جمعه 10 تیر 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"ببخش!" يا "می‌بخشم"؟ آرش جودکی

آرش جودکی
بايد امکان و حق سخن گفتن را چنان برای قربانيان فراهم آورد که بتوانند آزادانه خواستار پيگرد قانونی آمران و عاملان اين جنايت‌ها باشند. بعد اگر کسی خواست آن شهد لذتی که می‌گويند در گذشت هست را بچشد، خودش می‌داند و تنها خودش

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


حنظل شدنِ ماه عسلِ چندين ساله زوجِ خامنه‌ای ـ احمدی‌نژاد اصلاح‌طلبان رانده از دايره قدرت را برانگيخته تا هرچه زودتر از آب گل‌آلود ماهی بگيرند، بی‌توجه به اينکه ماهی کجا و منجلاب کجا. سخنگويان‌شان هم در داخل و خارج کشور می‌کوشند چنين رفتار فرصت‎طلبانه بی‌خريداری را دلسوزی برای اخلاق لگدمال شده بشناسانند. انگار که پايمردی بر سر اصول اخلاقی، آنها را به اين حال و روز انداخته است.

زير بار قبول موقعيت‌ کنونی‌شان نرفتن به علت از دست دادن حافظه است که شوک‌های بزرگ گاهی بدنبال می‌آورند. شعر برتولد برشت شاهد گرفتن تا تنهايی‌ خود هنگام دستگيری را نتيجه دست نگرفتن از ديگران ببينند، بازيابی ناگهانی حافظه نيست، تکرار همان روضه علی‌اکبر است که برای خود می‌خوانند تا در خيال فاتحه خود را هنوز نخوانده بدانند. چون برای به يادآوردنِ قاعده بازی در رژيمی که تا ديروز از بازيگران و بازيگردانانش بوده‌اند، نياز نيست در خاطرات‌شان چندان به عقب بازگردند. مشکل اينجاست که بلایِ از گردونه قدرت به بيرون پرتاب شدن اينبار بر سر خودشان آمده، وگرنه در قاعده کلی نظام جمهوری اسلامی و در ماهيت آن تغييری پيدا نشده است.

ستيزه‎جويی‌های بحران‌زای درونیِ رژيم که روزگاری‎ست بار انگيزه‌های ايدئولوژيک سالهای آغازين پيدايش‌شان کمرنگ شده بيش از هرچيز از سرشت قدرت و بسته بودن دايره آن در حکومت جمهوری اسلامی ناشی می‌شوند. در نظامی که هرگونه ترقی و برخورداری از امتيازهای اجتماعی نه به شايستگی‌های شخصی بلکه به ميزان فاصله فرد از مراکز قدرت و به درجه وابستگی او به اهرم‌های آن بستگی دارد، نمی‌شود از گسترش دايره قدرت جلوگيری کرد مگر به ضرب جايگزينی‌های هرازگاهیِ عناصر تشکيل دهنده آن. آنچه اصلاح‌طلبان برنمی‌تابند «غيرخودی» شدن ناگهانی و يکباره خود‌شان است نه منطق تفکيک خودی از غيرخودی، منطقی که امکان بازيافتش، همانگونه که خاتمی آرزو دارد، در گرو در نظر گرفتن ساز‌و‌کاری تازه برای انتخابات می‌ماند.

خواستِ بازگشت به قدرت را به پای دغدغه‌های اخلاقی خاتمی نوشتن تنها دستکار کسانی نيست که خاکساری‌های چاپلوسانه‌شان را پيرانه توانايیِ پيچشِ مو در خشتِ خام ديدن جا می‌زنند. خود خاتمی به اين آرزو چنين رختی می‌پوشاند وقتی می‌گويد : «اگر ظلمی شده است که شده است همه بياييم عفو کنيم و به آينده نگاه کنيم و اگر به نظام و رهبری ظلم شده است به نفع آينده از آن چشم پوشی شود و ملت هم از ظلمی که بر او و فرزندانش رفته است می گذرد و آن وقت همه به آينده بهتر رو خواهيم آورد.» (۱)

سابقه سخنانی اينچنين از سوی اصلاح‌طلبان ـ اگر بتوان اين صفت را همچنان برای کسانی که در دوره‌ای با رژيم جمهوری اسلامی همراهی و همدلی داشته‌اند و اکنون کم‌و‌بيش يا يکسر از آن بر‌يده‌اند بکار برد ـ برمی‌گردد به زمانی که نقش وزارت اطلاعات در پرونده آدمکشی‌های زنجيره‌‌ای انکارناپذير شد. اکبر گنجی که شجاعانه همه پشتکارش را در راه آگاه ساختن همگانی از اين جنايات گذاشته بود، اگر اشتباه نکنم، خودش هم نخستين کسی بود که خواستار بخشودن آمران و عاملان اين قتل‌ها پس از محکوميت‌شان شد. صورتبندی نهايی اين ايده را گنجی چند سال بعد، در سخنرانی خود به مناسبت دريافت «جايزه قلم طلايی آزادی»، به دست داد.

«امروز ديگر نبايد با همان سلاح خشونت‌طلبان به مقابله با آنان پرداخت. بايد مقاومت صلح‌آميز مدنی را جايگزين خشونت انقلابی کرد. شعار من برای مبارزه با ظلم و خشونت ”ببخش و فراموش نکن” است. بخشايش فضيلتی است که بر کينه، خشم و نفرت موجه غلبه می‌کند؛ صرفنظر کردن از انتقام گرفتن است. بخشيدن مظالم به معنای به فراموشی سپردن و دست کشيدن از پيکار نيست. بخشايش به معنای دست کشيدن از نفرت ورزيدن است. [...] اين امر نه فراموش کردن جنايات را اجازه می‌دهد، نه وظيفه وفاداری ما را نسبت به قربانيان جنايات، و نه الزامات مقاومت شجاعانه دربرابر جنايتکاران حاکم و پيروان متعصب جنايات گذشته را. بايد همواره به ياد داشته باشيم که زمانی ظلمی روی داده است. [...] ”ببخش و فراموش نکن” شرط رسيدن به دموکراسی به معنای جامعه‌ای عاری از خشونت است. پس از کشف حقيقت، پس از نور تاباندن به تاريک خانه‌هائی که تصميمات خشونت‌بار در آنها رقم می‌خورد و علنی کردن مظالم، ديکتاتورها و جنايتکاران را می‌بخشيم تا خشونت گسترده دامن نشود. خشم و کينه و نفرت نمی‌توانند جامعه‌ای عاری از خشونت و دمکراتيک به وجود آورند. اينجاست که نيازمند بخشش هستيم و در عين حال فراموش نکردن.»

گرچه راه پُر پيچ‌و‌خمی که گنجی از فعاليت در مراکز عقيدتی سپاه پاسداران تا رنج و آزار ديدن در زندان‌های جمهوری اسلامی پيموده به او بيشتر از خاتمی شايستگی صدور رهنمودهای اخلاقی را می‌دهد، اما جايگاهی از اين دست هرگز نمی‌تواند به او و به هيچکس ديگری اجازه دهد که امر به بخشيدن هم بکند، مگر به خودش. با همه اين احوال دست‌کم در حرف خاتمی که خودش می‌برد و می‌دوزد ـ انگار اگر نه دادستان خودخوانده مردم که وکيل تسخيری آنها باشد ـ اين امتياز هست که همه فعل‌های بکار رفته در وجه شرطی اند. پس بايد پرسيد بخشايش چيست و چگونه بخششی را گنجی در نظر دارد وقتی از ”ببخش و فراموش نکن” پيش شرط رسيدن به دموکراسی می‌سازد.

اگر در بسياری از زبان‌های هندواروپايی، ميان دو مفهوم «دهش» و «آمرزش» همريشگی واژه‌شناسيک می‌يابيم (۲)، در فارسی واژه «بخشش» به تنهايی هردو مفهوم بالا را در خود گرد می‌آورد، چون اسم مصدر است از «بخشيدن» که هم به معنی دادن چيزی به کسی بدون ‌چشمداشت دريافت چيزی در قبال آن است و هم به معنی چشمپوشی کردن از گناه کسی. درهم‌آميختگی اين دو مفهوم چنان است که حتی واژه«بخشايش» ـ اسم مصدر از «بخشودن» و «بخشاييدن» که اولی مصدر فعل لازم است و دومی مصدر فعل متعدی از بن مضارع «بخشا» ـ نيز که بيشتر معنای گذشت، آمرزش و عفو دارد، باز چندان با معنی دهش و عطا بيگانه نيست.

نمی‌توانيم از بخشايش سخن بگوييم مگر در پاسخ به ستمی توجيه‎ناپذير، بيان‌نشدنی و در يک کلام نابخشودنی، چون در برابر خطا يا گناهی که در ذات بزه‌کارانه‌اش از تضاد ميان شايست و ناشايست آنچنان درنمی‌گذرد که ديگر نتوان ميزان تخطی‌اش از قواعد اخلاقی را به محک وجدان سنجيد، به ميانجی‌گری بخشايش هم نيازی نداريم. به عبارت ديگر آنکه علی رغم رنجی وصف‌ناشدنی که بر او روا داشته‌اند، نه از سر ناچاری بلکه از روی بزرگواری می‌بخشد، اگر‌و‌مگر در کار نمی‌کند. پس اگر بخشايشی بخواهد يا هرگز بتواند باشد، استثنابردار نيست و نامشروط است. دشواری بخشايش آوردنِ نامقيد حتی به تقاضای بخشش، فيلسوفی چون ژک دريدا را برآن می‌دارد تا در نابی بخشودن، هرگاه که در خدمت غايتی يا برآوردن هدفی بکار برود، هر اندازه آن غايت والا و آن هدف معنوی هم باشند، ترديد کند و بخشش را هميشه در بوته امتحانِ ناممکن، آزمونِ ناممکن بخواند (۳).

بخشايش راستين را می‌توان در گفتار و کردار کسانی همچون زنده‌ياد احمد مفتی‌زاده يا عفت ماهباز يافت که بخشودن شکنجه‌گران و زندانبانان‌شان را حتی مشروط به درخواست بخشش از سوی آنان هم نکرده‌اند چه رسد به پيگرد قانونی‌شان. و چه بسا گمنامان ديگری باشند در گوشه‌و‌کنار پهنه آن خاک داغدار يا پراکنده در گستره اين زمين بردبار که هرچه اين سی و چند سال بر آنها، بر تن و روان‌شان يا بر جانِ پاره‌های تن‌شان رفته را بزرگوارانه در سکوت و تنهايی بخشيده‌اند. نزديک‌تر به اين روزها می‌شود آن را نزد پروين فهيمی جست که گرچه شرط آزادی زندانيان سياسی را برای چشمپوشی از خون پسرش پيش کشيده، اما همين حرف را زمانی می‌زند که نه از برپايی دادگاهی برای کشف حقيقت خبری هست و نه کسی را به جرم کشتن سهرابش بازخواست کرده‌اند يا قرار است که بازخواست بکنند. انگار که در اين سرزمين ناشاد هميشه بايد همان «يکی داستان است پر آب چشم» روان باشد و حکايت آن نوشداروی پس از مرگ، برقرار.

از گوشزدکردنِ والايی چنين منشی ـ که نادر بودنش آرزو ونياز سرزدن هرازگاهی‌اش را در افق روابط انسانی مانع نيست ـ نبايد نتيجه گرفت که آنکه به هيچ روی از ستم بخشش‌ناپذيری که بر او رفته نمی‌گذرد، فضيلت‌های اخلاقی‌اش خدشه‌بردار هستند. حق اوست که نبخشايد، و پيش از هرچيز حق اوست که بتواند از ستمی که کشيده در برابر ديگران سخن بگويد تا ستمديدگی‌اش شناخته شود. کيست که زاری مادر ندا را در دومين سالگرد قتل نابخشودنی دخترش ببيند و بشنود و درخواست مجازات قانونی عاملان و آمران اين جنايت را حق او و حق آنهمه پدر‌و‌مادر داغديده‌ای که فرزندان‌شان طعمه گورهای بی‌نام‌و‌نشان شده‌اند نداند؟ بی‌آنکه چنين درخواست و اقدامی مانعی در برابر برپايی دموکراسی در جامعه باشند. چون نه دادخواهی انتقام گرفتن است، و نه بخشش پيش‌شرط رسيدن به دموکراسی.

آنچه گنجی در بخشايش می‌جويد اميد دستيابی به آشتی ملی است و منبع الهام او تجربه درخشان و شگفت‌انگيز کميسيون «حقيقت و آشتی» به رياست دسموند توتو (۴) که پس از روی کارآمدن نلسون ماندلا در آفريقای جنوبی از ژانويه ۱۹۹۶ تا ژوئيه ۱۹۹۸ برپا شد. اساسی‌ترين خرده‌ای که بر ”ببخش و فراموش نکن” گنجی می‌توان گرفت در اين است که با يکی گرفتن دموکراسی و «جامعه‌ای عاری از خشونت» اين شعار را ‌شرط رسيدن به دموکراسی قلمداد می‌کند. اما دموکراسی نه تقليل‌پذير است به شکل خاصی از رژيم‌های سياسی که ريمون آرون Raymond Aron رژيم ملتزم به قانون اساسی و پلوراليست (۵) می‌خواندشان، نه تعميم‌پذير است به هر گونه جامعه‌ عاری از خشونتی. دموکراسی همچون بررسی و اثباتِ واقعيتِ بنياد يافتگی هر حکومتی بر مردم توسط خود مردم ، به معنی حکومت هر کس و ناکس است. چون هيچکس از خود و با خود عنوانی از پيش ندارد تا پيشاپيش او را سزاوار حکومت کردن کند. پس گردهم‌آيی دموکراتيک آدمها جز از راه پيکار برای به کرسی نشاندن دو اصل به ظاهر ناسازگار ميسر نمی‌شود : يک) قدرت سياسی از مردم سرچشمه می‌گيرد، دو) قدرت، قدرت هيچکس نيست. تا وقتی قوانين کشور نه بر پايه اين دو اصل و در جهت پاسداری از آنها، بلکه همچون ابزارِ بيدادگری در خدمت آنها که قدرت را قبضه کرده‌اند نمود و جريان دارند، اميدی به کاهش دامنه خشونت در جامعه نمی‌توان داشت. سلامت جامعه در اين نيست که هرگونه کينه و خشمی از آن رخت بر بسته باشد، بلکه در گرو راهکارهايی است که برای تعديل يا استعلای آنها پيش می‌گيرد.

بی‌گمان نظام آخوندی چنان ستمی بر مردمان اين کشور رانده، که سخن گفتن از آشتی ملی چندان پر بيراه هم نيست. دشمنی اين نظام با کردهای ايرانی، عرب‌های ايرانی و بلوچ‌های ايرانی آنها را تا مرز انکار پيوندهای کهنسال فرهنگی و تاريخی کشانده است. آزار دگرانديشان دامن همه اقليت‌های مذهبی به ويژه بهاييان، يهوديان و سنيان را گرفته است. آشتی ملی منوط به يادآوری اينهمه است. بايد امکان و حق سخن گفتن را چنان برای قربانيان فراهم آورد که بتوانند آزادانه خواستار پيگرد قانونی آمران و عاملان اين جنايت‌ها باشند. بعد اگر کسی خواست آن شهد لذتی که می‌گويند در گذشت هست را بچشد، خودش می‌داند و تنها خودش.

آرش جودکی، ده تير ۱۳۹۰، اول ژوئيه ۲۰۱۱

[نسخه‌ی پی‌دی‌اف مقاله را با کليک اين‌جا دريافت کنيد]

ـــــــ
۱- محمد خاتمی، «امروز هيچ‌کس نمی‌تواند جلوی حرف حق را بگيرد»، ۲۲ارديبهشت ۱۳۹۰.
http://www.khatami.ir/fa/news/1015.html
۲- در فرانسه don-pardon، در آلمانی Geben-Vergeben، در انگليسیgift-forgiveness، در ايتاليايی dono-perdono.
۳- Jacques Derrida, « Le siècle et le pardon », Le Monde des débats, décembre 1999.
۴- Desmond Tutu.
۵- Régime constitutionnel pluraliste.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016