دوشنبه 23 خرداد 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

رنج‌های ۲۲ خرداد: سووشون فيروزه صابر و مرگ هاله سحابی، متن سخنرانی منصوره شجاعی در برلين، مدرسه فمينيستی

منصوره شجاعی
اگر امروز می‌بينيم که کسانی از نحله‌های فکری متفاوت و تعلق‌های گوناگون يک‌صدا به کشته شدن هاله اعتراض می‌کنند اين نه تنها به‌خاطر نحوه‌ی کشته شدن او بلکه به‌خاطر جوهره‌ی دموکراسی حاکم بر فرهنگ و گفتار و کردار او بود ... هاله سمبل و نماد پيوند ميان برابری‌خواهی و دموکراسی‌طلبی بود . هرچند که در حلقه‌ی مردان سياست پرورده شد اما جنس دموکراسی‌خواهی او از جنس مردانه‌ی سياست متفاوت بود

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


مدرسه فمينيستی: امسال سالگرد «روز» تاريخ ساز ۲۲ خرداد را در حالی پاس می داريم که حوادث جانگداز و اندوه باری را پشت سر گذاشتيم. مهم نيست که برخی از فعالان مدنی ايران دومين سالگرد ۲۲ خرداد را پاس می دارند و ما در جنبش زنان به واسطه تجمع تاريخی زنان در سال ۱۳۸۴ و ۱۳۸۵ ششمين سالگرد اش را گرامی داشته ايم، اما آن چه مهم و ماندگار است اين که روز ۲۲ خرداد در حال حاضر به عنوان روزی سرنوشت ساز و تشخص يافته، در تاريخ مبارزات دموکراتيک مردم ايران تثبيت شده و منشاء اثر در بخشی از افکار عمومی جامعه ماست.

سالگرد ۲۲ خرداد امسال اما، برای ما کنشگران جنبش زنان مملو از درد و اندوه بود، اندوه از دست دادن «هاله سحابی»، يکی از ياران صبور جنبش زنان در مادران صلح، و عزادار شدن «فيروزه صابر»، يکی ديگر از ياران صديق جنبش زنان به خاطر مرگ برادرش، «هدا صابر». هدا صابر که در اعتراض به حادثۀ خشونت باری که منجر به مرگ هاله سحابی شده بود، در زندان اعتصاب غذا کرده بود، اما خود در پی اين اعتصاب غذا، و با توجه به عدم رسيدگی های پزشکی لازم به او، دچار مشکل قلبی شد و جان باخت. از همين رو ما در مدرسه فمينيستی به همراه پاسداشت سالگرد ۲۲ خرداد، به فيروزه صابر، فعال جنبش زنان و از همراهان ما در «همگرايی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات» و زنی که ساليان متمادی برای کارآفرينی زنان سرزمين مان تلاش کرده و از موسسان «انجمن صنفی زنان کارآفرين» و نويسنده کتاب «راه های توسعه کارآفرينی زنان در ايران» است از صميم قلب تسليت می گوييم و برای ايشان به خاطر از دست دادن برادرشان، آرزومند صبر و بردباری هستيم.

در ادامه، متن سخنرانی منصوره شجاعی، يکی از اعضای مدرسه فمينيستی را ملاحظه می کنيد که در مراسمی به مناسبت سالگرد ۲۲ خرداد و گراميداشت «سحابی ها» و با حضور دو سخنران ديگر (حسن يوسفی اشکوری و مسعود بهنود) برگزار گرديد، قرائت شده است.

سالگرد ۲۲ خرداد و به پاس خون تازه هاله سحابی ايراندخت برابری خواهی / منصوره شجاعی

با ياد و نام مبارزان راه برابری و دموکراسی، با ياد و نام تمامی تلاشگران جنبش زنان و جنبش سبز ايران، هم ساکنان آن سوی ديوار اوين و هم اين سوی آن، و به پاس خون داغ هاله سحابی " ايراندخت" برابری خواهی جنبش زنان داستان بيست و دو خرداد را از ظنی زنانه حکايت می کنم.

بيست و دو خرداد برای خيلی ها از سال ۱۳۸۸ يعنی دوسال پيش شروع شد. اما برای جنبش زنان از سال ۱۳۸۴ شروع شد. آن روز که جمع هم انديشی زنان با استفاده از فرصت کوتاه انتخاباتی بزرگترين گردهمايی خيابانی در دوران اخير را برنامه ريزی کرد تا به تبعيضات موجود در قانون اساسی اعتراض کند.

آن روز، با استفاده از فرصت کوتاه انتخاباتی به خيابان رفتيم و صحن جلوی داشنگاه تهران را همچون تريبونی عمومی و مدنی برای معرفی جنبش زنان و بيان مطالبات حقوقی خويش و نيز اعتراض به قوانين تبعيض آميز در قانون اساسی ساختيم.آن روز زنان بسياری به قدم و به قلم امضای حمايت خويش در کنارمان بودند که درميان آنان نام هاله سحابی نيز ديده می شد. هفته ای بعد دولت جديد سر کار آمدو تهديد و کنترل آن گروه از زنان به شدت آغاز شد. هرچند که با استبداد و سرکوب و تماميت خواهی حکومت های ايدئولوژيک بيگانه نبوديم اما هنوز تصوری از دولت آقای احمدی نژاد نداشتيم. اما به هرحال به جای قهروانزوا و جای به کسِ ديگر سپردن، باز هم به خيابان رفتيم تا که مهر حضور خويش در خيابان به جای گذاريم.

سال بعد از آن، در سالگرد آن روز، يعنی بيست و دو خرداد ۱۳۸۵ ديگر دولت جديد را خوب شناخته بوديم . و فهميده بوديم که هر پا پس کشيدن از ميدان مبارزات حقوقی و هر جای خالی در شهر ، توسط نيروی سرکوب و و حشت به سرعت مصادره و پر از بيگانگی و عناد می شود. پس روش کار و تاکتيک های خويش را در چارچوب فعاليتی حقوقی و مدنی و به دور از خشونت تعريف کرديم و به خيابان رفتيم تاکه نطفه های کمپين يک ميليون امضا را در خيابان های شهر بيافشانيم. و همان روز بيش از هفتاد نفر رهسپار زندان شدند .

زنگ های خطر به صدا در آمده بود... حملاتی وحشيانه به تظاهراتی آرام و مدنی هويت پليس امنيت که يعنی پليس سرکوب و وحشت شده بود. گفتيم که اصل بيست وهفت قانون اساسی تظاهرات بدون حمل سلاح را قانونی دانسته است... ولی همچنان برما تاختند که اسلحه مان جز دفترجه های کوجک آموزش حقو ق زنان چيزی نبود و بدان گناه حمله های بی رحمانه برما آغاز شدکه البته درنتيجه اين حملات در اين سالهای سخت در چند معنا با مردان جامعه به برابری رسيديم آری به برابری رسيديم و گاه حتی پيشی گرفتيم در تحمل فشارهای امنيتی ، تهديد، بازجويی ، ممنوع خروجی ؛ ممنوع شغلی ،دستگيری ، زندان، شکنجه ، جان باختن، دور شدن از خانه و خانواده ، مهاجرت و اعدام به برابری با مردان جامعه رسيديم و گاه حتی پيشی گرفتيم. و اين کارنامه شش ساله تکريم حضور زن در جامعه به ظن دولت آقای احمدی نژاد از سال ۱۳۸۴ تا کنون بوده است...

باری... سه ماه بعد از بيست و دو خرداد در ۵ شهريور سال ۱۳۸۵ کمپين يک ميليون امضا برای تغيير قوانين اعلام موجوديت کرد . و زنانی از جنس تغيير و برابری با حضور فعال خويش، مبارزاتی از جنس و جنم ديگر را به دولت و به مردم معرفی کردند. و هاله نيز با دامن پرچين و رنگارنگ ملی گرايی و نوانديشی دينی نام خويش بر آن حلقه نهاد و چين زيبا و رنگارنگ جنبش زنان را به شکن های دامن نجيب و اصيل اش افزود.. و چه خوش آن چين بر آن دامن نشست...

هرچند که پيش از کمپين با تاويل و تفسير های خاص خويش از آيات قران ، به برابری حقوقی زن و مرد تاکيد مکرر داشت اما تلاش هاو مطالعات فردی او آنگاه که در کاسه جنبش زنان ريخته شد تبديل به يک هويت جديد در کنار هويت ملی مذهبی او شد.

در سال ۱۳۸۶ گروه ديگری از زنان تحت عنوان مادران صلح تشکيل شد که هاله سحابی نيز جزو اولين اعضای اين گروه بود و بدينگونه در حيطه عملی نيز با جنبش زنان پيوند خورد.

شرايط سخت دولت جديد سلامت روانی جامعه تلاش گر را نشانه گرفته بود و زنان به تجربه وبا تکيه بر تئوری های مبارزات مدنی و خشونت پرهيز سلامت نفس جنبش جقوقی خويش را در ايجاد بسترهای متعدد کاری يافتند و در ائتلاف های مکرر و نهادهای متنوع بيشتر به يکديکر نزديک شدند. درواقع تلخی و سبعيت اين دوران به شيرينی ارتباط و آشنايی با تلاشگرانی هم رای و نه الزاما هم شکل تاخت خورد. بدين گونه بود که هاله را ديگر نه فقط به نام و نظر که به چهره و سلوک نيز شناختيم. او که به قول پرستو فروهر: خفته در آغوش خدای مهربانی که همواره همراه خود داشت"... هنوز مقابل چشمان اکثر فعالان جنبش زنان به جلوه تمام ظاهر است.

در ائتلاف نه به لايحه خانواده در سال ۱۳۸۷ و در ائتلاف مهم و ماندگار همگرايی زنان در دوران انتخابات سال ۱۳۸۸ نه تنها امضا کننده بلکه در جلسات نيز شرکت داشت. نمی شد که نباشد نه اهل بی عملی بود نه اهل انزوا و نه اهل برج عاج نشينی. مفهوم برابری را درهزار معنا به از ظن خويش جستجو می کرد. مادر صلح بود و دختر وطن دوستی و ايراندخت برابری خواهی... پس درميدان بود.

روز انتخابات اعلام شد... شگفتا بيست و دو خرداد ! خنديديم و با اتکا به نفس گفتيم که امسال سالگرد "روزی از آن زنان" را همراه با روزی از آن ايران برگزار می کنيم... دريغ و افسوس که نمی دانستيم... " ابليسان پيروز مست .... سور عزای ما را به سفره خواهند نشست...

و در خرداد ۱۳۸۸ اين هردو مناسبت توسط لشکر زور وخشونت مصادره شد. بيست ودوخردادی راکه از سال ۱۳۸۴ به نام روزی از آن زنان می شناختيم به روز انتخابات رياست جمهوری بدل کردند که يک روز را از تقويم مبارزاتی زنان در بلوايی زن ستيزانه بزدايند ، بيست و دوخرداد را که ميتوانست با انتخاباتی آزاد و مدنی ،آغازی ديگر برای رسيدن به دموکراسی وبرابری باشد به روزدروغ و تحميق مردم بدل کردند که خودسرانه بتازند ... غافل از آنکه نه زنان آسان به خيابان آمده بودند که آسان برگردند و نه مردم از سرسيری رای داده بودند که از سر سيری از آن بگذرند. پس زنانی از جنس و جنم هاله و مردانی از جنس و جنم پدران اش که دموکراسی و برابری را باهم طلب می کردند در خيابان ها ماندند و پايداری کردند.

اما سپاه سرکوب و زور آنچنان به قلع و قمع زنان و مردان شهر پرداخت که ناگهان شرايطی پيش آمد که انگار همديگر را گم کرده بوديم.... همه در خيابان بوديم و در پناه حضور انبوه مردمی اما خانه ها خالی بود ...در هيچ خانه ای از ساکنان خانه خبر ی نبود. تلفن های تهديد آميزو کنترل شديداکثر فعالان جنبش های اجتماعی را از خانه و خانواده دور ساخته بود فقط همه ميدانستيم که در تظاهرات مردمی جضور داريم. و برخی در گروه های بسيار کم تعداد از يکديگر خبر داشتيم.

خشونت در شهر موج می زد خشونتی که از سوی نيروهای مهاجم و سرکوبگر مردم را نشانه گرفته بود و خشم و بغضی که دردل جوانان ميتوانست تبديل به خشونت شود و حيف بود که اين مبارزه مدنی و متمدنانه در خشمی فروخورده خشونت هايی هرچند تدافعی را پيش آورد. پس چندتايی از فعالان زنان که هنوز با هزار ترفند از هم باخبر بوديم . آرام و خشگمين ،غوغای درون امان را به پندهای خشونت پرهيزی بزرگانی چون گاندی ، لوترکينگ ، ماندلا می آميختيم و درهمان روزهای فشار و کنترل " کميته همبستگی زنان برضد خشونت " را به راه انداختيم و هاله نيز همراه با مادران صلح از امضا کنندگان بود. مادر همه پسران و دختران غمگين شهر شديم ، خواهر همه مردان و زنان دزد زده و دختر وطن به تاراج رفته تا که از حمله مهاجمان امان اش بداريم و طعم شيرين برابری را در پيوند با دموکراسی در سرزمين مادری تجربه کنيم.

نشد ، نگذاشتند ، کوبيدند و بستند و بردند و کشتند ....

و به مصادره مفهوم کشور ،تاريخ ، امنيت و عدالت ادامه دادند و حتی در اين مصادره تقويم مبارزاتی مردم ايران را نيز بی نصيب نگذاشتند....تاکه چهارده مرداد را نشانه گرفتند. چهارده مرداد سالگرد مشروطه است و همچنين سالگرد قمرالملوک وزيری مرغ سحر نديده سرزمبن آوازهای شلاق خورده زنان است . سالهاست که در چنين روزی هم بدين دو مناسبت دست به قلم می بريم و پای درعمل محکم می کنيم اما در بلوای پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ اين روز را نيز مصادره کردند و جشن مشروطه را به حقارت مراسم تحليف نزول دادند .... و مجلس تسخير شده را به تحليفی دروغين بستند ... مردم به سوی ميدان بهارستان سرازير شدند .... وهاله که ايراندخت بود و دموکراسی خواه و برابری طلب درصف جلو بود و شيرين نوشيد ضربات بی رحم باتوم پليس امنيت که سپاه نا امنی بود و کودتا.... دوستانی که نزديک تر بودند شاهد بودند و تعريف کردند که با پيشانی خون آلود دستگيرش کردند... مادران صلح ، شورای فعالان ملی مذهبی ، و فعالان جنبش زنان خبرراپی گرفتند که حضور هاله در هريک از اين جريانها حضوری موثر و به ياد ماندنی بود.

دو هفته بعد با قيد وثيقه تا برگزاری دادگاه آزاد شد. به ديدن اش رفتيم و برايمان گفت که چقدر نسبت به فعاليت های اش در جنبش زنان و مادران صلح او را مورد مواخذه قرار داده بودند . و پس از آن نيز آرام و نرم همپای مادران صلح بود و در کنار خانواده های آسيب ديده در جنبش سبز ديده می شد. رضا عليجانی می گفت: هاله يک لشکر بود و به اندازه يک لشکر کار ميکرد مرتب به خانواده های زندانی ها سر ميزد. رابط صندوق مالی ملی مذهبی ها با اکثر خانواده ها بود....

زمستان ۱۳۸۹ برای گذراندن دوسال حکم اش به زندان فراخوانده شد خودش نخواست که خبر خيلی پخش شود. از ديرباز آشنای زندان بود و زندانی ... آرام رفت تا دوسال بماند. به اين اميد که پيش از به سرررسيدن دوران حبس عناد وستيزه جويی به پايان رسد و نسيم آزادی و برابری درهای زندان را بگشايد. قرار بود بيايد و راه صلح و برابری را ادامه دهد... خيلی قرارهای ديگر هم بود .... قرار بود کسانی در انتخابات پيروز شوند که دغدغه آزادی و برابری داشته باشند. قرار بود زنان ديگر نصف مردان نباشند. قرار بود دموکراسی و برابری و امنيت و رفاه به يک سان تقسميم شود ....قرار بود هاله ها بمانند و زندگی به مهر و عدل ادامه يابد... اما چنين نشد . و بر هاله آن گذشت که پيش از اين بارها گفته شد... و به قول يکی از دوستان در عجبم که بااين همه بيداد که می رود چرا زمين و آسمان جای عوض نمی کنند و زمين نمی آشوبد و مردگان خويش از حاک بيرون نمی دهد.... و اين را در مقاله ای برای هاله نوشت بدون آنکه هاله را از نزديک بشناسد و خيلی های ديگر هم برای او نوشتند و از او گفتند که الزاما نه از نزديک می شناختندش و نه حتی مثل او و شکل او و عينا او فکر می کردند.... و خيلی ها برای اش نوشتند... و بيانيه دادند... بی اغراق تمام سايت های فارسی زبان، شبکه های اجتماعی اينتراکتيو، ميلينگ گروه های زنان ايران خارج ازکشور که الزاما همفکر او نبودند... ، شيرين عبادی، پرستو فروهر، مينو مرتاضی، فخری محتشمی پور، حسين شاه حسينی ، رضا عليجانی و پروين بختيار نژاد

و اين رنگارنگی آرا و همان است که از جنبش زنان به جنبش سبز راه يافت و اينک جاری و ساری در امواج همدلی در اندوه هاله می بينيم...

اگر امروز می بينيم که کسانی از نحله های فکری متفاوت و تعلق های گوناگون يک صدا به کشته شدن هاله اعتراض می کنند اين نه تنها به خاطر نحوه کشته شدن او بلکه به خاطر جوهره دموکراسی حاکم بر فرهنگ و گفتار و کردار اوبود ... هاله سمبل و نمادپيوند ميان برابری خواهی و دموکراسی طلبی بود . هرچند که در حلقه مردان سياست پرورده شد اما جنس دموکراسی خواهی او از جنس مردانه سياست متفاوت بود . فروتنی ، بی اعتنايی به قدرت ، مهربانی ، محترم شمردن ديگران و ديگرپذيری ای بی دريغ ا اورا از باقی هم انديشان اش متفاوت می کرد. خدای کوچک اش را در دل پنهان می کرد ليکن آرمان بزرپگ اش را به فرياد عيان می ساخت... تعلقات شخصی را در پستوی دل نگهميداشت و محکمه عدل را در ميان بهارستان به پا می کرد ... دين اش را در کنار آيين ديگران معنا می کرد . تفاوت ميان انتخاب فردی و قرارداد اجتماعی را می دانست . می پذيرفت و می پذيراند و اين چنين بود که رنگ سبز رنگين کمان وجودش با جنبش سبز همخوان شد . وخون سرخ و تازه اش بر زمين بی عدالتی ؛ عناد وتبعيض تازه ماناد تا که نهال عدالت ، دوستی و برابری از آن سر برکشد...

داستان هاله داستان جنبش حقوقی زنان است داستان هاله داستان جنبش سبز است داستان جنبش تنباکو و جنبش مشروطه خواهی است ... داستان هاله داستان وطنی است که صبورانه در مقابله با سپاه ظلم و خشونت و سبعيت ايستادگی کرد و ايستاده به تاريخ پيوست. داستان هاله داستان زن مبارز ايرانی است. واگر جنبش سبز و طرفداران آن نيز چنان باشند که هاله بود پس خوشا به حال ايران که رنگين کمان سرخ و سبز و سپيدش حکايت از دموکراسی، خشونت پرهيزی و برابری می کند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016