گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان![]()
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
29 تیر» ماجرای اخراج هاله سحابی از دانشگاه و سفر به پاريس، سايت ۲۴23 تیر» چهلم سحابی ها در منزل مهندس سحابی، جرس 17 تیر» چهل روزِ ناباور: به ياد سحابی،عنصرِ وفادارِ عقلانیّتِ سياسیِ ايران، فرشته جمشيدی 25 خرداد» پيام احمد صدر حاج سيدجوادی به مناسبت درگذشت مهندس عزت الله سحابی و شهادت هاله سحابی و هدی صابر، ميزان خبر 18 خرداد» عمادالدين باقی: سحابی ها برای هميشه در ياد ها زنده خواهند بود، جرس
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! خداحافظ عزت سرزمين من، مهدی عربشاهی![]() سلام ای طلوع سحرگاه رفتن سياست برای من با "ايران فردا" آغاز شد. عجيب بود روزهايی که تازه شوق سياست و دغدغه آرمان های بزرگی چون آزادی و عدالت در وجود نوجوان من جوانه می زد با تو از راهی آشنا شدم که کمتر گمانش می رفت: سيمای جمهوری اسلامی ايران و برنامه ننگين هويت!! هويت را ساخته بودند تا به خيال خامشان تو را و بزرگانی ديگر چون تو را بدنام کنند. عجيب اما اين بود که برای بسياری از هم نسلان من همان برنامه و دروغ های هميشگی روزنه ای بود تا نام ترا بشنوند. برای آنها که سالهای درازی تو را سانسور کرده بودند تا هيچ کس نداند انقلابيون واقعی بهمن ۵۷ چه کسانی بودند، اين اشتباهی بزرگ بود. از همان روزها بود که بی تاب شناختن تو شدم. نزديک انتخابات رياست جمهوری سال ۷۶ بود که با ايران فردا آشنا شدم. هنوز مزه شيرين ورق زدن صفحات ايران فردا و شماره ویژه انتخابات را احساس می کنم. عزت الله سحابی، علی اکبر معين فر، ابراهيم يزدی، حبيب الله پيمان و ... نامهايی بود که می شنيدم. چهره های ممنوعه سياست ايران. اعضای شورای انقلاب و کابينه دولت موقت مهندس بازرگان. يادم هست که پيش از تاييد صلاحيت ها و در هياهوی خاتمی و ناطق وقتی در جمعی پرسش از کانديدای مطلوب برای رياست جمهوری بود نام تو را بردم. هرچند می دانستم که تو تاييد نخواهی شد. و اين آغاز سياست برای من بود. بعدها در قامت يک فعال دانشجويی بارها به دفتر ايران فردا (که حالا توقيف شده بود) آمدم. ميدان هفت تير، انتهای خيابان کناری مسجد الجواد، دفتر مهندس سحابی. مشتاق بوديم که حرفهای مردی را بشنويم که از روزهای تلخ کودتای مرداد ۳۲ برای ما می گفت. از تاسيس نهضت آزادی ايران و خفقان دهه ۴۰ و ۵۰ و سالها زندان. از روزهای پرشور انقلابی که با وعده آزادی و عدالت پيروز شد. از مجلس اول که هنوز شورای ملی بود و مقاومت جانانه بر سر حقوق ملت. از دهه ۶۰ و ۷۰ و باز هم زندان. و ما به چشم خود ديديم که انقلاب فرزندان خودش را خورد. داستان های جرج اورول برای ما نمايشی بود که بی هيچ کم و کاستی پرده به پرده جلوی چشمانمان اجرا می شد! شايد گاهی به شور جوانی يا با تحليلی متفاوت راه و مسيرمان اندکی جدا می شد، اما تو هميشه برای ما پدر بودی. تو بی هيچ اغراقی آنقدر پاک زيسته بودی که حتی دشمنانت هم به احترام تو کلاه از سر بر می داشتند. و تو امروز برای هميشه از کنار ما رفتی. مردی که ۶۰ سال برای آزادی، عدالت، دموکراسی و حقوق بشر صادقانه تلاش کرد. امروز آرزوی تو برآورده شد. تو که ديگر تحمل نداشتی تا آنچه را که بر جوانان سرزمينت در اين دو سال رفت را ببينی. صدای تو در گوش ماست: "تحمل حوادث و دردهايی که در اين نه ماهه بر اين سرزمين و فرزندانش رفته، برای من در اين سنين آخر عمر بسی سخت و ناگوار است". و تو از خدا خواستی تا يا اوضاع کشور را دگرگون کند و يا مرگ تو را برساند. و مثل هميشه بخت با ما يار نبود! مهدی عربشاهی Copyright: gooya.com 2016
|