گفتوگوی کلمه با مصطفی تاجزاده: راه وسط نداريم، سبزها فقط در انتخابات آزاد شرکت میکنند
کلمه- گروه سياسی: سيد مصطفی تاج زاده، فعال سياسی سبز که از زمان کودتای انتخاباتی سال ۸۸ زندانی است، تاکيد میکند که ظهور جنبش سبز در ايران و همچنين بروز شرايط جديد در منطقه، راه حل ميانه برای انتخابات را بیمعنا کرده و همانطور که آقای خاتمی نيز تاکيد کرده، اصلاحطلبان و سبزها تنها بايد در يک انتخابات آزاد با ساز و کارهای خودش شرکت کنند.
او می گويد: تا پيش از ۲۲ خرداد طرفدار اين بودم که حتی الامکان در هر انتخاباتی با هر شکلی شرکت کنيم و حتی کسب اقليت نمايندگی مجلس را نيز در نظر بگيريم، يعنی در عين حال که به شيوه برگزاری انتخابات اعتراض داريم اما در آن شرکت نيز کنيم. داستان جنبش سبز اما نظر من اين امر را به شکل ديگری در آورد. در واقع جنبش سبز راه وسط را از بين برده، يا انتخابات بايد آزاد باشد با همه مؤلفه ها يا ما نبايد در آن شرکت کنيم و اجازه دهيم خودشان آن را برگزار کنند.
اين عضو جبهه مشارکت و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی، اما معتقد نيست که برای رسيدن به چنين هدفی لزوما بايد ابتدا قانون اساسی تغيير کند؛ بلکه تصريح میکند: اگر مردم در صحنه باشند، انتخابات آزاد با همين قانون اساسی نيز برگزار می شود. مهم تفسير قانون است، می توان از قانون اساسی تفسير دموکراتيک داشت و در عين حال می توان به دليل انفعال مردم، حاکميت تفسير استبدادی از قانون اساسی داشته باشد.
وی خاطرنشان میکند که اگر از اقتدارگرايان از ترس اصلاح طلبان به برگزاری انتخابات فرمايشی رو نمیآوردند، باند بیکفايت فعلی که جريان انحرافی نام گرفته، به قدرت نمیرسيد. او تاکيد میکند که در انتقادهای متقابل اخير جريان احمدی نژاد و باند مصباح و اصولگرايان، هر دو طرف نقدهای سالهای قبل اصلاح طلبان به جريان مقابل را تکرار میکنند که اين نشان از درستی انتقادهای اصلاح طلبان به هر دو جريان متخاصم فعلی دارد.
مصاحبه ای که در پيش رو داريد، چند روز قبل و در دوران مرخصی کوتاه مصطفی تاجزاده انجام شده است. اين مصاحبه در دو قسمت در وبسايت کلمه منتشر میشود و فايل صوتی آن نيز در اختيار مخاطبان قرار خواهد گرفت.
قسمت اول از مصاحبه کلمه با سيد مصطفی تاج زاده را در ادامه میخوانيد:
با توجه به گذشت دو سال از شروع جنبش سبز و اتفاق هايی که در اين دوسال رخ داده، اينک وضعيت جنبش را به چه شکل می بينيد و چه تحليلی از فضا می توان داشت؟
گذشت زمان را در مجموع به سود جنبش سبز می دانم، پيش از اين نيز گفته ام که اقتدارگرايان با بحران های متعددی رو به رو هستند و در موضع ضعف قرار دارند. با وجود آنکه در تمامی اين مدت در قرنطينه به سر می بردم اما به هرحال با افرادی سر و کار داشته ام که يا در طيف اقتدارگرايان قرار دارند و يا از مسوولان زندان و بهداری هستند و به هر صورت به آن سمت گرايش داشتند. کاملا می توان متوجه شد که با گذشت زمان، برخورد آنان نسبت به مسائل و حتی ديدشان به ما تغيير کرده است. سال ها به ما بی بصيرتی و گام زدن در خط آمريکا را نسبت می دادند، اما با حوادثی که اخيرا پيش آمده يک نوع شرمندگی را می توان در چهره آنان ديد که هرچند نمی خواهند به صراحت آن را بيان کنند اما در واقع با زبان بی زبانی می گويند که اشتباه کرده اند و حق با اصلاح طلبان بوده است، مسيری که رفته اند اشتباه بوده و بايد به فکر کشور بود. از طرفی ديگر جنبش سبز نيز در حال حاضر موقعيت خوبی پيدا کرده و بايد به آينده اميدوار باشد. من در زندان به دليل آنکه در شرايط قرنطينه به سر می برم بسياری از دوستان را نمی بينم اما دورادور متوجه شده ام که روحيه ها روز به روز بهتر می شود چرا که آنان مطمئن هستند که آينده متعلق به آنها است و نگاه اصول گرايان به ما نيز اين است که دير يا زود برای سامان دادن به اوضاع بايد از ما دعوت به کار کنند. جای هيچ نگرانی نيست و نبايد هول شد. بايد طبيعی بايد رفت جلو و اجازه داد زمان، آنها را از درون آسب پذير کند و در عين حال ما نيز کارها را به خوبی دنبال کنيم. بايد دقت کرد که در آن طرف اختلافات رو به گسترش و دعوا به طور جدی در جريان است.
از اين اختلاف ها زياد صحبت می شود، دليلی اين اختلاف ها چيست و آيا تاثيری بر جنبش سبز دارد؟
اختلاف آنان در مورد منبع کمياب قدرت است و هرکس می خواهد حرف اول را بزند. از سوی ديگر مشکلات اقتصادی حرف اول را می زند و می دانند که نمی توانند از پس مشکلات بر آيند و همين امر نيز اختلافات را تشديد کرده است. اختلافات فرهنگی نيز به قوت خود باقی است و بسياری از آنان در بحث های خصوصی اعلام می کنند که روش های قهری و اجباری جواب نداده و بايد فکر ديگری کنند. ۶ سال از اين دولت می گذرد و با معيارهايی که آنان دارند اوضاع از نظر فرهنگی بسيار بدتر از آنچيزی شده که در دوره اصلاحات بوده است. از نظر بين المللی نيز مشکلات عديده ای وجود دارد، اقتدارگرايان فکر نمی کردند که آمريکا پس از زمين گير شدن در افغانستان و عراق امکان دخالت در ديگر کشورهای مسلمان را داشته باشد و در واقع جنگ عراق و افغانستان را پايان دخالت های آمريکا در منطقه می دانستند. با حوادثی که اخيرا رخ داد، خصوصا با اتفاق های ليبی معلوم شد که داستان به هيچ وجه اين طور نيست و خطری که اصلاح طلبان از حضور آمريکا احساس می کردند جدی بوده است. البته طنز تاريخ اين است که اقتدارگرايان همه اتفاق ها را به دشمن منتسب می کنند اما درواقع دشمن را جدی نمی گيرند، اما ما تمام اتکايمان به داخل بوده و در عين حال می گفتيم که تهديد و خطر آمريکا جدی است. اتفاقی که در ليبی ممکن است در سوريه هم رخ دهد، چرا که همه متوجه شده اند که در کشورهايی که دولت هايشان با آمريکا بر سر مهر نيستند اگر تظاهرات مردمی و به دنبال آن سرکوب رخ دهد، هر لحظه بايد منتظر دخالت نظامی غرب و خصوصا آمريکا باشند. در خصوص سوريه نيز اگر تا کنون کشورهای غربی دخالت نکرده اند بيشتر به اين دليل است که امريکا و اسراييل بيشتر نگران اين موضوع هستند که جايگزينی مناسب برای بشار اسد ندارند و ممکن است که جانشين او به مراتب ضد آمريکايی تر و ضد اسراييلی تر باشد تا سيستم بعث کنونی، لذا با احتياط برخورد می کنند. از طرفی ديگر نماينده ويژه حقوق بشر نيز برای ايران انتخاب شده و به نظر می رسد پرونده ما اين بار نه به دليل مساله هسته ايی که به دليل نقص حقوق بشر که جهانپسندتر است در شورای امنيت مطرح شود. فشار های اقتصادی نيز خود اظهر من الشمس است. در حقيقت پيشبينی اصلاح طلبان و سبزها درست در آمد و جالب اين است که اقتدار گرايان مخالف احمدی نژاد به حرف های اصلاح طلبان و مخالفان سبز او استناد می کنند و در انتقاد از او همان اظهارات را بر زبان می آورند و جالب تر آنکه باند خود احمدی نژاد نيز حرفهای ما در نقد جامعه مدرسين و آيت الله مصباح و روحانيت مبارز را تکرار می کنند و با همان ادبيات آنان را مورد نقد قرار می دهند. گويی پذيرفته اند که سخن اصلاح طلبان در باره هر دو گروه يعنی اصول گرايان و باند احمدی نژاد درست بوده، منتها جالب آن که بايد توجه کرد جريان انحرافی مطرح شده در واقع همان باند قدرت است و نبايد از آن تحليل اشتباهی ارائه داد. به نظر من تحليل درست اين است که اين جريان انحرافی و يا به واقع باند قدرت به اين دليل به قدرت رسيد که ترس موهومی از اصلاح طلبان و انتخابات آزاد در بين اصول گرايان وجود داشت و در نتيجه آنان به يک انتخابات فرمايشی تن دادند. نتيجه اين انتخاب نيز اين بود که جريان انحرافی يا به نظر من يک باند بی کفايت قدرت بر مسند امور تکيه بزند. اگر انتخابات آزاد بود اين باندها نمی توانستند از موقعيت به اين راحتی استفاده کنند و در صحنه سياسی کشور جا پيدا کنند.
با توجه به اين تعاريف و تحليلی که شما از فضای موجود داريد در حال حاضر فعالان اصلاح طلب و جنبش سبز چه گونه می توانند عمل کنند تا جنبش به اهداف خود نزديک شود؟
به نظرم در اين باره دو وظيفه داريم. يک بعد نظری است که نقطه قوت و اقتدار اصلاح طلبان است چراکه آنان هميشه در طی اين سه دهه حرف های نو، جديد و اساسی داشته اند و اکنون نيز جامعه انتظار دارد که از زبان آنان سخنان نو وره گشا بشنود. بايد تببين درستی از اتفاقات به جامعه عرضه کنيم و به جای آنکه از اين دعوا ها خوشحال باشيم و ذوق کنيم بايد با ارائه تحليل های مناسب جامعه را درست هدايت کنيم و اين بحث را بشکافيم که چرا بعد از ۳۳ سال اين مشکلات پيش می آيد. به علاوه مساله اصلی که نبايد فراموش شود اين است که چه اقتدارگراها اختلاف پيدا کنند و چه اختلاف پيدا نکنند جريان سبز که ريشه در جريان های اصيلی چون مشروطه و نهضت ملی شدن نفت و اصلاح طلبی دارد و بايد با قوت به راه خود ادامه دهد. اصلاح طلبان تنها جريانی بوده اند که استقلال و آزادی را توام با خود می خواستند و از هردوی آن ها دفاع می کردند. يعنی همزمان هم با استعمار خارجی و هم با استبداد داخلی مخالف بوده اند. اصلاح طلبان و طرفداران جنبش سبز از آزادی دفاع می کنند و بر اين اعتقاد نيستند که بررای مبارزه با استبداد داخلی بايد به دامان نيروهای خارجی پناه برد و نه بر اين اعتقاد هستند که به دليل مبارزه با استعمار خارجی می توان با استبداد داخلی موافقت کرد. ما با استعمار و استبداد مخالف هستيم و استقلال و آزادی شعار و ماهيت اصلی جنبش مشروطه، نهضت ملی شدن نفت، انقلاب اسلامی و دو خرداد است. اما تمام هنر اقتدار گراها اين است که به نام مبارزه با آمريکا و با الويت دادن به عدالت، ضد آزادی عمل کنند . ما بايد تببين کنيم که راه نجات کشور آزادی و استقلال است و هيچ راه ديگری نيز نداريم. خصوصا کسانيکه نگاهشان به خارج و دخالت خارجی است بايد بدانند نهايتا کشور دو دهه در جنگ های داخلی خواهد سوخت و اينگونه نيست که خشونت پايان يابد و دموکراسی حاکم شود، نمونه بارز آن نيز عراق و افغانستان است. به باور من سال های سال اين دو کشور درگيری های خونين خواهند داشت و اگر آمريکا اين دو سرزمين را ترک کند خطر جنگ داخلی وجود دارد و اگر ترک نکند تفکرات طالبانيسم برای مقابله با آمريکا بوجود خواهد آمد. ما به عنوان اصلاح طلب و جنبش سبزی بايد گفتمان خود را اعلام کنيم، خصوصا که هر دو طرف دعوا مجبورهستند که به اصلاح طلبان استناد کنند و حتی اگر هم نخواهند حقيقت را بيان کنند، جامعه خود می فهمد و انتقاد می کند. اصلاح طلبان ۶ سال است که احساس خطر کرده اند و اکنون ما بهترين فرصت را برای مطرح کردن بحث های نظری پيدا کرده ايم و می توانيم آن ها را دامن بزنيم الان جامعه پذيرای شنيدن ديدگاه های مختلف است.
خوب اين از بعد تئوريک و نظريه پردازی است، اما عده ای اعتقاد دارند که جنبش برای آنکه بتواند به جلو حرکت کند و خواسته های خود را محقق سازد بايد فعاليت عينی داشته باشد، از طرفی ديگه بعضی ها نيز معتقد هستند که با توجه به دعوای داخلی اقتدارگرايان بهتر است که در حال حاضر جنبش سبز حرکت بيرونی و عينی نداشته باشد و با هر حرکتی خصوصا حرکت های خيابانی مخالفت می کنند، به نظر شما کدام راه در حال حاضر برای فعالان جنبش سبز مناسب تر است؟
از نظر عملی هم شعار استراتژيکی برای جنبش سبز ايجاد شده که از مشروطه تا کنون نيز خواست اصلی اصلاح طلبان و تمامی آزادی خواهان بوده است. حق حاکميت ملی و انتخابات آزاد دو شعار استراتژيک و راهبری اصلی جنبش سبز است. انتخابات آزاد تنها راه نجات کشور است. نجات کشور در ايجاد دولت وحدت ملی و برقراری آشتی ملی تحقق پيدا نمی کند. البته بعضی ها اين بحث های انتزاعی را مطرح می کنند که جامعه نيز متوجه منظور آنان نمی شود. با تفاهم های ظاهری و بده بستانهای موجود نمی توان مشکلات را حل کرد. ما معتقديم که کشور ايران يک راه برای سعادت دارد که آن نيز انتخابات آزاد است. انتخابات آزاد نيز موئلفه های خاص خود را دارد. انتخابات آزاد يعنی آزادی قلم، انديشه و بيان و سبک زندگی، يعنی آنکه احزاب آزاد باشند، آزادی تجمعات وجود داشته باشد، اتحاديه ها و تشکل های غير دولتی و سنديکاها آزادی عمل داشته باشند. به نظر من انتخابات آزاد تنها راه رهايی کشور است و بايد نيروهايمان را به آن سمت سوق دهيم. انتخابات آزاد بخشی از مشکلات کشور را حل ميد کند. استراتژی عملی جنبش سبز بايد رسيدن به انتخابات آزاد باشد. از نظر تاکتيکی نيز روزه، اعتصاب غذا، اجتماع خيابونی و کارهای اينچنينی می تواند بسيار مفيد باشد. به هيچ وجه نبايد سکوت کنيم و از طرفی نيز معنی ندارد که طرف يکی از جناح های اقتدار گرا را بگيريم . هر دو گروه مسبب وضعيت کنونی هستند اما نبايد چنان رفتار کنيم که ترس از اصلاح طلبان سبب شود اين اتحاد مصنوعی ايجاد شده بين طيف های مختلف اصول گرا که يک وجه مشترک دارند و آن دشمنی با اصلاح طلبان است بوجود آيد. طنز تاريخی اين است که وجه مشترک ضديت با اصلاحات تبديل شد است . در نهايت شرايط به سود جريان دموکراسی خواهی خواهد بود. تند شدن فضا خواسته ی نظامی ها است و کسانيکه می خواهند با نظامی گری با آزادی و حقوق ملت بجنگند.
شما بارها درباره انتخابات آزاد صحبت کرده ايد و در طی اين دوسال نيز در فرصت هايی که داشته ايد تاکيد بر برگزاری انتخابات آزاد کرده ايد، انتخابات آزاد دقيقا چيست و چگونه می توان به آن رسيد؟
در انتخابات آزاد حرف اول را مردم می زنند. اگر فضا عمومی به گونه ای باشد که جامعه مطالباتی داشته باشد حکومت ها چاره ايی ندارند جز آنکه پاسخ مطالبات مردم را بدهند .ما اين را در دوران شاه و هم در دوران جمهوری اسلامی تجربه کرديم. اما بايد به مردم درست توضيح داد که انتخابات آزاد که صحبت آن را می کنيم چيست. يکی از ابعاد انتخابات آزاد و سالم اين است که مجريان و برگزار کنندگان يا بايد کاملا بی طرف باشند يا آنکه در برگزاری انتخابات از تمام گرايشاتی که نامزد دارند بر سر صندوق های رای و شمارش آراء حضور داشته باشند. نمی توانيم بگوييم انتخابات سالم است اما رييس هيات بر نظارت آن آقای جنتی باشد که برای اصول گرايان جلسه می گذارد تا وحدت خود را حفظ کنند. يا آنکه آقای يزدی نايب رييس شورای نگهبان باشد درحاليکه خود رسما يک طرف دعوا با اصلاح طلبان و حتی نامزهای مستقل است. طبق قانون نبايد کسانی که در هيات نظارت حضور دارند وارد انتخابات شوند و اکنون مساله ايی که مخالفان احمدی نژاد نگران آن هستند نيز همين موضوع است و جالب اين است که همان اظهارات ما را در خصوص سلامت انتخابات تکرار می کنند. اکنون آنان نيز به فکر تشکيل کميته صيانت از آرا افتاده اند و از پخش ميليارد ها پول در ميان مردم نگران هستند چرا که اين پول ها می تواند در رای مردم تاثير بگذارد و اين نگرانی به حق است. اما اين نگرانی ها فقط درباره دولت نيست و در خصوص هيات نظارت و شورای نگهبان نيز و همچنان در باره کميته امداد وجود دارد. وقتی گفته ميشود انتخابات آزاد بايد سازو کارهايی را در نظر گرفت، يعنی از همان ابتدا بايد به تمام امور دقت کرد، از تاييد صلاحت ها گرفته تا هيات اجرای و نظارت، راديو و تلويزيون و مطبوعات، همه بايد در مسير برگزاری انتخابات آزاد قرار گيرند و قوای حکومتی نبايد اين امکان را داشته باشند که به نفع يک گروه و يا جريان خاص وارد انتخابات شوند. اکنون اين شبهه است که دولتی ها در انتخابات به ضرر بخش ديگری از اصول گراها تقلب خواهند کرد، برای اين امر می توان راه حل نهايی پيدا کرد اما نمی توان با گفتن تو را به خدا تقلب نکنيد و آنها هم بگويند نه نمی کنيم اين مساله را تمام شده بدانيم. مطمئنا اگر در هيات نظارت نماينده تمامی جناح ها حضور داشته باشند آنها نيز نمی توانند تقلب کنند. اصرار بر يک دست بودن هيات ها برای اين است که تقلب کنند وگرنه از نظارت که نمی ترسند و همه را برای امر نظارت دعوت می کنند. شرايط انتخابات آزاد پيچيده نيست ودنيا آن را تجربه کرده و ديده است. اما اينکه اقتدار گراها به آن تن نمی دهند به اين دليل است که از اقتدار آنان کم می شود. اما از سوی ديگر هرچقدر که قدرت اقتدارگرايان بيشتر شود، نارضايتی مردم نيز بيشتر می شود، فساد آشکار تر و فشارهای بين الملی و حقوق بشر نيز به همان ميزان بيشتر خواهد شد. بايد اين موضوع مهم نيز را در نظر بگيريم که فضای منطقه اين مطالبه را دنبال می کند و روز به روز نيز بيشتر می شود و به همين ميزان احتمال آنکه حکومت نيز به برگزاری انتخابات آزاد تن دهد بيشتر خواهد شد.
اگر حاکميت به برگزاری انتخابات آزاد تن ندهد، در برابر انتخابات پيش رو چه بايد کرد؟
تا پيش از ۲۲ خرداد طرفدار اين بودم که حتی الامکان در هر انتخاباتی با هر شکلی شرکت کنيم و حتی کسب اقليت نمايندگی مجلس را نيز در نظر بگيريم ، يعنی در عين حال که به شيوه بر گزاری انتخابات اعتراض داريم اما در آن شرکت نيز کنيم. داستان جنبش سبز اما نظر من اين امر را به شکل ديگری در آورد. در واقع جنبش سبز راه وسط را از بين برده، يا انتخابات بايد آزاد باشد با همه موئلفه ها يا ما نبايد در آن شرکت کنيم و اجازه دهيم خودشان آن را برگزار کنند تا اختلافات نيز تشديد شود. ما با عدم شرکت خودمان در انتخابات غير آزاد بايد مشروعيت انتخابات را زير سوال ببريم و آن را از رسميت بی اندازيم. در عصری که از بحرين تا مصر ملت به دنبال انتخابات آزاد هستند، در کشور ما جريانی حاکم شده که روش آن مانند ديکتاتورهای منطقه است، از اين رو اگر آنان احساس کنند که ما شرکت نمی کنيم مجبورمی شوند تصميمی استراتژيک بگيرند بدين معنی که يا بايد اصلاح طلبان را حذف کنند و تن به اختلاف گسترده داخلی دهند. از آنجاکه حريم ها و حرمت ها را نيز رعايت نمی کنند و از خدا، شرع و اسلام مايه می گذارند و انواع تهمت ها و اتهام را متوجه هم می کنند و به اين ترتيب اين وضعيت برای آنان مشکل ساز خواهد بود. و اگر غير از اين نيز بخواهند رفتار کنند بايد اصلاح طلبان را وارد بازی کنند، آنهم تمام و کمال، همان طور که هستند و نبايد چاره ايی غير از اين بگذاريم. من صحبت های آقای خاتمی را هم در همين راستا می بينيم. راه وسط نداريم اصلاح طلبان و سبزها در انتخابات آزاد با ساز و کارهای خودش شرکت می کنند.
آيا در همين قانون اساسی می توان به انتخابات آزاد رسيد؟
بله، در همين قانون اساسی دوم خرداد و شوراهای اول و دوم شکل گرفت. در انتخابات شوراهای دوم شکرت کرديم و شکست هم خورديم. آن انتخابات آزاد ترين انتخابات صد سال اخير بود و هيچ کس به خاطر سليقه، نوع نگاهش و خواستگاه سياسی و غيره از شرکت در انتخابات منع نشد.در آن انتخابات نه جناح پيروز و نه جناح شکست خورده هيچ کدام اعتراضی نداشتند و انتخابات صد در صد سالم بود. ما شکست خورديم و نتيجه انتخابات را نيز به رسميت شناختيم که البته دليل شکست ما رای بالای رقيب نبود بلکه فقط ۱۱ درصد مردم تهران درانتخابات شرکت کردند. به هرحال يکی از آزاد ترين انتخابات در دوره ما برگزار شد . اگر مردم در صحنه باشند، انتخابات آزاد با همين قانون اساسی نيز برگزار می شود. مهم تفسير قانون است، می توان از قانون اساسی تفسير دموکراتيک داشت و در عين حال می توان به دليل انفعال مردم حاکميت تفسير استبدادی از قانون اساسی داشته باشد. قانون اساسی يک متن يا يک کتابچه است و تفسير آن در دست خودمان است . هميشه گفته ام قانون اساسی امريکا يک قرن قبل از برچيده شدن برده داری در اين کشور نوشته شده است و هنوز اجرا می شود هرچند که آن قانون اساسی متمم هايی داشته است اما به هرحال همان قانون است که درست تفسير می شود. البته اين صحبت به اين معنی نيست که نبايدقانون اساسی را اصلاح کرد، در يک فرصت مناسب بايد اين اتفاق بيفتد اما برگزاری انتخابات آزاد را منوط به تعيير قانون اساسی نمی کنيم.
ادامه دارد…