سه شنبه 4 مرداد 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آيت الله بيات زنجانی: زندان در نظام اسلامی برای منتقدين وجود ندارد، کلمه

حصر موسوی و کروبی خلاف شرع است

محمد نوريزاد نويسنده، روزنامه نگار و کارگردان سبز انديش در نامه ای خطاب به آيت الله العظمی بيات زنجانی با بيان اينکه باورم بر اين است در عالم، هيچ پرسشی يافت می نشود که داٌب دين بر او بار نگردد با طرح سوالاتی، ايشان را به داد و ستد علمی و اجتماعی و مشارکت در اين عرصه دعوت نموده است.

در همين راستا آيت الله اسدالله بيات زنجانی نيز در جوابيه ای که در پايگاه اطلاع رسانی ايشان منتشر شده در جواب به سوالی در خصوص زندان انفرادی و شکنجه برای فعالين سياسی، تاکيد کردند: زندان و حبس، در نظام سياسی اسلام برای مخالفين و منتقدين ديده نشده است و هيچ سند تاريخی و روائی قابل اعتنائی مبنی بر زندانی شدن مخالفين در حکومت محمدی و علوی وجود ندارد و آن حضرات به هيچ وجه منتقدين و مخالفين خود را محبوس نمی کرده اند و جالب است که همۀ مخالفين آنان، در جامعه در نهايت آزادی می زيسته اند.

اين مرجع تقليد در بخش ديگری از جوابيه ی خود با اشاره اينکه ماهواره مانند راديو و تلويزيون و ويدئو است و حلال و حرام بودن آنها در ارتباط با نحوه استفاده از آنها است خاطر نشان کردند: انسانها هستند که از آنها استفاده علمی، هنری، تاريخی و اخلاقی می کنند که نه تنها در اين صورت حرام نيست، بلکه مطلوب هم هست؛ اما اينکه ديده می شود در اين اواخر افرادی با عناوينی وارد خانه های مردم می شوند و به بهانه هائی حريم خصوصی خانواده ها را مورد تعدّی و تجاوز قرار می دهند نه اخلاقی است و نه شرعی و در اين مسير اگر خساراتی بر مردم وارد شود، هجمه کنندگان ضامن اند.

آيت الله بيات زنجانی با محکوم و غلط دانستن حصر و حبس آقايان کروبی و همسر گرانمايه اش و مهندس ميرحسين موسوی و همسر فاضله اش، زندانی شدن تمام کسانی که بخاطر مسائل فکری، انتقاد و اعتراض به عملکرد مسؤولان به زندان ها افتاده اند نيز نامشروع است.

ايشان در پايان اين سوال تاکيد کردن که اين آقايان از ذخاير مردمی و از سرمايه های ملی و انسانهائی عزيز و محترم هستند.

متن کامل اين پرسش و پاسخ به شرح زير است:

به نام خدای ديروزها و امروزها و فرداها
سلام به محضرشريف حضرت آیة الله بيات زنجانی

پرسش های من، گرچه گاه از حوزه ی متداول مراجعات دينی مردم دور می افتد، باورم اما بر اين است که در عالم، هيچ پرسشی يافت می نشود که داٌب دين بر او بار نگردد. پس، صراحت نهفته در اين پرسش ها را برمن ببخشاييد و صبورانه به پاسخگويی آنها همت فرماييد. پرسش های من، برآمده، و گزيده ی مختصری از هزار هزار سخن پنهان مانده در سينه ی مردمی است که اين روزها، چشمی از اميد به آستان شمايان دارند و متاسفانه، بخش وسيعی از اميد خود را به کارکردهای اين دينی که جمهوری اسلامی ايران بر انتشار آن اصرار می ورزد، از دست داده اند. اگر به پاسخگويی يک يا چند پرسش متمايل نبوديد، به هرچه که مقدور شريفتان است پاسخ گوييد . مهم، مشارکت حضرت شماست در اين داد و ستد علمی و اجتماعی:

یـــــک:

دنيا از نگاه دين مبين اسلام، و از نگاه شخص حضرت شما يعنی چه؟ تا چه اندازه دنيا را می شناسيد؟ چند سفر به ساير کشورها و يا حتی به شهرستان های داخل کشورمان داشته ايد؟

ج ۱ – با سلام و تحيت؛ پيش از پاسخ به سؤالات ارسالی شما، لازم می دانم از صراحت و شجاعت سائل محترم سپاسگذاری کنم؛ و اما پاسخ سؤالات:

بنده به دليل فعاليت های سياسی و اجتماعی گوناگون، هميشه معتقد به پيامی جدی و مؤثر برای انقلاب اسلامی در منطقه و البته در سراسر جهان بوده ام و از همين رو، ضرورت ارتباط و تعامل با دنيا را بواسطۀ سفرهای مختلف به وضوح لمس کرده و اطلاع از وضعيت سيستمهای حقوقی، سياسی و اجتماعی کشورها را يک ضرورت تلقی می کرده و می کنم؛ به همين جهت به سفرها و ديدارهای گوناگون و به تبع آن به دست آوردن آگاهيهای مفيد در جهت رسيدن به هدف فوق که همانا اطلاع و مطالعۀ سيستمهای حاکم بر دنياست تأکيد دارم و از طرفی برای عالمان دينی و آگاهان اجتماعی که بنای اظهار نظر دارند بالخصوص مراجع عظام و علمای اعلام که آراء و نظرياتشان در سطح وسيعی مطرح می گردد لازم و واجب می دانم و معتقدم به همين جهت قرآن کريم سير در آفاق و انفس را چه بصورت عينی و چه بصورت ذهنی، امری لازم و فرض دانسته و بر آن امر کرده است .

دو :

چرا بايد از جهات اجتماعی و امنيتی و اقتصادی، ميان شما، و يک استاد کهنسال و کم نظير فيزيک و شيمی و ادبيات، يا يک پزشک مجرب، يا يک مهندس کارفهم، و يک مدير خردمند، فاصله ای به وسعت بی کرانگی باشد؟ آيا اين فاصله ی انکار ناپذير، جزيی از بايستگی های دينی است؟ يا نه، مردم چون بجای فرمول های فيزيک و شيمی، از دهان مبارک شما، احاديثی از رسول گرامی اسلام و امامان شيعه و آيات قرآن می شنوند، اين عزت و اعتبار اجتماعی را با شما همراه کرده اند؟ چرا بايد همان استاد کارآمد و کهنسال، با اعتنا به پشتوانه ی علمی درخشان خود، درحاشيه های اين عزت و اعتبار بايستد، و شمايان در متن مستقيم آن باشيد؟ چرا او، با شکايت مختصر يک رهگذر، به پشت ميله های زندان در می غلتد، و شمايان از هرشکايت، مصون و در امانيد؟ چرا آن استاد کارآمد، مطلقا از امنيت سياسی و اجتماعی و اقتصادی برخوردار نيست؟ وشما، به ديوار بلندی از اين برخورداری ها تکيه زده ايد؟ چرا بايد شما، و حتی يک طلبه ی نوپا، مقدس باشيد، و او، برکنار از اين تقدس باشد و در رديف همگان؟

ج ۲ – در اسلام ملاک تمايز، علم، جهاد و تقوا است و البته اين تمايزها حقوق اجتماعی، سياسی و مدنی را در بر نمی گيرد بلکه مربوط به رابطۀ با خدا و تصدی و صلاحيت تولی امور است. برای مثال در موارد دَوَران ميان عالم و غير عالم، ترجيح در پذيرش مسؤوليت با عالم است و در صورت دَوَران مسؤوليت ميان متقی، مقاوم و استوار با فرد ديگر نيز ترجيح با متقی، مقاوم و استوار است، اما اين امتياز در صورتی که خدای ناکرده آن فرد مرتکب تخلفی گردد با فرد عادی و معمولی نه اينکه برابر است و فرقی با همديگر ندارند، بلکه به نوعی با شدّت عمل بيشتری با وی برخورد می شود؛ در نظر اسلام رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم که نبی خدا است، با افراد ديگر از حيث عمل به قانون و پايبندی به آن برابرند و چه بسا از رسول خدا انتظار و توقع بيشتری نيز وجود دارد. يا اينکه در اسلام ميان يک مرجع دينی با يک عالم شيمی و فيزيک دان از حيث قانون و تقيد به آن و از حيث بهره مندی از امکانات عمومی، هيچ فرقی وجود ندارد؛ اگر در اسلام هتک حرمت مؤمن در حد محاربه با خدا است، در اين موضوع ميان عالم دينی و مرجعيت شيعی و يک پزشک متعهد و يا يک مهندس و کارشناس محترم فرقی وجود ندارد و در واقع اگر هتک حريمها گناه بزرگی است، ميان انسانهای محترم در هر جايگاهی که باشند، تفاوتی وجود ندارد.

لازم به شرح است که مکتب شيعه پيرو امامی است که وقتی در کنار يک فرد غير مسلم در محکمه قرار می گيرد و قاضی ميان او و آن فرد غير مسلم فرق می گذارد، با صراحت با قاضی طوری برخورد می کند کأنه او را فاقد شرايط قضا و عدالت می داند و تأکيد می کند که در محکمۀ قضای اسلامی، قاضی بايد بصورت متساوی با هر دو طرف رفتار کند.

ما مسلمانان پيرو رسولی هستيم که امام علی عليه السلام در وصف آن حضرت اينطور آورده است که فرمود: حقوق همسايگان و ديگران را طوری رعايت می فرمود که ما فکر کرديم که همسايه از همسايه ارث می برد؛ اين بخش مهمی از حقوق شهروندی است و اگر در چنين نظامی يک فرد عادی و معمولی بر عليه ارکان نظام شکايت کند، نه تنها مورد تعقيب قرار نمی گيرد، بلکه مسؤولين موظفند شرايطی را فراهم کنند که حقی از کسی پايمال نگردد و زمينه را به شکلی بوجود آورند که افراد جامعه بدون دغدغه بتوانند سؤال کنند؛ حال اگر در جائی خلاف اين سنت ملاحظه شد، اسلامی نبوده و با حکومت علوی کوچکترين سنخيتی ندارد .

ســـــــــه :

معروف است که علامه ی حلی – که خدايش او را رحمت کناد – دستور فرمود چاه آب منزلش را با خاک پرکنند، تا او، فارغ از داشتن يا نداشتن آن چاه، به پرسشی در همان خصوص پاسخ گويد. شما برای پاسخگويی به اين پرسش که : ” زندان انفرادی شکنجه است يا نيست؟ يا : زندان انفرادی در نظام اسلامی ما، حرام است يا حلال؟ ” آيا ضرورتی برای حضور چند ماهه در يک سلول و فضای کوچک، آنهم نه در زندان، که در کنجی از بيت شريفتان، احساس نمی کنيد؟ البته با اين تجسم هماره که افرادی در هيبت بازجويان نظام مقدس، مرتب بر شما تحقير و ناسزا می بارند و به وقت ضرورت، شما را با مشت و لگد می نوازند. اگر از نوع پرسش من، احساسی از گزش و توهين به ذهن مبارکتان راه يافت، با تلميح اين سخن که : گزش پرسش من کجا و فحش های ناموسی و ضرب و شتم سربازان گمنام کجا، به ذات مبارک تسکين دهيد.

ج ۳ – اينجانب معنا و حقيقت زندان، زندانی شدن و افتادن در سلول انفرادی را تنها در قالب تصور ذهنی ام درک نمی کنم بلکه بصورت علم حضوری و به دليل سوابق مبارزاتی خود يافته ام و به همين دليل بارها با صراحت اعلام کرده ام زندان و زندانی شدن همانطوری که فقهای بزرگی همچون مرحوم قاضی بن براج در کتاب المهذب و شيخ طوسی که شيخ الطايفة است در مبسوط و سيد عبدالأعلی سبزواری در مهذب الأحکامش از آن به عذاب تعبير کرده اند، بصورت کلی از مصاديق شکنجه محسوب می شود و حتی در زبان عربی از آن با واژه (عذاب) که به معنای شکنجه است تعبير می کنند. لازم به توضيح می دانم که زندان و حبس، در نظام سياسی اسلام برای مخالفين و منتقدين ديده نشده است و هيچ سند تاريخی و روائی قابل اعتنائی مبنی بر زندانی شدن مخالفين در حکومت محمدی و علوی وجود ندارد و آن حضرات به هيچ وجه منتقدين و مخالفين خود را محبوس نمی کرده اند و جالب است که همۀ مخالفين آنان، در جامعه در نهايت آزادی می زيسته اند.

آن مطلبی که از علّامه بزرگ حلی نقل فرموديد صحيح و اساس فقه شيعه بر همين مبنا و روش استوار است و شيوۀ غلط و باطل مورد اشاره در ادامۀ سؤال نيز، از نظر همۀ فقها محکوم است و اين نوع زندانها حتی يک نوع شکنجه غير قابل جبران بوده و هرکسی با توجه و آگاهانه اقدام به اين کار زشت کند و يا دستور صادر کند، از عدالت ساقط و صلاحيت تصدی مسؤوليتهای شرعی را از دست می دهد.

چـــهـــار:

آيا جهان بينی شما، اگر که عمر شريفتان را در بيت و شهر خود سپری کنيد، با جهان بينی شما، آنجا که از کشورهای گونه گون جهان ديدن فرماييد و از نزديک با داشته ها و نداشته های ايمانی و دنياوی مردمان جهان آشنا شويد، تفاوت می کند يا نه؟ اگرنه، به چه دليل؟ و اگر بله، چرا تا کنون در عرصه های دينی جهان حضور نيافته ايد و با توده ی مردم جهان و انديشمندان و بزرگان دينی آنان از نزديک و بی واسطه ارتباط برقرار نکرده ايد؟

ج ۴ – اگرچه پاسخ اين سؤال با پاسخ سؤال اول داده شد ليکن با تأکيد بيشتر روی آن، پاسخ اين نکته را مورد توجه خاص قرار داده و روی آن اصرار می ورزم که بدون ترديد ارتباط با جهان و آگاهی از نوع برخورد ملتها و حکومتها با همديگر و آشنائی با سيستمهای حقوقی بين المللی در نحوۀ نگرش و برخورد انسان و در نحوه ارائه برخوردها و حتی در ادبيات ابراز و اظهار، اثر می گذارد.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


پــــنــــج :

اگر طالب سفر و مطالعه ی عينی آثار جهان نيستيد، آيا اين جهان بينی، با خواندن کتاب و ديدن فيلم و شنيدن اخبار، ميسر می شود؟ مفهوم ” سيروا فی الارض” آيا در کيفيت فتاوای شما تاثير دارد يا ندارد؟

ج ۵ – پاسخ اين سؤال نيز از جوابهای قبلی روشن شد و بی شک امروز که دنيا بصورت يک دهکده جهانی در آمده و دنيای اينترنت شرق و غرب عالم را به فضای واحد سمعی و بصری مبدّل کرده و اطلاع رسانی را برای همگان تسهيل نموده است، در واقع همان نقش سير آفاق و انفس را تا حدودی ايفاء خواهد کرد.

امروز برای عالمان دينی و سالکان شريعت، هم سير حقيقی آفاقی و انفسی لازم است و هم سير و سياحت در دنيای مجاز و به اعتقاد بنده، فتاوا و آراء فقهی فقيهان را بصورت انتزاعی و صرفاً در عالم تصوّر و مجرد از جهان واقع نمی توان مورد ارزيابی قرار داد چراکه اجتهاد مجتهدان، صرفاً ذهن ورزی و سر و کار داشتن با مفاهيم و الفاظ و تصورات نيست بلکه يک نوع عمليات توأم تطبيق مفاهيم با مصاديق و خارجيات بوده و نوعی عمليات ذهنی بصورت کاربردی و تجربی است؛ بنابراين بدون توجه به واقعيات خارجی نمی توان کارآمدی لازم را داشت.

شــــــــش :

اگر مردم ايران با هزينه ی شخصی خود، بخواهند شما را به يک سفر دور دنيا دعوت کنند، از آن استقبال می فرماييد؟ چرا نه و چرا آری؟

ج ۶ – اگر فرصتی برای سفر ولو با هزينۀ شخصی هم بدست آورم، مغتنم می شمارم.

هـــفــــــت :

خود شما، آيا يک مرجع جهان ديده و جهان گشته را به مرجعی که از بيت و شهر خود چندان فاصله نگرفته، ترجيح نمی دهيد؟ به فرض يکسانی مراتب علمی و تقوی و صيانت نفس هردو.

ج ۷ – قطعاً ترجيح می دهم به همان استدلالاتی که در پاسخهای قبل گذشت.

هــــشـــت :

شما در سخنان خود از واژه های ” بايد و نبايد ” بهره ی فراوان می بريد. که : مسئولان بايد فلان کنند. ومردم بايد يا نبايد بهمان باشند. اولا چرا اين بايدها و نبايدهای شما در محدوده ی توصيه های اخلاقی متوقف می ماند؟ ثانيا اين ” بايد ها و نبايد ها ” ، آنجا که به خود شما مربوط می شود، چرا بی مخاطب می ماند؟ مثل اين که بگوييم : يک مرجع، بايد از درد و داغ مردم، از نزديک، و بی واسطه ، آگاه باشد . و بايد به حساسيت های همه جانبه ی آنان ورود کند. يک مرجع بايد شجاع باشد و نبايد با پناه بردن به آموزه هايی چون تقيه و مصلحت، از کنار واجبات حتمی اجتماعی، بی تفاوت گذر کند. يک مرجع بايد همه ی مردم را بويژه پسران جوان و دختران جوان جامعه اش را بشناسد، و آن سوتر از موکدات دينی، واقعيات اين عرصه را فهم کند، و تنها به صدور توصيه های اخلاقی بسنده نکند. يک مرجع بايد غمخوار پيروان ساير اديان و حتی به فکر مشرکان و کمونيست های کشورش و بی دينان جهان باشد و برای فهم و اعتقاد آنان احترام قائل شود و به سهم خود برای آنان کرسی های روشنگری تدارک ببيند.

ج ۸ – اين سؤال به دو بخش جداگانه و مستقل تقسيم می گردد ؛

بخش يک همان چيزی است که حضرت عالی تحت عنوان اول ذکر کرديد و بخش دو که آن را تحت عنوان ثانياً بيان فرموديد، اگرچه خود آن بخش نيز ابعاد مختلف و گوناگون دارد.

اما پاسخ سؤال يک بصورت فشرده اين است که مرجعيت دينی يک عنوان سياسی مانند حکومت و فرمانروائی سياسی که متکی به نيروهای نظامی و انتظامی باشد نيست تا هر چيزی را در قالب بايد و نبايد مطرح کرده و با قدرت قاهره، آن را به مرحله تحقق برساند بلکه يک امر معنوی، ايمانی و باوری است و پشتوانه آن اعتماد و باور عمومی مردم است؛ در واقع مرجعيت دينی، اگر دارای نوعی حالت کاريزماتيک باشد، می تواند از اعتماد عامه بهره برده و با بسيج عمومی، آنان را وادار به انعطاف و پذيرش کرده و از حالت اخلاقی صرف، به مرحله اجرا درآورد و اما اگر مرجع اين حالت و يا قدرت بسيج عمومی را نداشته باشد و يا در اثر ضعف عملکرد صاحبان قدرت و يا در اثر ضعف عملکرد حکومت دينی، اين جايگاه تخريب و تضعيف شده باشد، به اين دليل که بصورت طبيعی سخن مرجع از سخن اصل دين قوی تر نيست، سخن مرجع هم به مرحله اجراء در نمی آيد.

و اما پاسخ بخش دوم : عالمان دين و مراجع تقليد، در لسان روايات ما کسانی هستند که از يک طرف امينان خداوند بر حلال و حرام اند و از طرف ديگر وظيفۀ رسولان خدا را در عصر عدم حضور آنان بر عهده دارند؛ آنان به دليل تقوا و ايمان به خدا و قيامتی که دارند، اگر عالم اند عامل هم هستند به همين دليل فرموده اند عالم بلا عمل مانند درخت بی ثمر است که فقط به درد هيزمی و سوزاندن می خورد. سؤال اينجاست که چگونه امکان دارد فردی عالم دينی باشد اما از مشکلات مردمان زمانش بی اطلاع باشد و در فکر جوانها و زنان و مردان جامعه اش نباشد؛ اگر مشاهده شد که ويژگيهای فوق را ندارند، به آنان نمی توان علمای دين گفت، چرا که درد دين داشتن، مردمی بودن، زهد و ساده زيستی و شهامت و شجاعت در ابراز نظر، شاخصهای غير قابل تفکيک در مرجعيت دينی است و در غير اين صورت عالم دينی نيستند و خود را بيخود عالم دينی معرفی کرده اند.

برای نمونه عالمان دينی افرادی مانند شيخ مفيد، شيخ طوسی، سيد مرتضی، علامه حلی، شيخ مرتضی انصاری، ميرزای شيرازی، سيد جمال اسدآبادی و امام خمينی هستند که هم قدرت تحمّل مخالف را دارند و هم هدفشان هدايت، ارشاد و تعامل با عموم جامعه است و هم خود را وقف خدمت به مردم کرده اند.

نـــــــــه :

شما بارها در جانبداری از شيعيان مدينه و اين که آنان از داشتن يک مسجد برای برگزاری آزادانه ی شعائرشان بی بهره اند، به دولت عربستان سعودی اعتراض فرموده ايد. که البته درجای خود امر پسنديده ای است و قابل امتنان. اما چرا روزی که جلوی چشم شما، خانقاه دراويش را در قم، با خاک يکسان کردند، به مسئولان کشورمان اعتراض نکرديد؟ مشابهت خواسته های دراويش کشورمان به جمهوری اسلامی ايران، مگر مثل خواسته های شيعيان مدينه به حاکمان عربستان سعودی نبوده و نيست؟ آيا شما موافق تخريب آن خانقاه بوديد؟ آيا با زدن اين برچسب که : خانقاه دراويش قم، مرکز فتنه بوده است، می توان کليت آن را برچيد و مردمش را در برابر چشم جهان عقل، به هيچ گرفت؟

ج ۹ – نگاه مرجعيت به افراد و اقشار مختلف جامعه و حقوق آنان، بايد همان نگاهی باشد که امام علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر با صراحت تمام بيان فرموده است و آن اين است که امام در آن خطاب به مالک اشتر می فرمايد مردم دو دسته اند؛ يا برادران دينی توأند و يا در انسانيت با تو مشترکند.

تمام کسانی که در يک کشور زندگی می کنند، از حقوق مضاعف، متساوی و متقابل برخوردارند و تأمين امنيت، رفاه و آسايش آنان با حکومت است. با اين وصف و از نگاه امام علی(ع)، کارهای ذکر شده در سؤال که تحت عنوان های مختلف انجام داده اند، نه شرعی است و نه قانونی.

ده :

در نگاه مرجعيت شما، جامعه ای که بانوانش حجاب کامل يا مقبول اما اجباری دارند، و نمازهای جماعت مردمانش با شکوه است، و مجالس مذهبی اش پررونق، و حسين حسين گفتن ها و بر سروسينه کوفتن هايش مدام، و نماز شبش برقرار، اما روند جاری اين جامعه، مبتنی است بردروغگويی و دزدی و بی نظافتی و رياکاری و چاپلوسی و اسرافکاری و حرامخواری، آيا اين جامعه، برتری دارد به جامعه ای که مردمش، نه خدا را باور دارند و نه حجاب را رعايت می کنند و نه آداب دينی را قبول دارند، اما عمدتا راست کردار و پاکدست و منصف و بی ريا و اهل نظافت اند؟ از نگاه مرجعيت شما، خداوند اگر بنا برانتخاب بگذارد، کدام يک از اين دو جامعه را برمی گزيند و انگشت برتری برآن می نهد؟ دراين مثال، جامعه ی اول، خود ما هستيم که سخت گرفتار ظاهر دين شده ايم و به جايی نيز نرسيده ايم. جامعه ی دوم، مردمان کشورهای غرب و مردمان کشورهايی مثل ژاپن و حتی کشورمسلمان اما آزاد ترکيه اند. که از جهات انسانی و اجتماعی از ما فاصله ای نجومی دارند و پيروان عقايد مختلف و بويژه مسلمانان در اين کشورها از امنيت کم نظيری در برپايی شعائرشان بهره مندند .

ج ۱۰ – مقايسه دو کشور، يا دو ملت و يا دو انسان و اظهارنظر پيرامون برتری يکی از آن دو، به سادگی مقدور نيست و در اين قبيل موارد، بصورت مطلق نمی توان گفت يک طرف نسبت به مقابلش بصورت کلی و همه جانبه برتری دارد؛ طبعاً هرکدام از دو طرف که در يک اصل خاص از ضريب موفقيت بيشتری برخوردار است، در آن جهت از سهم و حظّ بيشتری برخوردار خواهد بود، بنابراين بايد موردی و روی تک تک موارد عمليات مقايسه را انجام داد؛ برای مثال فرض کنيد کشوری که سياست های مسؤولينش بر اساس دروغ است، در آن اسراف و تبذير و همينطور سلب آزادی شهروندان ديده می شود، از اين جهت در حال افول و سقوط است کما اينکه کشوری که مبنايش مسخ هويت انسانی است و يا بر ماديت و ماده گرائی استوار بوده و در آن به مسائل معنوی و نيازهای روحی انسانها توجه نمی شود از اين جهت در حال افول و سقوط است؛ در مجموعه اتحاد جماهير شوروی سابق تجربه شد که با وجود تسلط نزديک به يک قرن به بخش قابل توجهی از دنيا، چون توجه به مسأله اساسی انسان که همان نياز به معنويت است وجود نداشت، فرو پاشيد و آثار فرو پاشی هنوز که هنوز است ادامه دارد؛ يا جريانی که اخيراً در فوکوشيما اتفاق افتاد و کارشناسان معتقدند تا صد سال ديگر تبعاتش باقی خواهد ماند و هزاران آدم بی گناه، تبعات زيست محيطی آن را تحمل خواهند نمود و چه نسل هائی پس از آن مانند داستان هيروشيما، گرفتار اين موضوع خواهند شد و ضميمه کنيد بر آن عوامل گوناگونی را که همين کشورهای باصطلاح مترقی و پيشرفته بوجود آورده اند و شرايط حيات را برای کل بشريت و حتی آبزيان خطرناک کرده اند. با اين ملاحظه نمی توان بصورت مطلق داوری کرد که اين دو کشور کدام برتر و کدام عقب مانده تر است و مقايسه را بايد جزئی تر و ملموس تر کرد.

با اين وجود اين يک اصل اساسی است که انتظار از کشوری که دم از خدا، آخرت و رهبری دينی می زند اين است که در کنار اين مسائل به مسايل حياتی تر و اساسی مانند آزادی، کرامت انسانی، احترام به فکر و انديشه و متفکر، تأمين رفاه و امنيت عمومی و اعتلای علمی و امثال ذلک اهميت بيشتری داده و با تکيه بر امور فردی و جزئی از اين امور محوری و سرنوشت ساز غفلت نکند و بدون ترديد اگر عکس عمل شود، همان طور که مشاهده می شود ضايعاتی خواهيم داشت که به اين آسانی قابل جبران نخواهد بود.

یـــــــازده:

چرا شما، آنقدر که به حجاب يا بی حجابی بانوان حساسيد، مثلا به دزدی ها و دروغگويی های مسئولين حساس نيستيد؟ آيا اسلام از بی حجابی و بدحجابی بانوان بيشتر آسيب می بيند يا از دغلکاری های بزرگان حاکم؟

ج ۱۱ – اگرچه از پاسخ سؤال ۱۰- پاسخ اين سؤال هم تا حدودی بدست می آيد ولی لازم می دانم با صراحت روی اين نکته تاکيد کنم که قطعاً حساسيت روی مسايل عمومی و زيربنائی اقتصادی از اهميت کمتری نسبت به حجاب و مسائل مانند آن برخودار نيست بالخصوص مسائلی که چهره نازيبا و ناپسند از اسلام و حاکميت دينی ارائه دهد، در درجۀ اول اهميت قرار می گيرد؛ اما معنای اين سخن اين نيست که وقتی که ديده می شود گناه و خلاف بزرگتری صورت می گيرد، اجازه داده شود خلاف های زياد ديگری اگرچه کوچک و دارای اهميت کمتر در مقام مقايسه نسبت به خلاف های بزرگتر رواج پيدا کند.

داستان حجاب عيناً مانند داستان اصل دين و دينداری است؛ مگر با زور و اکراه و جبر می توان افراد را ديندار ساخت؟ اساس دين و تدين بر فهم و درک و معرفت و اعتماد و باور مبتنی است و مادامی که مسئولان اعتماد مردم را نهادينه نکرده اند و مردم درباره سخنان و رفتار و کردار مسئولان نوعی دچار ترديد و ابهامند، مردم زير بار فرامين آنان نخواهند رفت. اگر اعتماد آنان بر صداقت مسئولان جلب شود، خود آنان در اجرائی کردن مسأله ياری خواهند رساند.

قرآن کريم وقتی که از زنان و مردان می خواهد حفاظ و پوشش خود را رعايت کنند روی مؤمن بودن آنان تکيه فرموده است؛ طبعاً با ايمان و باور و اعتماد خود آنان در اجراء شدن اين دستور همکاری و همراهی خواهند کرد.

دوازده:

چرا شما، هنوز که هنوز است، احکام برده داری را که در دوره های دور جوامع اسلامی رايج بوده، لغو نکرده ايد و آزادانه، احکام قرآنی برده داری را امری سپری شده و تاريخی اعلام نمی کنيد؟ آيا معتقديد هرچه در قرآن آمده، ابدی و لايتغير است؟

ج ۱۲ – در ارتباط با اين سؤال توجه به مطالب زير ضروری است:

۱- اسلام امروز نازل نشده و نيامده است و از عمر آن بيش از ۱۴۰۰ سال می گذرد و اظهار نظر درباره احکام اسلام و قرآن کريم متوقف به ملاحظه شرايط و اوضاع آن روز است و البته اين لحاظ و مد نظر قرار دادن، برای اين است که انسان با توجه کامل به آن اوضاع و شرايط بهتر می تواند پيام آيه و جهت جعل حکم و صدور فرمان را درک کند.

۲ – برده داری يک پديده شوم اجتماعی بوده و با کمال تأسف تبعات زشت و غير انسانی آن هنوز که هنوز است از تمام جهات ريشه کن نگرديده است و اسلام و پيامبر عظيم الشأن آن، وقتی که مبعوث گشت اين پديده نه تنها بصورت يک امر معمولی و عادی در ميان جوامع عربی بلکه در شرق و غرب آن روز عالم يک مسأله جدی و تعيين کننده بود؛ آنگونه که تاريخ ادعا دارد امر برده داری، بيشترين مبادلات تجاری و اقتصادی را تشکيل می داده و محوريت مبادلات اقتصادی با اين موضوع بوده است؛ حال بررسی اينکه اين پديده شوم در چه زمانی و توسط چه کسی و يا کسانی و يا قدرتی بوقوع پيوسته است از حوصله سؤال و جواب خارج است اگرچه به نظر می رسد منشأ اصلی آن اعمال زور زورمداران و فقر جوامع بشری بوده که با ترکيب زشت و ناميمون اين دو، اين پديده سياه در ميان جوامع بشری تحقق يافته است .

۳ – با توجه به نکات فوق لازم به تاکيد است اسلام اگرچه با اين پديده روبرو بوده است ولی با اصل آن هيچوقت موافق نبوده و شاهد آن اين است که در ميان اين همه روايات اهل بيت عليهم السلام و کتابهای فقهی و آراء فقهاء يک حديث و يا يک فتوا نمی توان يافت که مويد و يا تشويق کنندۀ به برده داری باشد؛ يا اينکه در اين همه ابواب فقهی بابی و يا کتابی تحت عنوان رقيت و کتاب الرّق يافت نمی شود ولی کتاب العتق وجود دارد.

اسلام در برابر اين پديده با اعلام اين که خريد و فروش آدميان مانند نباشی قبر و قبر کنی امری ناپسند و ناخوشايند و نامطلوب است، در مقابل، آزاد کردن انسانها را واقع بينانه ديده است و فکر کرده که با آن شرايط خاص در آن دوره، بايد به مرور با اين امر ناپسند مبارزه کند و اگر به يک باره اعلام کند که برده داری لغو است، به خودی خود اين دين تازه و نو را در برابر بخش وسيعی از جامعۀ آن روز قرار می دهد و از طرف ديگر می خواهد ريشه قضيه را إلی الأبد حل کند و به همين جهت به راههای فرهنگی و عقيدتی روی می آورد و افراد را به آزاد کردن برده ها تشويق می کند و به مرور و در طی تاريخ، اين مسألۀ رايج را به امری نکوهيده و ناپسند بدل می کند.

۴ – چهارمين مطلبی که لازم است مورد توجه قرار گيرد اين است که احکام اسلامی روی موضوعاتی تعلق پيدا می کند که نسبت آن حکم با آن موضوع نسبت معلول با علت خويش است؛ مادامی که آن موضوع باقی است حکم هم باقی است؛ وقتی که موضوع تغيير پيدا کرد و يا از بين رفت، حکم هم از بين خواهد رفت. اين موضوع صريحاً قابل اعلام است که چون موضوع برده و برده داری در دنيای امروز به همت اسلام از بين رفته است، احکام مربوط به مسائل برده نيز از بين رفته است.

سـیــــــزده :

دستگاه قضايی ما، هر از گاه، حکم به سنگسار زنان زناکار می دهد و آبروی ما را در جهان عقل، به مضحکه در می اندازد. چرا شما، به صدور يک چنين احکامی اعتراض نمی کنيد؟

ج ۱۳ – در ارتباط با مسأله سنگسار و رجم قبلاً مفصلاً پاسخ داده ام و مبانی آن را ذکر کرده ام و با دليل کافی و مستدل اثبات کرده ام که قابل اثبات با شهود نيست بلکه تنها با اعتراف از روی عمد و اختيار و ميل و ايمان آنهم در نزد امام معصوم قابل اثبات است؛ اگرچه اين حکم را از حيث سند که از رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم به ما رسيده است نمی توان مورد خدشه قرار داد، ولی فقط به دست فرد معصوم قابل اجراست.

چــهـارده :

آيا شما از ماموران امنيتی ای که به بيت شما رفت و آمد دارند، می ترسيد؟ آيا اين ماموران، مستقيم يا غير مستقيم، خط قرمزهايی را به شما تحکم می کنند؟ در همان لحظه ای که يک سخن انتقادی را به زبان می آوريد، آيا نگران اين نيستيد که عده ای از اوباشان مذهبی به بيت شما هجوم بياورند و در بيت شما را به روی مردمی که مقلد شما هستند ببندند؟

ج ۱۴ – معتقدم اين سؤال اصلاً نيازی به پاسخ ندارد چراکه عمل به تکليف شرعی، اين قيود را نمی پذيرد.

پـــانـزده :

آيا از وضعيتی که بر منابر ما حاکم است خبرداريد؟ و آيا خبر داريد که در کل کشور، هيچ منبری وجود ندارد که سخنور آن بتواند آزادانه به نقد مسائل حساس جامعه بپردازد؟ آيا وضعيت کنونی جامعه ی ما همان است که يک روز آرزويش را داشتيد؟

ج ۱۵ – يقيناً شرايط فعلی، آرزوی هيچ انسان آزاده ای نبوده است.

شـــانزده :

مسئولان ما، حادثه های مردمی درکشورهای سوريه و ليبی و تونس و يمن و بحرين را متاثر از نظام ما می دانند و با تمسک به اين تحليل نادرست، خود را از تيررس خيزش های احتمالی مردم برکنار می بينند. به نظر شما اگر مردم ليبی را و مردم سوريه را در انتخاب شيوه ی نظام حکومتی کشورشان آزاد بگذارند، آيا شيوه حاکم برکشور ما را برخواهند گزيد؟

ج ۱۶ – مردم تمام کشورها در انتخاب حکومت خود مختارند ولی بايد ديد که آيا مردم مورد اشاره در سؤال، شرايط حاکم بر کشور ما را می پسندند يا خير که پاسخ اين سؤال نيز از شرايط حاکم بر کشور ما و البته اطلاع مردم سراسر عالم از اين شرايط، کاملاً مشخص است.

هــفــــده :

صدا و سيمای ما به دستور شورای عالی امنيت ملی کشورمان، خبرهای خيزش مردم سوريه را به قصد خدمت و همراهی با بشاراسد، سانسور می کند. اين سانسورها، بلحاظ حقوقی چگونه است؟ آيا يک نظام اسلامی حق دارد به اين حوزه های کاملا مردمی نفوذ کند و حق فهميدن را از مردم سلب کند؟

ج ۱۷ – بنده معتقدم چيزی به نام رسانۀ ملی در ايران وجود ندارد و اين رسانه ای که اکنون در کشور می بينيم، رسانه ای در خدمت اقتدارگرايان است. رسانه ای که با بودجه ملی می چرخد و از اماکن و امکانات و ابزار عمومی و ملی استفاده می کند، بايد در برابر خواسته های مردم پاسخگو باشد و وظيفه قانونی و خواست مردم در انعکاس اخبار را به صورت کامل انجام داده و از سانسور خبری بپرهيزد و اگر چنين نکند که نمی کند، نام ملی را بايد از روی آن برداشت.

هــجـــده :

در عين حال که خداوند در قرآن، ما را به شنيدن اقوال گوناگون و انتخاب و پيروی از يکی از آنها ترغيب فرموده، از نگاه شما، داشتن ديش ماهواره برای دريافت و تماشای شبکه های ماهواره ای، از همين منظر- شنيدن اقوال مختلف- حلال است يا حرام؟ پيش از اين نيز بسياری از مراجع ما داشتن ويدئو را حرام اعلام کردند اما بدليل دوربودن اين فتوا از فهم رايج اجتماع، بعدها خود حکومت به واردات بيشمار ويدئو دستور فرمود. اخيرا …..(ظاهرا جناب آيت الله بيات درپاسخ به اين پرسش از آوردن اسم افراد مکدرشده اند.ما ضمن احترام به نظر ايشان اعلام می داريم: آنجاکه کوس رسوايی حماعتی درخود دستگاه قضايی به صدا درآمده و بنا به معاملات پشت پرده، اجرای عدالت به حاشيه رانده می شود ، ما را چاره ای جز صراحت در بيان حقوق تباه شده ی مردم نيست) در يک سخن طنز گفته است که پليس برای برچيدن ديش های ماهواره، با استفاده از عمليات راپل، به بام های مردم ورود می کند و اقدام به برچيدن ديش ها خواهد کرد. اين رويه را انسانی و اسلامی می دانيد؟ تماشای يک چنين مضحکه ای، با کدام آموزه ی دينی ما سازگاری دارد؟

ج ۱۸ – ماهواره مانند راديو و تلويزيون و ويدئو است و حلال و حرام بودن خود آنها معنا ندارد و اگر حلال و حرامی صورت گيرد، در ارتباط با نحوه استفاده از آنها است و انسانها هستند که از آنها استفاده علمی، هنری، تاريخی و اخلاقی می کنند که نه تنها در اين صورت حرام نيست، بلکه مطلوب هم هست؛ اما اينکه ديده می شود در اين اواخر افرادی با عناوينی وارد خانه های مردم می شوند و به بهانه هائی حريم خصوصی خانواده ها را مورد تعدّی و تجاوز قرار می دهند نه اخلاقی است و نه شرعی و در اين مسير اگر خساراتی بر مردم وارد شود، هجمه کنندگان ضامن اند.

نـــــوزده :

چرا سالهاست که مراجع ما شهامت ابراز فتاوای تازه ندارند؟ چرا سالها از دو فتوای حليت شطرنج و موسيقی حضرت امام می گذرد و هنوز فتوايی در اين اندازه صادر نشده است؟ اگر امام خمينی به حليت شطرنج و موسيقی تاکيد نمی ورزيد، خود جنابعالی آيا به صدور يک چنين فتوايی دست می برديد؟

ج ۱۹ – پاسخ اين سؤال از پاسخ سؤال ۱۲ نيز استنباط می شود که در نظر حضرت امام در حرمت شطرنج برد و باخت موضوعيت داشت و چون امروز از شطرنج بعنوان ابزار برد و باخت استفاده نمی کنند بلکه يکنوع بازی فکری به حساب می آيد، بنابراين موضوع عوض شده و حکم هم تغيير پيدا کرده؛ نظر ما در توضيح المسائل نيز به همين شکل است .

بــیـــست:

آيا در باور مرجعيت شما، همچنان بايد دست دزد را قطع کرد؟ طبق اسناد موجود و اقرار خود .… (ظاهرا جناب آيت الله بيات درپاسخ به اين پرسش از آوردن اسم افراد مکدرشده اند.ما ضمن احترام به نظر ايشان اعلام می داريم: آنجاکه کوس رسوايی حماعتی درخود دستگاه قضايی به صدا درآمده و بنا به معاملات پشت پرده ، اجرای عدالت به حاشيه رانده می شود ، ما را چاره ای جز صراحت در بيان حقوق تباه شده ی مردم نيست) ، وی مبالغ هنگفتی از بيت المال را دزديده است. اگر کسی حاضر به قطع دست ايشان نشد، آيا شما آماده ايد مجری قانون الهی باشيد؟

بـیـست و یـک:

حمايت همه جانبه ی رييس جمهور از دزدی های آقای … ، آيا طبق قانون شرع، به مثابه شراکت ايشان در اين دزدی ها نيست؟ و نبايد دست ايشان نيز طبق آيه های قرآن قطع شود؟

ج ۲۰ و ۲۱ – اجازه بفرمائيد دربارۀ سؤالات ۲۰ و ۲۱ چون اسمی از افرادی برده شده است بصورت ريز وارد نشوم و بصورت کلی چند مطلب را متذکر شوم :

يک : قطع دست سارق از احکام مصرّح در قرآن کريم است و در ميان مذاهب اسلامی در آن اختلافی نيست، منتهی بريدن دست فرد که از باب نکال و تحقير است، در مواردی است که به حريم خصوصی افراد دست درازی شده باشد؛ به همين دليل دستبرد به اموال عمومی، تحت عنوان سرقت قرار نمی گيرد بلکه تحت عناوينی مانند اختلاس و حيف و ميل اموال عمومی واقع می شود.

دو : اختلاس اگرچه قطع دست ندارد، اما مختلس را از عدالت، امانت و صلاحيت تصدی هر امری ساقط کرده و او را نسبت به تمام اموال اختلاس شده ضامن می کند که همه آنها را بايد برگرداند .

سه : مسؤولان بايد حواسشان جمع باشد اگر از کسی حمايت می کنند و يا کسی را برای کاری انتخاب می کنند، ملاکهای مصرح در قرآن و روايات را بر مصلحت سنجی، صلاح انديشی و گرايشهای باندی و جريانی مقدم داشته و رفتارشان را با رفتار معصومين بسنجند.

بــیـست و دو :

زندانی کردن آقايان موسوی وکروبی در خانه هايشان آيا از نگاه مرجعيت شما، کاری درست و پسنديده بوده است يا خير؟ اگر بله به چه دليل؟ و اگر نه، آيا برای رهايی آنان و برای زدودن اين ظلم آشکار، چه فتوايی صادر فرموده ايد و به کدام دستگاه نامه نوشته ايد و آزادی سريع آنان را خواستار شده ايد؟

ج ۲۲ – در نظر اينجانب نه تنها محصور و محبوس بودن آقايان بزرگوار و صالح و صادق حجة الاسلام و المسلمين کروبی و همسر گرانمايه اش و مهندس ميرحسين موسوی و همسر فاضله اش محکوم، نامشروع و غلط است، بلکه زندانی شدن تمام کسانی که بخاطر مسائل فکری، انتقاد و اعتراض به عملکرد مسؤولان به زندان ها افتاده اند نيز نامشروع است.

اما اينکه سؤال فرموده ايد اين حبس و حصر خوب و پسنديده است يا نه؟ بنده معتقدم اين سؤالی است که طرح آن حتی بصورت جدال و مجادله احسن هم صحيح نيست و مانند اين است که سؤال بشود آيا ظلم خوب است و آيا عدالت بد است؟ اين اعمال از مصاديق بیّن و آشکار ظلم و از قبيح ترين قبائح است چراکه اين آقايان از ذخاير مردمی و از سرمايه های ملی و انسانهائی عزيز و محترم هستند.

بــیـست و سه :

هم اکنون مردان و زنان بسياری که عمدتا در يک فعاليت متداول قانونی حضور داشته اند، به اسم فتنه گر در زندانهای ما به سر می برند. آيا با اين روند که ما معتراضان خود را با انگ فتنه گر به زندان دراندازيم و آنان را از حقوق قانونی شان دورسازيم موافق بوده ايد؟ اگر بله، چرا؟ و اگر نه، به چه دليل؟

ج ۲۳ – اگرچه پاسخ اين سؤال در پاسخ سؤال ۲۲ نيز آورده شد، ولی نکته ای را در اينجا بايد يادآوری کنم و آن اينکه بنظر می آيد ميان تمامی حاکمان اقتدارگرا و غير متکی به اعتماد عمومی مردم، يک وجه مشترک بصورت سيال وجود دارد و آن اينکه بهر نحو که امکان داشته باشد، معترض را از صحنه خارج می سازند. شما در برخورد فرعون با موسی و هارون مشاهده می کنيد که طبق فرامينی، آن دو نفر را آشوبگر، اخلال گر و حتی فتنه گر می خواند؛ يا در برخورد مشرکان با رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم و معاويه با امام علی(ع) و امويان با امام حسين(ع) و در همين اواخر شاه با امام خمينی اين موارد مشاهده می شود.

بدون ترديد اگر حکومت مشروع باشد و گرفتار بحران اجتماعی، سياسی و نتيجتاً بحران مشروعيت نباشد و از استظهار مردم و حمايت آنان برخوردار گردد، نياز به اين برچسبهای ناچسب ندارد؛ بنابراين نه منتقدين فتنه گرند و نه برخورد با آنان مشروع، حقوقی و قانونی است.

بــیـست و چـهــار:

در دوسال گذشته، مردم ما و حيثيت جهانی ما بسيار آسيب ديدند. آيا می توان وقايع اين دوسال را يک آزمون الهی برشمرد؟ اگر بله، سهم و نقش و نمره ی شما در اين آزمون چه بوده است؟

بــیـست و پـنـج :

در همين باب، حمله ی اوباشان مذهبی که جلوی چشم شما به خانه ی آيت الله صانعی اتفاق افتاد، متأسفانه جامعه ی دينی ما عکس العمل آشکاری که هم شأن “عمامه از سر گرفتن” باشد، از شما و از ساير مراجع نديد و نشنيد. آيا حمله به بيت آيت الله صانعی، واگويه ای به ساير مراجع نبود؟ که اگر با ما در افتيد، با شما اين می کنيم؟

ج ۲۴ و ۲۵ – پاسخ اين دو سؤال از مجموعه پاسخهای گذشته، اطلاعيه ها و اعلام مواضعی که منعکس شده است روشن است و به نظر می رسد نيازی به توضيح جديد ندارد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016