یکشنبه 19 تیر 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مقصر خود مائيم، علی کلائی

علی کلائی
مقصر تمام اين حوادث خود مائيم. خود مائی که انسان بودن انسان زندانی برای ما در درجه معلوم نيست چندم اهميت قرار دارد. اينکه می گويم معلوم نيست چندم، چون متاسفانه در درجه دوم هم نيست. وضعيت فعلی نشان از اين دارد که اگر اين ديدگاه غير انسانی و تفرقه محور در بين فعالين سياسی ايرانی ادامه يابد، سود برنده اصلی اين بازی اقتدارگرايی حاکم بر جمهوری اسلامی است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


اخبار بد ناگهان می رسد. شب می خوابيم و صبح بلند می شويم و خبر است که بر سرمان آوار می شود. فلانی در زندان بر اثر اعتصاب غذا مرد. ديگری در زندان بر اثر ضرب و شتم ماموران امنيتی جان سپرد. آن يکی در زندان بر اثر فشار عصبی خودکشی کرد و به دليل عدم رسيدگی به موقع جان خود را از دست داد. راستی واکنش ما نسبت به اين وقايع چگونه است؟

آنچه در ايران در طی دهه اخير رخ داده نشان از اين دارد که برخورد فعالين سياسی و فکری با وقايعی اين چنينی، از دريچه انديشه و تفکر ايدئولوژيک و يا سياسی ايشان است. آنچه در اين ميانه به هيچ وجه من الوجوه در نظر گرفته نمی شود و برای اين فعالين مهم نيست، انسان بودن طرف مقابل است. اينکه يک انسان که با حکومت و وضعيت موجود مخالف است و برخلاف تمام اصول انسانی به زندان افکنده شده، به دلايل مختلف در زندان جان خود را از دست می دهد. يک انسان که می تواند متعلق به هر گروه، حزب و دسته خاص با هر ايدئولوژی باشد. يک انسان بر اساس تعاريفی که همه انسانها بر آن متفق اند، يک انسان است و دارای حق. حقوقی که در اعلاميه ۳۰ ماده ای مورد اتفاق جهانی حقوق بشر بصورت مکتوب مشخص شده است. مسئله اين نيست که ،آيا قدرتهای بزرگ جهانی به اين اعلاميه و موارد مندرج در آن عامل هستند يا خير. بلکه مسئله اين است که ما به عنوان يک انسان دارای انديشه و مدعی آزادی و برابری و انسانيت، به اين اصول انسانی عامل هستيم يا خير؟

در طی يک دهه اخير در ايران ما بسياری از فعالين سياسی متعلق به گروه ها، احزاب و سازمانهای سياسی در زندانهای جمهوری اسلامی جان سپرده اند. اما آيا واکنش فعالين سياسی اپوزسيون جمهوری اسلامی نسبت به همه اين وقايع يکسان بوده است؟ آيا نگاه به اين مرگ ها نگاهی حقوق بشری و از سر انسان بودن فرد متوفی است و يا نگاهی کاملا محصور در ايدئولوژی، مصالح و اصول گروهی و تشکيلاتی و حزبی خود است و تنها چيزی که برای ايشان اهميتی ندارد انسان بودن انسان از دست رفته است؟

مواردی چند از اين مرگ و ميرها را نام می برم. اکبر محمدی. از دانشجويان زندانی فاجعه کوی دانشگاه تهران تيرماه ۱۳۷۸ بود که به زندان محکوم شد. اکبر محمدی را اما در زندان به اعتراف شاهدان عينی زدند و کشتند. در مقطع پس از قتل او جلساتی برگزار شد و اعتراضاتی صورت گرفت. اما بعد فراموش شد و مسئله قتل اکبر محمدی در زندان به تاريخ پيوست. آيا نبايد چنين فاجعه ای توسط فعالين سياسی و حقوق بشری پيگيری ميشد؟ آيا مسئله قتل اکبر محمدی تنها کارکردی در زمانی داشت و پس از کهنگی خبر او ديگر نبايد بدان پرداخت؟ آيا ژورناليسم مکتوب و مجازی در ايران نبايد به رسالت خود پايبند باشد؟ اما ديگری ولی الله فيض مهدوی است. زندانی متعلق به سازمان مجاهدين خلق که توسط تريبونهای رسمی جمهوری اسلامی به ايشان منافقين اطلاق می شود. در زندان جان سپرد. به دليل اتفاق احزاب و گروه های سياسی بر نقد عملکردی اين سازمان، مرگ ولی الله فيض مهدوی چندان جدی گرفته نشد. يک انسان از دست رفت. اما انسان بودن او تنها چيزی بود که به هيچ وجه مورد توجه قرار نگرفت. از اين سازمان چند سال بعد عبدالرضا جباری نيز به دليل عدم رسيدگی پزشکی در زندان مرد. اما بازهم انسان بودن او تنها نکته ای بود که مورد توجه هيچ طيفی قرار نگرفت. انگار انسان بودن انسانها پس از وابستگی تشکيلاتی ايشان قرار دارد نه قبل از آن!

مورد ديگر در طی اين سالها. اوايل اسفند ماه ۱۳۸۷. امير حسين حشمت ساران در زندان به دليل عدم رسيدگی پزشکی جان سپرد. اما بازهم عده ای گفتند که او سلطنت طلب بوده است و کسی مرگ يک انسان را جدا از تعلق تشکيلاتی و مرامی و فکری و حزبی و سازمانی اش جدی نگرفت. امير حسين حشمت ساران زمانی از ياران مهندس حشمت الله طبرزدی بوده است. آيا انسان بودن حشمت ساران مقدم بر تعلق خاطر تشکيلاتی و فکری اوست يا امر ديگری در اذهان فعالين ماست؟

اواخر اسفند ماه ۱۳۸۷. اميد رضا ميرصيافی، جوان وبلاگ نويسی که به دليل نقد رهبری نظام به زندان افتاده بود. بنا بر شهادت شاهدان عينی مانند دکتر حسام فيروزی و آقای عباس خرسند، او بر اثر خوردن قرص و خودکشی درگذشت. سوال اينجاست! آيا خودکشی ميرصيافی دليلی بر سکوت ما در مقابل مرگ يک انسان در زندان است؟ مگر نه اين است که مسئول جان و سلامتی زندانی، زندان بان او و تشکيلات سازمان زندانها و قوه قضائيه نظام است؟ آيا نبايد نقدی انجام شود که ديگر چنين فجايعی که منجر به از دست رفتن يک انسان می شود انجام نپذيرد؟

به چه دليل تمام اين مرگها ماقبل حوادث خرداد ماه ۱۳۸۸ از خاطرمان رفته است؟ وقتی در اسفند ماه ۱۳۸۹ با برادر اميد رضا تماس گرفتم، از نگاشته او اوج ناراحتی را می شد فهميد. ناراحتی ای از فراموشی برادرش به عنوان يک جوان اهل قلم که از دست رفته است. انديشه حقوق بشری و رويکردی اينچنينی در ميان فعالين ما رسما جايی ندارد.

در سالهای اخير و به خصوص در دو سال اخير پس از خرداد ماه ۱۳۸۸ تا آنجا که ذهن نگارنده ياری می کند دو مورد ديگر را داشته ايم. مورد اول محسن دگمه چی است. محسن دگمه چی مبتلا به سرطان بود. امنيت بانان می توانستند به راحتی او را از چند ماه قبل آزاد کنند تا در هوای آزادی جان به جان آفرين تسليم کند. اينکه دگمه چی به دليل اينکه سالها در زندانهای جمهوری اسلامی زندانی بوده است، مبتلا به سرطان شده بحثی است که می بايستی پزشکان پاسخگو باشند. اما سوال اينجاست! آيا خيال امنيت بانان نظام ولايی تا اينجا راحت شده که چون می دانند محسن دگمه چی متعلق به سازمانی است که در بالا وصفش رفت، پس نبايد نگران واکنش ديگر فعالين سياسی شد؟ اگر اينچنين نيست پس چرا حاضر به آزادی دگمه چی در شرايطی که مرگ او بر اثر سرطان حتمی است نشدند؟ آيا جز اين مسئله مورد توافق است که ما با نوع عملکرد محصور در حصارهای ايدئولوژيک خود و عدم رويکری انسانی اين فرصت را به حاکميت داده ايم تا با سوء استفاده از اختلافات احزاب و سازمانها و گروه های سياسی، يک به يک نيروهای آنها را از صحنه روزگار حذف کند و کسی دم بر نياورد؟ در حقيقت آيا جز اين است که کمک کننده ماشين قتل های در زندان جمهوری اسلامی خود فعالين سياسی اپوزسيون هستند؟

و اما آخرين فاجعه قتل. قتل زندانی سياسی ملی-مذهبی رضا هدی صابر. اين بار هم اعتصاب غذايی صورت گرفته است. هم ضرب و شتم و هم عدم رسيدگی. اتفاقی که حدود يک ماه پيش روی داد. اما فی الحال و هنوز يک ماه از اين فاجعه نگذشته هيچ کس ديگر انگار پيگير اين فاجعه نيست. کمی به حجم خبرها و نگاشته های يک هفته پس از قتل هدی صابر و خبرها و نگاشته های امروز توجه کنيد. انگار حتی قتل يک زندانی سياسی که به واقع يک معلم انديشه ورز بود، مانند هدی صابر هم تنها برای داغ کردن اخبار و رسانه ها و به مدت يک هفته مفيد بوده است.

و امروز! حسين رونقی ملکی در زندان است و در وضعيت جسمانی بسيار نامناسب. حسين رونقی ملکی به لحاظ فکری و ايدئولوژيک با بسياری از فعالين مذهبی اپوزسيون در تعارض کامل فکری است. اما سوال اين است که آيا او انسان نيست؟ اگر انسان است آيا نبايد با توجه به اينکه تنها کمتر از يکماه از قتل صابر نگذشته ما با تمام توان برای نجات جان او تلاش کنيم؟

حسين رونقی ملکی از جمله جوانانی است که پيشگاه مبارزه با سانسور در فضای مجازی توسط جمهوری اسلامی است. اما نه تنها روحيه آزاديخواهانه او که حتی انسان بودن او نيز توسط فعالين ما متاسفانه و غم گنانه و شوربختانه جدی گرفته نمی شود. انسانيت اين روزها غريب ترين غريب هاست.

بر اساس شواهدی که به اختصار و گذرا در بالا ذکر شد و وضعيت فعلی فعالين سياسی در ايران، آنچه به نظر می رسد اين است که مقصر تمام اين حوادث خود مائيم. خود مائی که انسان بودن انسان زندانی برای ما در درجه معلوم نيست چندم اهميت قرار دارد. اينکه می گويم معلوم نيست چندم، چون متاسفانه در درجه دوم هم نيست. وضعيت فعلی نشان از اين دارد که اگر اين ديدگاه غير انسانی و تفرقه محور در بين فعالين سياسی ايرانی ادامه يابد، سود برنده اصلی اين بازی اقتدارگرايی حاکم بر جمهوری اسلامی است. جريانی که با درک اين اختلافات و هراز گاهی بزرگ کردن و پرو بال دادن به آنها در رسانه های مکتوب و مجازی خود، موجب می شود که درجه حساسيت ما نسبت به اين گونه فجايع غير انسانی کمتر گردد و ايشان با عدم واکنش و حساسيت ما دست به جنايات خود بزنند.

مرگ هر انسان مرگ تمامی بشر و زندگی او زندگی تمامی بشر است. اين آموزه ای دينی است که برای دينداران می بايستی نصب العين و الگو باشد. اما متاسفانه نه اين آموزه برای دينداران و نه اصول اخلاقی و انسانی برای فعالين لائيک در ايران اهميتی ندارد. به نظر می رسد می بايستی قدری از پيله بسته خودمحوری خود بيرون بيائيم و قدری انسانی تر به جهان پيرامونمان بنگريم.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016