پنجشنبه 19 اسفند 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

چرا جنبش مصر فراگير شد و انقلاب ايران نشد، بخش دوم: چرا انقلاب ايران اسلامی شد، محمد برقعی

محمد برقعی
انقلاب ايران در همان دوران شکوفائی‌اش به حکومت روحانيون، زير عنوان "ولايت فقيه" تبديل شد. اين نظر چنان در جهان اسلام غريب و ناشناخته است که بيش از ۸۵ درصد مسلمين که سنی هستند، و انواع شيعيان، چون زيدی‌ها در يمن و اسماعيليه، حتی تصوری از آن ندارند. آنان از حکومت پاپ‌ها بيش‌تر شنيده‌اند تا اين مفهوم ويژه شيعه دوازده امامی. لذا نظريه‌ی عجيب و ناشناخته ولايت فقيه حتی به آن اندازه توجه آنان را به خود جلب نکرد که در رد و اثبات‌اش قلمی بزنند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


www.mborghei.com

سه بخش اين نوشتار تلاشی است برای اين يافتن پاسخی به اين سوال که، چرا انقلاب ايران، به عنوان حداقل يکی از سه انقلاب بزرگ تاريخ و مسلما مردمی ترين انقلاب جهان ، دنباله روی نيافت . وچرا" جنبش سبز" با تمام خبر سازی و نو بودن و دموکراسی خواهيش موجی را در منطقه برای ايجاد نکرد. در بخش اول گفته شد که تحولات هميشه نخست در حوزه های تمدنی است که فراگير می شوند ، اما ايران در دو تلاش حکومتی در حوزه تمدنی خود منزوی و تنها شده است :يکی شيعه را هويت مذهبی و ملی ما کردن توسط صفويه و يکی ايران باستان را شاخصه هويت ما کردن توسط حکومت پهلوی . و چون اين هردو برای مقاصد سياسی توسط حکومت ها ايجاد شدند لذا همراه با طرد همسايگان و جدايی برتری طلبانه از آنها ،به کمک تبليغات وسيع حکومتی بودند.
اين بخش نشان ميدهد که چگونه انقلاب ايران هم از نظر ديگر مسلمانان قابل قبول و الگو برداری نيست، وهم به دليل آن که نتوانست ادعا وپيام خو را اجرا کند در منظر جهانيان شکست خورد.
انقلاب ايران در همان دوران شکوفائيش به حکومت روحانيون، زير عنوان " ولايت فقيه " تبديل شد. اين نظر چنان در جهان اسلام غريب و ناشناخته است که بيش از ۸۵ در صد مسلمين که سنی هستند ،و انواع شيعيان ،چون زيدی ها در يمن و اسماعيليه، حتی تصوری از آن ندارند .آنان از حکومت پاپ ها بيشتر شنيده اند تا اين مفهوم ويژه شيعه دوازده امامی . لذا نظريه عجيب و ناشناخته ولايت فقيه حتی به آن اندازه توجه آنان را به خود جلب نکرد که در رد واثباتش قلمی بزنند.
در ميان شيعيان دوازده امامی نيز اين نظريه نا آشنا يامردود بود . در زمان انقلاب از چهار مرجع اصلی در قم سه مرجع با آن مخالف بودند وو تنها آيتالله گلپايگانی در درسش گفت که ولايت فقيه مورد قبول است اما فقط برای کفالت يتيمان ومهجورين و به طور کلی افراد بی سر پرست. امری که همه جا دولتها بر عهده ميگيرند و به طور سنتی هم آن را در عهده حاکمان شرع می گذاشتند . اما چون اين نظر موررضايت روحانيون به دنبال حکومت را بر آورده نمی کرد لذا طلبه های طرفدار آيت الله خمينی به او و مجلس درسش حمله ها کردند . از آن بدترسرکوب سخت و فاجعه بار آيت الله شريعتمداری ، که بر روال سنتی حوزه مخالف حکومت روحانيون بود،سبب شد که ديگر مراجع و نامداران حوزه متوجه عواقب سخت و وحشتناک مخالفت خود بشوند .لذا تقريبا همه آنان از جمله ايت الله سيد کاظم مرعشی، آيت الله صادق روحانی، ، علامه طبا طبايی زبان در کام کشيده و گوشه عزلت بر گزينند.که " در کف شير نر خونخواره ای غير تسليم و رضا کو چاره ای " حوزه علميه نجف چون کمتر در معرض تهديد بود در بيان مخالفت خود با ولايت فقيهآقای خمينی هم بی پرواتر بود و آيت الله عظما خويی اشکارا آن را رد ميکرد. از همين روی شاگرد و جانشين او، آيت الله سيستانی ، پس از سقوط صدام و با وجود قدرت وسيعش بارها به روشنی گفته است که به دنبال حکومت ولايت فقيه نيست و نهاد دين از نهاد حکومت بايد جدا باشد ،همان سنت ديرينه و جا افتاده علمای شيعه.
اگر روحانيون ،آن هم روحانيون شيعه دوازده امامی ، نظريه ولايت فقيه را اندکی می شناختند نظريه " ولايت مطلقه فقيه" ديگر چنان عجيب و من در آوردی وابداع شخصی آقای خمينی بود که حتی نزديکترين يارانش هم از آن اطلاعی نداشند، تا جايی که در پاسخ سخنرانی توضيحی آيت الله سيد علی خامنه ای در اين مورد در خطبه نماز جمعه، آيت اله خمينی بلافاصله يک سخنرانی کرد و با لحن تندی گفت که ايشان درس های من و اين نظريه را نفهميده اند. (۱ )
بی جهت نبود که در فاصله چندسال نخست نهضت آزادی کتابی انتشار داد و اين نظريه را غير اسلامی و خلاف آموزش های قرآنی اعلام ومخالف منافع ملی اعلام کرد. و پس ان هم چندين کتاب معتبر توسط علمای دينی چون آيت الله حائری و ايت الله محسن کديور در رد اين نظريه از ديدگاه فقهی نوشته شد .و متدينين ديگرهم، طی ده ها مقاله، نشان دادند که اين نظريه از سوی همه مراجع و علمای نامدار گذشته شيعه نيز مردود بوده است .
جالب تر آنکه اين نظريه در کشوری حاکم شد که مردمش کمتر از هر کشور اسلامی ديگری پای بند شريعت هستند و در اعتقادات دينی خود سر سختی دارند.نکته ای که در مقالات ديگرم از جمله " انقلاب اسلامی در نا مسلمان ترين کشور اسلامی " و " آيا فرهنگ ايران دينی است؟ " با ذکر شواهد به آن پرداخته ام .(۲)
همين نا هم خوانی ها سبب شده که در توجيه ا سلامی شدن انقلاب ايران و قدرت يابی روحانيت دلايلی ارائه شده، که ياناقص هستندويا از سر عدم شناخت . در ذيل به چند تمونه شناخته شده اين دلايل اشاره ميکنم.
• توطئه دولت های غربی :آنهم بيشتر از طريق راديو بی بی سی. معتقدين به اين نظريه دايی جان ناپلئونی نمی توانند بگويند اگر هم کنفرانس گوادلوپ و بی بی سی درست باشد، اين همه فلاسفه ومتفکر مستقل ،چون فوکو،هابرماس و نويسنده ايرانی و غير ايرانی هم جيره خوار يا فريب خورده اند. وچگونه است که کمتر کتاب درسی دانشگاهی در جهان هست که بخشی به انقلاب ايران ،به عنوان انقلابی متفاوت و مردمی، اختصاص داده نشده باد.
• به دليل استبداد شاه : چون تنها مذهبيون که امکان فعاليت داشتند ناگزير چنين شد. اين نظر به ظاهر معقول به اين نکته توجه ندارد که اين يک ويژگی ايران نبوده و در جهان ودر طول تاريخ سابقه وسيعی دارد: از کشورهای اسلامی ، آمريکای لاتين، شوروی سابق و حتی برمه بودايی ، ولی هيچ يک ،بويژه از قرن گذشته ،خواستار بر قراری حکومت دينی نشده اند.
• ايرانيان ملت دين خويی هستند. بگذرم که اين سخن از پايه بی اسا س است . اما بر فرض درستی آن آيا اين ملت در زمان انقلاب مشروطه کمتر دينی بوده؟. آيا در آن زمان آيت الله های طباطبايی و بهبهانی از رهبران اصلی آن نبودند؟ . و چگونه است که در همان انقلاب با برداشت از فتوای مراجع بزرگ نجف روحانی نامدار، شيخ فضل الله نوری ، را اعدام کردند و چرا ايت الله نائينی کتابی تنبيه الامه وتنزيه المله(۳) را نوشت تا هشدار دهد که استبداد دينی خطرنا کترين استبداد هااست و استاد او ،آيت الله العظمی آخوند محمد کاظم خراسانی،جزوه ای مفصلی در پاسخ آيتالله نائينی نوشت که چرا به هيچ عنوان و برای هيچ مصلحتی حکومت آينده ايران نبايد لقب اسلامی بگيرد.
به اين ترتيب دو باره اين سوال مطرح است که چگونه نظريه ای چنين بی اساس و بی ريشه در جامعه ای که چندان هم مذهبی نيست موفق شد. البته کسانی که نحوه ايجاد نظريات اجتماعی و سياسی و به ويژه اديان و فرقه های دينی را دنبال می کنند از اين بابت شگفت نخواهند کرد. زيرا دهها نمونه آن را سراغ دارند ازجمله" Nation of Islam "در آمريکا و موفقيت وسيعش در ميان سياهان آمريکی، بهائيت در ايران ، واحمديه در پاکستان واندونزی و ايجاد حکومت سوسياليستی در کشورهايی که مارکس و انگلس تصورش را هم نميکردند.
جو زمان : در چند سال پيش از انقلاب ايران جهان گرايشی وسيع به سوی دين کرده بود- پديده ای که تقريبا هيچ يک از جامعه شناسان پيش بينيش را نکرده بودند. زيرا فرض همگان بر آن بود که هر چه جوامع صنعتی تر ، علم تواناتر و آگاهی مردم بيشتر شود گرايش مردم به جهان های ناشناخته و تصوری کمتر ميشود و اعتقادات دينی آنان ضعيف تر ميشود. اما روندی که از نيمه دوم قرن بيستم کم کم در جهان ظاهر شد ،واز دهه هفتاد ميلادی اوج گرفت ،همه اين فرضيات را بی اساس کرد. در چرايی آن ،نظرات گوناگونی مطرح شده ولی حد اقل يک نظر مقبوليت عام يافته است. آنکه:
مدرنيته جوشيده از نظام سرمايه داری دستآوردهای بزرگی برای بشريت داشت. از حکومت قانون، برابری شهروندان، تکثر گرايی، آزادی بيان، مردمسالاری و غيره اما دو کمبود يا عارضه اساسی داشت .يکی که از اواخر قرن نوزدهم بارز شد و مکاتب فکری بسياری برای درمان آن پا گرفتند، و ان عارضه سودجويی مهار نشده و بهره کشی اقتصادی فرادستان از فرودستان بود .واز اين ميان اين چاره جويی ها مکتب مارکسيست شناخته ترين آنهااست. انقلاب روسيه وديگر انقلابات سوسياليستی در همين جو پيروز شدند. و در خود نظام سرمايه داری نيز در همين رابطه گوش به مکتب اقتصادی کينزی سپرد و در درون خود اصلاحات بسياری کرد.
عارضه دوم که در نيمه دوم قرن بيستم شناختش فراگير شد "کمبود معنويت" بود .نيازی که مزايای مادی پاسخگوی به آن نبود.معنويتی که بشر در طی هزاران سال از باورهای دينی گرفته بود. برفراز آن، آن باورها و وصل به مطلق در دگرگونی های ناگزير و تحولات اجتماعی پناهگاه و مامنی برای انسان ها شده بود- امری که در دنيای صنعتی، با تحولات سريعی که در همه ابعاد زندگی ايجاد ميکرد، صدها برابر بيشتر از زمان تسلط سنت نيازش حس ميشد.زيرا تحولات مادی سريع شده بود اما فرهنگ انسان ها به آن سرعت نمی توانست تغيير کند لذا نياز به آن فضای ثابت و دست اويزی محکم و تغيير نا پذير محسوس تر بود. از اين روی همگان به دنبال انديشه ای بودند که ضمن حفظ تمام مزايای مدر نيته معنويت را هم بدهد ،و ضمن حفظ اين ساختمان آن را گرم و فرح بخش کند
در کشورهای پيشزفته صنعتی کالای عرفان شرقی در کنار راز ونيازهای دين آشنا يشان خريدارن بسيار يافت وروزی نبود که يکی از مکاتب هندی،چينی،ژاپنی وعرفان اسلامی سر بر نياورد تا مذهب سنتی، اما کم هيجان جامعه را، دل پسندتر کند. در جهان سوم دين علاوه بر اينها مدعی نجات مردم از دست ستمکران و استثمارگران هم شد. باز تاب سياسی آن را در حضوريک مسيحی بسيار مومن ،چون کارتر در کاخ سفيد، و بعد هم قدرت روز افزون کليساها از جمله Christian Coalition ائتلاف مسيحيان در تعيين مقامات سياسی و برنامه های آنان شدند.در آمريکای لاتين الهيات رهايی بخش سخت گسترش يافته بود تا جايی که پاپ جان پول دوم را تاييد کرد .مکتبی که دراثر مبارزاتش در کنار ساندنيستها، پس از پيروزی انقلابشان در نيکاراگوئه وبرقراری دولت سوسياليستی پيرو مکتب مارکس ،پنج تن از وزرای آن از کشيشان شدند.در مصر انور سادات ودر پاکستان ضيا ء الحق با ادعای دينداری حاکم شدند. در آسيای دور راهبان بودايی از ديرها بيرون امده ودر سياست فعال شدند . در مالزی واندونزی وترکيه احزاب اسلامی قوت گرفتند.
در چنين جو مساعدی پير مردی روحانی به صحنه آمد،که حتی در مصاحبه ها هم در خود بود و به مخاطب نمی نگريست، وعرفا و مردان خدا و وارستگان رويايی را در خيال می آورد. ساده می زيست ومهربانانه سخن می گفت. خشونت را نفی ميکرد. حتی می گفت که بر سر لوله تفنگ سربازان گل بگذارند. گاندی ديگری را به تصور ميکشيد. با آنکه سخت ديندار و وارسته بود اما از حکومت مردم می گفت. و با همه نقدش از غرب بدنبال ستيز و جنگ با آن نبود. ناقد ومعترض قدرتمداران جهانی و بومی بود، اما از نفرت و انتقام نمی گفت. در يک کلام همه ان ايده آل ها را نمايندگی می کرد. در پاسخ خبرنگاران می گفت جمهوری اسلامی که ما می خواهيم همين حکومت مردم سالارانه مورد قبول است ،منهای سود جويی واستثمار و بی بند وباری اخلاقی . او در تجربه اش به عنوان يک رهبر دينی به خوبی می دانست که در سياست ودر رابطه با مردم تصوير مهمتر از حقيقت است .بهمين سبب ،بنا بر گفته مهدس عزت الله سحابی، ياران نزديگ ودرست خوانده غرب او می گفتند " حکومت اسلامی "،و اين شخص آقای خمينی بود که گفت بگوييد " جمهوری اسلامی"(۴). به ياد دارم وقتی جمعی از زنان با چادر و چاقچور به نوفله شاتو آمدند ايشان گفت همان روسری و لباس مناسب کافيست، وما تکبير گفتيم.

شکست انقلاب
هر انقلابی پيامی دارد واگر قادر به انجام آن پيا م نشود شکست خورده است ،حتی اگر در زمينه های ديگری موفق باشد. پيام ورسالت انقلاب ايران جمع معنويت و مدرنيته بود. و از آنجا که اين خواسته و مشکل جهانی بود، لذا به انقلاب ايران ،که مدعی پاسخگويی به آن بود، مشتاقانه توجه کردند برای شناخت آن مشتاقان از سراسر جهان راهی ايران شدند ورسانه ها در موردش بسيار گفتند و اهل قلم هزاران هزار صفحه در شرحش نوشتند. اما ديری نگذشت که معلوم شد انقلاب ايران پاسخی برای اين مشکل ندارد.
بگذاريد فرض کنيم تمام آنچه که حکومت ايران مدعی است که انجام داده راست است وتا معلوم شود حتی در آن صورت هم شکست خورده است.
• توسعه اقتصادی: آنچه که دولت آقای احمدی نژاد با بوق وکرنا هر روز اعلام ميکند. اگر هم چنين باشد حکومت های چين، برزيل ، هند ، چهار ببر آسيايی ، کره جنوبی ودر همسايگی ما ترکيه همه در اين زمينه موفقتر بوده اند، بی آنکه از راه معنويت و دين به اين رشد بسيار دست يافته باشند.
• ايستادگی در برابر ابر قدرت ها : و مقابله با امپريا ليست غرب به سرکردگی آمريکا و هم پالکيش اسراييل. در اين راه کوبا اسطوره است ،و ونزوئلا تندتر از ايران هياهو می کند، چين وشوروی هم بسيار پيشتر و پر توان تر اين بيرق را بر دوش داشته اند. اما فاجعه در اينجا است که حال حکومت ايران به شکست خود در اين زمينه اعتراف ميکند. اشکارا ميگويد که عموم سران انقلاب دست نشاندگان آمريکا واسراييل بوده اند . حتی اشغال سفارت آمريکا ، که امام انقلاب دومش خواند نقشه خود آمريکاييان بوده که توسط مهره نفوذيش آيت الله موسوی خويينی هااجرا شده. بالاتر از آن روسای جمهور و نخست وزير و رييس مجلس خبرگان ومجمع تشخيص مصلحت وبسی بيشتر ازمقامات ارشد حکومت مزدوران آمريکا واسراييل بوده اند که پس از نزديک به سی سال تازه در جريان فتنه دست بعضی از آنان رو شده است . و اين به آن معنا است که يا خودآقای خمينی هم يکی از آنان بوده، و يا رهبر ساده لوح وبی خبری بوده که نا دانسته آلت دست آمريکا شده بوده،واين ايادی آمريکا بودند که سياست های اورا تعيين ميکردند . و لذا منطقا می توان نتيجه گرفت که عزل دولت موقت و آقای بنی صدر و ايت الله منتظری و ديگر سياست های به ظاهر ضد آمريکايی در حقيقت همه به فرموده اآمريکا و اسراييل بوده است . بدين ترتيب آنچه سلطنت طلبان سالها است ميگويند، وتمام انقلاب را برنامه از پيش ساخته شده غرب ميدانند، حقيقت دارد.
• خود کفايی به ويژه در زمينه نظامی : که اين سالها با بوق و کرنا دولت آقای احمدی نژاد شب وروز در موردش با غرور ميگويد.در اين مورد هم شوروی کباده دار بود وچين هم ابر قدرتی شده است وايرن هنوز سالها بايد بدود که شايد به پای برزيل و هند و يا ترکيه برسد.
• رسيدگی به فرودستان: و ارائه انواع خدمات اجتماعی به اقشار ضعيف جامعه. در اين مواردهم ويتنام، کوبا ی بی دين ويا سنگاپور، کوستوريکو الگوهای بسيار موفق تری در جهان سوم هستند تا ايران، که هم ثروت طبيعی کمتری داشته اند وهم دست آوردهای بسيار بيشتری.
به هريک از اين موارد و ادعاهای ديگر ايران که به پردازيم می بينيم ايران هيچ دست آورد و موفقيت ويژه ای نداشته که ديگرکشورهای جهان سوم ّ، به عنوان يک الگو به آن توجه کنند، و بر آن شوند که حضور دين در دولت باعث رشد وترقی ای ميشود که بدون آن بهتر و آسان تر به آنها نمی توان رسيد. اگر ايران به اين دلايل سرمشقی برای کشورهای در حال توسعه نيست ،برای کشورهای توسعه يافته اصلا مطرح نيست. زيرا آنها در اين موارد هيچ گاه به دنبال الگو برداری از يک کشور ضعيف و در راه رشد نبوده اند .

معنويت پيام انقلاب
حال به پردازيم به رسالت وپيام انقلاب ايران ، واين که جمهوری اسلای ايران تا چه حد در زمينه رسيدن به پيام خود موفق بوده است. در اين زمينه ايران نه تنها دستاوردی نداشته، بلکه چنان کارنامه منفی و مردودی دارد که حتی خود ايرانيان هم به اين نتيجه رسيده اند که حضور دين در حکومت لطمات سنگينی به اخلاق جامعه ميزند . در عملکرد خارج از کشورش هيچ حکومتی در دنيا چنين وقيحانه مخالفين خود را ترور نکرده است. شوروی ف آن هم در دوره ديکتاتورترين رهبر خوداستالين، تنها يک مخالف خود ، تروتسکی، را ترور کرد . ولی ايران در اين زمينه به رکوردی رسيد که در تاريخ جهان بی همتا است. از کشتن مخالفين به نامش چون شاپور بختيار ،قاسملو،شهرام پهلوی ، کاظم رجوی، تا هنرپيشه ای که وزنه ای در سياست نبود چون فريدون فرخزاد. دامنه اين ترورهای خارجی آن چنان زياد است که حتی ازدولت اسراييل ،که در اين زمينه در جهان نمونه بود، به مراتب جلوتر افتاده است.کارنامه حکومت دينی مدعی اخلاق و معنويت چنان سياه است که آقای خاتمی گفت وضع ايران پس از تروردر کافه ميکونوس و حکم دادگاه در محکوميت سران دولت ايران، چنان بد شده بود که تند رو های حکومت ناگزير به رييس جمهور شدن من رضايت دادند. هم چنين از نظرتعداد مقاماتی که حکم تعقيب و دستگيری تعقيب بين المللی برای آنان صادر شده ،ايران با فاصله بسياردر رديف اول قرار دارد.
در مورد ترور شخصيت های سياسی مخالف در درون کشور وضع چنان اسف بار است که پرونده قتل های زنجيره ای سالها يکی از مهمترين موضوعات ، در درون دولت اصلاحات بود. نکته مورد توجه در همه اين ترورها چه در داخل و چه در خارج نه تنها کشتار بلکه درجه بی رحمی و خشونت است. از تکه تکه کردن پروانه وداريوش وفروهر تا بريدن سر فريدون فرخزاد و يا بريدن زبان و گوش ذبيحی خواننده مذهبی زمان شاه در راديو .
در موارد اخلاقی شايد کمتر کشوری اين همه بد نام باشد. بارها چنان رسوايی هايی شده که يک نمونه آن در بيشتر کشورهای جهان منجر به استعفای کابينه ميشود ،اما در حکومت دينی ايران آب از آب تکان نمی خورد. ازجمله بارها معلوم ميشود که مدارک تحصيلی وزيری سراپا تقلبی است ولی در مجلس اسلامی رای اعتماد می آورد . جالب آنکه حتی وقتی افتضاح آن چنان بالا می گيرد که مجلس رسما بهمين دليل وزيری را از کار بر کنار ميکند، داد رييس جمهور به اعتراض بلند می شود که مگر او چه کرده است ،فقط چند دروغ گفته که همه می گويند،ولی توجه نمی شود که چون فرد لايقی بوده نبايد مواخذه شود . حتی زمانی که فاش می شودکه برای جلوگيری از برکناری اين وزير، دولت آقای احمدی نژاد رسما به تعدادی از نمايندگان مجلس اسلامی رشوه نقدی داده است باز هم هيچ کسی از اين بابت تنبيه نمی شود. که يعنی مگر چه شده، رشوه دادن که ديگر گناه خاصی نيست . بی جهت نيست که وقتی ماجرای فساد مالی معاون اول رئيس جمهوراقای رحيمی بالا می گيرد، به توصيه رهبر جمهوری اسلامی و مدعی جانشينی امام زمان پرونده مسکوت گذاشته ميشود. داستان جرايم جنسی چنا ن فراگير است که هر روزه در داستان تازه ای از ان می شنويم آز نماينده امامی که فاحشه خانه دارد و فرمانده انتظامی ای که زنان را برهنه ميکرده در جلويش به سجده بروند تا تجاوزات در زندان ها.
بی جهت نيست که نقل هر مجلسی بحث در مورد سقوط اخلاقی شديد جامعه است .از رواج دروغگويی ، تقلب، دزدی،فريب ، خيانت به نزديک تران کسان ، بی اعتمادی حتی به اعضا خانواده . رواج اعتياد و انحراف جنسی وفحشا ،فرو ريختن نظام خانواده ها ، افزايش وحشتناک طلاق بر مبنای آمار و گفته های مقامات حکومت. اين نگرانی و هراس به درجه ای رسيده که همه حسرت زمان شاه را می خورند ،وباور عمومی بر آن است که جامعه در آن زمان به مراتب اخلاقی تر بود. زيرا در زمان شاه در مقابل دور بين ها فحش ناموسی نمی دادند، و باهيچ مخالف سياسی کاری را نميکردند که درمورد خانم فائزه رفسنجانی _ بنا بر خود گزاشات دولتی –کردند . ويا هيچگاه ارذل واوباش شب در خانه يک مخالف دولت اجتماع نمی کردند و با بلند گو فحش ناموسی به او و خانواد ه اش نميدادند، آن هم نه در تاريکی و ناشناخته بلکه در برابر دوربين و بسينه سپرو حضور نيروهای انتظامی.
در زمان شاه و موارد خاصی که حکومت از لات ها و چاقو کشانی چون شعبان بی مخ و رمضان يخی استفاده می کرد آنان با تمام لاتيشان مراعات اخلاق را می کردند و در ملا عام فحش ناموسی نمی دادند. در حالی که در نظام دينی و مدعی اخلاق و معنويت جمهوری اسلامی لباس شخصی ها حتی همين اندازه هم مراعات اخلاق را نمی کنند . ويدئوی آنان را نگاه می کنيم ،باور نمی توان کرد که جمع وسيعی با بلند گو فحش های چنين رکيکی را بدهند و ملاحظه همسايگان مثلا آقای کروبی را نکنند . لذا وقتی انسان صادقانه و در خلوت خود به اين بی شرمی ها می انديشد به کل فرهنگ اين مملکت بد بين می شود . واز خود می پرسد که چه گونه است که در بی رحم ترين وخشن ترين انقلابات جهان ،که تقريبا تمامشان هم ضد دين بودند، اين امر سابقه نداشته است .ودر تنها در اين دولت دينی مدعی رابطه مستقيم با امام زمان است که تجاوز به عنوان يک سياست دولتی به اجرا گذاشته ميشود. البته گفتنی است که در يک حکومت دينی ديگر، وبه حکم يک رهبر اسلامی ديگر هم چنين شده، وآن به دستور معاويه در سرکوب شهر مدينه بوده است .
کوتاه کلام آنکه انقلاب اسلامی ايران در عمل نشان داد که نه تنها راه حلی برای مشکل بشريت در مورد چگونگی جمع مدرنيته با معنويت و اخلاق ندارد، بلکه در اين زمينه در مقايسه با کشورهای سکولار و حتی مخالف دين هم مردود است. اين کارنامه چنان سياه است که بجای جذب مردم به اسلام ، دسته دسته ايرانيان به مسيحيت و بهاييت و يا مکاتب روحانی هندی، چينی ، و ژاپنی روی آورده اند.و به قول مهندس بازرگان ، اين نماد واقعی سياست اخلاق مدار،"يخرجون من دين الله افواجا".
بهترين نشان اين سقوط وناکامی پيام انقلاب آن است که نظامی که مدعی بودکه می خواهد اسلام را بر جهان حاکم کند و رهبرش ، به تقليد از حضرت محمد، به رهبر شوروی نامه نوشت و اورا به اسلام دعوت کرد ،حال برای جلب مردم کشور خودش دم از کوروش و داريوش وايران باستان می زند.

جنبش سبز
آن گونه که آمد انقلابی که توجه جهان را جلب کرده بود، واميدی برای کشورهای اسلامی شده بود اندک اندک به چنان سطحی سقوط کرده که برای مطرح ماندن به فحش و شعار خلاصه شده است، سياستی که در بهترين وجه ممکنش وسيله ای است برای ابراز خشم فرو خورده مردم آزرده از ستم اسراييل. نمادی که هر مدتی در چهره ای تجلی ميکند و بعد هم فراموش می شود، از عرفات وناصر تا بن لادن و عيدی امين و قذافی .
تلخ است پذيرفتن اين واقعيت که همين توجه ابزاری به ايران ،به جای آموختن و الهام از آن، سبب شده که جنبش سبز با تمام اهميت و ستيز بنياديش با ارتجاع و فريب در منطقه بسيار کم مورد توجه قرار گيرد ، وبيشتر به آن به عنوان يک دعوای داخلی بر سر قدرت نگريسته شود، تا يک درگيری عقيدتی بر سر آرمان های اصيل انقلاب و پيام رهايی بخش آن . توجهی که به آن شد بيشتر در کشورهای غربی ودر مجامع ليبرال ها و مراسم نمايشی بود تا فهم پيام آن ، که بهر حال استبداد وارتجاع مشکل اين کشورها نبود. وتمام بازده مبارزات جنبش در غرب صدور چنداعلاميه محکوميت بود،که هم تکرار همان اعلاميه های پيشين بودودول غربی خود مشتاق آن بودند حتی بون جنبش سبز.وآگر فايده ای برای بخش مردمی داشت تعداد زيادی جوايز هنری و حقوق بشری بود ،که اثر چندانی هم در سياست عملی ندارد ، آن هم در رابطه با نظامی که محکوميت در غرب را نشان حقانيت خود کرده است .
از سويی مردم کوچه وبازار منطقه که هم از فحاشی ها و رجز خوانی های آقای احمدی نژاد لذت می برند، و هم در اثر منزوی بودن ايران در منطقه فهم چندانی از جنبش سبز ندارند ، آن را ابزاری می بينند که دانسته يا ندانسته در دست غرب و اسراييل است. چوب اين همسايه گريزی را بيش از همه اپوزيسيون می خورد،زيرا ميدان برای تبليغات در اين کشورها يک سره در دست اوست واگراپوزيسيون گوش شنوايی پيدا می کند در غرب است که همانگونه که آمد کار آيی چندانی ندارد. يک تظاهرات چند هزار بلکه چند صد نفره در افغانستان ، ترکيه يا يکی از کشورهای عربی به حمايت از جنبش سبز بيش از صد ها تظاهرات واعلاميه در غرب نظام را نگران می کند.
. کشورهای غربی هم جنبش سبز را شاهدی نشان داده اند بر حقانيت يا برترين بودن تمدن غرب ،و نشانی ديگری از شکست يک مدعی ديگر در نقد و نفی تمدن برتر غرب .تلاش بيهوده ديگری از يک تفکر و ايدئولوژِی غرب ستيز، تا باز هم معلوم شودکه تنها راه نجات بشر تلاش در همرنگی با غرب و پذيرش سروری آن است.
بخش سوم به نقش رهبری درجلوگيری از فراگير شدن انقلاب ايران می پردازد.

پا نوشت ها
۱-آقای خمينی در پاسخ به سخنرانی آقای خامنه ای در ۶۶/۱۰/۱۶ فتواييه به اين شرح صادر کرد " شما گفته ايد"حکومت در چهار چوب احکام الهی دارای اختيارات است" اين به کلی بر خلاف گفته های اين جانب است...حکومت می تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است....يک جانبه لغو کند" نقل از "ولايت مطلقه فقيه" و انتشارات نهضت آزادی ايران صفحه ۲۲
۲- برای ديدن اين مقالات به اين سايت مراجعه شود mborghei.com
۳- اين کتاب با مقدمه ای مفصل توسط آيت الله طالقانی دوباره نشر شد
۴- مصاحبه با فرزانه بذرپور، جرس، ۱۵ بهمن ۱۳۸۹


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016