چهارشنبه 11 خرداد 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"آه چه محنت ها که کشيدی ايران"، هاله سحابی "ايراندخت" برابری خواهی به محنت کشته شد! منصوره شجاعی، مدرسه فمينيستی

مدرسه فمينيستی : حدود صد سال پيش در تير ماه سال ۱۲۸۷ مجلس را به توپ بستند. و از آن تاريخ وطن دوستی ، دموکراسی جويی ، و برابری خواهی جرم شناخته شد.

حدود دوسال پيش در مرداد ماه سال ۱۳۸۸ مجلس را در مراسم تحليف بستند که سالگرد مشروطه را به تحليفی دروغين تاخت زنند. و مردم به ميدان بهارستان آمدند. در آن روز هاله سحابی ايراندخت برابری خواهی به ضربات باتوم ماموران انتظامی مجروح شد و سپس دستگير و به زندان اوين منتقل شد.

گروه "مادران صلح" ، "شورای فعالان ملی مذهبی " ، و جماعتی از زنان فعال خبر را پی گرفتند .... که حضور هاله درهريک از اين جريان ها ، حضوری موثر وبه ياد ماندنی بود.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


دوهفته بعد با قيد وثيقه تا برگزاری دادگاه آزاد شد. طبق روال در حلقه ای زنانه به ديدنی رفتيم. خانه اش ، يکی از ساختمان های دانشگاهی در حوالی گيشا ... بوی اصالت و کهنگی می داد و از زرق وبرق تازه به دوران رسيدگی اين سالها به جد دور بود خود با دامنی رنگارنگ و صورتی خندان و پيشانی ای که هنوز جای زخم باتوم برآن بود در کنار همسر و فرزندان اش در کار پذيرايی از ميهمانان بود و با دوستان به تناسب احوال سخن می گفت و به نوشين احمدی توصيه بچه دار شدن می کرد...!! نه انگار که از زندان آمده و نه انگار که در وطن کودتا زده و محنت کشيده به سر می برد و نه انگار که ميدان بهارستان در تسخير مهاجمان آزاديخواهی است ،نه... او به زندگی، به آيندگان ،به ادامه راه فکر می کرد وکلام اش کلام مهر و اميد بود و به همين سياق نيز از خاطرات زندان می گفت ... شيرين و ساده. عميق و صادق.... .

حکايت کرد که گويا ساعت ۹ شب در گوشه ای از سلول بند دويست و نه ، صدای الله اکبر شنيده و ابتدا به اين تصور که قراری است شبانه ميان ساکنان اين طرف ديوار اوين... او نيز با صدای بلند الله اکبر گفته و درمقابل اعتراض زندانبان و واداشتن او به رعايت سکوت سهمگين بند ۲۰۹ ، به سادگی گفته بود "مگر قرار نيست که ساعت ۹ همه الله اکبر بگويند"؟؟

خيلی قرار ها ی ديگر هم بود ... قرار بود کسانی در انتخابات پيروز شوند که دغدغه آزادی و برابری داشته باشند . قرار بود زنان ديگر نصف مردان نباشند . قرار بود دموکراسی و برابری و امنيت و رفاه به يک سان تقسيم شود .. قرار بود تو بمانی و زندگی با صفا و پرمهر ادامه يابد...

در پاييز ۱۳۸۹ برای گذراندن دوسال حکم اش به زندان فراخوانده شد . خودش نخواست که خبر خيلی پخش شود . فروتن بودو از ديرباز آشنای زندان و زندانی ... آرام رفت تا دوسال بماند به اين اميد که پيش از به سررسيدن دوران حبس ، عناد وستيزه جويی به پايان رسد ونسيم آزادی وبرابری درهای زندان را بگشايد.

مهندس سحابی بيمارتر شد.... به بهانه زمين خوردن هنگام وضوچشم بست که نبيند آنچه که بروطن ميرفت . چشم اش تاب ديدن نداشت .... مگر به ديدار دخترش که قاصد برابری بود و آزادی...

مسولين سرانجام سرکيسه شل کرده بودند... هاله موفق شد که بدون پذيرفتن شرط و شروط های غيرقانونی برای ديدن پدر اززندان مرخصی بگيرد... شنيديم که در اين مدت از کنار تخت پدر تکان نخورد و عهد به جا آورد و همواره با عيادت کنندگان پدر به شيرينی و نشاط سخن گفت. مادرِ صلح بود و دخترِوطن دوستی و همراهِ برابری خواهی ...پدر رفت ... واودر تدارک مراسم پدر. حتم در خفا ساک زندان را نيز مهيا می کرد ... دليل مرخصی را مرخص کرده بودند پس او نيز بايد به زندان برمی گشت...

عکس پدر را به دسته گلی آذين کرده در دست در صف جلو می رفت .... زنی از تبار آزادی خواهی و برابری جويی ... طلايه دار صف مبارزه ...سرمست از بودن در ميان مردمی که پياله برابری خواهی را ازخمخانه آزادی پر کرده بودند... تشنه نوشيدن جرعه ای از سبوی رهايی .... " جامی بده به ياد وطن ام سلامت ايران ۲"

وآنگاه نوشيدونوشانده شد...خروشيد چونان پيشينيانش و آيندگانش...آه ،که چه کردند زنان دراين صدسال در کنار مردان اشان از همراهی تا پيشروی از پشت سر بودن تا پشت سرگذاشتن... جلوداران صفوف خشونت پرهيزی ..طعمه های چرب ونرم دستگيری، زندانی ، جان باختگی، اعدام...مهاجرت و حاليا که در تشييع پيکربزرگان وطن نيز تشييع می شوند...

صدسال پيش مجلس را به توپ بستند ودوسال پيش مجلس را به تحليف .... امروز دوباره درحواشی بلوای ميدان بهارستان راه می روم... حالا ديگر همه را می بينم ...همه زنان اين سالها را ...زنان مرکز فرهنگی ،زنان ناشر، زنان هم انديشی، زنان اسفند، زنان منشور،زنان ملی مذهبی ، زنان کمپين ، مادران صلح ؛ مادران عزا ، زنان تغيير برای برابری ؛ زنان کانون ؛ زنان مدرسه،زنان لايحه....آی مينو! به جای اشک ريختن مراقب دختری که به دستت سپرده ام باش ... نرگس دوقلوهارابه که سپرده ؟؟ نسرين که زندان است... فيروزه صابرمگر به ملاقات برادر نرفته ...زهره با آن قلب مريض تنها نرود رفيق اش کجاست... ناهيد پسرش را با خودش ميبرد؟ طلعت با اوست ؟ مادر سهراب به کدام عزا گريه می کند؟ خداکند فخری سربه هوايی نکند ومراقب احترام با آن عصا و پادردش باشد...پروين هنوز نگران کتابخانه است...چه کسی عقب سيمين خانم ميرود ؟ جوان ترها دسته دسته از راه می رسندعاصی و غمگين ...بلواست يا عزا...

آی !...زنان اين سالها بياييد که تابوت بر زمين نماند... اين بار زنان تابوت کشی ميکنند... درميدان بهارستان اين شانه های خسته فقط برای بردوش گذاشتن تابوت هاله خم می شوند ... آی! زنان اين سالها ...امروزدرميدان بهارستان رو به سردری که شيران اش به خاک افتادند دوش به دوش هم تابوت هاله را تا به مجلس تسخير شده پيش می بريم .

۱و۲. تصنيف "ايران" سروده ملک الشعرای بهار


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016