یکشنبه 19 تیر 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

خجالت بکشيد، مگر بهنود چه نمود؟! پدرام فرزاد

مسعود بهنود
گيريم مسعود بهنود اشتباه کرده باشد، گيريم حدس‌اش غلط باشد، گيريم در تخمين درصد شرکت‌کنندگان در انتخابات اسفندماه سال جاری راه را غلط رفته باشد و هزار «گيريم» ديگر. اما يک نکته را يا از ياد برده‌ايد يا نمی‌خواهيد ببينيد. او «جرأت» کرد حدس بزند... کدام يک از شما عزيزان حتی به يکی از سلول‌های خاکستریِ مغزِ مملو از اطلاعات‌تان خطور کرد که شايد الان وقت نوشتن مطلبی درباره انتخابات، نحوه‌ی برگزاری آن، چگونگی شرکت در انتخابات، تحريم يا شرکت در آن و... باشد؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


عرضی داشتم حضورِ معظمِ حضرات محترمی که در هفته گذشته تا توانستيد به مسعود بهنود به دليل مصاحبه‌اش با صدای امريکا تاختيد و تاختيد و شاد و خندان از اين که نويسنده‌ای (البته نه هر نويسنده‌ای) را آماج حملات خود قرار داده‌ايد، با تصورِ بُرد، همچنان تکيه بر باد زده‌ايد، روی آب خانه می‌سازيد و ايضاً گاهی اوقات همان باد را هم گره می‌زنيد!

به نظر شما «بدنامی به ز گمنامی است»؟ برای بسياری بله، اما من؟ کافی است به ياد بياوريد خطايی در يکی از نوشته‌هايم، باعث شد بالاخره يک شخص (نويسنده و خبرنگار را بی‌خيال شويد لطفا، فقط يک شخص) در اين سايت از يک شخص ديگر (باز هم القاب و عناوين شغلی را کنار بگذاريد، لطفا) عذرخواهی کند بلکه فتح بابی باشد جهت پذيرش ايرادهايی که بر ما وارد است، ولی بسياری از ما سعی می‌کنيم به جای پذيرش اين ايرادها، با تاختن بر طرف مقابل (کسی که از ما ايراد گرفته) تمام عيوب داشته و نداشته‌اش را اگرانديسمان کرده و به خيال خود، او را به جای محاکمه، به مسلخ کشيده و دمار از روزگارش درآوريم، چنان که ديگر حتی شب‌ها نيز کابوس قلم به دست گرفتن يا انگشت‌رنجه کردن به کليدهای کيبورد را به خود بدهد.

اگر نمی‌دانيد، بدانيد که تا به حال مسعود بهنود را حتی يک بار هم از نزديک نديده‌ام، تماسی با وی نداشته‌ام، ايميلی نيز رد و بدل نکرده‌ايم، عاشق کر و کور و چشم‌بسته او هم نيستم و ... اما او «هر کسی» نيست که مثل «هر کس ديگر» با او برخورد شود.

اين همه دروغ از نظام ولايی و آخرالزمانی جمهوری اسلامی ايران شنيده‌ايد کيلو کيلو. اين همه جلوی چشمتان،‌ چشم در چشمتان، رو در رويتان به شما دروغ گفته‌اند، اين همه رئيس جمهوری‌ ايران در سازمان ملل اراجيفش را به خورد صندلی‌های آنجا داد و سوزن گرامافون رهبرش هميشه روی کلمه «دشمن» گير کرده و از هر مترسکی برای خود دشمن می‌سازد، اين همه آمار دروغين به من،‌تو، شما و ما دادند و فهميديم و نوشتيم اما انگار نه انگار، آن وقت همه چهار دست و پا چسبيده‌ايد به اين که چرا مسعود بهنود گفته: به نظر من ۶۰% مردم ايران در انتخابات شرکت می‌کنند؟ فقط به خاطر همين يک جمله؟ خجالت بکشيد.

مجلس ششم را با استعفای خود بی‌خاصيت کرديد، يادتان هست؟ از سد نظارت استصوابی مجلس هفتم که نتوانستيد بگذريد، شرکت در انتخابات مجلس هفتم را تحريم کرديد، يادتان هست چطور به غلط کردن افتاديد؟ به ياد داريد چگونه باعث شديد بی‌سوادی هتاک، همچون حميد رسايی با حدود ۲۵۰ هزار رای به عنوان نماينده مردم تهران برود و در مجلس جفتک‌پرانی کند؟ يادتان هست چطور مردم را از حضور در پای صندوق‌های رای منع کرديد و بعد از آن، بازی «من نبودم دستم بود» را شروع کرديد؟ سرهای مبارکتان را از برف بيرون بياوريد وگرنه ممکن است جای ديگر را هم به باد دهيد!

پذيرش اشتباه، سال‌هاست که در بين ما مهجور مانده. بحث بر سر شعور اجتماعی است نه آداب قاشق و چنگال به دست گرفتن، نه انتخاب بين پاپيون و کراوات، نه تفاوت لباس شخصی و اسپرت با کت و شلوار جهت حضور در بار عام. بحث بر سر اشتباهاتی است که از سوی بعضی نويسندگان سايت‌های فارسی‌زبان، سال‌هاست به خورد مردم داده می‌شود آن هم به نام تفسير، تحليل، گزارش، خبر، نقد و هزار اسم ديگر.

اين به آن می‌توپد، آن به اين، همه به يکی و يکی به همه. نتيجه چه بوده؟ «هيچ». چه چيزی عايد کوبندگان شده يا می‌شود؟ «هيچ». شخصی که سيبل اين اشخاص قرار گرفته بود عايدی‌‌اش چيست؟ آن هم «هيچ». خوانندگان مطالب شما (شاکی و متشاکی) چه سودی از اين جنگ می‌برد؟ «هيچ». حواستان هست مسخره خوانندگانتان شده‌ايد به خاطر اين جنگ‌های بيخود؟ به خود بياييد حضرات. به خود بياييد.

لطفا دقت کنيد. نتايج تمام کارهايتان «هيچ» است. ما با دارا بودن ادبياتی غنی، حق نداريم وقتی پای «هيچ» در ميان است چنين يکديگر را به سيخ کشيده و کباب کنيم. مگر نخوانده‌ايد «دنيا همه هيچ و اهل دنيا همه هيچ / ای هيچ برای هيچ در هيچ مپيچ»؟ نخوانده‌ايد؟ قربانتان بروم همگی‌تان از نظر سنی از من سرتريد و به جبر سن و سال و تجربه هم که شده، بايد بيشتر از من کتاب خوانده باشيد؛ خصوصا شعر؛ چون انواع و اقسام شعرها را در حال حاضر به عنوان مطلب و تحليل و نقد و حاشيه‌ای بر فلان و بصار به خورد مردم می‌دهيد!

بدترين حالت چيست؟

گيريم مسعود بهنود اشتباه کرده باشد، گيريم حدسش غلط باشد، گيريم در تخمين درصد شرکت‌کنندگان در انتخابات اسفندماه سال جاری راه را غلط رفته باشد و هزار «گيريم» ديگر. اما يک نکته را يا از ياد برده‌ايد يا نمی‌خواهيد ببينيد. او «جرئت» کرد حدس بزند. او «وجود»ش را داشت که حتی اشتباه کند اما حرف خودش را (حتی به اشتباه) بزند و پای حرف خود هم ايستاده و با «شعور»ی که در او سراغ داريد و دارم (اين يکی را ديگر به خودتان لطف کنيد و منکر نشويد)، مطمئنا اگر پی به اشتباه خود ببرد به هيچ وجه من‌الوجوه شانه از زير بار اشتباه خالی نمی‌کند و مسئولانه عواقب گفته‌ها و نوشته‌هايش را به جان می‌خرد.

کدام يک از شما عزيزان حتی به يکی از سلول‌های خاکستریِ مغزِ مملو از اطلاعاتتان خطور کرد که شايد الان وقت نوشتن مطلبی درباره انتخابات، نحوه برگزاری آن، چگونگی شرکت در انتخابات، تحريم يا شرکت در آن و ... باشيد؟ کدامتان بدين صراحت سخن از اين «تابو» گفتيد؟ کدامتان؟ انصافاً حق بدهيد کاری را که کسی جرئت انجامش را نداشت (حداقل تا سه،‌ چهار ماه ديگر) بهنود از همين الان شروع به انجامش کرده و مسلم است که ديکته تا وقتی که نوشته نشود، هيچ غلطی ندارد. او در حال نوشتن اين ديکته است؛ ديکته‌ای به بزرگی تمام ننوشتن‌های شما.

شانه‌ خالی کردن شما از زير بار مسئوليتی که داريد برای عالم و آدم تابلو شده، اما به محض صدا زدن نامتان برای بردن چند متری از اين بار، راهتان را کج کرديد و سوت زنان، آسمان را نگريسته و راهی خانه شديد که شبی ديگر و صفايی ديگر در راه داشته باشيد. اگر غير از اين است، با تمام وجود، با گوش جان، شنونده انتقادهای يک يک شما عزيزان هستم و خواهم بود.

اين همه نشستيد و در مدح و مذمت اين و آن نوشتيد. اين همه فلان را ستوديد و بهمان را به چهارميخ عدالت (البته از ديد خودتان) کشيديد اما آيا حتی يک بار به ذهن مبارکتان خطور کرد اين همه نويسنده عليه يک رژيم متحجر، چرا نبايد يکجا جمع شويد، يک ارتش فرهنگی و دارای نظم و نظام تشکيل دهيد و با سلاحی که بسيار برّاتر و کشنده‌تر از تمام سلاح‌های دنياست، کمر به زمين کوبيدن نظامی ببنديد که کمرتان را شکسته؟ کجای کاريد آقايان؟ با تلسکوپ از راه دور و با ذره‌بين از نزديک مشغول رصد کردن کوچک‌ترين اشتباه (البته اگر اشتباهی باشد) اين و آن هستيد تا فی‌الفور در رد آن، چنان طوماری سر هم کنيد که تنه به تنه طومار کوفيان (در استقبال از امام حسين) بزند؟

اين همه هجمه عليه يک نفر؟ مردانگی‌تان کجا رفته؟ بسياری از ايرانيان وقتی بنا به هر دليل مجبور به ترک ايران شدند، اکثر اشيايی که به آنها از نظر عاطفی وابسته بودند را جا گذاشتند و رفتند. همين حالا يکی از معروف‌ترين زنان فعال در عرصه زنان و نويسنده مهاجر در حسرت يک عکس، فقط يک عکس از خانه قديمی‌اش می‌سوزد اما مردانی که از ايران خارج شدند، فرار کردند يا به هر طريق ديگر جلای وطن کردند آيا هنوز به قول و مرامشان پايبندند، لااقل من اين طور شنيده‌ام. خصوصا آن که اکثر شما پا به سن گذاشته‌ايد و اين نقل قول درمورد شما برای من بيشتر به حقيقت می‌ماند تا يک نقل قول ساده. پس به خود آييد.

برای يک بار هم که شده، اين همه «من» موجود در خود را کنار بگذاريد. دور هم جمع شويد. طبيعی است که تضارب و حتی اختلاف آرا نيز وجود خواهد داشت. لطفا اين همه «تو کجا بودی آن موقع که من اين کارها را می‌کردم»، «من بهتر از تو می‌دانم» يا «تو نمی‌دانی چه خبر است»ها را بگذاريد در کوزه‌هايی که در خانه‌هايتان موجود است (البته اگر کوزه‌ای در خارج از ايران پيدا شود) يا در جوی آب ‌سر راهتان بالا بياوريد.

به تجربه ثابت شده که «استفراغ» بسياری از اوقات برای سلامت خيلی بهتر از ويزيت شدن توسط يک پزشک است؛ خاصه آن که پزشک مورد نظر نيز تشخيص نادرست بدهد. بدون دل‌پيچه و استرس ناشی از به هم خوردن حالتان، مقداری تحمل کردن يکديگر را تمرين کنيد، بلکه ياد بگيريد و به خود آييد.

خجالت‌آور است در حالی که بيشترين تعداد مخالفان را در خارج از کشور داريم، کمترين بازده را همين مخالفان محترم در داخل کشور دارند، صرفا به خاطر اين که هيچ يک از آنان حاضر نيستند اسب محترمشان، يابو خطاب شود. همين. به خدا فقط همين. اين غرور لعنتی را دور بيندازيد تا برای غيرتتان جا باز شود.

به قدری ايستگاه‌های تلويزيونی مختلف ايرانی در خارج از کشور داريم که سرگيجه می‌گيريم بالاخره کدام يک را نگاه کنيم. به قدری «منم» زدن اين و «من بهترم» زدن آن را ديدم که حالم از هرچه مجری فکل کراواتی پرمدعا (اما بی‌محتوا) جلوی پرچم شير و خورشيد ايران است به هم خورد.

می‌ميريد همه اين بودجه‌ها را يکی کنيد و به يک زخم درست و حسابی بزنيد که بالاخره يک کار درست کرده باشيد؟ واقعا می‌ميريد؟

از قرار، تمام مشکلات دهکده جهانی حل شده، اقتصاد يونان نيز رونق گرفته، خطر بدبخت شدن اقتصادی اسپانيا از بيخ گوش اتحاديه اروپا گذشته، سودان جنوبی هم که تشکيل شد و ... فقط مانده مسعود بهنود که بايد او را به آتش کشيد که ديگر زبان در کامش نچرخد و قلم در دستانش. نکند وجدانتان را هم ايران جا گذاشتيد يا آنجا از خارجی‌ها هم خونسردتر شديد (يا شايد هم از پاپ کاتوليک‌تر)؟ خجالت بکشيد. همين.

داغ به دل ما در ايران ماند که يک بار، فقط يک بار اين همه مدعی روبروی آينه بايستند تا زشتی‌شان بر خودشان معلوم شود و ديگر برای خوانندگانشان ادای جرج کلونی را درنياورند. واقعيت تلخ است، زشت نيز.

بی‌قواره‌تر از مهاتما گاندی نيستيد که، هستيد؟ اگر نديديد، حداقل در کتاب‌ها خوانده‌ايد که بود و چه کرد. ياد بگيريد و انجام دهيد.

يک هزارم «منم»زدن‌های شما را هيچ يک از اپوزيسون‌های ديگر کشورهای دنيا نداشتند و ندارند. آنها مرد «عمل» هستند،‌ شما؟ شما مرد «امل» هستيد. آرزومنديد. نشسته‌ايد ناگهان سقف آسمان سوراخ شود و ردای صاحب منصبی (حداقل رياست جمهوری ايران) را بر تن شما کنند و يکراست بياورند شما را خيابان پاستور و در چشم به هم زدنی خامنه‌ای و اعوان و انصارش و سپاه و بسيج و ... پوف ... دود شوند و اثری از آثارشان نماند و شما يکشبه حاکم مطلق شويد و ايران مورد نظر خودتان (نه ايران واقعی) را بسازيد؟ بد نيست. آرزو اصلا چيز بدی نيست. در همين آرزويتان بمانيد، صرفا به خاطر آن که «جربزه عمل» نداشتيد و برای اجماع با ديگران «گذشت» نشان نداديد. منتظر مانديد تا يک نفر کاری کند و چنان بر او تاختيد تو گويی گناهی کبيره انجام داده اما هرگز جربزه انجام آن کار را نداشتيد و صرفا به نکوهش اين و آن مشغول بوديد و بس. برای امتحان هم که شده لااقل يک تکان مختصر به هيکل محترمتان بدهيد لطفا.

خبر ذيل را بخوانيد، بلکه معنی اجماع را بدانيد. اجماعی متشکل از غول‌های الکترونيک که هر کدام سايه يکديگر را با تير می‌زنند و انواع و اقسام جاسوسی‌ها را از دفاتر يکديگر انجام می‌دهند اما وقتی عقلشان کار کرد، دشمنی‌ها را گذاشتند پشت در، يک کنسرسيوم واحد تشکيل دادند و بر دشمن مشترکشان چيره شدند. بخوانيد و ياد بگيريد:

هفته پيش کنسرسيومی متشکل از اپل، EMC، اريکسون، مايکروسافت، سونی و RIM توانستند در حراج ۶ هزار اختراع شرکت ورشکست شده‌ نورتل، گوگل را شکست دهند. قيمت پيشنهادی اين کنسرسيوم ۵/۴ ميليارد دلار بود در حالی که گوگل پيشنهادی ۹۰۰ ميليون دلاری برای اين ۶ هزار اختراع ارائه داده بود. گوگل قصد داشت با خريدن اختراعات، بتواند در مقابل ادعاهای حقوقی عليه «اندرويد» به نحو موثرتری از آن دفاع کند.

در اين مزايده شرکت‌های معدودی دعوت شدند، اما نکته مهم احساس خطر شرکت‌های RIM، مايکروسافت و اپل از «اندرويد» گوگل بود که آنها را به تشکيل يک کنسرسيوم ترغيب کرد. سهم هر يک از اين شرکت‌ها در اين کنسرسيوم به اين ترتيب است: RIM ۷۷۰ ميليون، اريکسون ۳۴۰ ميليون، اپل حدود ۲ ميليارد، و مايکروسافت و سونی نيز با هم حدود يک ميليارد دلار.

به گفته تحليلگران، گوگل از نظر مالکيت معنوی و برای دفاع از «اندرويد» چيز چندانی درچنته ندارد.

گوگل هم‌اکنون با شکايتی از سوی اوراکل روبه‌رو است و از هر ترفندی برای رهايی از اين شکايت استفاده خواهد کرد. اما نبرد واقعی زمانی خواهد بود که اعضای کنسرسيوم به خاطر «اندرويد» از گوگل شکايت کنند. گوگل به زودی با شکايت اپل از «اندرويد» مواجه است. طبق برخی گزارش‌ها مايکروسافت هم مشغول جمع‌آوری حق امتياز برای شکايت از «اندرويد» است.

هرچند گوگل با خريد اختراعات نورتل نمی‌توانست تمام مشکلات «اندرويد» در زمينه مالکيت معنوی را برطرف سازد، اما می‌توانست ديواره دفاعی مناسبی ايجاد کند. با اين وضعيت، از دست دادن اختراعات موجب افزايش روزافزون شکايت‌ها عليه گوگل و «اندرويد» می‌شود.

***

گوگل را «نظام حاکم بر ايران» فرض کنيد، اندروييد را هم «سپاه پاسداران تحت رهبری خامنه‌ای، البته همراه با تکنولوژی هسته‌ای». در حالی که موجودی شما ۵/۴ ميليارد دلار است (ميليونر ايرانی خارج از کشور که کم نداريم) و ايران با وضع فعلی (فاجعه اقتصادی‌اش، تهی بودن خزانه و صندوق ذخيره ارزی، فروش نرفتن نفت ايران و اين اواخر هم لات‌بازی هندی‌ها در پرداخت نکردن پول نفت به ايران و ...) بيش از ۹۰۰ ميليون دلار نمی‌تواند (نه آن که نخواهد) روی ميز بگذارد. به نظر شما در نبرد ۵/۴ ميليارد دلار با ۹۰۰ ميليون کدام رقم برنده است؟ چقدر حساب و کتاب برای تعيين اين برنده لازم است؟ چقدر زمان برای اين حساب و کتاب لازم است؟ حالا معنی «اجماع برای رسيدن به هدف» را بهتر می‌توان فهميد. اين يکی (ايران) فقط ۲۰% آن يکی (اجماع شما در خارج از کشور) است. واضح‌تر از اين هم می‌شود گفت؟

دور تا دور ايران در محاصره پايگاه‌های امريکا در منطقه هستند. ناوگان پنجم در بحرين، فرودگاه‌های امريکايی در منامه، ابوظبی، شارجه، دبی و ... فرودگاه‌های پاکستان درصورت لزوم (به جبر يا اختيار) در اختيار هواپيماهای امريکايی قرار خواهند گرفت، افغانستان که انواع و اقسام نيروهای امريکايی را در خود جای داده و کشورهای آسيای ميانه که بدون دلارهای امريکايی نفس هم نمی‌توانند بکشند و تمام سواحل و فرودگاه‌هايشان در اختيار امريکاست، اضافه کنيد پايگاه مخوف اينجرليک ترکيه را به اين مجموعه که نيروهای ناتو (بالاخص نيروهای امريکا) هم از راه دريا، هم راه زمين و هم از راه هوا امکان حمله به شمال،‌ جنوب، شرق و غرب ايران را خواهند داشت و يادآوری قدرت هوايی نيروهای ناتو (ليبی را يک تمرين حساب کنيد) با بمب‌افکن‌های استيلث وحشتناکش، جنگنده‌های مدرن و نيروهای زمينی زبده که در ايران به هيچ عنوان همانند عراق و افغانستان نخواهند جنگيد چون انواع و اقسام اهانت‌ها را از سياسيون ايران شنيده‌اند و همين قضيه پتانسيل بالايی برای برد در صحنه نبرد در اينان ايجاد کرده است.

با تمام اين تفاصيل، آيا اين قدر «جنم» داريد که بتوانيد دور هم جمع شويد، يک راه حل درست و درمان برای اين کار پيدا کنيد، دست از خودخواهی‌های مسخره‌تان برداريد و يکی شدن را تجربه کنيد تا بفهميد «پيروزی» با اتحاد به دست می‌آيد نه انشقاق و باندبازی.

حالا هی گير بدهيد به کسی که قبل از تمام شما جرئت کرد (گيريم حتی به اشتباه) راجع به مسئله‌ای که شما می‌ترسيديد درباره‌اش حتی کلامی بر زبان بياوريد، پاراگراف‌ها سخن گفت. بتوپيد به مسعود بهنود. مدت‌ها بايد بگذرد تا بفهميد بهنود چه نمود!

راه عذرخواهی باز است اما اگر هنوز خجالت نکشيده‌ايد از کاری که با بهنود کرده‌ايد، مطمئنا ديگر از هيچ کاری خجالت نخواهيد کشيد؛ از اين «کاغذ سياه‌کن آماتور» به شما «حرفه‌ای‌های عرصه قلم و سخن» گفتن.

باقی؟ بقای شما اهالی قلم و صاحبان سخن. بکوبيد و بتوپيد و خوش باشيد.

پدرام فرزاد


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016