گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
22 شهریور» ببخشيد که نمیبخشم! نامه سرگشاده به پسر لاجوردی، آرش جودکی، راديو زمانه10 تیر» "ببخش!" يا "میبخشم"؟ آرش جودکی 13 بهمن» داريوش همايون زنده از پس مرگ، در پيش مرگ، آرش جودکی 6 بهمن» خيابان: از گذرگاه مردمان تا جلوهگاه مردم، آرش جودکی 4 خرداد» جهانبينی ترس، آرش جودکی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! ردّ احمدینژاد در شاهنامه، آرش جودکیخواننده آشنا با شاهنامه بیگمان تاکنون شباهتِ شگفتانگيز احمدینژاد با يکی از شخصيتهای فرعی و ناچيزِ نامور نامهی باستان را دريافته است: مرزبانی که خسروپرويز بر ری گماشتآرش جودکی ـ ويژه خبرنامه گويا خواننده آشنا با شاهنامه بیگمان تاکنون شباهتِ شگفتانگيز احمدینژاد با يکی از شخصيتهای فرعی و ناچيزِ نامور نامهی باستان را دريافته است : مرزبانی که خسروپرويز بر ری گماشت. اين شباهت به گونهای است که میتوان آن مرزبان را سرنمون archétype احمدی نژاد دانست. خود من اما، به دلايلی که در پايان اين نوشتار خواهم آورد، هيچگاه تمايلی به بازگويی و واکاوی اين شباهتِ سرنمونی نداشتهام. اين ميان دستورِ خسروپرويز، بزرگترين اندرزبُد شاه يا همان نخستين وزيرش، که مردی ارجمند، نيکانديش و بهمنآيين بود با آگاهانيدن شهريار از ناشايستی اين کار وی را از انجام آن باز میدارد. خسروپرويز رای او را میپذيرد اما برای مقام مرزبانی ری جويای بدگوهری میشود که با همه بیدانشی و بدزبانی کاهل نباشد. در پاسخ به وزير که از او نشانهای چنين نابکاری را میپرسد : تا همينجای داستان نشانههای برشمرده آنچنان با احمدی نژاد همسانی دارند که خواننده امروزی را به اين گمان بيندازند که نکند حکيم طوس هزار سال پيشتر برای وصف فرد مورد نظرِ خسروپرويز صفاتِ معجزهی هزاره سوم را سرمشق خود قرار داده باشد. اما میبايست همينجا تاکيد کرد که زشتخويی احمدی نژاد است که زشترويی او را اينچنين به چشم ما میآورد، چون پلشتیِ چهره ناظر بر پليدیِ روان نيست و نمیتواند هم باشد. اين ميان تنها نمیدانم چرا نوچگانِ او و چون خود او دروغزن بيهوده میکوشند به پشتوانه روايات جعلیِ علائم ظهور او را شعيب بن صالح جا بزنند. اگر دم زدن از مکتب ايرانی گزافهای همچون ديگر گزافهگويیهاشان نبود میتوانستند در لابهلای صفحات يکی از بنيادیترين شالودههای هرآنچه ايرانی است به سادگی چهره مقتدای خود را ببينند. ديديم آنکه هرآنچه میگويد را میتواند دگرگون کند، پر خون کردنِ تن و جان کسانی که با پرسش : «رای من کو؟» به خيابانها آمده بودند را هم خوب میداند. علی رغم آگاهی ما به اينهمه، وقاحتِ «ناتندرست» مردی چون احمدی نژاد که «دل و ديده از شرم يزدان» شسته چنان است که هنوز میتواند حيرت ما را برانگيزد. نمونه اين وقاحت از حد درگذرنده پاسخهای شرمآور اوست به خبرنگاران خارجی در مورد کشتگان جنبش سبز وقتی که قتل ندا را ساختگی میخواند و سهراب را شهيد بسيجی مینامد. اما نبايد چندان هم شگفتزده شد چون جايی در پشت و پسلههای ذهن و زبان ما پنداشت کهنی هست از يکی بودن دروغ و ستم که میبايست توانايی رفتوبازگشت ميان اين دو را برای ما فهميدنی کند. آنچه دو مفهوم دروغ و ستم را در ذهن و زبان ما به هم میپيوندد واژه «زور» (۲) است. بدون نياز به بحثی فيلولوژيک، اتکا به درکِ معمولیِ زبانی از کلمهی «زورگو» برای نشان دادن پيوند و چه بسا هم معنايی دو کلمهی «دروغگو» و «ستمگر» کفايت میکند. زورگو در واقع تنها کسی نيست که با اعمال زور به معنای قدرت ديگران را به قبول چيزی يا انجام کاری مجبور میکند، بلکه پيش از هر چيز کسی است که دروغ میگويد و برای به کرسی نشاندن آن دروغ زورگويی میکند يعنی به زور و فشار متوسل میشود تا ديگران را به پذيرفتن چيزی يا انجام عملی وادارد. پديده احمدی نژاد گواه خوبی است برای پشتيبانی از اين باور که نزد پيشينيان ما دروغ و ستم در اصل يک چيز بوده اند. هرچند هنوز احمدی نژاد گربهکُشی را در کارنامه خود ندارد، اما خواننده به راحتی میتواند معادل امروزينِ ناودان از بام کندن را در تهران بيابد يعنی در همين شهری که در قديم قريهی کوچکی بود در حاشيهی شهر ری و اکنون ابرشهری که ری قديم را به حاشيه برده است. در بيتهای بعدی انگار فردوسی دارد تصويری از سفرهای استانی رئيس جمهور به دست میدهد. با اين تفاوت که مرزبان بداختر جز در محدودهی ری جابجا نمیشد و احمدی نژاد در پهنهی ايران است که جولان میدهد : و باز انگار فردوسی همروزگار ماست و از چپاولهايی میگويد که حتی در حکومت چپاولگر جمهوری اسلامی بیسابقه هستند : بیدانشی و بیکياری که خسروپرويز از مرزبان آيندهی ری طلب میکرد، هردو در احمدی نژاد به کمال يافت میشوند. اما برخلاف مرزبان ری که به بیدانشی خود خستو بود، اين يکی و دارودستهاش، دکترای هريک از ديگری دروغينتر، ادعای دانش دارند و در حوزههای پيچيدهی فنآوری و علم خود را صاحبنظر میدانند و در آنها به ماجراجويی میپردازند. کاری که آخوندها نيز با همه چشمسفيدی از آن پرهيز میکردند. پس دور نيست که آنچه بر سر ری آمد بر سر ايران بيايد : چگونگی پايان گرفتنِ داستان دشمنی خسروپرويز با رازيان مرا تا امروز از بازگويی و اشاره به اين بخش، با همه شباهتهايش با دوره کنونی باز داشته است. با فرارسيدن ماه فرودين، هنگامی که شهريار قصد کرد که به شادی و ميگساری در سبزهی بهار بنشيند و مطربش، به قول منوچهری دامغانی، «در سبزهی بهار زند سبزهی بهار»، گرديه برای نرم کردن دل شاه شعبدهای در کار کرد : سرخوش از ديدن صحنهای اينچنين، خسرو را ميلِ برآوردن هرآنچه گرديه آرزو کند درگرفت : لازم به گفتن نيست که خامنهای روزِ روزش هم، يعنی در دورانی که دورهی اصلاحات خوانده میشد، از ديدن گربهی دست آموزی که کودکانه به تقليد از پهلوانان بارگی براند لبی گشوده به خنده نداشت، چه برسد به حالا که شبِ تاريکِ اصلاحطلبی و اصلاحطلبان است. از آنجا که هر اميد گرديهواری به بهبودی اوضاع، اگر آب در هاون کوبيدن نباشد حتماً گره بر باد زدن است، پايان مناسبتتری برای داستان خود را در حکايتی از سعدی میجوييم: امروز که بيش از هر زمان ديگری سگ گشودن و سنگ بستن رواج دارد، از ولی و سرکردهی دزدان و جانيان اميد هيچ خيری نداشتن آمادگیِ رويارو شدن با شرّی است که بيگمان باز از او خواهد رسيد. آرش جودکی [برای دريافت نسخهی پیدیاف مقاله اينجا را کليک کنيد] Copyright: gooya.com 2016
|