده در عرصه های مختلف فکری روی داده و نور آن بيش و کم بر ساحت نظری جامعه تابيده است. زمان، شرايط، ويژگی ها، هزينه ها و دستاوردهای مراحل و ابعاد آزموده شده در ايران اغلب آنچنان شگرف است که دستمايه ای می شود برای مع الفارق نشان دادن قياس و برتر انگاری تام ايرانيان در اين عرصه.
اقسام گوناگون مکاتب و ايدئولوژی های سياسی ، چه در عرصه حکومتی چه در عرصه ضديت با نظم مسلط، چه در عرصه تحول و فراز و نشيب عملی و سياسی و فکری، طی صد ساله اخير مدام در حال تجربه بوده و هست. ما يک عمر با تضادهای خاصی دست و پنجه فکری نرم کرديم که جوامعی نظير مصر از آزمودن آن محروم بوده اند.
در ايران شروع اعتراضات با غلبه يک گفتمان صراحتا مسالمت آميز همراه بود و جامعه با لوگوی رفتار اعتراضی مدنی به مصاف حکومت رفت. منظور از غلبه اين گفتمان اين نيست که اعتراضات در مصر اينگونه شروع نشد، بل معطوف به اين واقعيت است که شناخت و اشراف سياسی جامعه به آنچه می خواهد و چگونگی نيل آنها در وهله آغازين بنيان کن و انقلابی نبود و در پی از تخت برانداختن نبود. در مصر اما اساسا شارعان حرکت با شناسه (( ارحل مبارک)) وارد ميدان شدند. ( در اين ميان بحث درستی يا نادرستی هيچ کدام از حرکت ها نيست، صرفا اشاره به قياس است و وجوه تمايز شماتيکی که قابل بحث است.)
به نظرم اين درس ها را ما مدتها پيش، در صفحات تاريخ مهجور خود داريم . اينکه انقلاب واقعی، تحول بنيادين، يا هر چه می توان نام بر حرکتی که دگرديسی همه جانبه را در ماهيت و ذات خود و در طی مسير تکاملش مطالبه می کند نهاد، بدون ايستادگی در خيابان بيش تر به سرودن اشعار وزين و بی معنای برخی شعرورزان جديد شبکه های مجازی می ماند که فقط شعرست و همين.
يا موضوع رسانه مستقل، که همگان به عينه ديدند و ديديم نقش رسانه های مستقل در پوشش ثانيه ثانيه تحولات چه ميزان موثر و کارا بود. رسانه ای که در ميانه به خاک و خون کشيده شدن ملت، برنامه های خبری ويژه شان حول بررسی چرايی و چگونگی آتش سوزی در جنگل های يونان يا مرگ فلان فيل يا مگس در فلان باغ وحش يا افزايش دو سنتی قيمت آدامس در بهمان شهر شمال بريتانيا يا ..... نباشد، رسانه ای که مديرانش حسب شناخت و تجربه حرفه ای، افرادی به غايت مستقل و مومن به اخلاق حرفه رسانه ای و رسالت انتقال داده ها باشند. سخن بسيارست و ساعت و ساحت محدود و به تناسب فوريت، يادداشتی ديگر می طلبد.
به هر روی به نظرم آنچه در ايران شاهدش هستيم علی رغم همه ضعفها، تهديدات و مخاطرات، آزمونيست که می توان خروجی مشخص تر، روشن تر و تضمين شده تر از آن انتظار داشت چه که تصاويری که هم اينک از خيابان های قاهره، اسکندريه، سوئز و اسماعيليه و مالا دمشق و امان به چشم می آيد حکايت از هرج و مرج تاميست که تمام عرصه های تحول مذکور را در بر گرفته است. ابرهای تيره ای بر فراز فردا و فرداها نمايان می شود.
تا چند روز پيش اميد بسياری به پيامد آنچه در مصر روی می دهد داشتم، تصور می کردم می شود نام انقلاب را بار ديگر با تحسين و ستايش بر پراتيکی اجتماعی همچون آنچه در مصر جاريست نهاد و از آن سرسختانه دفاع کرد. اما طی دو روز اخير ترديدهايم دو چندان شد. ضعف های مفرطی را می توان از شمايل اين حرکت فهميد که آينده ای مبهم را نشان می دهد، اميدوارم، حقيقتا اميدوارم نيروهای سياسی در مصر در جبهه معترضين به خود آيند. نگاه الخير فی ماوقع آفت آکسيون های انقلابيست. آنها را از معنی تهی می کند. نگاهی که علی الظاهر خود نمی داند و نمی تواند بيان کند به دنيال چيست، تغيير بنيادين؟ قبول اما تغيير صرفا با رها کردن و به باد وقايع سپردن حرکت ميسر نمی شود.
طی چند روز گذشته هر چه بر موج درگيری ها افزوده می شود بيشتر در انتظار حرکتی سياسی از سوی جريان های حامی و همراه معترضان هستم و متاسفانه، هيچ، هيچ و هيچ. گويی آقايان تلاش های پشت پرده ای را آغاز کرده اند اما وقتی نسبتی ميان اين تلاش ها با حرکت معترضين يافت نمی شود، در اندازه بی اندازه همان هيچ باقی می ماند. و اين هيچ سرآغاز هيچ های ديگری هم خواهد شد. هيچ های که از بينابين فضای عاری از محاسبه، سر بر می آورند و ميرويند و به گاهی ناگه خود را در قامت ماه بر تارک انقلابی می نشانند و به راحتی خود را سوار بر شور توده ها کرده نور شيطانی خود را بر تارک آسمان و فردای انقلاب می تابانند. هيچ هايی که الگوبرداران حرفه ای بازی قدرت از نمونه ها و همجنس هايشان هستند. براحتی دروغ می گويند. هيچ هايی که اندک دقتی در هدايت و سازماندهی ميدان التحرير قاهره آنان را نمايان می سازد. مالا يا سوار بر اسب پيروزی سودای خود را دنبال خواهند کرد و يا کارت برنده حاکميت خواهند شد.
به راحتی در چنين شرايطی که دولت مبارک هر لحظه بی ثبات تر از گذشته می شود، احتمال جدا ساختن بدنه متحد ديرپا و اصلی وی يعنی ارتش افزايش می يابد و متعاقب تبارز احساس ضعف عميقی که دولت او در پذيرش کناره گيری از قدرت می کند، از سوی نيروها و جريان های اصلی سياسی در جبهه معترضان، خبری که حکايت از يک حرکت سياسی برشی که فضا را به سود معترضان به شکل کمل تغيير دهد، نيست.
تشکيل يک دولت موقت( انقلاب ) بازی را به سود معترضان کاملا عوض خواهد کرد، جريان های همراه انقلاب و مورد وثوق معترضين می توانند ظرف کوتاه ترين بازه زمانی، اين طرح را عملياتی کنند، به مبارک و متحدان پيدا و پنهانش نبايد فرصتی هر چند اندک برای تصميم گيری داد، آنارشی و هرج و مرج در صورت تزايد، امتيازی فوق العاده برای حکومت مبارک خواهد بود.
.
از اين خلاء آشکار که در عرصه عمل هاديان سياسیِ معترضان چشمگير و نمايان است، بايد وحشت داشت، اگر چه از منظری می توان آنرا ويژگی و اساسا پتانسيل مناسبی فرض کرد که امکان کاريزمازدگی و شورِکوريابی مرامی و ايدئولوژيک را کاهش می دهد اما نبايد از نظر دورداشت به طبع می تواند منجر به خروج اعتراض از مسير درست و نتيجه گرايانه شود، من امشب تصاويری ديدم که توان تجسم يک انقلاب را با اقلی ترين استعداد تعريفی از آنچه در مصر می گذرد، از ذهن من گرفت.
ديروز در کافه ای قديمی در پاريس با دوستی مصری به سخن نشستيم. عدنان خودش را از نزديکان نشات القصاص از نمايندگان فراکسيون حزب حاکم در پارلمان مصر معرفی می کرد و از شناختی که از ساخت سياسی مصر و نقش جريان ها و گروه های سياسی منتقد که اکنون در جبهه معترضين قرار دارند و از سوابق ماجرا که از آپريل گذشته اوج يافته بود گفت.
نکته ای که در پاسخ به پرسشم در مورد نقش همين جريان ها ی همراه و رای معترضين گفت خيلی برايم جالب بود. در يک سطر: ای کاش اين نيروها شهامت ملت را داشتند و در آخر با تحليلم در مورد امکان ظهور يک فنومن خطرناک از ميانه اين خلاء موافق بود و به نظر او در الازهر و مشخصا اخوان المسلمين هستند افراد و نيروهايی که چنين توانايی داشته باشند.