گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
12 مرداد» خانمها، آقايان باور کنيد به اين هم میگويند مبارزه مدنی، شکوه ميرزادگی23 تیر» مبارزه مدنی، يا سازش با ديکتاتوری؟ شکوه ميرزادگی 31 خرداد» سوختهتر از ژاندارک، شکوه ميرزادگی 5 خرداد» گذشتن از ممنوعهها در برابر دروازهی آزادی، شکوه ميرزادگی 26 اردیبهشت» هر مظلومی حق دارد اما لزومأ بر حق نيست، شکوه ميرزادگی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! نگذاريم دانشگاههای ايران زندان شود! شکوه ميرزادگیطرح اسلامی کردن دانشگاهها که علاوه بر حذف دروس علوم انسانی تکيه اصلیاش بر دو موضوع، يعنی گگ تر کردن قفس حجاب اجباری، و جدايی گستردهی جنسيتی است. نتيجهی آخرين تلاشهای گردانندگان دولت و حکومت اسلامی است، برای بیتحرک کردن زنان و دانشجويان از يک سو، و قطع ارتباط گروههای مؤثر آزادیخواه و مبارز از سويی ديگرخبرها نشان می دهد که مساله اجباری کردن چادر برای دختران و زنان و جدايی جنسيتی در دانشگاه ها از طريق اقداماتی که «اسلامی تر کردن دانشگاه ها» نام گرفته کاملا جدی است. به باور من همه ی نشانه های موجود حاکی از اين است که چنين طرحی نه برای «اسلامی تر کردن» که برای محدودتر کردن هر چه بيشتر جوان ها و به خصوص زنانی است که حرکت های آزادی بخش را در سرزمين ديکتاتورزده مان شکل داده اند. روشن است که در اين دو سال اخير، حضور زنان ما در حرکت های آزادی خواهانه، بسيار گسترده و چشم گير بوده است. ديگر اين حضور تنها برای حق طلبی های خاص مربوط به حقوق زنان و محدود و منحصر به افراد جنبش زنان نبوده، و نشاندهنده ی شرکت همگانی زنان در يک اقدام ملی و همسان با مردها، و به خصوص دانشجويان بوده است. در جنبش سبز، زنان، از اصلاح طلب تا سکولار، از چپ تا راست، همگام با مردها ندای حق طلبی و آزادی خواهی بلند کردند، کتک خوردند، زندانی شدند، رنج شکنجه و تجاوز را بر تن و جانشان تحمل کردند، کشته دادند. و اين حکومتی را که از يک سو ذره ای اهميت برای زن به عنوان يک انسان مساوی با مرد قايل نيست و از سويی نياز دارد که از زنان به عنوان ابزاری برای رای گيری ها و يا وسيله ای تبليغاتی برای توسعه طلبی های اسلام سياسی خود استفاده کند، سخت به هراس انداختند. به خصوص که هميشه در همه جای جهان و در هر جنبش و انقلاب و حرکت اجتماعی اگر زن ها حضور داشته اند، پيروزی قطعی بوده است (در اين جا کاری ندارم که اين پيروزی گاه به زيان خودشان و يا کل مردم تمام شده، مثل انقلاب پنجاه و هفت). زن ها به خاطر نقش خاصی که در ارتباط با بچه هايشان، و در واقع با نسل جوان يک جامعه دارند، حضورشان در اين نوع حرکت ها هم نقش پشتيبان و برانگيزاننده را دارد و هم نقش همراه را. طبعا حکومت اسلامی اگر اين را تا همين دو سال پيش هم نمی دانست يا جدی نمی گرفت، پس از جنبش آزادی خواهانه سبز به خوبی آن را دريافت. و در اين دو سال به همه ی شيوه ها برای خاموش کردن صدای زن ها و جلوگيری از تحرک آن ها و همراه شدن آن ها با مردها متوسل شده است. طبيعی است که حکومت اسلامی حتی اگر بتواند، نمی خواهد زنان را با قدرت نظامی اش به خانه ها بفرستد و به آرزوی بازگشت خود به دوران قاجاريه برسد. همانطور که طراحان حکومت اسلامی در دمدمه های انقلاب به آيت الله خمينی حالی کردند که اگر زن ها به خيابان ها نيايند او هرگز موفق نخواهد شد درهای ايران را به روی خود بگشايد، و او دريافت که ديگر نمی تواند چون گذشته بگويد: «زنی که در اداره کار می کند، و وزير و وکيل می شود فاحشه يا فاسد است» و با آن ها «خدعه» کرد. جانشنيان او نيز متوجه شده اند که علاوه بر نيازی که برای به خيابان کشاندن زن ها به عنوان سياهی لشگرهای «دموکراسی اسلامی» شان و گرفتن رای از آن ها دارند، می بايستی که از هيکل پوشيده در «حجاب اسلامی» آن ها نيز در شهرها و خيابان های کشورهای ديگر به عنوان ابزاری تبليغاتی برای گسترش اسلام سياسی خود بهره بگيرند. اين حکومت چگونه می تواند «لشگريان اسلام سياسی اش» را به رخ مردم جهان، به خصوص مردمان کشورهای پيشرفته بکشد؟ يا بايد مردان را با عبا و عمامه يا عرقچين به جهان بفرستد و يا زنان را با چادر و حجاب اسلامی تا بتواند حضور خود را به نمايش بگذارد. روشن است که تحميل حجاب به زن ها بسيار ساده تر از تحميل عبا و عمامه به مردهاست. چرا که اين نوع زن ها اغلب پاسداران سختگيری چون شوهر و پدر و برادر هم بالای سرشان دارند که آن ها را کنترل کند در حالی که زنان مذهبی حتی اگر بخواهند از چنين قدرتی برخوردار نيستند که بر تن همسر و پدر و برادرشان لباسی اجباری بپوشانند. در واقع طرح اسلامی کردن دانشگاه ها که علاوه بر حذف دروس علوم انسانی تکيه اصلی اش بر دو موضوع، يعنی تنگ تر کردن قفس حجاب اجباری، و جدايی گسترده جنسيتی است؛ نتيجه ی آخرين تلاش های گردانندگان دولت و حکومت اسلامی است، برای بی تحرک کردن زنان و دانشجويان از يک سو، و قطع ارتباط گروه های موثر آزادی خواه و مبارز از سويی ديگر. شروع عمليات اسلامی تر کردن دانشگاه ها و جامعه «اسلامی ترکردن دانشگاه ها»، و (حتما) به دنبالش اسلامی تر کردن جامعه ی ايران، به مانند شکل گيری حکومت اسلامی، از قم شروع شده است. هفته گذشته. سرتيپ پاسدار مهدی توکلی، فرمانده نيروی انتظامی استان قم در نشستی با «گروه جهادی امر به معروف و نهی منکر بشير» با اعلام «الزامی شدن استفاده از چادر»در دانشگاه های قم» گفت: «قرار شد امسال در دفترچه کنکور سراسری نيز الزامی بودن چادر برای دختران در دانشگاههای قم درج شود.» اما نکته بسيار جالب اين جاست که اين آقا رسما اعتراف می کند: «هيچ راهی برای تداوم و بقای جمهوری اسلامی وجود ندارد جز توجه به ارزش های اسلامی» و سپس اين ارزش ها را در چارچوب «زندانی کردن زن ها در چادر»، و «جداسازی جنسيتی» تعريف می کند. و حافظ اين ارزش ها را هم گروه هايی زورگو و تندرويی چون «گروه بشير» می داند. ايشان می گويند: «گروه بشير از جمله گروه هايی است که با عنوان، امر به معروف و نهی از منکر، فعاليت می کند و متشکل از برخی طلاب جوان تندرو است.اين گروه در دوسال گذشته در برخی تجمعات اهانت آميز بر عليه بعضی از مراجع تقليد شيعه از جمله در جريان مراسم درگذشت مرحوم آيت الله منتظری نقش پررنگی داشته است.» و البته معلوم نيست که اين اهانت به کدام «مراجع تقليد بوده» است که طلاب تندرو نقش پررنگی در جلوگيری از آن داشته اند؟ مراسم درگذشت آيت الله منتظری که در ميان هزاران هزار علاقمند به ايشان برگزار شد و تنها افراد حکومتی اهانت کننده به ايشان بودند. به هر حال طرح چادر اجباری و جداسازی جنسيتی علاوه بر قم در يکی دو شهر ديگر نيز نسبتا بی سر و صدا در حال اجراست. و حکومت اميدوار است که بدون کمترين مخالفت و سر و صدايی نوبت به شهرهای ديگر نيز برسد. کما اين که سرهنگ پاسدارجهانگير کريم معاون نيروی انتظامی استان اصفهان نيز اعلام کرده است که: «پليس چادر را در مدارس، دانشگاهها و ادارات در قالب طرحی ترويج می دهد» وی تاکيد کرده است که: «پليس اصفهان در زمينه ترويج فرهنگ عفاف و حجاب برای تمام سنين و مقاطع تحصيلی جامعه برنامه دارد.» و ابراز اميدواری کرده تا هر چه زودتر اين طرح در ساير استان های کشور به مرحله اجرا گذاشته شود. او می گويد: «برنامههای ترويج فرهنگ عفاف و حجاب اين معاونت به مرور زمان در مدارس، دانشگاهها، مراکز علمی و ادارات اجرا و اميد است تابه عنوان الگويی در ساير استانها مورد بهرهبرداری قرار گيرد.» و همزمان با اين عمليات، کامران دانشجو وزير علوم دولت احمدی نژاد نيز ضمن تاکيد بر تک جنسيتی شدن (يعنی زنانه مردانه کردن دانشگاه ها ) و اشاعه حجاب و عفاف (يعنی چادر اجباری در دانشگاه ها)، اعلام کرده که «غرب زدگی را از دانشگاه های کشور بر می چينيم.» او مشکل اساسی دانشگاههای کشور را در اين می بيند که: « سنگ بنای آن بر مبنای مناسبات و الگوهای غربی بنا شده است..و اکنون ما میخواهيم غرب زدگی را بزداييم». آيا حکومت در اجرای طرح «اسلامی تر کردن» موفق می شود ترديدی نيست که اين تصور گردانندگان حکومت اسلامی که سفت و سخت کردن هر چه بيشتر حجاب اجباری زنان، و جدا کردن هر چه بيشتر زن و مرد از يکديگر، و حذف دانش مطرح و امروز جهانی و جايگزين کردن آن با فقه اسلامی، می تواند انديشه و خواست آزادی خواهی و حق طلبی را در مردم سرزمين ما از بين ببرد، کاملا نشان از بی خردی و ناآگاهی اين جماعت را دارد. درست است که چادر و روبنده و جداسازی جنسيتی در برخی از کشورها و به خصوص در سرزمين های اسلامی قدرت شرکت در حرکت های اجتماعی را از زن ها می گيرد. اما توسعه ی حيرت انگيز رسانه ها و حضور آن در هر شهر و دهی چشم و گوش اين زن ها را نسبت به جهان چنان باز کرده که اگر پنجاه طبقه پارچه هم بر سرش بيندازند و در خانه زندانی اش هم بکنند بالاخره در می يابد که «مستوری» و در به روی او بستن سرنوشت او نيست و آن گاه که دانست ديگر «تاب» نمی آورد و بالاخره «سر از روزن» در خواهد آورد و فرياد حق طلبی بلند خواهد کرد. يا جوان دانشجويی که مجاز است تنها دانش بسته ی مذهبی خاصی را بياموزد، ذهن جوان و نوجو و تشنه ی او می تواند در هر گوشه و کناری دريچه ای به جهان بگشايد و آن چه را که از او دريغ شده بياموزد، و همچنان صدای آزادی خواهی بلند کند و بيش از پيش کابوس حکومتی باشد که زيباترين و شريف ترين حق بشری او، يعنی حق دانستن را از او دريغ داشته است. اما در عين حال نمی توان و روا نيست که بی خيال نشست و منتظر تمام شدن اين حکومت شد. وقتی آن ها توانسته اند که با فريب و نيرنگ، و با تکيه به کشورهای فرصت طلب چپاولگر، در آخر قرن بيستم بنای حکومتی را بگذارند که هيچ ربطی به اين زمانه ندارد، و آن را سی و دو سال با ثروت های خود مردم و با زور و ايجاد ترس و زندان و شکنجه و اعدام تا به امروز کشانده اند، و همه ی توانايی های سياسی، اقتصادی و فرهنگی ما را ويران کرده اند، امکان اين را هم می توانند داشته باشند که دانشگاه های ما را برای مدتی تبديل به مکتب خانه يا زندان کنند. درست است که زمان طالبان، و القاعده ها، و حکومت اسلامی ها در اين زمانه کوتاه است اما همين زمان کوتاه هم از عمر زنان و مردان آگاه و نسل جوان آرزومند تغيير گرفته می شود که سهم شان اين همه درد و رنج نيست و تا همين جا هم برای يک زندگی طبيعی و سالم و آزاد هزينه های بيشمار داده اند. سکوت در مقابل چنين فاجعه ای که به نام «اسلامی تر کردن دانشگاه ها» در شرف انجام است، خود فاجعه ی بزرگتری است. من فکر می کنم که بايد به هر زبانی که می شود اثرات هولناک چنين طرحی را به مردمانی که هنوز در بی خبری به سر می برند گوشزد کرد و آن ها را آماده اعتراض به چنين طرحی کرد. طبعا کسانی که در خارج از کشور به سر می برند به مراتب امکانات بيشتری برای اين نوع عمليات دارند؛ رسانه هايی که رو به ايران دارند می توانند کارها و برنامه های موثری در جهت آگاه سازی مردمان انجام دهند. گروه های مختلف سياسی و فرهنگی، و به خصوص اساتيد دانشگاه ها و کسانی که در موسسات آموزشی کشورهای معتقد به حقوق بشر کار می کنند می توانند به تمامی سازمان های علمی جهان، به دانشگاه ها، و به مسئولين فرهنگی دولت ها، و به سازمان های حقوق بشری نامه بنويسند و آن ها را از اجرای چنين طرح فرهنگ ستيز و انسان ستيزی با خبر کنند. جهانِ بيدار شده از ندای «حقوق بشر» و بيزار از بيدادگری، اکنون بيش از هر زمانی در تاريخ آماده است تا با او سخن از تبعيض، نابرابری، فرهنگ ستيزی، ديکتاتوری و آزادی کشی بگوييم. و بيش از هميشه آماده است تا برای برچيدن اين پديده های ضد بشری همراه و پشتيبان ما باشد. Copyright: gooya.com 2016
|