دوشنبه 30 آبان 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

برهنگی: پورنوگرافی يا آزادی‌خواهی، شکوه ميرزادگی

شکوه ميرزادگی
عريانی علياها و کريم‌ها بيش‌تر شبيه عريانی آدم و حوای استوره‌ای است که "خسته بودند از فرمان خدايان بهشت"* و نافرمانی معصومانه‌شان با خوردن سيب ـ که همانا گناه بزرگ‌شان بود ـ تجلی پيدا کرد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


«سيب را بايد خورد
و به عريانی خود واقف بايد گشت
من تنی می خواهم از خاک
تا بذر حيات
در تنم سبز شود»*

ماجرای انتشار عکس های برهنه ی «عليا»، دختر جوان مصری، اکنون جنجال بزرگی را در بيشتر کشورهای خاورميانه، و به ويژه در سرزمين هايی که چون سرزمين ما زير سلطه ی ديکتاتوری های مذهبی قرار دارند آفريده است. در سايت های عمومی فارسی زبان، و رسانه هايی چون فيس بوک، «عليا» از سوی برخی از زنان و مردان چون قهرمانی مورد تحسين قرار گرفته است، بسياری اما عمل او را شرم آور دانسته اند؛ برخی از زن ها او را فمنيستی که به دنبال برابری است می دانند و جماعتی هم او را زنی انقلابی خوانده اند ـ يعنی همان عنوانی که او در وبلاگ اش به خود داده است: «يادداشت های يک زن انقلابی».

اما بنظر می رسد بيشتر کسانی که عکس عليا را در صفحات وبلاگ يا فيس بوک خود بازپخش کرده اند و کلمات تحسين انگيزی درباره ی او نوشته اند چندان کاری به يادداشت های او و دلايل او برای اين کار نداشته و حتی تصوير برهنه ی دوست پسر او را که همراه با عکس های برهنه خودش در وبلاگ اش منتشر شده يا نديده اند و يا به عمد منتشر نکرده اند. در واقع، به گمان من، تصوير برهنه ی دختر جوانی با جورابی سياه و کفش هايی قرمز، و با ژستی «خاص»، همان نقشی را برای برخی (به خصوص هموطنان ما) بازی کرده که عکس های پورنوگرافيک زنان سکسی، يا زنان و مردانی در حال عشقبازی، که صاحبان برخی از صفحات فيس بوک برای جلب توجه ديگران آن را بالای نوشته های خود می گذارند.

در اين نوشته قصد من آن است که، به عنوان يک باورمند به حقوق بشر و يک کوشنده ی ضد تبعيض و برابری خواه که سال هاست در کنار جنبش زنان ايران ايستاده، نظرم را درباره ی رفتار اين دختر مصری مسلمان بيان کنم.

آزادی پوشش و برهنگی
بشر برهنه به دنيا می آيد، در دوران های اوليه برهنه زندگی می کند، و سپس يکی از علائم خروج اش از عالم حيوانی آن می شود که می تواند، برای نجات از چنگال گرما و سرما، يا استفاده از ابزار شکار خود، بخش هايی از بدن خود را بپوشاند. پس از اين مرحله است که رفته رفته اسکان می يابد و کشاورزی را کشف می کند و عاقبت به مدنيت يا شهرنشينی می رسد. او، در اين وضعيت جديد، برای جدا کردن روابط خصوصی از روابط اجتماعی، محدوديت هايی برای پوشش قايل می شود، و نيز برای «همرنگ جماعت شدن» و يا زيباتر شدن داشتن لباس های گوناگونی متداول می شود. مهم آن است که بدانيم تا زمانی که مذهب، به عنوان فرمانروای اصلی، بر زندگی او سايه نيانداخته بود، برهنگی ها و پوشيدن ها و نپوشيدن ها برای زنان و مردان تفاوت چندانی نداشته است. اما، در عصر رواج مذاهب، و به خصوص در سرزمين های تک مذهبی، از ميان اولين احکام و اقدامات مذهبی می توان به در «پرده» کردن زنان، و به مرور پوشاندن هر چه بيشتر او، اشاره کرد ـ ظاهراً به خاطر اغوا نکردن مردها، و در واقع برای ميخکوب کردن او به زمين، کنترل بر روی بدن و رفتارهای جنسی و باروری او، و سپس به منظور محدود کردن نقش او در اداره ی امور و تصميم گيری های مربوط به جوامع بشری.

در پی وقوع رنسانس و عصر روشنگری در مغرب زمين، و فرو افتادن سازمان های مذهبی از مقام رهبری جوامع، و فرستادن اهل دين به کليساها، و نشاندن مذهب در جايگاه واقعی خود، به عنوان امری خصوصی، مساله ی پوشش زنان نيز شکل های ديگری پيدا کرد؛ تا جايی که، در حال حاضر، قوانين ناظر بر پوشش زنان (و مردان) اغلب از مسايل مذهبی دور شده و از حوزه های ديگری سرچشمه می گيرند.

چکيده ی مجموعه ی قوانين در کشورهای متمدن امروز به ما می گويد که «آزادی پوشش» برای زن و مرد، و به طور برابر، جزو حقوق آن هاست و ديگر نمی توان در کار مردمان و اينکه چه بپوشند و چگونه بپوشند دخالتی گسترده کرد. فقط در برخی از اين کشورها، مثل فرانسه، از آنجا که بر اساس قوانين «لائيک» آن ها انجام هر نوع تبليغ يا آموزش مذهبی از سوی دولت و در داخل موسسات دولتی مجاز نيست، استفاده از لباس هايی همچون سر بند سيک ها، کلاه يهودی ها، و عمامه يا چادر و روبنده ی مسلمان ها ، و شبيه آن ها (که همگی نوعی نمايش و تبليغ مذهبی شناخته می شوند) در ادارات دولتی و آموزشگاه ها ممنوع است اما البته پوشيدن همه ی اين لباس های مذهبی در کوچه و خيابان و ادارات خصوصی، مثل تبليغ و آموزش اصول هر مذهب، آزاد بوده و مانعی قانونی برايشان وجود ندارد.

آزادی برهنگی
در کشورهايی که «آزادی پوشش» قانونی شناخته می شود، برای برهنگی نيز قوانينی وجود دارد. برخلاف کشورهايی چون کشور ما که حکام اش به زنی که حتی موهايش ديده شود برهنه می گويند، برهنگی عموماً به معنای بی پوشش بودن پستان ها يا آلت تناسلی زن و مرد است. در عين حال، در بيشتر کشورهای غربی، قانون مسئله ی برهنگی (به همين معنا که گفته شد) را در دو جايگاه متفاوت مورد توجه قرار می دهد:
۱ ـ برهنگی در انظار عمومی
۲ ـ برهنگی در فضای خصوص

بر اساس اين قوانين هر کسی می تواند در خانه خود به هر شکلی که دوست دارد و در مقابل هر کسی که دوست دارد ظاهر شود: برهنه يا با چادر و چاقچور و عمامه. اما برهنه بودن در انظار عمومی، و بغير از مکان های خاصی که به «لختی ها» اختصاص داده می شود، در برخی از اين کشورها مجاز نيست. با اين حال در اغلب اين کشورها رفت و آمد افراد در انظار عمومی اگر فقط نوک پستان يا آلت تناسلی خود را بپوشانند، هر چند با پارچه ای بسيار کوچک، آزاد است. البته حضور برهنه در مکان های جمعی که مالک خصوصی دارند (مثل رستوران ها و باشگاه هاه و غيره) بستگی به مقررات وضع شده از جانب صاحبان آن ها دارد. مثلاً، همانطور که ممکن است رستورانی بر سر در خود تابلو بزند که بدون کراوات و لباس رسمی کسی را راه نمی دهد، از ورود زن يا مرد مايو پوشيده يا برهنه ای نيز جلوگيری کند. که اين امر جزو مقوله ی «چهارديواری اختياری» به حساب می آيد.

در برخی از کشورهای غربی هم زنان لازم نيست حتی پستان های خود را بپوشانند و چون مردها فقط پوشاندن آلت تناسلی شان کافی است. مثل ايالت تکزاس آمريکا و شهرهای ديگری در اين کشور که زن ها می توانند اگر مايل باشند بدون سينه بند نيز به خيابان بيايند.

در برخی از کشورها يا شهرها نيز حتی برهنه در خيابان ظاهر شدن نيز اشکالی قانونی ندارد. در لندن، زن ها و مردها می توانند برهنه در خيابان ها بدوند اما نمی توانند در خيابان ها برهنه بايستند. چرا که در قوانين آمده که: «برهنه در خيابان ايستادن ممنوع است». برخی ها حتی از همين قانون استفاده کرده و برهنه در خيابان ها و پارک ها می دوند چرا که برهنه دويدن عملی خلاف قانون نيست.

در برخی از کشورها هم مکان هايی خاص، مثل استخر برهنه ها، درياچه ی برهنه ها، و باشگاه برهنه ها وجود دارند که مرد و زن به آن ها رفت و آمد می کنند اما فقط در آن محدوده می توانند برهنه باشند؛ و اگر از آن محدوده بيرون بيايند کاری خلاف قانون انجام داده اند.

البته کشورهايی مثل آلمان و اسپانيا (منهای شهر بارسلون) هم هستند که در آن ها برهنه بودن در انظار عمومی ممنوع است. با اين حال در اين کشورها نهادهايی مدنی هم وجود دارند که معمولاً از حق برهنه شدن دفاع می کنند و در دادگاه ها دفاع متهمينی را که از مرز قوانين برهنگی عبور کرده اند بر عهده می گيرند.

اما همين جا از موهبتی ديگر از آزادی نيز بگويم: من، پس از سی سال زندگی در اروپا و آمريکا، زن يا مردی را نديده ام که در کوچه و خيابان و مراکز عمومی (و جز در سواحل دريا) از اين آزادی برهنه بودن استفاده کند. حتی، با اين که بارها به تکزاس رفت و آمده کرده ام، در هيچ کوچه و خيابان اين ايالت زنی را بدون «سينه بند» نديده ام. اين به اين معنا نيست که من کسی را که دوست دارد برهنه باشد رد می کنم بلکه می خواهم بگويم که، وقتی آزادی وجود داشته باشد، هيچ رفتاری صرفاً به خاطر دهن کجی، يا لجبازی، يا مقاومت در مقابل ضايع شدن حق شکل نمی گيرد و هر امری به تمايل يا علاقه داشتن به آن رفتار ارتباط دارد.

اما نکته ی بسيار مهم آن است که در تمام کشورهايی که زن ها و مردها به برابری حقوق رسيده اند، و در مورد آزادی پوشش تا حد برهنگی نيز مساله ای ندارند، اگر زن يا مردی بخواهد از لخت بودن خود به عنوان کاری «پورنو گرافيک» استفاده کند، يعنی هدف آگاهانه اش برانگيختن توجه و يا تحريک جنسی ديگران باشد، آنگاه کاری ناخوش آيند و خلاف قانون انجام داده است.

در واقع برهنه بودن نيز تا جايی مجاز است که مربوط به آزادی فردی هر انسانی باشد اما، آنجا که سوء استفاده از ديگران مطرح می شود ديگر برهنه بودن مجاز نخواهد بود. به همين دليل، در اين کشورها، حتی پيش از آنکه آزادی پوشش و برهنگی به گستردگی امروز وجود داشته باشد استفاده از بدن برهنه ی انسان در نقاشی و مجسمه سازی، حتی در کليساها، آزاد بوده و جنبه ی «پورنوگرافيک» نداشته است.

تفاوت اختيار داشتن بر بدن خود با پورنوگرافی
برخی از مردمان، به هنگام سخن گفتن از «آزادی زن» می کوشند تا هر نوع رفتار او را، از بی بند و باری های جنسی گرفته تا حضور در عکس های برهنه و رفتارهای غير متعارف، توجيه کنند و بدين خاطر به اصطلاح مشهور «حق زن بر بدن خود» توسل جسته و اين نوع اعمال را به «برابری خواهی» و «فمنيسم» نسبت می دهند. در ارتباط با «حق زن بر بدن خود» مطالب فراوانی در متون فمنيستی، به خصوص پس از دهه ی شصت ميلادی و راه افتادن سازمان زنان در آمريکا به همت زن بزرگ فمنيست، بتی فريدان، وجود دارد. در اين متن ها اين «حق» بيشتر در ارتباط با حق بچه دار شدن يا نشدن، حق کورتاژ، حق آزادی جنسی زنان مجرد، حتی حق تصميم گيری در مورد زمان عشقبازی زنان شوهر دار، حق همسری با همجنس، و حق رسيدن به اوج جنسی مساوی با همسر، و از اين قبيل زياد نوشته شده و هر کدام مورد تحليل قرار گرفته اند. و با اين که همه ی اين خواست ها زمينه ای شخصی و خصوصی دارند، اما به عنوان خواست هايی برابری خواهانه و فمنيستی مطرح شده و بيشتر آن ها بتدريج در قوانين کشورهای غربی نيز وارد شده اند. اما، تا آنجا که من بسياری از اين متن ها را مطالعه کرده ام، در هيچ متن فمنيستی حضور زن در عکس ها و فيلم های پورنورگرافيک به عنوان عملی برابری خواهانه يا فمنيستی شناخته نمی شود.

البته، از ديد برخی از گروه های افراطی «آزادی خواه»، زنان تن فروش هم چون بدن شان مال خودشان است می توانند به فروش آن مشغول شوند. يا مدل های پورنوگرافی چون بدن شان مال خودشان است می توانند آن را به نمايش بگذارند و در قبالش پول بگيرند؛ اما هيچ فمنيسيت سرشناسی اين اعمال را جزو خواسته های برابری خواهانه نمی گذارد و حتی اغلب اين نوع اعمال را به عنوان «سوء استفاده از بدن زن برای تجارت جنسی» رد می کنند. اکنون، چه از ديد حقوق بشری و چه از ديد برابری خواهی، نمی توان تن فروشی و شرکت در نمايشات پورنوگرافيک را جزو خواست های حق طلبانه دانست و حتی در موارد بسياری ديده شده که اين «فعاليت تجارتی» را در رده ی «خشونت عليه زنان» قرار داده اند.

برهنگی و برابری
برگرديم به ماجرای عليا، دختر جوان مصری. به راستی به انتشار عکس های برهنه ی او چه نامی می توان داد؟ آيا اين عکس ها، عکس های اعتراضی يک انسان مبارزند يا عکس هايی پورنوگرافيک؟ عليا با آن بدن برهنه و جوراب های سياه و کفش های قرمز و ژستی که شباهت به حرکات زنانی دارد که از پشت شيشه های خانه های «پيگال» در پاريس و يا «سوهو» ی لندن و منطقه ی قرمز آمستردام مردان را به داخل می طلبند، می خواهد چه چيزی را ثابت کند؟ آيا او در اين هيئت شباهتی به هزاران هزار دختر جوانی که در فيلم ها و عکس های پورنوگرافيک ظاهر می شوند ندارد؟ آيا می توان اين رفتار عليا را رفتاری فمنيستی يا برابری خواهانه خواند؟ آيا می توان او را با اين عکس ها يک انقلابی دانست که برای آزادی تلاش می کند؟ به باور من، بدون درک وضعيت اين دختر جوان و شرايط و موقعيت اجتماعی که او در آن قرار دارد، نمی توان به واکنش او نام خاصی داد.

عليای بيست ساله، در جنيش آزادی خواهانه ی اخير مردم مصر عليه ديکتاتوری حسنی مبارک، نقش فعالی داشته است. نگاهی به برخی از يادداشت های او مرا ياد جوانی های خودمان در انقلاب ۵۷ می اندازد؛ جوان هايی که صاحب خيلی چيزها بودند اما دوست داشتند چون مردمان کشورهای پيشرفته آزادی سياسی هم داشته باشند، دوست داشتند که به آسودگی بروند پای صندوق های رای و نمايندگان شان را خودشان انتخاب کنند، دوست داشتند روزنامه هاشان آزاد باشند، دوست داشتند آزادی بيان داشته باشند. و عليا و دوست پسرش، کريم، درست همانند جوان های روزگار جوانی ما، دست در دست هم و در تمام روزها و شب ها، اما نه در تهران که در ميدان التحرير قاهره، جزو خواستاران اين آزادی های مشروع انسان زمانه ی خود بودند. اما ناگهان متوجه می شوند که اسلاميست ها آن ها را به سويی می برند که سی سال پيش ما را بردند؛ آنها آنچه را که ما در سال ۵۷ نديديم، می بينند. ما تجربه اش را نداشتيم و شايد زندگی سی و چند ساله ی اخير ما برای امثال عليا ها درسی شده باشد که بمدد آن آينده ی هراسناک و محتمل خود را می بينند. آن ها می بينند که هيولايی دارد از راه می رسد که نه تنها نخواهد گذاشت آن ها به خواست هاشان برسند بلکه تمامی آنچه را هم که داشته اند از آن ها خواهد گرفت. و آنگاه آنها نيز بايد، درست به سان جوانان کنونی ما، برای رسيدن به آزادی از زير صفر شروع کنند.

عليا در يادداشت هايش می گويد وقتی که همراه با دوست پسرش کريم، دست در گردن هم، جلوی چادری که در ميدان تحرير بر پا کرده بودند نشسته بودند، گروهی از اسلاميست ها، با اعتراض به اين که چرا دست در گردن هم دارند، يا چرا عليا دامن کوتاه پوشيده است (يعنی در اعتراض به استفاده از همان حداقل آزادی های شخصی و خصوصی که در دوران حسنی مبارک داشتند) به آن ها حمله کرده و چادرشان را خراب می کنند. او از زنانی می گويد که از ترس کتک خوردن و ضرب و شتم اسلاميست ها اکنون ناچارند حجاب داشته باشند. او از دردهايش می گويد، از هراس آن چه ممکن است بر سرشان بيايد. درست همان چيزهايی که بر سر ما آمده است.

به راستی، بدون مقايسه ی محمد رضا شاه پهلوی با حسنی مبارک، و يا مقايسه ای بين وضعيت اقتصادی و اجتماعی اين دو کشور، در آن روزهای ما، که تقريباً شبيه وضعيت پر اغتشاس و پر ترديد اجتماعی امروز مصر بودند، جوانان ما چه کردند؟ مبارزين ما چه کردند؟ به ياد آوريم که آنها يا مرعوب اکثريت مردمی شدند که مبهوت هيولايی بود که زير شنل مذهب و ترس از خدايی که ناگهان از «بخشنده ی مهربان» به «قاصم الجبارين» تبديل شده بود، کر و کور پيش می رفتند، يا مقاومت کردند و کشته شدند، يا سکوت کردند و پژمردند، و يا چون ما گريختند.

عليا، کريم و شايد ميليون ها جوان چون آن ها، نه تنها در مصر و تونس که حتی در ليبی و سوريه نيز نمی خواهند هيولايی ديگر را از اعماق تاريخ بيرون کشند و بگذارند که او همان بلايی را بر سرشان آورد که بر سر ما آورده است.

در اين تنگنای جانکاه، عليا و کريم، دختر و پسری مصری، عقلشان به اين رسيده که، به جای مرعوب شدن در برابر «هيولا»، تن برهنه کنند، مقابل دوربين بايستند، و به سان مردان و زنان عالم «پورنو»، که از جنس آن ها نيستند، تابوهايی را بشکنند که مذهب سياسی شده می آفريند، از آنها برای تحميق مردمان استفاده می کند، و نفس کشيدن آزاد را ممنوع می سازد. اين صرفاً يک اعتراض سياسی و انسانی است. اما يادمان باشد که عناوينی همچون «فمينست»، «برابری خواه حقوق زنان»، يا مبارزه بر اساس «حق زن بر بدن خود» در مورد عليا صدق نمی کنند. عليا تنها می تواند يک آزادی خواه شورشی باشد، يا يک ـ به قول خودش ـ «انقلابی» که قصد دارد سرزمين اش را از دست دزدان انقلاب آزاديخواهانه اش نجات دهد.

در واقع، عريانی عليا ها و کريم ها بيشتر شبيه عريانی آدم و حوای استوره ای است که «خسته بودند از فرمان خدايان بهشت»* و نافرمانی معصومانه شان با خوردن سيب ـ که همانا گناه بزرگ شان بود ـ تجلی پيدا کرد.

* برگرفته از نمايشنامه ی «اگر به خانه من آمدی، برايم چراغ بياور ..» از شکوه ميرزادگی (اجرا لندن ۱۹۹۱ ـ دنور و لس آنجلس ۲۰۰۳)


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016