دوشنبه 19 اردیبهشت 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نامه هاشم خوستار به رئيس قوه قضاييه و وزير اطلاعات، کمپين بين المللی حقوق بشر

سيد هاشم خواستار معلم بازنشسته و زندانی عقيدتی زندان وکيل آباد مشهد که بيش از ۲۱ ماه است بدون يک روز مرخصی در زندان است در نامه ای سرگشاده به رييس قوه قضاييه و وزير اطلاعات ايران با شرح جزييات آنچه در طول مدت زندان بررفته از عدم استقلال قضات، بدرفتاری با زندانيان، دادرسی های غيرعادلانه تا اعمال غيرقانونی مسوولان دستگاه قضايی و انتظامی، تصويری از برخورد دستگاه های ياد شده با زندانيان عقيدتی ارائه کرده است. هاشم خواستار با شرح جزيياتی از بازجويی های خود گفته است که ماموران امنيتی از زندگی شخصی او پرسيده اند، او را در ميان سارقين ومعتادين به موادمخدر نگهداری کرده اند، زمان دادگاهش تنها شش دقيقه طول کشيده و طی آن به شش سال زندان محکوم شده است. کمپين بين المللی حقوق بشر متن کامل اين نامه را برای اولين بار منتشر می کند.

به نام خداوند جان و خرد

رياست محترم قوه قضاييه و وزير محترم اطلاعات

از آنجاييکه در جريان دستگيری و محاکمه و زندانی کردن من و ادامه آن قوه قضاييه و وزارت اطلاعات توأما دست داشته و دارند تصميم گرفتم موارد غير قانونی را از ابتدای دستگيری ام که از پارک ملت مشهد هنگام اعتراض به نتايج انتخابات شروع و تا الان که در بند ۱/۶ زندان وکيل آباد مشهد محبوس هستم ادامه دارد به اطلاع آن دو نهاد و همکاران فرهنگی برسانم .

اينک ۳۲ سال از انقلاب می گذرد غير قانونی عمل کردن تا چه اندازه ؟؟ بله چه می خواستيم و چه شد به تاريخ ۲۵/۰۳/۸۸ هنگام اذان مغرب در پارک ملت منهم مثل بقيه مردم روی نيمکت نشسته بودم و صدای شعار دادن دانشجويان دانشگاه فردوسی از آن طرف خيابان می آمد .

يک نفر روحانی که عمامه و عبايش را در آورده بود از پشت سر دست به شانه ام زد و گفت آقای خواستار شما هستيد گفتم بله ايشان گفت با من بياييد . مرا بردند و ۲۴ ساعت در نيروی انتظامی بازداشت بودم سپس مرا تحويل اداره اطلاعات دادند از اينکه مرا بازداشت کردند متعجب بودم چرا که در آن زمان در پارک تظاهراتی نبود .

در اطلاعات بازجويم دو نصيحت به من کرد که من در جواب نصايح او سؤالی مطرح کردم اگرچه سؤال و جواب تخلف نيست اما بهتر ديدم که از فرصت استفاده کرده و جواب آن دو سؤال را بدهم تا بازجويان مجددا اين سؤال را مطرح نکنند ايشان گفتند آدم پارا از گليمش درازتر نمی کند تا گرفتار نشود که گفتم اندازه گليمم را چه کسی مشخص می کند ؟ دوم ايشان فرمودندآدم حدش را نگه می دارد تا گرفتار نشود گفتم چه کسی حدم را مشخص می کند بله گليم هر انسانی به وسعت کرده زمين و يا به اندازه جامعه بشری است و حد انسان ها به اندازه هستی است ؟

در بازداشتگاه اطلاعات بازجو با چشمان بسته و رو به ديوار مرا بازجويی می کرد و از زندگی خصوصی و خانوادگی من نيز سؤال می کرد و شش روز در اطلاعات در سلول انفرادی بودم از تاريخ ۰۱/۰۵/۸۸ دو نوبت مرا با دستبند و پابند به دادگاه انقلاب بردند و آقای حيدری بازپرس از من بازجويی کردند سپس پرونده مرا تحويل شعبه يک دادگاه انقلاب به رياست قاضی سلمانی دادند که تاريخ ۰۴/۰۵/۸۸ جلسه دادگاه شروع شد ما چهار نفر متهم بوديم که آن سه نفر چون با وثيقه قبلا آزاد شده بودند با لباس عادی بودندولی من با دستبند و پابند و لباس زندانی بودم آقای قاضی حداقل دو ساعت بحث سياسی کردند منجمله ايشان از کشور کره جنوبی گفتند که مردمش با نظم و انضباط به کجا رسيده اند ؟ من در جواب ايشان گفتم کارگران کره جنوبی تا دوسال بعد از انقلاب ايران کارگری می کردند که به تدريج با خراب شدن وضع اقتصادی کشورمان به کشورشان بازگشتند و در سايه دموکراسی علی رغم اينکه نفت و گاز از کشور ما می خريدند جزء ده کشور ثروتمند و صنعتی دنيا شدند . آقای قاضی از مردم ايران گله کردند از جمله گفتند خانم شيک پوشی را با بچه ۶-۵ ساله اش ديدم که بعد از خوردن پفک به مادرش گفت پلاستيک را چه کنم مادرش گفت بينداز که به مادر بچه اعتراض کردم که سطل آشغال نزديک است چرا داخل سطل نمی اندازيد به آقای قاضی گفتم فکر نمی کنيد بين حاکمان ( دولت ) و ملت فاصله افتاده است ( فکر کنم ايشان متوجه کلامم که در آن يک دنيا معنی است نشدند ) ايشان گفتند شايد …

سؤالم اينست که بحث سياسی در دفتر کار قاضی چه معنی دارد غير از اينست که قاضی عدم استقلال خود را نشان می دهد ثابت می کند در خط فکری حاکمان است بعد از آنکه آن سه نفر به سؤالات قاضی جواب دادند نوبت به من رسيد که فقط در اينجا سؤالاتی را که قاضی از من پرسيد می آورم چون جواب ها را در نامه قبلی داده ام ۱- چرا خانه ات را در اختيار دفتر تحکيم وحدت قرار داده ای ۲- چرا طاهر احمد زاده در خانه ات سخنرانی کرده است ۳- می خواستی برای مجيد و مسعود احمدزاده بزرگداشت بگيری ۴- چرا از خانواده های زندانی سياسی ديدار می کرده ای ۵- چرا انجمن اسلامی دانشجويان در خانه ات تشکيل جلسه داده اند آيا توهم در جلساتشان شرکت کرده ای ۶- جلساتی در کانون صنفی معلمان خراسان داشته ای که معلمان اعتصاب کنند ۷- در جاهای مختلف می گفته ای چرا ديه زن نصف ديه مرد است ۸- شرکت در تظاهرات اعتراض آميز مردم مشهد به نتايج انتخابات .

در تاريخ ۰۵/۰۵/۸۸ مجددا با دستبند و پابند و لباس زندانی به دادگاه انقلاب اعزام شدم و عليرغم نداشتن وکيل چون از حق قانونی ام دفاع کردم به شش سال حبس محکومم کردند ( يکی از هم بنديانم که از روحانيون اهل سنت است و به ده سال حبس محکوم شده است در حاليکه هفت نفر ديگر از يکسال تا ۶ سال حبس محکوم شده اند خانواده اش به قاضی می گويند چرا به او ده سال حبس داده ايد ؟ قاضی می گويد چون زبان درازی کرده است . زبان درازی يعنی دفاع از خود در حضور قاضی جرم است.)

باورم نمی شد زمان دادگاه ( جدا از بحث سياسی و زمان مربوط به آن سه نفر ديگر ) بيش از ده دقيقه طول نکشيد و شش سال حبس به من دادند چقدر راحت با سرنوشت انسان ها بازی می کنند مگر من حق انتخاب وکيل نداشتم بله تظاهرات مسالمت آميز مردم بحرين که مخالف شخص اول کشورند از نظر حاکمان ما جايز است ولی تظاهرات مسالمت آميز خيابانی مابرای اعتراض به نتايج انتخابات زندان دارد .

صفات حکومت های استبدادی و ديکتاتوری چيست ؟ فساد اداری و قضايی ، عدم اجرای قانون ، تورم بالا ، بيکاری ، اعتياد مواد مخدر فراوان ، طلاق گسترده بروکراسی ، نبود آزادی بيان و احزاب و NGO ها سيستم اداری متمرکز در پايتخت ، اقتصاد بسته و تک محصولی و دولتی تمام اين موارد در کشور ما در سطح بسيار بالايی هست نامه امام علی به مالک اشتر که به عنوان سند حقوق بشر از طرف سازمان ملل منتشر شد چرا عمل نمی شود به قول مرحوم دکتر علی شريعتی خيلی مواقع يک حقيقت را نمی شود انکار کرد . اما بی سر و صدا از کنار آن می شود گذشت تا مردم نفهمند که امام علی اين گونه نامه ای داشته است گوشه های از اين نامه : مالک مبادا با مردم بسان گرگی که گوسفند رام را غنيمت شمارد درنده خويی کنی و چشم طمع به خوراکشان دوزی زيرا آنان دو دسته اند يا با تو بردار دينييند يا در آفرينش مانند تو می باشند ( درود بر علی ( ع ) که مردم را به خودی و غير خودی تقسيم نکرد ) هرگز مگوی من مأمور و قدرت دارم و فرمان می دهم و بايد فرمان مرا اطاعت کنيد چون اين روش باعث فساد و خرابی دل و ضعف و سستی دين و تغيير و زوال نعمت ها می شود سخت بپرهيز از اينکه خويش را با خدا برابر کنی هيچ چيزی مانند ستم موجب نابودی نعمت خدا و برانگيختن خشم او نيست خشم چند تن در برابر خشنودی همگان اهميت ندارد مردم را عيوب و ايرادها و زشتی هايی است که سزاوارترين فرد برای پوشاندن آن ها فرماندار است پس تا می توانی دشمنی های مردم را پرده پوشی کن سخن چين ( جاسوس ) هرچند خود رابه صورت پند گويان جلوه دهد باز خيانت کار و فريب دهنده است و بايد برگزيده ترين افراد نزد تو وزيری باشد که سخن تلخ و ستايش نکردنش سبب دلتنگی و نا خرسندی تو شود بسيار با دانشمندان مذاکره و با راستگويان و درستکاران گفتگو کن ( در جمهوری اسلامی به زندان می اندازند ) نداری و نيازمندی مردم همانا زاييده ناپاکی و حرص و از فرمانداری است که چون به دوام قدرت و دولتشان اميدی ندارند و اموال و سرنوشت گذشتگان را نيز به خاطر می سپارند ، به اندوختن مال می پردازند . قسمتی از وقت خود را به نيازمندان و دادخواهان اختصاص بده سپس در آن هنگام درشتی و ناهمواری و آداب سخن ندانستن و گفتار نسنجيده را از آنان تحمل کن و اگر رعيت به تو گمان ستمگری بردند ز نگار بد گمانی را هرچه زودتر از سراچه ذهنشان بزدای جمهوری اسلامی راه را کوتاه کرده و به زندان و … می فرستند ) خداوند در روز رستاخيز چيزی را که ميان بندگان حکم می فرمايد درباره خون هايی است که ريخته اند از اين رو پايه های قدرت و نفوذ خود را با ريختن خون حرام استوار مکن زيرا خون ريزی پايه های قدرت را سست می نمايد . دوران قتل های زنجيره ای تمام شد دوران زندان هم که ما معلمين زنگش را به صدا درآورده ايم تمام شد بعد از اين چه خواهند کرد ؟ به وعده عمل نکردن نزد خدا و مردم سبب خشم و دشمنی است خداوند پاک فرموده : خداوند از اينکه چيزی بگوييد که انجام ندهيد سخت خشمگين می گردد .



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


آيه ۲ و ۳ صف در زندگی سياسی ام تلاش کرده ام آن اندازه حرف بزنم که بتوانم عمل کنم ) بيش از ۳۲ سال انقلاب گذشته و حرم سياسی تعريف نشده است وبرای به اصطلاح مجرمين سياسی هيئت منصفه در دادگاه تشکيل نمی شود و در زندان با قاتلين و مواد مخدر فروش ها و سارقين و متجاوزين به عنف و … نگهداری می شوند نمی دانم من چگونه مجرم هستم که مکرر همکاران فرهنگی و دانشجويان و دوستان هم فکری که هيچ وقت آنها را نديده ام با خانواده ام ملاقات و از آنها دلجويی می کنند . ما زندان را راحت تحمل می کنيم تا اين ابزار را از آنها بگيريم آلبرکامو نويسنده فرانسوی می گويد آنکس که آزادی تو را دزديد نانت را نيز خواهد دزديدچه گوارا انقلابی کوبايی – آرژانتينی حاکمان دنيا طلب را چقدر راحت به سخره می گيرد : مرد زندانی می خنديد شايد به زندانی بودن خويش شايد به آزادی ما راستی زندان کدام سوی ميله هاست مرد زندانی اگر آزاد نيست آزاده است .

به تاريخ ۰۶/۰۵/۸۸با وثيقه آزاد شدم بيست روز مهلت داشتم که به حکم دادگاه اعتراض کنم حکمی که هيچ وقت کتبی به من ندادند بلکه فقط شفاهی برايم خواندند ) به دو نفر وکيل که قبلا همکاران تهرانی معرفی کرده بودند مراجعه کرديم اگرچه با استقبال گرم آنها رو به رو شديم و گفتند تا ۵ روز ديگر به شما اطلاع می دهيم اما پس از ده روز بی خبری فهميديم که ترسيده اند که وکالت مرا به عهده بگيرند سپس به يک وکيل که با هم در نيروی انتظامی بازداشت بوديم مراجعه کردم ( که ظاهرا ايشان از دفتر کارش تظاهرات خيابانی را تماشا کرده و تعدادی از مردم هنگام فرار به داخل دفترش رفته بودند که هنگام مراجعه مأمورين همه را دستگير و همراه وکيل برده بودند ) ايشان قبول کرد و وکالت مرا به عهده گرفت ايشان هنگام مراجعه به دادگاه و بررسی پرونده ام توسط قاضی تهديد شده بود که تو خودت پرونده داری چطور وکالت خواستار را قبول می کنی بدينصورت او هم انصراف داد يک کارشناس حقوق که از طرف دفتر آقای مهندس موسوی می خواست برايم وکيل بگيرد توسط اطلاعات تهديد شده بود که به توچه که می خواهی برای خواستار وکيل بگيری ايجاد رعب و وحشت توسط نيروی امنيتی ) بالاخره همکاران فرهنگی وکيلی را پيدا کردند که اگرچه در ابتدا خوب برخورد می کرد اما زمانی که به دادگاه مراجعه کرد يکی به نعل می زد يکی به ميخ خيلی مرا نصيحت می کرد که خودت را کنار بکش و حتی همکارم را خواسته بود که چطور است برای تبرئه آقای خواستار او را ديوانه معرفی کنيم که شديدا اعتراض کردم و گفتم آخر شما که وکيلی من چه خلافی مرتکب شده ام که قانون آن را منع کرده است به هر صورت ايشان لايحه اش را ارائه داد که هنوز نمی دانم چه نوشته است پس از ۴۹ روز که آزاد بودم از اداره اطلاعات به خانه ام آمدند که برای اجرای حکم آمده ايم تعجب کردم ( آنها بايد کتبا حکم را به من يا وکيلم ابلاغ می کردند و می گفتند طی چه مدت خود را معرفی کنم در صورتی که بعد از اين خود را معرفی نمی کردم آنها حق داشتند مرا دستگير کنند ) ولی آنها مرا با خود بردندنمی دانم به کجا تلفن زدند گفتند اکنون دير است پس مرا تحويل بازداشتگاه نيروی انتظامی دادند روز ديگر مرا با دستبند به دادگاه انقلاب بردند و حکم را که دست نويس بود برايم خواندند که به دو سال زندان محکوم شده ام و بدونه اينکه دستبند را باز کنند با دست بسته از من امضا گرفند و همسرم خودش را به دادگاه رسانده بود قرار شد بعد از تايپ کردن حکم را به ايشان تحويل دهند و مرا که به زندان بردند اما همسرم هر زمان برای گرفتن حکم رفته بود گفته بودند شما می خواهيد حکم را چه کار کنيد می خواهيد به در و ديوار بزنيد يا می خواهيد حکم را به راديو و تلويزيون های خارجی بدهيد که از آن سوء استفاده کنند ( قاضی خوب است حکمی بدهد که نشود هيچ کس از آن سوء استفاده کند نه راديو و تلويزيون های خارج نه داخل ) پس حکم ظالمانه است که می ترسيد افکار عمومی داخل و خارج با خبر شوند … به هر صورت مرا تحويل زندان دادند روزهاييکه در نيروی انتظامی بازداشت بودم را جزو مدت زمان زندانم به حساب نياورده اند بودند.

پس از ورود به زندانمرا به بند قرنطينه سپس به بند ۵ سال ۱۰۲ که قاتلين و مواد مخدر فروش ها و سارقين در آن هستند منتقل کردند که آنجا داخل راه رو می خوابيديم بعد از تقريبادو هفته جهت بند مشاوره ۲ که نسبتا خوب است و معمولا از هرجا جهت بازديد می آيند اين بند را نشان می دهند ثبت نام کردم مسئولی که ثبت نام ميکرد گفت اگر سيگاری نيستيد صد درصد شامل حال شما می شود که گفتم من اهل سيگار نيستم ايشان اسمم را نوشت بعد از چند روز اسم همه را به جز من خواندند بعد از مدتی مرا به بند ۴ طبقه دوم منتقل کردند که بيشتر معتادان و سارقين هستند وفراموش نمی کنم که از ارتفاع يک متر تا زير سقف هميشه ابر غليظی از دود سيگار بود به خاطر دود سيگار مرتب سرفه می کردم به يکی از مسئولين گفتممن سيگاری نيستم و اين دود سيگار اينجا خيلی اذيتم می کند مرا به طبقه ۳ که مجرمين مالی در آن هستند و داخل اتاق سيگار نمی کشند ببريد ايشان قبول نکردند در بند ۱/۶تمام زندانيان ( نيروی انتظامی کادر بهداری . رفتار خوبی داشتند که همينجا از همه آنها تشکر می کنم اما سرپرست سابق بند آقای غ کينه ای عجيب نسبت به زندانيان سياسی داشت هر زمان به هر دليلی به بيرون زندان اعزام می شدم مثل بيمارستان يا پزشکی قانونی در حاليکه يکبار ما را لخت کرده و بازديد می کرد مجددا دستور بازرسی مرا می داد يا چنانچه مرا به بهداری زندان که مقابل بند ۱/۶ است می بردند مرا با يک مأمور همراه می کرد در غير اينصورت در برگشتن دستور می داد که مرا بازديد کنند . البته يک نوبت حفاظت اطلاعات نيز رفتار زننده ای با من داشت روز دوم ورود به زندان در بند قرنطينه معمولا کلاس توجيهی می گذارند در آن کلاس آقای احمدی گفت که به ازای هر سال زندان بايد يک ماه زندان باشيد و آن وقت تقاضای مرخصی کنيد يعنی کسی که به دو سال زندان محکوم شده بعد از دو ماه می تواند مرخصی برود به من نامه کتبی دادند که بعد از سه ماه يعنی ۲۶/۰۹/۸۸ می توانم مرخصی بروم اما زمانش که رسيد گفتند چون آقای خواستار از داخل زندان به تمام دوستان فرهنگيش در سراسر ايران تلفن زده استو همچنين زمانی که در منزلش سخنرانی آقای احمد قابل بوده وی از زندان به خانه تلفن زده و با همکاران فرهنگيش تلفنی صحبت کرده و در ضمن تلفن را هم رو ی آيفون گذاشه اند مرخصی نمی دهيم بعد از يک سال حفاظت اطلاعات زندان مرا خواست گفت شما از نظر ما می توانيد مرخصی برويد به شرط اينکه از بالا مانع نشوند خلاصه تا اين لحظه که بيش از ۲۱ ماه از زندانيم گذشته خوشبختانه به من مرخصی نداده اند نمی دانم اگر مرخصی می رفتم چه کار می توانستم انجام دهم که در زندان نتوانستم .

آقای قاضی القضات آقای وزير محترم اطلاعات من بلد نيستم التماس و چاپلوسی کنم بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ که من تقريبا سه ماهه بودم پدرم به خاطر حمايت از مصدق فراری بود در گهواره مسيح وار يادگرفتم که بايد آزاده زندگی کرد و آزاده مرد سن که بالا می رود با توجه به شرايط بد زندان های ايران که قرون وسطايی است انواع بيماريها به سراغ انسان می آيد و من مستثنی نيستم .

در ابتدای سال ۱۳۸۹ بر اثر پارگی شبکيه هر دو چشم متوجه شدم که به بيماری فشار خون مبتلا شده ام که با خوردن قرص فشار خون را کنترل کردم . بر اثر نداشتن فيبر در غذای زندان ( ميوه و سبزی ) احتياج به جراحی دستگاه گوارش پيدا کردم در عرض شش ماه زندان يک نوبت ميوه به زندانيان نداده ) جهت عمل جراحی با پابند و دستبند و لباس زندان به بيمارستان امام رضا اعزام شدم و در بيمارستان با همان پابندو دستبند مرا به اينطرف و آنطرف جهت آزمايش … می بردند و قرار شد ۰۳/۱۰/۸۹ مرا جراحی کنند که در آن روز وقتی مرا به اتاق عمل بردند کليد پا بند پيدا نشد عمل جراحی يک روز به تعويق افتاد بعد از عمل به هوش که می آمدم صدای مأمورين را می شنيدم که می گفتند پاهايش را ببنديد و به تخت قفل کنيد تاريخ ۰۵/۱۱/۸۹ در حاليکه ساعت ۸ دکتر مرا ويزيت کرد گفتندفردا هم بايد در بيمارستان باشيد اما ساعت ۱۱ نگهبان مأمورين گفتند شما را مرخص کرده اند مرا با آمبولانس به زندان منتقل کردند سخت ترين دوران زندگيم زمانی بود که مرا از اتاق بيمارستان به طرف آمبولانس می بردند همسرم به من با تأثر نگاه می کرد و من به او نگاه می کردم او به من لبخند می زد و من به او لبخند می زدم او به من روحيه می داد و من به او روحيه می دادم فکر می کرد آيا اشتباه کرده که با من ازدواج کرده و يا حاکمان خيلی بی رحم هستند که جواب ۶۰سال معلمی هر دويمانرا اين گونه می دهند .

آنقدر مرا با عجله بردند که لااقل دستورالعمل دکتر را نگرفتند و بدون هيچ گونه مدرکی از بيمارستان مرا به زندان بردند و با يک برگه عادی که درب ورودی زندان نوشتند مرا به بهدای زندان فرستادند در بهداری پزشک کشيک گفت چون امروز تعطيل است داروخانه هم تعطيل است و نمی شود به شما دارو داد از آن زمان سه ماه گذشت و من هنوز بهبودی ام را به دست نياورده ام . بعدا متوجه شدم چون همکاران و دانشجويان می خواستند در بيمارستان به عيادت من بيايند اطلاعات دستور داده که فورا مرا به زندان منتقل کنند در حاليکه مشابه عمل جراحی من به يک خانم بهايی ۲۰ روز مرخصی داده بودند . وزير اطلاعات می گويد ما تهاجمی عمل می کنيم .

من تجزيه و تحليل خواهم کرد که ايجاد رعب و وحشت است و به آن قلدری می گويند و اين گونه تهاجمی عمل کردن يک نوع خودکشی است .

چهار نوبت مرا به پزشکی قانونی اعزام کردند که پزشکی قانونی متعجب بود که چرا مرا به پزکشی قانونی می آورند از آن جمله نوبت اول برای اينکه شايد بتوانند مرا ديوانه جلوه دهند هنگاميکه با دکتر رو به رو شدم ضمن معرفی خودم نامه ای را که به رئيس قوه قضاييه در رابطه با مسائل و مشکلات زندان نوشته بودم به ايشان دادم نامه را مطالعه کرد و به من گفت همسر شما هست با ايشان صحبت کنم ؟ گفتم بله بعد همسرم گفت که دکتر سؤال کرد شما با هم مشکل نداريد گفتم نه . دکتر گفت اين نامه راگرچه همه آن حقيقت است ولی آدم عاقل جرئت نمی کند بنويسد به همسرم گفتم دکتر درست گفته بالاتر از عشق ديوانگی است و من ديوانه دموکراسی هستم چون نجات ملت ها در دموکراسی است .

خرداد ۸۹ بود که از طرف حفاظت اطلاعات و بازرسی زندان به اتاق ما آمدند و هر نوشته ای که داشتم با خودشان بردند و برنگرداندند . شيخ الهند در زندان انگليسی ها در هند صدها کتاب نوشت کسی مزاحمش نشد و جمله معروفی داردکه می گويد خدا را شکر که به مصيبت دچارم نه معصيت …

مردم ترکيه اگر ظلمی به آنها شود و قوه قضائيه پاسخگو نباشد به کميسيون حقوق بشر اروپا شکايت می کنند ما به کجا شکايت کنيم آيا مسئولين نمی دانند دموکراسی چيست ؟ نمونه هايی از اجرای قانون در کشورهای دارای دموکراسی می آورم تا بدانيد اگر نخورديم نان گندم اما ديديم دست مردم . پادشاه سوئد هنگام رفتن به فرودگاه چون سرعت ماشينش از حد معمول بيشتر بوده هنگام برگشتن از طريق راديو از ملتش عذر خواهی می کند . برادر صدر اعظم آلمان اسکيت چون در سن ۴۷ سالگی بيکار شده بود در کشور آلمان نتوانست کاری پيدا کند در کشور اسپانيا در يک شرکت گردشگری کار پيدا کرد . اين آلمان يعنی بزرگترين قدرت اقتصادی اروپا همان آلمانی است که با دموکراسی و اجرای قانون از ميان خرابه های آلمان هيتلری سر برآورد ديکتاتورها با حکومتشان می ميرند يا خودکشی می کنند يا به تبعيد می روند يا … گرچه در زمان حکومتشان قهرمان قهرمانانند .

پيامبر ( ص ) : الناس علی دين ملوکهم ( مردم بر دين حاکمانشان هستند در کشور انگليس فردی از چراغ قرمز عبور کرده بود توسط پيرزنی تحويل پليس می شود اگر حاکمان مجری قانون باشند مردم نيز قانون را اجرا می کنند می فهميم که انگليس که خاک ايران مساحت و کمتر از ما جمعيت دارد تا قبل از جنگ جهانی بر نصف دنيا حکومت می کرد و اکنون نيز جزو ۵ قدرت برتر دنياست ؟

در ۲۴ بهمن در خيابان عجبشير ( آذربايجان شرقی ) قدم می زدم که سنجاقی بر زمين افتاده بود برداشتم و مجددا انداختم چرا که در جمهوری اسلامی حتی يک سنجاق هم بايد به صاحبش برسد . در مهر ماه ۱۳۵۸ در روستای امير آباد بيرجند که از آقای علم نخست وزير دربار شاه مصادره شده بود دست دراز کردم که از زرشک باغ بخورم ولی دستم را برگرداندم و گفتم متعلق به ۳۵ ميليون نفر است و نخورم البته اکثرا همين رويه را داشتند ولی اکنون چه شده اگر به دستشان برسد شتر را با بارش می خورند اداره اطلاعات به صورت ضمنی اين پيام را به من داده است به همسرم گفته آقای خواستار دوست دارد اخبارش روی سايت برود من می گويم اگر اين کارهايی که می کنيد درست است که بايد خوشحال باشيد و ديگران شما را تحسين خواهند کردو اگر درست نيست پس اين ظلم ها را نکنيد …

همکاران و دوستانم رفته اند دفتر دادستان آقای دادستان گفته اند اگر خواستار آزاد شود و تنبيه نشده باشد مجدا او را می گيريم . در مثنوی مولوی آمده پادشاه تصميم گرفت دخترش را به صوفی دهد که هميشه در مسجد نماز می خواند دزدی فهميد و خود را به مسجد رساند و تمام وقت نماز خواند بعد از مدتی به سراغش رفتند پادشاه می خواهد دخترش را به تو بدهد دزد گفت نمی خواهم . تعجب کردند هرچقدر را اصرار کردند نپذيرفت پادشاه دستور داد او را به زور نزدش ببرند پادشاه پرسيدچرا دختر مرا نمی خواهی !!گفت آن زمان که دزد بودم دختر پادشاه را می خواستم اکنون خدا را پيدا کرده ام و دختر پادشاه را نمی خواهم منهم در زندان فهميده ام برای رسيدن به خدا بايد حق گفت و کسی که حق می گويدبايد از زندان عبور کند .

قرار بود که مسئولين زندان به من مرخصی دهند که با هزينه خود جراحی کنم و همسرم از بيمارستان نوبت گرفت و برای مرخصی هم اقدام کرده بود در آخرين لحظه مخالفت شد باز قرار بود بعد از جراحی مرخصی بدهند تا در خانه استراحت کنم همانطور که گفتم به خاطر اينکه دانشجويان و همکاران می خواستند به عيادت من بيايند فورا مرا به زندان برگرداندند . آقای وزير شما به اين می گوييداداره اطلاعات تهاجمی عمل می کند ؟ شما چه بدست آورديد عکسم با پابند و زنجيربه تخت بيمارستان در تمام دنيا پخش شده است . دانشجويان و همکاران در هر مناسبت از خانواده ام ديدن می کنند تلفن می زنند پيامک می زنند … و بدينوسيله از خانواده ام دلجويی می کنند من به اين همکاران و دانشجويان که گل سر سبد جامعه هستند افتخار می کنم شما هم از اينکه مرا در زندان داريد افتخار می کنيد . ؟؟! آقای وزير به تهاجمی عمل کردن شما می گويند ايجاد رعب و وحشت کردن با قلدری قانون را اجرا نکردن . نتيجه آن فاصله افتادن بين ملت و دولت می شود ملت احساس می کند کشورش توسط بيگانگان اشغال شده است چون اصولا اشغالگران هستند که قانون سرشان نمی شود و هر کاری دوست داشته باشند انجام می دهند .

پيامبر ( ص ) : حکومت با کفر باقی می ماند با ظلم باقی نمی ماند . آقای قاضی القضات آقای وزير اطلاعات باغ زندان جمهوری اسلامی از باغ زندان شاه رنگين تر است در باغ زندان شاه دانشجو ، معلم ، کارگر ، کاسب و روحانی و کشاورز بودند اکنون بر اينها مولوهای اهل سنت بهائيان و مداحان نيز اضافه شده به نظر شما عزت بهتر است يا قدرت چرا زندان عزت می آورد چون عزت پايه های قدرت های فاسد را از درون زندان به راحتی می لرزاند اگر زبانم را ببرند با دست خواهم نوشت زنده باد زندان تا برقراری دموکراسی و اگر دستانم را ببرند با مژه های چشمم خواهم نوشت زنده باد زندان تا برقراری دموکراسی و اگر چشمانم را کور کنند با پاهايم خواهم نوشت زنده باد زندان تا برقراری دموکراسی و اگر پاهايم را قطع کنند با آخرين ضربان قلبم که ندای معلمان است فرياد خواهم زد زنده باد زندان تا برقراری دموکراسی سعدی عليه الرحمه می گويد :

دوران بقا چو باد صحرا بگذشت تلخی و خوشی و زشت وز يبا بگذشت

پنداشت ستمگر که ستم بر ما کرد برگردن او بماند و بر ما بگذشت

در مفاهيم دينی ما مقام آزادگی مقامی والاتر و بالاتر از آزادی است در بند و يا حبس باشد روح در اهتزاز است و آفاق و انفس را در می نوردد آزادگان طول تاريخ کسانی بوده اند که از آزادی جسم خود گذشته اند تا روحشان اسير نباشد و يا مردمانشان رهايی و رستگاری يابند .

بند ۱/۶ زندان مرکزی مشهد – نماينده معلمان در کانون صنفی فرهنگيان خراسان

زنده باد زندان تا برقراری دموکراسی

بهار ۱۳۹۰ سيد هاشم خواستار


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016