کنگرهای که جانشين مجلس مؤسسان نمیشود، جمعهگردیهای اسماعيل نوریعلا
در "اين سو"ی لحظهی سقوط حکومت اسلامی که ما در آن ايستادهايم، هدف اصلی نيروهای سياسی اپوزيسيون خارج کشور بايد آن باشد که به آنچه به مجلس مؤسسان آينده مربوط است نپردازند و بر وظايفی تمرکز کنند که در «اينجا و اکنون» قابل تحققاند. چرا که اگر اين تمرکز صورت نپذيرد و اختلافات فرامکانی و فرازمانی سد راه اتحاد شوند آنگاه هيچ نيروئی نخواهد توانست به رسيدن آن لحظهی دلکش که پايههای حکومت اسلامی فرو میريزد دلخوش باشد
esmail@nooriala.com
مانع اش غلغل چنگ است و شکرخواب صبوح
ورنه، گر بشنود آه ســحرم، باز آیــد... (حافظ)
اين نکته ظاهراً سخت بديهی ست که: «اختلاف مانع اتحاد است!» ـ چيزی در حدود اين ضرب المثل که: «از کرامات شيخ ما چه عجب / شيره را خورد و گفت شيرين است!» اما می توان، در عين حال، پرسيد که اگر، در برهه ای از زمان، برای نجات کشور از سقوط به اعماق هرج و مرج، «اتحاد» تبديل به يک «ضرورت ملی» شده باشد، و همگان اذعان کنند که در اين لحظات خطير تاريخی بايد به تحقق آن انديشيد، آنگاه آيا نبايد به اين امر نيز انديشه کرد که چگونه می توان اختلافات عايق اتحاد را حل و فصل نمود؟ بخصوص که شايد بتوان به اين نتيجه رسيد که اختلافات ـ بر خلاف ظاهر سنگوار خود ـ چندان هم جدی نيستند و يا می توان مطرح کردن آنها را به زمان غير اضطراری ديگری موکول کرد؟
من فکر می کنم که، برای اين کار، توجه به ماهيت «نظری» و «عملی ِ» اختلاف بسيار اهميت دارد؛ چرا که در عالم نظر می توان اختلاف را در همهء زمان ها و مکان ها مطرح کرد اما، هنگامی که پا به عرصهء عمل بگذاريم، می بينيم که برای طرح هر اختلافی توجه به ابعاد زمانی و مکانی مسئله نيز مهم است. يعنی ممکن است دريابيم که «جا»ی طرح خيلی از اختلاف ها، يا «زمان» طرح شان، می تواند «اکنون و اينجا» نباشد و، لذا، عدم توجه به اين «نابهنگامی و بی وقتی» می تواند ما را در گير جدل هائی کند که اساساً نمی توانند در «اکنون و اينجا» حل و فصل شوند يا جنبهء عملی پيدا کنند.
مثلاً، بيائيد تصور کنيم که «پادشاهی خواهان مشروطه طلب» و «جمهوری خواهان دموکرات» را در مکانی ـ بگيريم پاريس ـ جمع کنيم و از آنها بخواهيم که عليه حکومت اسلامی با هم اتحاد کنند. حال اگر آنها روزهای متمادی نيز مشغول بحث در اين مورد شوند که برای کشور ما پادشاهی مشروطه مطلوب تر است يا جمهوری دموکرات، کارشان حاصلی عملی نخواهد داشت. چرا که هيچ کدام از آن ها قادر نيستند خواست خود را در اکنون و اين زمان عملی کنند ـ حتی اگر معجزه ای صورت گرفته و يکی از طرفين ديگری را قانع کرده باشد! «جا»ی طرح اين مسئله ايران و پای صندوق رأی ِ «رفراندوم تعيين نوع حکومت»، و «زمان» آن هم بعد از انحلال حکومت اسلامی و فراهم آمدن زمينهء انجام چنين رفراندومی است.
پس، هر پادشاهی خواه و هر جمهوری طلبی که اتحاد نيروهای مخالف حکومت اسلامی را به تعيين نوع حکومت در «اکنون و اينجا» موکول کند، در واقع، هم وقت خود را تلف کرده است و هم فرصتی را که برای اتحاد نيروهای اپوزيسيون عليه حکومت اسلامی پيش آمده باشد سوزانده است.
يا بگيريم موردی را که سراغ يکی از تشکلات مربوط به اقوام ايرانی (که اين روزها عده ای معتقدند بجای «اقوام ايرانی» بايد گفت «مليت های ايرانی») برويم و از آنها بخواهيم که، در يک روند اتحاد عمل عليه حکومت اسلامی، با ديگران مذاکره کنند. اغلب اولين سئوالی که از جانب اين تشکلات مطرح خواهد شد آن است که «آيا شما موافق فدراليسم هستيد يا خواهان يک حکومت متمرکزيد؟» اما وقتی همين عده را با تشکلات سراسری و فراگير موجود گرد هم آوريم تا امکانات اتحاد عمل خود با يکديگر را بسنجند، بلافاصله در می يابيم که جا و مکان پاسخ دادن به اين پرسش «اکنون و اينجا» نيست. گيرم که همه توافق کرديم که حکومت آيندهء ايران يک حکومت فدرال باشد؛ اما مگر ما (و آنها) از جانب ملت ايران نمايندگی داريم که نوع حکومت آينده را از لحاظ مسئلهء تمرکر / عدم تمرکز تعيين کنيم؟ و آيا مگر نه اين است که اين مورد نيز تنها وقتی قابل پاسخگوئی می شود که حکومت اسلامی نباشد، قانون اساسی اش لغو گشته و قرار هم آن شده باشد که نمايندگان مجلس مؤسسان برگزيدهء مردم داخل کشور به مباحثه در مورد ساختار حکومت ايران بنشينند و در اين راستا به پرسش اين دوستان نيز پاسخ دهند و عاقبت هم قانون اساسی جديد کشور را به رأی عمومی بگذارند؟ يعنی بحث کردن در اين مورد نيز در «اينجا و اکنون» حاصلی جز وقت تلف کردن و فرصت سوزی نخواهد داشت و اختلاف با چيرگی يافتن بر خرد و منطق اتحاد را ناممکن می سازد.
مورد سومی را هم شرح دهم. بنظر من، ديگر همهء نيروهای اپوزيسيون «حکومت اسلامی» (و نه «دولت اسلامیِ») قبول کرده اند که جايگزين حکومت مذهبی در ايران بايد يک حکومت غير مذهبی (و نه لامذهب) باشد که در آن مذهب و حکومت از هم جدا شده باشند و حکومتی سکولار در کشور برقرار گردد. اما می دانيم که برای يک «حکومت سکولار» مدل های مختلفی وجود دارد؛ مثلاً:
- مدلی که در آن حکومت حق دخالت در مذهب را ندارد، اما مذهب می تواند در حکومت دخالت کند (نظر اغلب اصلاح طلبانی که از «استقلال مذهب از حکومت» سخن می گويند چنين است).
- مدلی که در آن مذاهب آزادند اما حق دخالت در حکومت را ندارد (مدل امريکائی؛ نظر اغلب سکولارهائی که به آزادی مذاهب اعتقاد دارند اما نفوذ آن در قوای سه گانه را بر نمی تابند).
- مذهب حق دخالت در حکومت را ندارد اما حکومت می تواند در مذهب دخالت کند (مدل حکومت ترکيهء آتاتورکی)
- و...
در واقع می توان گفت که سکولاريسم در هر کشوری، بنا بر مقتضيات خاص آن کشور، مدل خاصی را ايجاد کرده است. حال اگر شما به سراغ گروهی سکولار برويد و بگوئيد که «ما می خواهيم اتحادی از نيروهای سکولار ايجاد کنيم و آيا شما هم در اين اتحاد شرکت می کنيد؟» آنها ممکن است به شما بگويند که: «لطفاً مشخص کنيد در ايران آينده کدام مدل از حکومت های سکولار پياده خواهد شد؛ چرا که ما فقط به اتحادی رأی می دهيم که، مثلاً، سکولاريسم نوع امريکا را بخواهد».
حال شما خود قضاوت کنيد که آيا اين پرسش نوعی وقت کشی و فرصت سوزی نيست؟ ما چگونه می توانيم در يک اتحاد وسيع، که در «اينجا و اکنون» صورت می پذيرد، در مورد برقراری يک حکومت سکولار نوع امريکائی در «ايران فردا» اقدام کنيم و موفق شويم؟ ما، چه بصورت انفرادی و چه به شکل گروهی می توانيم صاحب عقيده و سليقهء ويژهء خود باشيم؛ اما روشن است که جای طرح اينکه کشورمان به چگونه حکومت سکولاری نيازمند است نه اکنون است و نه اينجا؛ و بايد منتظر سقوط حکومت اسلامی، برقراری يک دولت دوران گذار و تشکيل مجلس مؤسسان باشيم تا آنگاه، با توجه به نيازهای خاص کشورمان، بهترين و مناست ترين نوع حکومت سکولار برای ايران بوسيلهء نمايندگان مردم در مجلس مؤسسان انتخاب شود.
همين گونه است مطالبی همچون تصميم گيری برای تعيين يا عدم تعيين زبان رسمی اداری و آموزشی و رسانه ای، يا مسائل مربوط به سياست خارجی کشور در پی سقوط حکومت اسلامی و...
بنظر من، هرکس که، در دعوت به اتحاد عمل عليه حکومت اسلامی، اينگونه مطالب را مطرح کرده و حضور خود در اتحاد عمل را منوط به حل و فصل اينگونه «اختلافات نظری» کند، اساساً قصد پيوستن به چنين اتحادی را ندارد و سرگرم بهانه تراشی است تا از گرفتار شدن در قيود الزام آور و متعهد کنندهء چنين اتحادی پرهيز کند.
بنابراين، منصفانه خواهد بود که ما، در خارج کشور، و ديگران در اپوزيسيون سکولار داخل کشور، نخست دست به تقسيم بندی خواست ها و توقعات مان بزنيم و آنچه را که به دوران پس از سقوط حکومت اسلامی و تشکيل مجلس مؤسسان آينده مربوط است به همان «زمان و مکان» واگذاريم و بکوشيم تا نيروهای خود را در راستای رسيدن به آن «زمان و مکان» تنظيم و آماده کنيم.
اين عمل به معنای آن است که فهرستی از «وظايف» يک مجلس مؤسسان ِ تشکيل شده در دوران پس از حکومت اسلامی را تهيه کنيم و ببينيم که اجزاء اين فهرست چيست. يقيناً بزودی در خواهيم يافت که رسيدگی و تصميم گيری در مورد مسئلهء تعيين نوع حکومت، نوع سکولاريسم، نوع اداره کشور، سياست خارجی کشور و نظاير اينها همگی تنها و تنها بوسيلهء يک مجلس مؤسسان منتخب عموم ملت ايران انجام پذير است و لاغير؛ و ما اگر در «اکنون و اينجا» قصد بررسی امکانات اتحاد عمل را داريم نمی توانيم شرکت در اين اتحاد را منوط به حل و فصل آن اختلافات کنيم.
آنگاه، بنا بر برهان خلف، در اين سوی لحظهء سقوط حکومت اسلامی که ما در آن ايستاده ايم، هدف اصلی نيروهای سياسی اپوزيسيون خارج کشور بايد آن باشد که به آنچه به مجلس مؤسسان آينده مربوط است نپردازند و بر وظايفی تمرکز کنند که در «اينجا و اکنون» قابل تحقق اند. چرا که اگر اين تمرکز صورت نپذيرد و اختلافات فرامکانی و فرازمانی سد راه اتحاد شوند آنگاه هيچ نيروئی نخواهد توانست به رسيدن آن لحظهء دلکش که پايه های حکومت اسلامی فرو می ريزد دلخوش باشد.
توجه کنيم که اين سخنان به معنی دعوت به فراموش کردن هويت های سياسی فردی و گروهی و عدول از عقايد و نظرات نيست. اما همين «هويت ها» نيز نه در اينجا و اکنون، که در آنجا و آن هنگام، معنا خواهند داشت.
در «اينجا»، احزاب و گروه ها و دسته ها بيشتر حکم اطاق های فکر را دارند که اشخاص همعقيده را گرد هم می آورند. اما در فردای ايران همهء اين هويت ها بايد توان تبديل شدن به «برنامه های حزبی» را داشته باشند؛ برنامه هائی که به مردم ارائه می شوند و اين مردم هستند که، با رأيی که در جيب دارند، ميان آنها ـ آن هم برای دوره ای معين ـ دست به انتخاب می زنند. ما، با گروه ها و حزب هامان، تا در «اينجا و اکنون» هستيم هيچ وظيفه ای بالاتر از شرکت در «اتحادی که نمی خواهد جانشين مجلس مؤسسان شود» نداريم.
اما من همهء اين سخنان را بدان خاطر طرح کردم که بتوانم چند نکته ای را به طرح «انتخابات آزاد در خارج کشور»(*) برای «تشکيل کنگرهء ملی ايرانيان» و انتخاب يک «دولت موقت در تبعيد» بيافزايم. بنظر من، اين طرح و روند تکوينی آن نيز زمانی اجرائی و ممکن و پيروزمندانه متحقق می شود که در همهء سطوح کاری اش همين پرهيز و اجتناب لازم الاجرا از دخالت در کار مجلس مؤسسان آينده باشد. در اين مورد هم توضيح مختصری بدهم و تمامش کنم:
چنين «طرح» دارای سه سطح تشکيلاتی است:
- نخست آفرينش يک «کميتهء تدارکات» از اتفاق و همکاری گروه های فراحزبی و فراايدئولوژيک که هم از آغاز، با اجتناب از ورود به آنگونه بحث های سياسی که بر شمردم، کار خود را در راستای فراهم آوردن امکانات برگزاری يک انتخابات آزاد وسيع در خارج کشور دنبال می کند و انتخابات آزاد را انجام می دهد.
- در پی آن، نوبت تشکيل «کنگرهء ملی ايرانيان» می رسد که حکم «پارلمان در تبعيد» را دارد؛ اما پارلمانی که بر خلاف مدل های مشابه اش در گذشته خودانگيخته نيست و بوسيلهء مردم انتخاب می شود. با افتتاح اين کنگره کار آن کميتهء تدارکات به پايان می رسد و از آن پس کنگره، برای ادارهء امور خود، از سازمان های عاملهء داوطلب، و از جمله سازمان های در گير در کميتهء تدارکات، کمک می گيرد.
- سطح تشکيلاتی ِ نهائی به «دولت موقت در تبعيد»برآمده از « پارلمان در تبعيد» مربوط می شود که از آن پس ادارهء امور اپوزيسيونی را که در روند انتخابات شراکت داشته بر عهده می گيرد.
در همهء اين سه سطح توجه به اين نکته ضرورت حياتی دارد که از کوشش برای قرار دادن اين سه تشکل به جای مجلس مؤسسان خود داری شود و هر سهء اين ارکان حد و حدود خود را رعايت کند.
اين سخن البته بدان معنا است که نه کميتهء تدارکات، نه کنگرهء ملی، و نه دولت موقت در تبعيد، هيچ کدام نمی توانند در مورد نوع حکومت آيندهء ايران به شور و تصميم گيری بپردازند، يا در مورد فدراليسم موضع گيری نمايند.
بنظر من، تنها با اين اجتناب و پرهيز و «دم فروبستن از طرح بی مورد اختلافات» است که گروه های مختلف العقيده خواهند توانست، در راستای هدفی مشترک، که همانا انحلال حکومت اسلامی و برقراری حکومتی سکولار ـ دموکرات و بر پايهء اعلاميهء جهانی حقوق بشر باشد، با يکديگر اتحاد عمل و همکاری داشته باشند و هيچ کدام از اختلافات عقيدتی و نظری شان (که سازندهء ايران فردا است) در «اکنون و اينجا» نتواند سد راه شان شود.
بقول سعدی شيراز: «دو چيز طيره (**) ی عقل است: دم فرو بستن / به وقت گفتن و، گفتن به وقت خاموشی!»
*. http://www.newsecularism.com/2011/02/18.Friday/021811.Esmail-Nooriala-Free-election-outside-of-Iran.htm
**. «طيره» يعنی پرواز دهنده و رماننده (طياره نيز با همين واژهء عربی همريشه است).
با ارسال ای ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:
NewSecularism@gmail.com