شنبه 21 آبان 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

چگونه فوتبال به نماد فروپاشی نظام اجتماعی بدل می‌شود؟ احمد فعال

احمد فعال
صحنه انگولک کردن بازيکنان به يکديگر در منظر ديد جامعه، نمادی از يک انحطاط عمومی است. انحطاطی که تنها در ميدان فوتبال می‌توانست خود را نمايش دهد. زيرا ميدان فوتبال عرصه تلاقی سه شکل از اشکال قدرت است. يکی قدرت ثروت، دوم سياست و سوم افکار عمومی‌ای که در نيروی محرکه قدرت از خود بيگانه شده و عليه خود عمل می‌کند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


نظام اجتماعی در معرض فروپاشی است، زيرا اخلاق جمعی در معرض فروپاشی است. شايد هيچ خطری بزرگتر از خطر فروپاشی نظام اخلاقی، نظام اجتماعی را در معرض تهديد و فروپاشی قرار نمی‌دهد. جهت اطلاع خوانندگان و در همين آغاز اين توضيح لازم است که نظام اجتماعی، مجموعه عادات و آداب فرهنگی، هنجارها و نظام اخلاقی است که موجب چسبندگی و دوام و بقاء يک جامعه می‌شود. از ميان عوامل تشکيل دهنده نظام اجتماعی، نظام اخلاقی مهمترين عامل چسبندگی جامعه می‌شود. تداخل کانون‌های قدرت با نظام اخلاقی و نظام هنجاری جامعه، نظام اخلاقی و چند و چون آن را دستخوش تفاسير غلط می‌کند. يکی از تفاسير غلط ، تفسير و تعريف اخلاق به عنصر جنسيت است. تا زمانيکه اخلاق تنها در اخلاق جنسی تعريف می‌شود و به موجب عنصر جنسيت، بدن يا سرکوب و يا در عيان عريان می‌شود، اخلاق جمعی هر آينه در معرض فروپاشی قرار دارد. فروکاستن اخلاق به اخلاق جنسی، فروکاستن اخلاق در مقتضيات خواست قدرت است. پيشتر در نوشته‌های خود توضيح داده‌ام که چگونه هيچ قدرتی نمی‌تواند از عنصر جنسيت بی‌تفاوت بگذرد۱. زيرا جنسيت يکی از مؤلفه‌های اصلی قدرت است. جنسيت هم سوژه قدرت و هم ابژه قدرت است. هم عامل نفوذ در قدرت و هم ابزار کسب قدرت است. در همانجا، دو دوره تحول در نظام بورژوازی را شرح دادم، که يکی دوره آغاز توليد صنعتی بود و ديگری، دوره دامن زدن به مصرف‌گرايی. اخلاقی شدن بورژوازی در قرن نوزدهم و همدستی او با کليسا در پنهان کردن عنصر جنسيت و سرکوب آن، نه بدان خاطر بود که بورژوازی شخصيت اخلاقمندی داشت، بلکه بدان خاطر بود که پنهان کردن جنسيت رابطه مستقيمی داشت با کاهش ذائقه مصرفی جامعه و افزايش نيروی محرکه توليد. اما از زمانی که توليد بر تقاضا فزونی گرفت، تحريک ذائقه مصرفی پايه کسب و کار نظام بورژوازی قرار گرفت. تفسير عنصر جنسيت در "ناموس مرد بودن"، به همان اندازه زمينه ساز سوء‌استفاده قدرت و تسلط بر جنسيت می‌شود، که بورژوازی در آغاز توليد صنعتی در قرن نوزدهم خود را اخلاقی نشان می‌داد. اما کيست که نداند که اخلاقی شدن بورژوازی صرفاً بنا به مقتضيات خواست و ارده قدرت صورت گرفت و نه بيش.
بدين‌ترتيب، کوشش برای تقليل اخلاق به عنصر جنسيت، و سپس کنترل جنسيت به بهانه کنترل اخلاق، هم اخلاق را نابود می‌کند و هم جنسيت را در اوج ابتذال به لجام‌گسيختگی می‌کشاند. صحنه‌ای که در روزهای پيش در بازی فوتبال به وجود آمد، نمونه‌ای از اوج ابتذالی بود که عنصر جنسيت تنها خود را می‌خواست از کنترل خارج کند. هم از کنترل چشم‌ها و هم از کنترل دوربين‌ها و هم از کنترل وضعيتی که کوشش دارد تا عنصر جنسيت را به کنترل و مهار قدرت درآورد. در چنين وضعی، وقتی عنصر جنسيت در فضای آزادی و حقوق‌مداری قادر به آزاد کردن خود نباشد، در ابتذال لجام گسيخته خود را رها و يله از تله قدرت می‌سازد. اين نوعی اعتراض است، اما نه اعتراضی از سر آگاهی، بلکه اعتراضی در وارونه کردن سر در آگاهی است. آگاهی کاذب همين است. همينکه اعتراض مَحْمَل واقعی خود را در بيان حق و در ترسيم حقوق خويش نمی‌شناسد، در ابتذال بيان می‌شود.
واکنش ملی پوشان و عريضه نويسی آنها تجسم ديگری از وارونه کردن سر در آگاهی بود. شاهد ديگری از آگاهی کاذب، که می‌خواهد خود را از آنچه در دفاع از حقوق ندارد، هنرمند و بی‌غل و غش نشان دهد. عريضه نويسی ملی پوشان در چند سطر کوتاه، حکايت از نداشتن و نتوانستن آنها در پيدا کردن فضايی است که بدن آنها و هنر پاهای آنها و حتی جنسيت آنها را آزادانه و تنها در انسان بودن، به نمايش بگذارد. واکنش ملی پوشان در دفاع از خود نمونه و شکل ديگری از همين ابتذال است. زيرا بر ضد چيزی صورت می‌گيرد که آگاهی است. آنها در دفاع از دوست خود نوشتند : " اهل کاغذبازی و بازی با کلمات نيستيم، آنچه در دلمان بود را به زحمت روی کاغذ آورديم". بدين‌ترتيب، نوشتن را کاغذبازی، و جهل و ناتوانی خود را در ترسيم حق و در ترسيم آنچه که به حقوق خود مربوط می‌شود، زحمتی از سر اظطرار ياد می‌کنند. حقوق بازيگران چيست؟ آيا حقوق آنها نيست که استقلال خود را از قضاوت‌ها و کنترل‌ها بيان کنند؟ اما اگر بازيگران فوتبال به جای آگاهی کاذب و در دام اينهمه ابتذال و بی‌اخلاقی افتادن، به آگاهی خويش و آگاهاندن يکديگر به حق و حقوق روی می‌آوردند، ناتوانی و جهل خود را در "نوشتن" علامت حقانيت خود نمی‌شناختند. نوشتن آگاهی است. و قسم بدان، قسم به معجزه آن در آفرينندگی است. قسم به بازتوليد خويشتن و نگارش آن در آئينه واقعيت زندگی است. حراست از حقوقی است که تنها خويشتن را بر صفحات زندگی نقش آرايی می‌کند. اما نادانی و آگاهی کاذب چون به ابتذال خوی گرفته است، آن را پرهيز از ورق‌بازی می‌شناسد.
اگر اخلاق در جنسيت فروکاسته نمی‌شد، دانسته می‌شد که در کجا هستيم و چگونه جامعه در معرض فروپاشی قرار دارد. هر چند سنجش اخلاق به همين جنسيت، دلالتی آشکار از سقوط نظام اخلاقی بدست می‌دهد. اگر چه می‌توان موضوع جنسيت را در ظرف اخلاق گنجاند، مانند اينکه از اخلاق جنسی ياد کنيم. واقع اين است که اخلاق به جنسيت فروکاسته نمی‌شود. گنجاندن اخلاق در جنسيت از فريب‌های بزرگ است. زيرا کنترل هر جامعه منوط به کنترل جنسيت است. اين نوشتار کوشش مبسوطی در تعريف اخلاق به خرج نمی‌دهد، چه آنکه موضوع بحث آن نيست، ليکن لازم است به اموری اشاره کنم که به سقوط نظام اخلاقی جامعه منجر شده است. اما چرا در سرزمينی که اخلاق را در کانون‌های رسمی به اخلاق جنسی محدود می‌کنند، شنيع‌ترين حوادث جنسی صورت می‌گيرد، بطوريکه در هيچ جای جهان ، حتی آنجا که بی‌پرده و با کمال مباهات خود را مرکز سکسوآليسم جهان می‌شناسند، چنين حوادثی رخ نمی‌دهد؟ آيا اين صحنه حاصل يک اتفاق، يک تصادف و يا يک بی‌اخلاقی تک افتاده و بيگانه با روح جمعی بود؟ يا برآمد يک رشته بی‌نهايت‌ها از شناعت‌های جنسی است که تنها از بدشانسی آن دو فوتباليست بود که در مگسک دوربين به چشم آمدند؟ اکنون اگر رشته‌ای از اين شناعت‌ها و يا سرکشی‌های جنسی را کنار يکديگر قرار دهيد، خواهيد يافت که حوادث به هيچ‌رو نمی‌توانند اتفاقی باشند.
اين اتفاق به هيچ وجه تنها حادثه منحصر به فرد نيست. قطره‌ای از دريايی است که چشمان رسانه‌های رسمی، يکی به خاطر فريب مخاطبان ويژه خود، و يکی با اين هدف که اگر واقعيتی در پرده ذهن جامعه نمايش داده نشود، در نتيجه به آگاهی جمعی هم تبديل نمی‌شود، نمی‌خواهند ببينند. ممکن است تک تک افراد ببينند و بدانند، ممکن است بسياران هم در قالب جوک و نق و نوق‌های روزمره به گوش هم برسانند، اما اينها آگاهی جمعی نمی‌شوند. آگاهی جمعی، دعوت و هياهوی رسانه‌ای است که جنسيت پنهان شده و سرکوب شده را در هسته کانونی اخلاق قرار می‌دهد.
اما پيش از ورود به آنچه که به سقوط و فروپاشی نظام اخلاقی مربوط می‌شود، لازم است تا توجه شما را به چند گزارش جلب کنم.
● اگر حجم جوک‌ها جنسی‌ای را که در اين سالها در حوزه‌های عمومی مطرح می‌شوند، اندازه بگيريد، به جرأت می‌توان گفت که نه تنها در طول تاريخ فرهنگ و ادب ايران زمين، بلکه در طول تاريخ جهان، هيچ ملتی به اندازه ايرانيان در ابتذالِ کوتاه‌گويی‌های جنسی، چنين کورس از جهانيان نبستند.
● با وجود قوانين مربوط به مجازات و عبور سرسخت از ديواره‌های فيلترينگ، همچنان آمار ايرانيان در استفاده از سايت‌های مستهجن در جهان در زمره رتبه‌های نخست قرار دارد. يک مقام امنيتی چنين می‌گويد : "همچنين بر اساس آمار ديگری در زمينه استفاده کاربران اينترنت از سايت‌های غيراخلاقی در بين ۱۸۲ کشور جهان تهران مقام نخست و شيراز رتبه پانزدهم را به خود اختصاص داده است". همچنين يک گزارش با اظهار تأسف می نويسد : "متاسفانه نام برخی از شهرهای مذهبی ما در صدر جستجو کنندگان واژه‌های مستهجن می‌باشد که لزوم هوشياری برنامه ريزان فرهنگی اين شهرها را طلبيده و همچنين هشداری است به متوليان و صاحبان تريبون در سومين حرم اهل بيت در ايران که با دست خود موجب بدنامی شهرمان نشويم".
● با توجه به سه دهه ارزش‌گرايی و جنجال‌ها و ضديت‌ها پيرامون ارزش‌های فرهنگی غرب، اکنون در واقعيت ببنيم استفاده از نمادهای ارزشی فرهنگ، به ويژه آن قسم که به عنصر جنسيت مربوط می‌شود به چه ترتيبی است : "بنابر گزارش يورومونيتور، کل مصرف لوازم آرايشی در خاورميانه در سال ۲۰۰۸ در حدود ۲/۷ ميليارد دلار است که با ميانگين رشد حدود هشت درصد در سال، بعد از کشورهای اروپای شرقی بالاترين رشد را دارد و اين بدان علت است که تقريبا نيمی از جمعيت منطقه زير ۳۰ سال هستند. در اين حال ۱۴ ميليون خانم ايرانی از نظر مصرف لوازم آرايشی گوی سبقت را تقريبا ازکل کشورها منطقه ربوده‌اند، به نحوی که تقريبا ۲۹ درصد کل مصرف کنندگان منطقه خاورميانه را تشکيل می‌دهند. به عبارت ديگر، اگر جمعيت زنان خاورميانه ۱۵۵ ميليون نفر باشد، ۹ درصد اين زنان يعنی ۱۴ ميليون نفر زنان ايرانی حدود يک سوم يعنی ۱/۲ ميليارد دلار هزينه لوازم آرايشی از ۲/۷ ميليارد دلار بازار لوازم آرايشی خاورميانه را پرداخت می‌کنند. طبق گزارش مزبور درميان کشورهای اين منطقه، ايران با ۱/۲ ميليارد دلار درفاصله کمی بعد از عربستان با ۲/۲ ميليارد دلار و در رده هفتم مصرف در دنيا قرار دارد. منبع:khabaronline.ir
در گزارشی ديگر از قول يک جامعه شناس گفته می‌شود که سن استفاده از لوازم آرايشی در ميان دختران به دوران دبستان رسيده است.
● از آغاز نوجوانی با علاقه‌ای که به فوتبال داشتم، به استاديوم‌های ورزشی می‌رفتم. بعد از نوجوانی علاقه من به فوتبال به حاشيه زندگی رانده شد. از دوران انقلاب تا کنون نيز، بيش از تعداد انگشتان يک دست به استاديوم نرفته‌ام. آخرين بازی که مرا به استاديوم کشاند، بازی ايران و استراليا بود. در آن بازی از زمان شروع تا اتوبوسی که از محل استاديوم همراه با پسرم به منزل باز می‌گشتيم، صحنه‌های شنيعی از فضاحت زبان و ادب را مشاهد کردم، که تحمل بی‌اخلاقی را هم طاق می‌کرد. چنان فضايی از شناعت زبانی که تنها گاز گرفتن زمين تحمل اين همه فضاحت و سقوط اخلاق را چاره می‌ساخت. در تمام عمرم، که با مبتذل‌ترين آدم‌ها هم نشست و برخاست داشته‌ام، اينهمه فضاحت و شناعت اخلاقی را نديده و نشنيده بودم. اين پرسش وجود داشت که به رغم قريب به سه دهه آموزش‌ها و پندهای اخلاقی، چه تفاوتی ميان وضعيت پيش از انقلاب، با آنچه که در وضعيت کنون شاهد آن هستيم، وجود دارد؟ قريب به سه دهه، و در اين ايام در چهارمين دهه، دگرگونی‌های بسيار در آداب زندگی شهری، در آموزش و در نظام انتظارات جامعه رخ داده است. امروز سطح فرهنگ و آموزش و آگاهی‌های جامعه نسبت به حقوق و آداب زندگی مدنی، قابل مقايسه با دوران پيش از انقلاب نيست. با اين وجود در همان ايام، به رغم عقب افتادگی در آموزش و در فرهنگ و در آگاهی‌ها، و به رغم کوشش نظام رسانه‌ای در ارائه و نمايش نقش دگرگونه‌ای از مناسبات جنسيت و کنترل، نظام اجتماعی و اخلاقی جامعه نسبتاً مستحکم بود.
چه اتفاقی رخ داده است که هر آنچه ميل به پنهان کردن آن داريم، بيش ازهمه از مهار قدرت خارج می‌شود و بيش از همه خود به سوژه مهار کردن چيزها تبديل می‌شود؟ آيا اين روند از قاعده‌ای پيروی نمی‌کند که هر گاه وسوسه بيشتری برای مهار کردن چيزی به خرج می دهيم، خود به مهار آن چيز در می آييم؟ چند و چون جنسيت بنا بود در بسته بندی‌های اخلاقی شده قدرت تعيين شود، ولی امروز خود به عامل تَعَیُّن بخشيدن قدرت بدل شده است. کافی است به بحث‌ها و مناقشات روزنامه‌ای نگاه کنيد و ببيند چگونه عنصر جنسيت تعيين کننده شده است. اما از آنجا که اين تعين و عامليت نه در مقام سوِژه کنشگر، بلکه در مقام سوژه واکنش و اوج ابتذاليت اخلاق صورت می‌گيرد، نه تنها دستآوردی برای جامعه ندارد، بلکه به نمادی از سقوط خود جامعه تبديل شده است.
چه اتفاقی رخ داده است که هر آنچه که ميل به اخلاقی کردن آنرا داريم، بيش از همه، از مهميز اخلاق بيرون می جهد و بيش از همه، خود به سوژه تعيين کننده اخلاق تبديل می‌شود؟ آيا اين روند از قاعده‌ای پيروی نمی‌کند که هرگاه وسوسه بيشتری برای اخلاقی کردن چيزها به خرج می‌دهيم، مانند آنچه که طالبان در خصوص اخلاقی کردن جنسيت پرندگان خانگی به خرج داد، خود متصف به اخلاقی می‌شويم که چيزها در روح و انديشه ما پيله می‌بندند؟ آيا چونان دست و پا زدن در باتلاقی نمی‌ماند که هر چه بيشتر برای رها شدن و بيرون آمدن تقلا می کنيم، بيشتر در دام آن فرو می‌رويم؟ به عنوان مثال، آيا اين نيرو‌های ارشادی هستند که به اخلاقی کردن و کنترل کردن دختران و پسران می‌پردازند و يا نه به عکس، اين جوانان هستند که آنها را به قايم موشک بازی‌های فصلی می‌کشانند؟ و هر دور تا دور بعد، و هر فصل تا فصل بعد، و هر بازی تا بازی بعد، نرم‌تر و با معيارهايی بس منعطف‌تر و بازتر، تا آنجا که رفته رفته خود شبيه همين جوانان می شوند؟
فروکاستن اخلاق در اخلاق جنسيت، فاجعه‌ای بزرگ به بار می‌آورد که به جای صدور ايدئولوژی بايد کليپ‌های که هر يک مظاهر سقوط اخلاقی يک جامعه است، به جهانيان صادر کنيم. واقع اين است که جنسيت هر چند واجد اخلاق است، اما اخلاق جنسيت نيست. پوشش يا عدم پوشش زنان، هرگاه بنا به مقتضيات هنجارهای جمعی انجام شود، کار غير اخلاقی صورت نگرفته است و خلاف آن، خلاف اخلاق نيست، هنجار شکنی است. اگر نخواهيم در صدد تعريف اخلاق برآييم و تنها از باب اشاره تا آنجا که به اين بحث مربوط می‌شود، بايد دو امر اخلاقی را که يکی اخلاق نسبی است و دوم اخلاق مطلق است از هم تفکيک کرد. اخلاق نسبی، اخلاقی است که يک امر اخلاقی را در يک جامعه اخلاقی نشان می‌دهد و در جامعه‌ای ديگر ضد اخلاقی. يا يک امر اخلاقی، در يک دوره اخلاقی و در دوره‌های ديگر ضد اخلاقی شمرده می‌شود. در واقع هنجارهای اجتماعی روايت ديگری از اخلاق نسبی است. هر جامعه‌ای‌ دارای هنجارهای خاص خود است. بعضی از رفتارها و آداب اجتماعی وجود دارند که در جامعه‌ای هنجار تلقی می‌شود و در بعضی ديگر غير هنجار يا ضد هنجار. اما اخلاق مطلق، نسبيت بر نمی‌تابد. امر و نهی‌های وجدانی وجود دارند که زمان و مکان بر نمی‌دارند. مهم اين نيست که يک جامعه امر مطلق اخلاقی را برمی‌تابد يا برنمی‌تابد، ارج می‌گذارد يا نمی‌گذارد. چه آنکه، پيکره يک جامعه بنا به دلايل مختلف، ممکن است در معرض سقوط نظام اخلاقی قرار گرفته باشد، لذا پذيرفتن و يا نپذيرفتن آنها، امر مطلق اخلاقی را نسبی نمی کند. بنا به آنچه که حيطه مطلق اخلاق مربوط می‌شود، اخلاق حيطه راست‌آزمايی و پايبندی انسان به حقيقت است. جستجو در اينکه، چه چيزهايی پايبندی انسان و جامعه را نسبت به حقيقت و پايبندی به حراست از حقوق ديگری سُست و يا استوار می‌کند، جستجو در امر اخلاقی است. هر چيز که اين پايبندی را سُست کند، خلاف اخلاق و هر چيز که اسباب پايبندی بيشتر انسان و جامعه‌ها به حقيقت شود، اخلاق ناميده می‌شود. بدين سياق، راستگويی و دروغگويی، اعتمادسازی و از هم گسيختن اعتمادها، يکرنگی و دورويی و نفاق، تضمين يا تضييق حقوق ديگری، مداراجويی و يا خشونت‌ورزی با ديگری و... اينها از جمله خطوط اصلی يک نظام اخلاقی محسوب می‌شوند. اين امرها، امرهای مطلق هستند. به زمان و مکان وابسته نيستند. باز تکرار می‌کنم، چنين نيست که چون جامعه‌ای آنها را اخلاقی می‌شناسد يا نمی‌شناسد، اخلاقی هستند يا نيستند. قضاوت جامعه شرط هنجاری و غيرهنجار بودن اموری هست که به زندگی آنها مربوط می‌شود، اما قضاوت آنها شرط اخلاقی يا غيراخلاقی بودن يک حکم نمی‌شود.
اکنون در آنچه که به خطوط اصلی نظام اخلاقی يک جامعه مربوط می شوند، مطالعه در آمارها نشان می دهند که نظام اخلاقی و به تبع آن نظام اجتماعی در چه وضعيتی قرار دارد؟ بازگرديم به فوتبال. صحنه انگولک کردن بازيکنان به يکديگر در منظر ديد جامعه، نمادی از يک انحطاط عمومی است. انحطاطی که تنها در ميدان فوتبال می‌توانست خود را نمايش دهد. زيرا ميدان فوتبال عرصه تلاقی سه شکل از اشکال قدرت است. يکی قدرت ثروت، دوم سياست و سوم افکار عمومی‌ای که در نيروی محرکه قدرت از خود بيگانه شده و عليه خود عمل می‌کند. در هيچ ميدانی اين سه شکل از قدرت، چنين با يکديگر دست به دست نمی شوند. امروز فوتبال به کارگاه پولسازی و تبهکاری بازيگران و دلالان سرگرمی‌ها تبديل شده است. پولی که حاصل توليد نباشد، جز تبهکاری به بار نمی‌آورد. توليد بازيگران فوتبال، سرگرمی است. بازيگران اگر می‌توانستند با استقلال خود به فضيلت‌های جامعه کمک کنند، سرگرمی‌ها نيز می‌توانستند به ابزار رشد و آگاهی جامعه بدل شوند. اما اگر بازيگران خود را دستآويز اين و آن بگردانند، مانند آنچه امروز بطور اکثر شاهد آن هستيم، چيزی است که فوتبال را به کارگاه از خودبيگانگی بازيگران از يک سو و تبهکاری عليه تماشاگرانی که در زمره همين افکار عمومی از خودبيگانه شده هستند، تبديل کرده است. پول يکی از مهمترين عوامل تبهگنی و از خود بيگانگی انسان است. امروز تنها فوتبال نيست که به کارگاه پولسازی و از خودبيگانگی بازيگران بدل شده است. افکار عمومی جامعه نيز به شدت آلوده در جهان‌بينی‌های کاسبکارانه است. اين جهان‌بينی را در مقالات مختلف به بحث گذاشته‌ام۲، تنها از باب يادآوری، وقتی جناب آيه‌الله مکارم شيرازی اظهار می‌کند که طلبه‌ها امروز پولکی شده‌اند، وقتی اساتيد دانشگاه و دانشجويان مدرک‌گرا را می‌شوند و علم را با مقياس پول و تجارت می‌سنجند و عمومی شدن يا فراگير شدن سرقت‌های ادبی مقالات، پايان نامه‌ها و رساله‌ها و دهها کثافت کاری ديگر، همه حکايت از وجود يک جهان‌بينی سراسریِ بازاری شده و سودپرستانه در عرصه زندگی اجتماعی است.
از آن زمان که حرفه‌ای‌گری و پول در کالبد فوتبال تزريق شد، از خود بيگانگی بازيگران قطعی شد. اکنون اگر روند ازخودبيگانگی بازيگران را کنار رشته‌ای از عوامل اجتماعی ديگر چون، بی‌اعتمادی‌ها و خشونت‌ها و از هم گسيختگی پيوندهای اجتماعی، مقاومت جنسيت در برابر سرکوب‌ها و پنهانکاری‌ها قرار دهيد، روند تبهگنی بازيگران عرصه ورزش و هنر و ادب را يکسره کامل گردانده‌ايم. منشورهای اخلاقی، حکايت ديگری از روند تبهگنی ورزشکاران محسوب می‌شود. زيرا اين روند، با ديکته کردن اخلاق و لابد نمره دادن، روند دروغ و نفاق و دورويی را در ميان ورزشکان تشديد می‌کنند. ورزشکاران مجبورند خود را جوری وانمود کنند که نيستند، خوب چه چيزی مهلک‌تر از اين؟ منشور اخلاقی لازم نمی‌داند از خود بپرسد، جز ايجاد تصويری دوگانه و چند شخصيتی و نفاق در ميان ورزشکاران چه دستآوردی به بار آورده‌ است؟
جداً پرسيدنی است که اين حجم از کثافتکاری‌های مالی و بداخلاقی‌ها و خشونت‌ها در ورزشگاه‌ها و ناسزاهايی که حتی در خور ددان نيست، با کجای جهان می‌تواند قابل مقايسه باشد؟ ورزشگاه‌های ما چرا تا اين اندازه به نماد فروپاشی اخلاق اجتماعی بدل شده‌اند؟ چرا اين همه خشونت، پلشتی و زمختیِ مردسالارانه در ورزشگاه‌ها وجود دارد؟ زمختی و پلشتی مردسالارانه‌ای که تنها از مرديت و سالاری، عنصر جنسيت و رُجُلیَّت مردی به نمايش گذاشته می‌شود؟ آيا عدم حضور و ورود زنان مشتاق به ورزشگاه‌ها و سرکوب اميال جنسيت آنها، صرفنظر از عوامل ديگری که به فروپاشی نظام اخلاقی و اجتماعی مربوط می‌شوند، خود يکی از عواملی نيست که ورزشگاه‌های ما را اينچنين گستاخانه و بی‌هيچ حجاب و مانع تلطيف شده‌ای از حضور زنان، رُجُلیَّت مردی را به نمايش می‌گذارند؟ آيا در همان عهد جاهليت جاهلان و سرمستی و سرخوشی‌های بيهوده و لغو چاله‌ميدانی‌ها نبود که هرگاه ديده به زنان می‌گشودند، عنصر رُجُلیَّت چنان در پرده شرم و حيای اخلاق رنگ می‌باخت، که از دل و زبان جاهل ادب می‌تراويد؟ وقتی ورزشگاه‌ها را اينچنين به عرصه نمايش مردانه تبديل می‌کنيم، در فضای بی‌اخلاقی و فروپاشی اجتماعی، جز توليد خشونت و نمايش رُجَليت چه چيزی برای داد ستد وجود دارد؟

۱- به دو مقاله جنسيت در نگاه قدرت، اثر همين قلم مراجعه شود.
۲- به دو مقاله تئوری بازی‌ها و رابطه مصلحت و حقيقت، اثر همين قلم مراجعه شود

Ahmad_faal@yahoo.com
www.ahmadfaal.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016