جمعه 20 خرداد 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

میراث خمینی شعله حسد و کینه، به‌مناسبت مرگ خمینی (بخش دوم و پايانی)، محمد جعفری

[بخش نخست مقاله را با کليک اينجا بخوانيد]

کينه نسبت به کارتر

سئوال مهم اين است: در زمانی که ايران در گير جنگ با عراق بود و اسلحه و لوازم يدکی برايش از نان شب واجب تر بود و با وجودی که کارتر و دولت آمريکا به آقای خمينی و دولت ايران اطلاع داد که در ازاء ‏آزادی ‏گروگان ها، حاضر به پذيرش چهار شرط آقای خمينی است ۱۷ و حتی حاضر است به محض آزادی گروگان ها، اسلحه و لوازم ‏يدکی نظامی که ‏ايران قبلا ً خريده و پولش را پرداخت کرده است به ايران ارسال دارد. ۱۸ چرا آقای خمينی به جرگه حزب جمهوری اسلامی و دولت پيوسته و در نتيجه زير بار قرارداد خفت بار الجزاير رفت ؟‏
بر کسانی که از نزديک با َآقای خمينی حشر و نشر داشته و او را می شناختند، پوشيده نبود که وی انسانی است بسيار کينه جو و يکدنده ‏که ‏حاضر است قيصريه را به خاطر دستمالی به آتش بکشد و بعد هم بگويد: اين برای اسلام نعمت است يا تحريم اقتصادی و انزوای بين ‏المللی ‏نعمت است «چند وقت است که الان ما را حصر اقتصادی کردند مثلا ً ما کجايمان گير کرده است که حصر اقتصادی داده شود تا ‏گروگان ها به ‏دولت تسليم شوند ... اينهايی که وقتی اطرافشان ۱۰ تا ۱۵ تا نوکر هست می افتند تنبل می شوند و هيچ کاری از آنها برنمی ‏آمد. وقتی می ‏برندشان حبس خودش تو حبس کارهای خودش را می کند. برای اين که منزوی شده، ملتی که منزوی بشود می تواند ترقی ‏کند، مترقی می ‏شود ملتی که منزوی نيست نمی تواند بترقی راه خودش را برود ملت غيرمنزوی يعنی ملتی که اتکايش به ديگران هست ‏خوراکش را از ديگران ‏می گيرد، برقش هم از ديگران می گيرد، اتومبيلش همه از ديگران می گيرد. اين ملت تا آخربايد اسير باشد. تا ‏منزوی نشويد، نمی توانيد ‏مستقل بشويد از انزوا ما چه ترسی داريم .»‏۱۹ ‏
آقای خمينی نسبت به کارتر کينه پيدا کرده بود و بارها به عناوين مختلف کينه خود را نسبت به وی به زبان ظاهراً مبارزه ابراز می کرد. زيرا ‏وجود ‏کارتر برايش نقطه ضعفی تلقی می شد. چون کارتر با حربه حقوق بشر و فشار بر شاه موجب باز شدن فضای باز سياسی در کشور ‏گرديد و« ‏حداقل زمينه ای شد که انقلاب با سرعت و با خون ريزی کمتر به نتيجه برسد.» ۲۰ ‏
افزون بر اين، مذاکرات مستقيم و غير مستقيم آقای خمينی و نمايندگانش در پاريس و تهران و آمريکا با دولت ۲۱ آمريکا ‏ که حداقل ‏در اثر ‏آن به توافق و قرارمدارهايی با هم دست يافتند، ۲۲‏ ‏آقای خمينی از اين بيم داشت که اين روابط و قرارمدارها و مذاکرات با دولت کارتر در جامعه افشاء شود. چرا که اگر نه جزئيات بلکه ‏کليات آن را ‏به عرض وی می رساندند و با مجوز وی و يا نمايندگانش در شورای انقلاب مذاکرات انجام می شد و در اين ميان احتمالا ً ‏خط و خطوط خود را ‏نيز دنبال می کردند، اجازه گرفتن از اين جهت از آقای خمينی ضرورت داشت که اولا ً به نام رهبری مسائل دنبال ‏می شد و ثانيا ًدر صورت افشاء ‏شدن برای مذاکره و يا توافق کننده محملی به حساب می آمد که در غير اين صورت آنها از حيز انتقاع می ‏افتادند.‏
به همين علت وقتی دانشجويان پيرو خط امام با کپکپه و دبدبه و در بوق و کرنا گذاشتن مصاحبه های راديو تلويزيونی عليه نهضت آزادی، مهندس ‏بازرگان، ‏دکتر ميناچی و به اصطلاح افشاگری کردند، آنها از طريق روزنامه ها اعلام کردند که روابط با آمريکايی ها با اجازه شورای ‏انقلاب و آقای ‏خمينی بوده است و به هر دليل واهمه داشتند که مسائل و روابط را به تمامه و آشکارا برای جامعه عنوان کنند اما عنوان ‏کردند «که اگر امام ‏و رهبر عاليقدر انقلاب اسلامی مجازمان بدارند بزودی به جريانات قبل از انقلاب و تفسير و تحليل آنچه که در اين ‏سرزمين می گذرد و خطوطی ‏که دنبال می شود پرداخته و نتيجه را به عرض امت اسلامی وهمه پويندگان حقيقت خواهيم رساند و در آنجا ‏مسائل مربوط به عضويت افراد در ‏ارتباط و نحوه آن را روشن خواهيم کرد.» ۲۳‏‎ ‎ ‏ ‏
‏ با مطرح کردن همين اندازه ايماء و اشاره، مسئله تا حدودی خاتمه پيدا کرد. به هر حال در صورتی که کارتر مجددا ً به رياست جمهوری ‏‏آمريکا تکيه می زد، بيم آقای خمينی از افشاء شدن آنها به وسيله دستگاه کارتر، افزون می گشت. چون افشاء شدن آن برای قدرت فائقه ‏وی ‏نقطه ضعفی به حساب می آمد و از اين که همه چيز به يد قدرت آقای خمينی انجام پذيرفته بود خلل وارد می ساخت. لذا آقای خمينی حاضر ‏‏بود که همه چيز را فدا کند تا کارتر به رياست جمهوری نرسد. ثانيا ً برای آقای خمينی مهم بود، همچنانکه گفته بود شاه برود و رفت، حال ‏که ‏گفته بود کارتر به کار رياست جمهوری نمی خورد و بايد برود، اگر وی انتخاب نشود، صيت آوازه ی وی در عالم به صدا در خواهد آمد ‏و همه ‏جهان را در خواهد نورديد. با چنين تصورات ذهنی برايش مهم نبود که کشور چه چيزی از دست خواهد داد و با چه گروه و دسته ‏ای زد و بند ‏خواهد شد.
ثالثا ً از طريق گزارشات و تحليل های کارشناسان داخلی و بين المللی مسجل شده بود که انتخاب مجدد کارتر به آزادی به موقع گروگان ‏های ‏آمريکايی بستگی تام دارد .در آمريکا عنوان شده بود که نتيجه انتخابات رياست جمهوری آمريکا اين بار در تهران تعيين می ‏شود. تمام اين ‏شرايط آقای خمينی را آماده کرد که معامله با دسته ريگان و حزب جمهوری خواه را حداقل با ديده اغماض بنگرد و به ‏جرگه حزب جمهوری ‏اسلامی و دولت بپيوندد که با اين عمل هم به کارتر ناز شصتی نشان داده و وی را زمين زده و هم خلاء ضعف ‏قدرت خود را در رابطه با کارتر پر ‏کرده و هم ميزان محبوبيتش دربين توده ی ساده بالا رفته است که بله! هرچه آقا بگويند همان می شود و هم در ‏صورت لزوم می تواند ازهرکدام ‏ازکسانيکه با دسته ريگان به معامله دست زده اند در صورتی که ضرورت ايجاد کرد به سادگی تسويه ‏حساب کند.‏ کينه و حسادت و تنگ نظری آخوند ده (آقای خمينی)مانع از آن بود که درک کند که کشور در اثر اين کار چه خسا رتی عظيمی خواهد ديد

کينه و حسد نسبت به شريعتمداری

بعد از جريان ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و زندانی شدن آقای خمينی، نظر به اين که می خواستند وی را محاکمه کنند ۲۴ و طبق قانون اساسی آن ‏زمان ‏مراجع تقليد را نمی توانستند محاکمه کنند‏، حضرات آيات آقايان شريعتمداری، ميلانی، مرعشی نجفی و حاج شيخ محمد تقی آملی ۲۵ ‏طی ‏اطلاعيه ای مرجعيت آقای خمينی را تأييد کردند تا از محاکمه و اعدام ايشان جلوگيری کنند. ۲۶ ‎
آقای شريعتمداری در آن زمان از قدرتمند ترين مراجع بود و قبل از اين که مرجعيت آقای خمينی وسيله آقای شريعتمداری و ديگران تأييد ‏شود ‏حداقل جامعه و دولت وقت او را به مرجعيت نمی شناخت. در صورتی که آقای شريعتمداری قبل ازآن آيت الله العظمی بود. و از اين ‏نگاه وجود ‏آقای شريعتمداری برای آقای خمينی نقطه ضعفی محسوب می شد، بطوری که زير بار خط و ربط سياسی وی هم نمی ‏رفت و وی را به ‏لحاظ سياسی قبول نداشت. به اين علت بعد از اينکه قدرت به دست آقای خمينی افتاد در حذف وی لحظه ای از ‏پای نايستاد و حتی ‏نگذاشت که طبق وصيت آن مرحوم، وصی اش بروی نماز بخواند و در جای خود به خاک سپرده شود.‏
آقای منتظری جريان را اين طور توضيح می دهد «که يک روز آقای ری شهری وزير اطلاعات آمده بود انيجا گفت: من الان منزل آقای ‏‏گلپايگانی بودم و اين مطلب را به آقای گلپايگانی گفته ام به شما هم می گويم، آقای شريعتمداری همين دو سه روزه رفتنی است، مبادا ‏عکس ‏العملی از خودتان نشان بدهيد، در حقيقت آمده بود تهديد کند، من به او گفتم : بالاخره آقای شريعتمداری يک مرجع است که تعداد ‏زيادی از ‏ترکها به ايشان علاقه دارند، من اگر جای امام می بودم در صورتی که آقای شريعتمداری فوت می شد در مسجد اعظم يک فاتحه ‏برای او می ‏گذاشتم با اين کار مردم خوشحال می شدند و احساس می کردند مسئله شخصی در کار نيست، به نظر من فاتحه گرفتن برای ‏ايشان يک کار ‏عقلانی است. گفت اين نظر شما را به بالا بگويم ؟ گفتم : بگو، اين قضيه تمام شد، آقای ری شهری رفت، بعد هم آقای ‏شريعتمداری از دنيا ‏رفت جنازه او را شبانه آورده بودند آقای حاج رضا صدر خواسته بود بر او نماز بخواند نگذاشته بودند، بعد از چند ‏روزی من رفتم به جماران ‏ديدم آقای شيخ حسن صانعی و احمد آقا اين مطلب را دست گرفته اند که بله آقای منتظری می گويد امام برای ‏شريعتمداری فاتحه بگذارد، و اين ‏کار را مسخره می کردند، تا اين که يک شب که ما با امام جلسه داشتيم در آن جلسه همه مسئولين، آقای ‏هاشمی، آقای خامنه ای، آقای موسوی ‏اردبيلی، آقای موسوی نخست وزير و احمد آقا هم بودند. در ضمن صحبت ها، من اين مطلب را به ‏امام گفتم که چه اشکال داشت طبق وصيت ‏آقای شريعتمداری که به آقای صدر گفته بودند تو بر من نماز بخوان در آن نيمه شب اجازه می ‏دادند آقای صدر بر آقای شريعتمداری نماز بخواند‏، اين به کجای انقلاب لطمه می زد ؟ ولی حالا که نگذاشته اند آقای صدر همه اين ‏جريانات و جريان بازداشتش را در يک جزوه هفتاد هشتاد ‏صفحه ای نوشته است، خيلی هم محترمانه نوشته به کسی هم توهين نکرده ‏است، اما اين نوشته در تاريخ می ماند و بعد در آينده حضرتعالی را ‏محکوم می کنند، می گويند آقای خمينی نگذاشت به يک نفر مرجعی ‏که رقيبش بود نماز بخوانند من اين حرف را زدم، امام ناراحت شدند و ‏جمله تندی راجع به آقای شريعتمداری گفتند که من خيلی تعجب ‏کردم .‏»۲۷ ‏ ‏
مرحوم آيت الله گلپايگانی نيز راجع به جلوگيری از تشييع و احترامات لازم نسبت به جنازه آن مرحوم اعتراض کردند.‏ ۲۸ نظر به اينکه ‏آقای ‏شريعتمداری وصيت کرده بود که آقای صدر بروی نماز بخواند و به کفن و دفن وی بپردازد و اطلاعات آقای خمينی و ری شهری ‏شبانه او را با ‏بی احترامی، در محل نامناسبی دفن کردند و اجازه ندادند که جنازه وی تشييع شود.‏ آقای صدر ۲۹ نيز که يکی از اکابر ‏علمای قم و از خانواده ‏بسيار معروف و مشهور بود، شديدا ً به اين عمل اعتراض کرد، متعاقب آن چند روز بعد اطلاعات قم وی را ‏بازداشت و مورد بازجويی قرار ‏داد، وی نيز پس از آزادی، تمام جريان بازداشت و بازجويی هايش را که بسيار افشاء کننده بود ، در جزوه ‏ای که آقای منتظری از آن نام برده ‏منتشر کرد. جزوه به دست اينجانب نيز رسيد و آن را مطالعه کردم و نکاتی از آن را در حافظه دارم که ‏در جای مناسب ذکر خواهم کرد. ‏
کينه و ‏عداوت آقای خمينی نسبت به آقای شريعتمداری سابقه بس طولانی دارد و به سالی که آقای شريعتمداری هتل ارم قم را خريد و آن ‏را ‏مرکز دارالتبليغ قرار داد و برای حوزه علميه قم مديريت برقرارساخت برمی گردد. وی از آن روز کينه آقای شريعتمداری را بدل ‏گرفته بود و به طوری ‏که آقای شيخ عبدالله مبلغی که يکی از مدرسين قم و از نزديکان آيت الله نجفی مرعشی بود در گفتگويی با اينجانب در قم اظهار ‏داشت، ۳۰ در آن ‏زمان بنا شد من در رابطه با مسئله دارالتبليغ و مديريت حوزه، و برقراری امتحان با آقای خمينی صحبت کنم . خدمت ‏ايشان رسيدم و مسئله را با ‏وی مطرح کردم و اطلاعيه ای را که در مخالفت با مديريت حوزه، امتحان و دارالتبليغ نوشته بوديم به ايشان ‏دادم و پس از مطالعه آن اطلاعيه‏، وی در مورد آقای شريعتمداری گفت: فلانی، اگر روزی من قدرت پيدا کردم تک تک آجرهای دارالتبليغ ‏را بر سر آقای شريعتمداری خواهم زد ‏به طوری که پوست و استخوان و گوشت بدن وی در زير آنها ذره ذره از بين برود .‏
حقيقتا ً هم آنچه را گفته بود پس از رسيدن به قدرت بر سر وی آورد. ابتدا وی را خانه نشين و در محاصره دار و دسته ری شهری و ‏خلخالی ‏قرارداد. پس از آن رفت و آمد به منزل وی تحت کنترل شديد قرار گرفت و با درست کردن طوماری به وسيله مدرسين و مراجع يک ‏شبه تحت ‏فرمان، وی را به حساب خود از مرجعيت خلع کرد. به اين حد هم قناعت نکرد منقول است که دارو دسته ری شهری، صفيه اش ‏را پيش چشم وی ‏آورده و وی را تهديد کرده اند که اگر توبه نکنی با آنها فلان عمل انجام می شود. پيرمرد مريض ۹۰ ساله از ترس در مقابل ‏تلويزيون توبه کرد. ‏بعد از آن نيز نسبت به جنازه اش هتک حرمت کرده شبانه وی را در محل نامناسبی دفن کردند و حتی اجازه ندادند که ‏وصی وی بر جنازه اش ‏نماز بخواند و به کفن و دفن وی بپردازد .‏
‏‎
اعدام اميد نجف آبادی

سيدمهدی ميراشرافی - صاحب روزنامه آتش که يکی از سردمداران داخلی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است که با به راه انداختن چماق‌بدستان و تصرف راديو اعلام کرد که حکومت مصدق سقوط کرد ۳۱ و «سر دکتر فاطمی وزير خارجه دولت مصدق را من بريدم و گوش او در دست من است » ۳۲- که دوست کاشانی و بقائی و خمينی بود، وقتی تميد نجف آبادی او را در دادگاه انقلاب اصفهان محکوم به اعدام کرد و حکم را به اجرا گذاشت، کينه و خشم آقای خمينی را نسبت به خود بر انگيخت.
بعد از پيروزی انقلاب ميراشرافی را دستگير و او را زندانی کردند، امّا بلافاصله با سفارش دفتر آقای خمينی و قدوسی دادستان کل انقلاب و آقای بهشتی، آزاد گرديد و چون ميراشرافی ميدانست که در تعقيبش هستند برای حفظ امنيت و جان خود، در قم سکنا گزيد.
اميد نجف‌آبادی می گويد، وقتی به اصفهان آمدم (رئيس دادگاه انقلاب اسلامی اصفهان) و کار را در دادگاه شروع کردم « گفتم پرونده‌ها را بياوريد. ببينم از جمله پرونده‌هايی که آوردند ديدم، پرونده آقای ميراشرافی است. گفتم آقا اين شخص را چرا آزاد کرديد؟ چرا او را دادگاهی نکرديد که دادگاه روی اين شخص تصميم بگيرد؟ گفتند آقا يکی از افرادی که در رأس انقلابی‌ترين ارگانهای مملکتی است تلفن کرده به دادسرا و گفتند اگر آقای ميراشرافی را آزاد نکنيد به اندازه روزهائی که ايشان در زندان بوده است من دادستان را زندانی خواهم کرد » ۳۳
اميد می گويد: "اين شخص يک پرونده چند هزار برگی داشت. چه جنايت‌هايی که نکرده بود. او تعداد زيادی شاکی خصوصی داشت، بعضی از شاکيان اين شخص از سال ۱۳۲۷ دنبال شکايت خود بودند و دستشان بجايی نمی‌رسيد وقتی سؤال کردم که اين شخص چرا دستگير نمی‌شود، در پاسخ گفته می‌شد به توصيه آقای قدوسی دادستان کل ايشان آزاد شده‌اند. من مجموعاً مدت ۸۰ روز اصفهان بودم که ۴۰ روز وقتم صرف دستگيری ميراشرافی شد. تا اينکه او را در قم دستگير و به اصفهان منتقل گرديد... ايشان چنان به آزادی خود اطمينان داشت که روز اول در مقابل اينهمه تماشاچی، دادگاه را به مسخره گرفت. جلسه دوم که تشکيل شد، متوجه شد که مسئله جدی است. او کمی احساس خطر کرده در بين جلسه دوم و سوم بود که آقای رسولی محلاتی از دفتر امام تلفن کرد و گفت هر چه زودتر به قم بيا. من به ايشان گفتم کجای دنيا رسم است که يک قاضی را وسط محاکمه خلع کنند آنهم بدون دليل ايشان دو ساعت پس از مکالمه مجدداً زنگ زد پس از اتمام اين جلسه دادگاه به قم بيا در پاسخ گفتم، مگر من مسخره هستم. اسلام استقلال قضايی را تضمين کرده همه کشورها هم که از آزادی دموکراسی بهره‌ای دارند قضات آن کشورها هم استقلال کامل دارند. مگر اينکه يک دادگاه ويژه‌ای تشکيل شود و به کار آن قاضی رسيدگی کند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


حالا شما با در اختيار داشتن راديو تلويزيون برداريد و اعلام کنيد که مرا اخراج کرده‌ايد. جلسه سوم را تشکيل داديم و حکم چند صفحه‌ای صادر کردم که به موجب حکم وی به اعدام محکوم شد. ۳۴ موقعی که حکم ماشين می‌شد، ميراشرافی از زندان به من پيغام داد قصد دارد با من ملاقات کند. وی پس از تماس با من گفت قصد دارد با تهران تماس بگيرد من اين اجازه را به او دادم. ايشان ساعت ۱۱ صبح مرا ديد، و قرار بود ساعت ۱ بعد از ظهر حکم اجرا شود.
"ظهر من به منزل يکی از آشنايانم رفتم، که تلفنی به من اطلاع دادند که امام خمينی با خط خودش نوشته به قدوسی بگوئيد بقرار مذکور ميراشرافی بر حسب حکم عفو مشمول است. آقای اميد او را بی‌جهت احضار کرده است. ولی حکم اجراء شده بود.
در هر حال، بعد از دستگيری مجدد آقای ميراشرافی از دفتر امام و قدوسی و بهشتی تلفن شده بود و بالاخره آقای رسولی محلاتی مسئول دفتر آقای خمينی در حين دادگاه تلفن کرده و گفت فوری برود قم و حتی آقای خمينی با خط خودش نوشته بود که ميراشرافی بر حسب حکم عفو، مشمول عفو قرار گرفته است و آقای ميراشرافی، خود در دادگاه به آقای اميد گفت: «اساساً امام مرا مورد عفو قرار دادند چطور حالا بايستی محاکمه شوم. ۳۵
هنگامی که در روز ۲۱ آذر حکم اعدام ميراشرافی به اجراء درآمد، «حاکم شرع دادگاه انقلاب (يعنی اميد نجف‌آبادی. ن) نيز در پی آن همراه صدها نفر از مردم اصفهان به قم رفت.۳۶
وی می گويد: «ولی چه بگويم که چه دستهايی در اين مملکت هنوز هست. ما را تهديد کردند. تهديد به تعطيل دادرسی کردند. ما را تهديد کردند که اگر ميراشرافی آزاد نشود، خود شما را ترور می‌کنيم. توبيخ می‌کنيم ولی باز هم مقاومت کرديم. » ۳۷
آقای نجف‌آبادی در مجلس خبرگان و در دفتر آيت‌الله منتظری و با حضور آشيخ حسن ابراهيمی و آقای علی اميرحسينی و اينجانب محمد جعفری و چند نفر ديگر در همان سال ۵۸ جريان اعدام ميراشرافی را برای ما چنين نقل کرد:
" هنگاميکه ميراشرافی را دستگير و او را بازجوئی کردم بمن گفت: تو هيچ کاری نمی‏توانی بکنی. به او گفتم که ترا اعدام می‏کنم. در جواب گفت: يقين بدان اگر مرا اعدام کنی، خودت بدتر از آن خواهی ديد. آقای اميد چنين ادامه داد: بعد از دستگيری وی، سيل تلفنها و سفارشها و توصيه ها نسبت به وی شروع شد و من به هيچکدام از آنها توجهی نکردم. تا اينکه امام خمينی وارد کار شد و من اطلاع حاصل کردم که پيکی از طرف آقای خمينی بهمراه نامه آقا که امر کرده‏اند فوری ميراشرافی را رها کنم به اصفهان آمده است. من قبل از اينکه پيک برسد و نامه آقای خمينی را بدست من بدهد، فورا او را احضار کردم و دستور اعدام را صادر و وی را اعدام کردم. يکی دو ساعت از اعدام وی گذشته بود که پيک رسيد و نامه را بدستم داد. نامه را روی چشم گذاشتم و باز کردم. مضمون نامه اين بود که ميراشرافی را رها کن و هرکاری داری زمين بگذار و فوری بيا پيش من. سپس به پيک گفتم متأسفانه کمی شما دير رسيده‏ايد و قبلا وی اعدام شده است و من خبر نداشتم که امام از اعدام وی ناراضی است و بلافاصله در تهران خدمت آقا رسيدم. وقتی آقا را ملاقات کردم با يک نگاه خيره کننده‏ای گفت: ميراشرافی را اعدام کردی؟!
مدتی بعد همانطوريکه مير اشرافی به اميد نجف آبای گفته بود که اگر مرا اعدام کنی، اعدام می شوی! در وقايع سيدمهدی هاشمی وی را دستگير و به اتهام لواط رو را اعدام کردند. در کتاب خاطرات سياسی ری شهری۳۸ چنين آمده است: فتح اللَّه اميد نجف آبادی، همکاری با مهدی هاشمی، مسائل شديد خلاف اخلاق ۳۹ ، اعدام تاريخ ۶۷/۸/۱۶. يکی از طرفداران سيد مهدی و اميد، بعداز اعدام وی و مطلع شدن از عنوان لواط برای او بسيار ناراحت بود و می‏گفت: من از اينان متحيرم که چطور از نظر فقهی احراز کرده‏اند که او لواط کرده است. مگر نه اينکه چهار شاهد عادل بايد شهادت بدهند که اين عمل واقع شده و وقوع آنرا با تعبير معروف ردکردن نخ ثابت کرده باشند و يا خود مشاهده کرده‏اند. معلوم می‏شود که اينان عادل نبوده‏اند، چون اگر عادل بودند چگونه می‏توانستند به درون خانه ها بروند و وقوع اين عمل شنيع را مشاهده کنند." ۴۰
اما چون اميد نجف آبادی، مير اشرافی را اعدام کرد و حتی به نامه و سفارشهای آقای خمينی مبنی بر آزادی و عفو وی توجه نکرد، همانطور که خودش گفت:« وقتی آقا را ملاقات کردم با يک نگاه خيره کننده‏ای گفت: ميراشرافی را اعدام کردی؟!» آقای خمينی کينه وی را به دل گرفت و چون ممکن نبود که آشکارا بگويند، به خاطر اعدام مير اشرافی او را اعدام کردند، ويرا در جريان سيد مهدی هاشمی به اتهام لواط و مسئله همکاری با سيد مهدی اعدام کردند. اما حقيقت اين است که به خاطرکينه ای که آقای خمينی از اعدام ميراشرافی از وی بدل داشت و افشای مسئله مک فارلين او را اعدام کردند. هنوز هم افرادی زيادی هستند که طعمه کينه و حسد آقای خمينی قرار گرفته اند که برای طولانی نشدن مقاله، آن را به وقت ديگری موکول می کنم.
کينه و حسادتِ قدرتمدار و انحصارگر، نسبت به کسی که در جامعه جا و موقعيتی دارد به خاطر ترسی که از وی دارد که نکند خدای ناکرده وی جايش را بگيرد هر لحظه در جان و روانش شعله می کشد و برای اطفای شعله ای که او را آزار می دهد،کمر به نابوديش می بندد.
به همين علت آقای خامنه ای که تا پيروزی انقلاب روضه خوانی بود که دروس پايه ای حوزه را هم به پايان نرسانده و به درس خارج نرسيده بود، فاقد صلاحيت رهبری کشور بود زيرا طبق همين نظريه ولايت فقيه، رهبری به فقيه مرجع تقليد تعلق می گيرد و چون وی فاقد چنان رتبه و علمی بود وبا توطئه آقايان احمد خمينی و هاشمی رفسنجانی او را بر کرسی رهبری سوار کردند، کينه و حسادتش نسبت به آيت الالله منتظری شعله کشيد. چون او عليرغم کنار گذاشتنش با توطئه، آقای خمينی در موردش گفته بود: « شمابرج اسلام هستيد» يا «فقيه عاليقدر» و حتی آقای خامنه ای در زمان رياست جمهوريش قبل از اينکه با توطئه سوار کرسی رهبری شود، در تاريخ ۲۳/۱۱/۶۷، در لوح تقديری به مناسبت انتشار «دراسات فی ولايه الفقيه »،آقای منتظری را آيت الله العظمی خطاب کرده است. اما وقتی رهبر شد، امر بر خودش هم مشتبه شده ولذا کوشش کرد که کرسی مرجعيت را هم قبضه. مرحوم منتظری می گويد: « وقتی ديدم که آقايان دارند مرجعيت آقای خامنه ای را مطرح می کنند و به يک شکلی با حثيت مرجعيت و مراجع بازی می کنند؛ آقای هاشمی هم در سخنرانی خود گفت: تمام مراجع بايد مطيع رهبری باشند و چون می دانستند که آقای خامنه ای در عِداد مراجع نيست می خواستند با استفاده از قدرت سياسی ايشان را به عنوان مرجع اعلا و منحصر به فرد معرفی کنند» ۴۱ وی در پيامی در تاريخ ۲۱/۴/۷۳، به آقای خامنه ای گفت: «هر چند ايادی شما تلاش کنند جنابعالی اثباتاً موقعيت علمی مرحوم امام را پيدا نمی کنيد،...مصلحت حوزه ها و جنابعالی است که دفتر شما رسماً اعلام کند: چون ايشان کارشان زياد است و وظيفۀ ادارۀ کشور را به دوش دارند از جواب دادن به مسائل شرعی معذورند» ۴۲ در آن وضعيت آقای خامنه ای وآقای هاشمی رفسنجانی و سايرايادی آن روزيشان صلاح نديدند و در نتيجه رسماً اعلام شد که آقای خامنه ای « رهبر شيعيان خارج از کشور» است. ۴۳ کينه و حسد وی نسبت به مرحوم منتظری شدت پيدا کرد. مرحوم منتظری در تاريخ ۲۳ آبان۱۳۷۶، در سخنان خود به شدت به ولايت خود کامه حمله کرد و گفت«در رأس کشور بايد فقيه جامع الشرايط باشد و نظارت کند...آقايان تا چيزی می شود به ما می گويند ضد ولايت فقيه، ضد ولايت فقيه! خدا پدرت را بيامرزد، اصلاً ولايت فقيه را ما گفتيم، ما علم کرديم، ما کتاب در باره اش نوشتيم، حلا ما شديم ضد ولايت فقيه!..خجالت بکشيد اينه چه کارهائی است ؟!!» ۴۴. بعد ار اين واقعه برای بار دوم به منزل و حسنيه منتظری به قصد کشت آن مرحوم حمله کردند ولی وقتی موفق بردن و يا کشتنش نشدند، يک هفته بعد يعنی ۲۸/۸/۷۷، شورای امنيت ملی به رياستِ رئيس جمهورر خاتمی ۴۵ در پی اين مصوبه ای، آقای منتظری بيش از ۵ سال در خانه خود حبس گرديد. آقای خامنه ای که وجود منتظری را نفی خود تلقی می کرد، کينه و حسدی را که از ولی فقيه اول به ارث برده بود و عارضه هر ديکتاتور و انحصارگری است، در همه عرصه ها و حتی نسبت به تشييع جنازه و مانع مجلس ختم و چهلم وی شدن از خود ظاهر ساخت.

نتيجه

کينه و حسد دو همزادی هستند که در دامن هر قدرت طلب و انحصار گری وجود دارد و شعله های آتش آن اگر بتواند هر کسی را که در مقابل و يا خطر برای قدرت خود احساس کند، خواهد سوزاند. اين منش و کنش آقای خمينی به آقای خامنه ای هم منتقل شده است. چرا مأموران اطلاعاتيش احمد خمينی کسی که در به کرسی رهبری ايران نشاندنش نقش مهمی بازی کرد را کشت؟ وی و هاشمی رفسنجانی روضه خوانی که خوب صحبت می کرد و خطابه می خواند را با دروغ و تقلب، - احتمالاً اولی به خاطر اينکه آينده رهبری مال خودش بشود و دومی به اين منظور که چرخ اداره کشور بنام ولايت فقيه نظير دوران خمينی در دست خود داشته باشد باشد - بر کرسی رهبری نشاندند. آقای خامنه ای هم برای اينکه خدای ناکرده «راز مگو» فاش نشود، مأموران اطلاعاتيش اولی را فيزيکی از بين بردند، و هاشمی را هم چنان به ذلت کشاند که جز مجيز گوئی از وی راه ديگری به خيال خودش برايش باقی نمانده است. وی علاوه بر کشتن و ترور کردن آزادی خواهان بنام نظير فروهر ها، و ديگران، حتی در ربطه با مردگان نيز همان روش آقای خمينی را بکار می برد. و تا اين تاريخ تقريباً همان عملی را که خمينی نسبت به جنازه مرحوم شريعتمداری انجام داد، وی نسبت به مرحوم عزت الله سحابی کرد و بدتر از آن مآموران گوش بفرمانش به مثابه ولايت مطلقۀ فقيه و به نيابت از ايشان هاله دختر سحابی را در تشييع جنازه پدر به هيچ جرمی به قتل رساندند و جنازه اش را هم با قدرت مأموران ولايت فقيه شبانه غريبانه و مظلومانمه به خاک سپرده شد «بای ذنبٍ قتلت» و صدای رهبر هم در نيامد و با اين عمل رضايت خودش را از اين جايت ابراز داشت.

محمد جعفری

[بازگشت به بخش نخست مقاله]


يادداشتها و نمايه:

۱- ن. گ .ب. کتاب:گروگان گيری و جانشينان انقلاب، از محمد جعفری، صص۱۰۱،۱۱۴، ۱۳۹-۱۳۸.
۲- پاريس و تحول انقلاب از آزادی به استداد،محمد جعفری، انتشارات برزاوند ۱۳۸۳، ص ۳۱۳.
۳- پاريس و تحول انقلاب از آزادی به استداد،محمد جعفری، ص ۳۱۳ ؛ به نقل از صحيفه نور، جلد سوم، ص ۲۵.
۴- همان مدرک، ص ۳۱۳؛ به نقل از صحيفه نور، جلد چهارم، ص ۱۰۸.
۵- همان مدرک، ص ۳۱۴؛ به نقل از صحيفه نور، ص ۲۷۲.
۶- همان مدرک ؛ به نقل صحيفه نور، ج ۶، ص ۲۵۸.
۷- همان مدرک، ص ۳۱۴؛ به نقل صحيفه نور، جلد ۱۲، ص ۲۵۶.
۸- تقابل دو خط يا کودتای خرداد ۱۳۶۰، ص ۱۳۶. کسانی‌که مايل به تحقيق کامل وقائعی که موجب کشته شدن، دستفروش سيدمحمد حسينی و عکس‌العمل مردم قم و آيت‌الله بروجردی گرديد، می‌توانند به کتاب وزين «نيروهای مذهبی بر بستر حرکت نهضت ملّی» تأليف علی راهنما، چاپ اوّل ۱۳۸۴، فصل بيست و هشتم، قم در تب و تاب ماجرای روحانی سرخ، ص ۷۶۷ ـ ۷۳۱ مراجعه کنند.
۹- تقابل دو خط يا کودتای خرداد ۱۳۶۰، ص ۳۹۰، به نقل صحيفه نور، جلد ۱۵، ص۱۵.
۱۰- همان سند، به نقل از تلقی فاشيستی از دين و حکومت، اکبر گنجی، چاپ اول پنجم ۱۳۷۹، ص ۱۴۸.
۱۱- تلقی فاشيستی از دين و حکومت، اکبر گنجی، چاپ اول پنجم ۱۳۷۹، ص ۱۴۷و ۱۴۸.
۱۲- تقابل دو خط يا کودتای خرداد ۱۳۶۰، ص ۱۳۰؛ به نقل از بررسی و تحليل نهضت امام خمينی، حميد روحانی (زيارتی)، جلد اوّل، ص ۹۶.
۱۳- همان مدرک، ص ۱۳۰.
۱۴- خاطرات دکتر مهدی حائری، طرح تاريخ شفاهی ايران مرکز مطالعات خاورميانه دانشگاه هاروارد، ص ۵۲.
۱۵- تقابل دو خط يا کودتای خرداد ۱۳۶۰، ص ۳۱۹.
۱۶- اينجانب شخصا ً آن مصاحبه را در اطلاعات مطالعه کرده ام و نکات مختلف و مهم آن را به خاطر سپرده ام، اما نظر به اين که ‏فعلا ً دستم از ‏آن سند کوتاه است، نمی توانم آدرس دقيق آن را به خواننده ارائه دهم.‏ ‏‎ ‎
۱۷- گروگان گيری و جانشينان انقلاب، از محمد جعفری، ص۲۱۴و۲۱۵؛ به نقل از کيهان ۱و۱۱آبان ۵۹.
۱۸- همان مدرک، ص ۲۲۰و۲۲۴؛ به نقل از کيهان ۱۹آذر و ۱و۸ آبان ۵۹.
۱۹- همان مدرک، ص ۲۴۱؛ به نقل از کيهان، سه شنبه ۱۳ آبان ۵۹، شماره۱۱۱۳۴، ص ۱۵.
۲۰- همان مدرک،ص ۲۱۵، به نقل از خاطرات آيت الله منتظری، چاپ انتشارات انقلاب اسلامی، ص۲۲۳.
۲۱- همان مدرک، بخش فهرست مذاکرات و ديدارها، ص ۱۷۱و تاريخ بيست و پنج ساله ايران از سرهنگ غلامرضا نجاتی، جلد دوم ‏،ص ‏‏۲۷۹-۲۸۳ و پاريس و تحول انقلاب ايران از آزادی به استبداد، از محمد جعفری، ص ۲۵۴- ۲۵۸و ۲۴۲-۲۴۴و ....‏ ‏‎ ‎
‏ ۲۲- همان مدرک، فصل نيروی جانشين انقلاب، ص ۲-۳ و...‏ ‏‎ ‎
۲۳- همان مدرک، ص۲۲۴؛ به نقل از اطلاعات، پنجشنبه ۶ ديماه ۱۳۵۸، شماره ۱۶۰۳۷، ص ۱۲‏‎ .
۲۴- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی ، فوريه ۲۰۰۱، ص ۱۰‏ ‏‎ ‎
‏ ۲۵- همان سند‏ ‏‎ ‎
‏ ۲۶- همان سند‏ ‏‎ ‎
‏۲۷-همان سند ، ص ۲۳۲‏ ‏‎ ‎
‏ ۲۸- همان سند ، نامه اعتراض آقای گلپايگانی به آقای خمينی بدين شرح است:
‏«طهران - جماران، حضرت مستطاب آيت الله آقای خمينی دامت برکاته ‏
با ابلاغ سلام مزيد توفيقات را مسئلت دارم . ‏
آنچه بين حضرتعالی و آيت الله شريعتمداری طاب ثراه واقع شده، حکومت واقعی با خداوند متعال و ظاهر هم با تاريخ می باشد. اميد است ‏مصداق ‏آيه کريمه «و نزعناما فی صدورهم من غل اخوانا علی سرور متقابلين» بشويد فعلا ً که خبر تاسف انگيز رحلت ايشان منتشر شده ‏است لازم دانستم ‏ضمن ابراز نگرانی و تسليت از جريان تجهيز که بدون تشيع و احترامات لازمه و تدفين مخفيانه در محل غير مناسب ‏واقع شده ابراز تأسف شديد ‏نمايم. انتظار دارم اکنون هم در حد ممکن اهانت هايی را که به ايشان و مقام مرجعيت شده است شخصا ً تدارک ‏فرمائيد .اعلا کلمه اسلام و ‏مسلمين را از خداوند مسئلت دارم . و السلام عليکم و رحمه الله و برکاته
‏۲۴ رجب ۱۴۰۶ گلپايگانی» همان سند ‏‎ ‎
‏ ۲۹- آقای رضا صدر، امام مسجد امام حسين واقع در ميدان امام حسين (فوزيه) تهران و برادر امام موسی صدر ‏ است ‏‎
‏ ۳۰- گفتگوی اينجانب با آقای حجت الاسلام عبدالله مبلغی در قم و در منزل ايشان در سال ۱۳۶۷، بعد از اينکه از زندان ولايت فقيه آزاد شده بودم، ‏انجام ‏پذيرفت.‏
۳۱-تقابل دو خط يا کودتای خرداد ۱۳۶۰، محمد جعفری، ص ۱۳۷؛ به نقل از کيهان، چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۳۵۸، شماره ۱۰۸۷۸، ص ۹ ميراشرافی به شرکت در کودتای ۲۸ مرداد اعتراف کرد.
۳۲- همان مدرک؛ به نقل از کيهان، يکشنبه ۱۸ آذر ۵۸، شماره ۱۰۸۷۵، ص اول.
۳۳- همان مدرک،ص ۱۳۷و۱۳۸؛ به نقل ازکيهان، پنجشنبه ۲۲ اذر ۵۸، شماره ۱۰۸۷۹، ص ۱۱.
۳۴- همان مدرک،ص ۱۳۹؛ به نقل کيهان، پنجشنبه ۲۲ آذر ۵۸، شماره ۱۰۸۷۹، ص ۱۱.
۳۵- همان مدرک،ص ۱۴۰؛ کسانی که مايلند جريان کامل دادگاه ميراشرافی را تا جائی‌که در جرايد آمده است مطالعه کنند، آنها را به کيهان يکشنبه ۱۸، ۱۹، ۲۰، ۲۱و ۲۲ آذر ۱۳۵۸ ارجاع می‌دهم.
۳۶- همان مدرک،ص ۱۳۸؛ به نقل کيهان، پنجشنبه ۲۲ آذر ۵۸، شماره ۱۰۸۷۹، ص ۱۱.
۳۷-همان مدرک.
۳۸- خاطرات سياسی ری شهری، باب سوم، ص او۲.
۳۹- و منظور از مسائل شديد اخلاقی، بر اساس محتويات پرونده، لواط است.
۴۰- اوين، جلد دوم، جامعه‌شناس زندانی و زندانبان، محمد جعفری، ص ۱۱۵ـ ۱۱۴.
۴۱- خاطرات آيت الله منتظری، چاپ انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه۲۰۰۱، ص ۳۶۲.
۴۲- همان مدرک، ص ۳۶۳.
۴۳- اين مطلب از روی حافظه آمده است و برای جمله دقيق بايد به اسناد آن دوران مراجعه شود.
۴۴- خاطرات آيت الله منتظری، چاپ انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه۲۰۰۱، ص۶۶۶.
۴۵- بنا به گفته آقای اکبر اعلمی که در آن زمان وکيل مجلس بود، در تاريخ ۳۰/۲/۱۳۹۰ ، ترکيب شورای عالی امنيت ملی به رياست سيدمحمد خاتمی(رئيس جمهور وقت) است و با ترکيب اعضای دارای حق رای اين شورا به اسامی آقايان: علی اکبر ناطق نوری(رئيس وقت مجلس)، محمد يزدی(رئيس وقت قوه قضائيه)، کمال خرازی(وزير امور خارجه وقت)، دری نجف آبادی(وزير وقت اطلاعات)، عبدالله نوری(وزير وقت کشور)، محمد علی نجفی(رئيس وقت سازمان امور برنامه و بودجه)، حسن فيروز آبادی(رييس ستاد فرماندهی کل نيروهای مسلح) و همچنين حسن روحانی(دبير وقت شورا) و علی لاريجانی(رئيس کنونی مجلس که پس از فوت سيداحمد خمينی جانشين او شده بود) به عنوان دو نماينده منتخب رهبری .


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016