چهارشنبه 2 آذر 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آينه‌خانه در انتظار، مسعود بهنود

مسعود بهنود
جهان انگار آينه‌خانه‌ای می‌خواهد، که آن‌جا هم ناسازی اندام‌ها آشکار شود و هم آدميان از ظلم‌شان خبر شوند. اينک آينه‌خانه جهان همين رسانه‌های الکترونيک خبررسان است. به گمانم صدام و قذافی از آينه‌خانه جان به‌در نبردند، اکنون بشار اسد و محمود احمدی‌نژاد رفته‌اند به درون. صداهائی دارد می‌آيد، برخی بر حال آنان می‌خندند و بعضی بر حال خود. دير نمی‌مانند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


مسعود بهنود ـ ويژه خبرنامه گويا

تا هشتاد سال قبل هم در داخل مجموعه سلطنتی ارک تهران، اتاقی بود به آن می گفتند آينه خانه. اين اتاق حتی بعد از مرگ ناصرالدين شاه تا وقتی آن مجموعه برپا بود، به همين نام خوانده می شد. مقدر بود که "آينه خانه" هميشه با ديگر اتاق های قصر فرق داشته باشد، و در آن جا عقاب پر بريزد. بيرون آمدن از آن اتاق مانند گذر سياووش از آتش يا چيزی شبيه به پل صراط بود. اينکا به نظرم می رسد که صدام و قذافی از آينه خانه زنده به در نيامدند، و باز به نظرم بايد کمی منتظر ماند و ديد بر بشار اسد و محمود احمدی نژاد در آينه خانه چه می گذرد.

دکتر طلوزان حکيم فرانسوی شاه، در بازگشت از يکی از مرخصی هايش، يک آينه به قبله عالم پيشکش داد. اين آينه اتاقی را که بين محل کار شاه و آبدارخانه بود، آينه خانه کرد. اول آينه قدی بزرگ را در آن اتاق گذاشتند و بعد چند تا ديگر مثل آن به اطرافش اضافه کردند. چرا که آينه دکتر طلوزان، هنرش اين بود که اعواجی داشت که در نتيجه آدمی در آن معوج به نظر می رسيد. قدش کوتاه و کله اش بزرک می شد يا دراز و دريده. چند روز اول آينه را گذاشتند و شاه و درباريان به تصوير خود در آن خنديدند. بعد امر فرمودند در آن اتاق به ديوار نصب شود و هر از گاه وزيری، حاکمی، اميری را به آن اتاق می بردند و از تماشای وی مفصل تفريح می فرمودند و درباريان هم در اين تفريح شريک می شدند.

با گذر ايام کم کم آينه خانه منزلتی گرفت و درش قفل شد و کليدش رفت در جيب کليددار و بی اذن همايونی رفتن به داخل آن ميسور نبود. اما شهرت اصلی اش يک سالی بعد بود که انيس الدوله همسر محترم شاه، که هم سواد داشت و هم درايت، نامه ای نوشت و از حاکم يکی از ولايات و ظلم او شکايت کرد و شاه را از غضب رعيت که غضب خداوند را در پی می آورد بر حذر داشت. از اتفاق حاکم مورد نظر در پاتخت بود و امر مقرر گرفت که فردايش شرفياب شود و چون بی خبر آمد وی را به آينه خانه بردند آن جا پشت پرده زنبوری انيس الدوله و چند تا از خواتين که از اوضاع منطقه سبزوار خبر داشتند بر سر حاکم سئوال ها باريدند. حاکم اول نمی دانست بايد چه کند و دنبال مفری می گشت اما چون با تحکم انيس الدوله روبرو شد از ترس به پاسخ گوئی پرداخت. اما جواب نداشت ياوه گفت و رسوا شد. انيس الدوله شرح را همان موقع برای شاه نوشت، سکوت بر آينه خانه مستولی بود تا يکی از فراشان آمد حاکم را صدای کرد و بردندش به طويله نايب السلطنه که انگار زندان مرکزی شهر بود. يعنی که محبوس و احتمال از دست دادن جان.

حاکم سبزوار اولين کس بود که به آينه خانه رفت ولی آخرين نبود. تا دو سه فصل اين حکايت ادامه داشت و از همان زمان هرگاه که حاکمی شرح ظلمش به پاتخت می رسيد يکی می گفت "گذارش به آينه خانه می افتد"، چهار پنج ماهی بعد امين السطان صدراعظم در نامه ای بر سر پسر شاه منت گذاشته که "شر آينه خانه را از سرتان دور کردم".

چنين پيداست که در آينه خانه حقايق چنان که در ذهن و زبان مردم می گذشت توسط خواتينی که از خانواده های عادی آمده بودند و از احوالات مردم خبر داشتند بيرون می ريخت. حاکمان و حکومت خودکامه تحمل نکردند. هميشه چنين است. آن ظلم که خواتين در پشت زنبوری از آن خبر داشتند به گوش شاه وقت نرسيد تا آن که سرانجام يکی از ظلم ديدگان تيری در سينه وی خالی کرد زمانی که بر سر قبر يکی از همان خواتين خبرسان رفته بود. همچنان که تا همين چند ماه قبل به گوش قذافی هم نرسيد تا تيری شد و بر پا و سر او فرو نشست در حالی که به مردمی که چهل سال حرفشان را نشنيده بود التماس می کرد، همان خبر که تا صدام را از مغاکش بيرون نکشيده بود به گوشش نرفته بود. سردار مفلوک قادسيه بعد از آن نيز سعی کرد ماجرا را به دخالت بيگانگان مزدور نسبت دهد، بن علی و حسنی مبارک هم اين که روی تخت بيمارستان زنده اند از آن روست که گرچه دير اما سرانجام شنيدند خبر را، مانند حاکم سبزوار که آن روز نخست وقتی ديد چنين خوار و ذليل شده که جمعی به او می خندند و جمعی به خشم در او می نگرند، خبر را شنيد و در طويله نايب السلطنه هر چه بايد می داد پرداخت و بعد هم رفت مجاور شد.

جهان انگار آينه خانه ای می خواهد، که آن جا هم ناسازی اندام ها آشکار شود و هم آدميان از ظلمشان خبر شوند. اينک آينه خانه جهان همين رسانه های الکترونيک خبررسان است. به گمانم صدام و قذافی از آينه خانه جان به در نبردند، اکنون بشار اسد و محمود احمدی نژاد رفته اند به درون. صداهائی دارد می آيد، برخی بر حال آنان می خندند و بعضی بر حال خود. دير نمی مانند. اصلا آينه خانه جای دير ماندن نيست خيلی زود آدم های از خيال دور می شوند و به اندازه می شوند. انيس الدوله يک زمان به همسر تاجدارش نوشته بود "اين ها وقتی در جواب يک مشت پردگيان حرم نشين درمانده اند، جواب خدا را چه می خواهند بدهند".


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016