یکشنبه 30 مرداد 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

یادداشتی در مورد حرف‌های اخیر آقای محمدعلی ابطحی، ناصر زراعتی

من گاهی حیرت می‌کنم چگونه است مسائلی ساده را هم‌میهنان گرامی این‌همه می‌پیچانند و به این ترتیب، به دامی فرومی‌افتند که امنیتی‌ها ـ حساب‌شده و با فکر ـ آن را گسترده‌اند.

قضیه بسیار ساده و روشن است: انتخابات (مثلاً) مجلس آقایان در پیش است و مدت‌هاست به عناوین مختلف، تلاش دارند تنورش را بیفروزند و کم‌کم داغ کنند تا بعد پُز بدهند که فلان و به‌مان در صد از مردم شریف و غیور کشته‌مُرده‌ی اسلام عزیز و جمهوری اسلامی عزیز‌تر در آن شرکت کرده‌اند و‌‌ همان حرف تکراری که: مخالفان تعدادی معدود، عامل بیگانه و منحرف و فریب‌خورده‌اند!

یکی از این تلاش‌ها هم انتشار این مصاحبه (یا هر چیز دیگری که دوست دارید اسم‌اش را بگذارید) است با آقای محمدعلی ابطحی معاون آقای سید محمد خاتمی در دوران ریاست جمهوری‌اش و مشاور آقای مهدی کروبی در جریان انتخابات دو سال و اندی پیش.

همه‌مان یادمان هست که این آخوند جوان خوش‌فکرِ خنده بر لبِ شوخ چه‌ها می‌گفت و چه‌ها می‌نوشت و دیدگاه‌های‌اش چه و چگونه بود. دستگیرش کردند و با آن ریخت واقعاً رقت‌انگیز آوردندش توی آن دادگاه/ شوِ مسخره و واداشتندش مشتی تُرهات را از روی کاغذ بخواند و بعد هم ر‌هایش کردند و چون دیدند انگار باز دارد سر و گوش‌اش می‌جنبد، یکی دو بار، اراذل و اوباشِ بسیجی را انداختند به جان‌اش که شیشه‌ی اتومبیل‌اش را بشکنند و کتکی هم بزنند بهش تا بنشیند سر جای خودش. خُب، باز قضیه مثل روز روشن است که این بنده‌خدا زیر فشار و شکنجه [مانند مثلاً آقایان بهزاد نبوی و تاج‌زاده و زیدآبادی و... که دمِ همه‌شان گرم و امیدوارم تندرست و همچنان پایدار باشند!] نتوانست تاب بیاورد. یا شاید هم از زندگی خصوصی‌اش عکس و ویدئو در دست داشتند و تهدیدهای دیگری هم کرده بوده‌اند. گفت: از این دُم‌بُریده[‌ها] هرچه بگویی کم گفته‌ای! در این سال‌ها، شاهد بود‌ه‌ایم که اطلاعات‌چی‌های مؤمن مسلمان چه‌ها که نکرده و نمی‌کنند! البته این کار‌ها ـ خودشان هم خوب می‌دانند ـ «هنر» نیست. در هر جای دیگر دنیا و در هر زمان دیگری هم اگر دست و بال مشتی آدمِ عُقده‌دار و قدرت‌طلب و بی‌اخلاق را باز بگذارند و بگویند: «هر کار دوست دارید بکنید!» و هیچ مسئولیتی هم به عهده‌شان نباشد، هر موجودِ وامانده‌ای هم می‌تواند انسان‌ها را زیر فشار و شکنجه‌های سخت، خُرد کند و به‌اصطلاح «بشکند.»



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


باز هم روشن است که این آقای ابطحی اگر گیر آقایان نمی‌افتاد و مانندِ این‌ها که توانستند بگریزند، آمده بود اروپا یا آمریکا، همین حالا، مانند دوستان همراه، یا در یکی از دانشگاه‌های این دو قاره مشغول پژوهش و تدریس بود و شده بود «دکتر»، یا بالاخره، جایی، [به احتمالِ زیاد شهرِ مقدس «لندن»] می‌زیست و ما جمال ایشان را اگر نه هر شب، که هفته‌ای چند بار در بی‌بی‌سی یا وی‌اواِی زیارت می‌کردیم و نوشته‌هاشان را در آن وبلاگِ شیرین می‌خواندیم و او هم الان یکی از قهرمانان و چهره‌های مشخص جنبش بود و حتماً تعدادی هم جایزۀ ریزودرشت ربوده بود.

[همین‌جا، بهتر است گفته باشم که ما البته بخیل نیستیم و بر حسود لعنت! این‌ها که نوشتم نه از سرِ بُخل و حسادت، که حقایقی است عیان بر همگان!]

حالا، این بنده‌خدا بداقبالی آورده، یا شاید هم باورش نمی‌شده که چنان بشود که شد، پس گیر آقایان افتاده و متأسفانه ـ به هر دلیلی ـ نتوانسته مقاومت کند و ضعف نشان داده و حالا در چنگولِ این ناانسان‌هاست. [خواستم بنویسم «نامرد»‌ها، دیدم انگار «زن» هم میان‌شان هست!] پس، هرگاه بخواهند و صلاح بدانند، وامیدارندش حرف یا حرف‌هایی که خودشان لازم می‌بینند بزند یا بنویسد. پس، واقعیت این است که چنین حرف‌های صدتا یک قاز و هشت‌من‌نُه‌شاهی ـ همه‌مان می‌دانیم و خود آن‌ها هم بهتر از ما می‌دانند ـ دروغ است!

در نتیجه، حالا چه ضرورتی دارد ما بیاییم در مورد این دروغ‌ها بحث کنیم؟ آیا این کار‌‌ همان به دام آقایانِ امنیت‌چی‌ها افتادن نیست؟ به‌خصوص که مأموران و حقوق‌بگیران عیان و آشکارشان هم می‌پرند وسط و به شیوه‌های مختلف به چنین بحث‌هایی دامن می‌زنند و گاهی حتا صورتکِ مخالف و برانداز و انقلابی دوآتشه هم بر چهره نصب می‌کنند.
پس، بهترین و درست‌ترین واکنش سکوت پیشه کردن و بی‌اعتنائی و بی‌توجهی یا [به‌اصطلاحِ غلطِ رایج] «بی‌تفاوتی» است!

گفتم که حیرت می‌کنم چگونه است ما این مسائل ساده و بدیهی را نمی‌فهمیم...
خود آقای ابطحی در مورد خودش و عمل‌اش داوری کرده و من اطمینان دارم دچار عذاب وجدان بدی هم هست. پس دیگر انصاف نیست گروهی از ما نمک بر زخم هنوز ترمیم‌نیافته‌اش بپاشیم یا حتا بخواهیم با توجیهاتی از این دست که «عصر قهرمان‌پروری» سر آمده و تکرار جملاتی کلیشه‌ای چون «انسان از پوست و گوشت و استخوان است و هر کس حدی دارد برای تحمل...» یا بد‌تر از همه‌ی این‌ها این حرفِ مسخره که: «خُب، نظرش این است!»، در واقع ناخواسته، نیش بزنیم به او. بهتر آن است که ما این‌جا از «داوری» دست برداریم و بسنده کنیم به‌‌ همان داوری خود او و نیز داوری زمان که می‌دانید این «زمان» بزرگ‌ترین و منصف‌ترین و عادل‌ترین داورهاست!

بیست‌ویکم اوت ۲۰۱۱
گوتنبرگِ سوئد


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016