سه شنبه 24 خرداد 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

صابر، حماسه‌ساز دوران، عمار ملکی

[email protected]

با نام رفيق اول و آخر، جان جهان (۱)

هدی صابر از آنها نبود که وقتی فاجعه و بيداد را می ديد، از بداخلاقی ها بنالد و تنها اخم بر چهره کشد. او همواره دغدغه اش اين بود که بايد کاری کرد. اهل عمل بود و تلاش و حرکت. او يک چريک مدنی بود. دردمند بود و در حال تکاپو. مثل ما نبود که نشسته ايم و دل خوش کرده ايم که در فضای مجازی فرياد ميزنيم.

او وقتی شنيد که با هاله چه کردند، وقتی فهميد که رذالت و وقاحت در سرزمينمان به حدی رسيده که رحم بر دختر نازنين عزت ايران نميکنند و هاله را در سوگ پدر به قتل ميرسانند، برخواست. و چه برخواستنی.
گفت اينگونه نميشود. قرار نيست که ما فقط ناله کنيم. بقول شريعتی قرنها ناليدن بس است. ناليدن فرزندان ماکياولی را گستاخ ميکند. او ميخواست نشان دهد که ميتوان هنوز حماسه ساز بود.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


وقتی ايستاد به آسمان نظری انداخت. مهندس سحابی را ديد و لحظاتی با او نجوا کرد. گفت: مهندس ديگر نگو اعتصاب نکن (۲). وقاحت و شقاوت را به انتها رسانده اند. ديدی با هاله ات چه کردند. او که گناهی نداشت، تنها عکست را به سوگواری بر سينه گرفته بود. حرمت تشييع پيکرت را هم نگه نداشتند. مهندس، ديگر دعوتم به خودداری نکن. بگذار که اين بار نه با سلاح قلم که با سلاح جانم در برابرشان بايستم. ما اهل خشونت نيستيم اما بايد در برابر ظلمشان ايستاد. اينها تصورشان شده که عدم خشونت ما به معنی بی غيرتيمان است. بگذار تا نگذاريم رسم پهلوانی به فراموشی سپرده شود.

صابر سرش را دوباره بلند کرد و نگاهی به آسمان انداخت. در گوشه چشم مهندس اشک نشسته بود. مهندس با صدايی آرام گفت: هدی، ميترسم که آن سرزمين نفرين شده تو را از دست بدهد. صابر گفت: وقتی تختی پرکشيد، من هشت ساله بودم. زمانيکه حنيف شهيد شد، من سيزده ساله بودم. اما آنها تا امروز معلمم بودند. من آنچه در توان داشتم کردم و قرار نيست که مرگ پايان راهمان باشد.
"صحبت از رفتن و رفتن ها نيست
...صحبت آن است که خاکستر تو
تخم رزم آور ديگر باشد" (۳)

سکوتی درگرفت. صابر بار ديگر رو به آسمان کرد. ناگهان ديد همه آنها که عمری دلداده منش و بينش و راهشان بود، حاضرند. مصدق بزرگ، تختی پهلوان، حنيف نژاد شهيد، شريعتی دردمند، طالقانی پدر، بازرگان رنج کشيده و سحابی های صبور به نظاره اش ايستاده اند. تمامی استادان مدرسه عشق جمع بودند و انگار قرار بود که بهترين شاگرد مکتب پهلوانی به داخل گود رود. صابر متحير و مشتاق از آنچه ميديد، دست ارادت بر سينه نهاد و سر به پايين انداخت و گفت: با رخصت از تمامی بزرگان.

او به سلولش برگشت. قلم برداشت و گاندی وار خطاب به جائران و مردمان و هم بندان نوشت: در اعتراض به فاجعه شهادت هاله سحابی و با الهام از قانون تحمل رنج، اعتصاب غذا ميکنم تا اين اقدام شايد مانع از تکرار اين بيدادگری ها عليه انسانهای بی دفاع شود. (۴)

صابر گوشه ای ايستاد و شمع جانش را روشن کرد. نوری در تاريکی پديد آمد. شعله جانش چهره زشت بيداد را نمايان ساخت. استبداد به هراس افتاد.

دستی از آسمان به سوی زمين دراز شد و او را به بالا کشيد. خدا دستی بر شانه اش زد و گفت: پهلوان، بيداد را در ميدان نبرد خوار کردی، دير نباشد که پهلوانان ديگر پشتش را به خاک زنند.

وقتی تمام اين صحنه ها از برابر چشمانم محو شد، به خود آمدم. خبر به زمين رسيده بود: صابر ايستاده مرد. او ميخواست نشان دهد که با دست خالی و در اسارت هم ميتوان کاری کرد و تسليم نشد.

انگار او تنها کسی بود که به جای ناله، برای مرگ هاله کاری کرد.


پی نوشت:
۱- اين ترکيب را هدی صابر در آخرين نامه هايش بکار برده بود.
http://www.rahesabz.net/story/38063/
۲- طبق نوشته رضا عليجانی يار و ياور صابر: "مدتی پيش هم هدی ميخواست اعتصاب کند. مهندس سحابی گفت بگوييد نکند. من هدی را ميشناسم ميرود تا آخر خط . آنها هم رسيدگی نميکنند و هدی خواهد مرد."
http://www.rahesabz.net/story/38418/
۳- اين شعر سروده رضا رضايی است و هدی صابر در آغاز بخشی از کتاب سه هم پيمان عشق آنرا آورده است.
۴- اين جملات با نقل به مضمون ذکر شده است. متن اصلی اعلام اعتصاب غذا در لينک زير موجود است
http://www.sahamnews.net/1390/03/39181/


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016