گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
2 آذر» آينهخانه در انتظار، مسعود بهنود22 مهر» این پدرسوخته ها... مسعود بهنود 5 مرداد» مجلس و دولت در انتظار گودو، مسعود بهنود 14 تیر» در جواب مدعيان پارازيتی، مسعود بهنود 4 تیر» ممنون از قهرمانان جوان، مسعود بهنود
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! از پائيز ۵۸ تا پائيز ۹۰، مسعود بهنوداين يک استاکسنت ديگر است که چون به جان سيستم افتاد فرمان شليک میدهی لبخند میزند، دستور زندگی میدهی، جان میگيرد. همان سيستمی است که تندروها را به اين گمان انداخته که در جهان امروز يا بايد تسليم شد يا همه چيز را به آتش کشيد
مسعود بهنود ـ ويژه خبرنامه گويا فاصله پائيز ۱۳۵۸ تا پائيز ۱۳۹۰ فقط ۳۲ سال نيست، بيش از اين هاست. در آن تاريخ گروهی از دانشجويان که در شورعمومی انقلاب بزرگ و همه گير، از بند هر ملاحظه ای رها شده بودند، به تصميم خود سفارت آمريکا در تهران را اشغال کردند و اينک ۳۲ پائيز بعد گروهی که در ميانشان چند چهره بسيجی و نظامی هم شناسائی شده اند، در جوی که بيشتر به نظر می رسد ساختگی است، به دليلی که هنوز پيدا نيست، از جائی نزديک به حکومت فرمان گرفته اند تا با اشغال چند ساعته سفارت بريتانيا، از ضعف اقتصادی اروپا و مشکلات اجتماعی آن ها بهره گيرند و ضربه ای بزنند و خونسرد به خانه بروند. اين دو حادثه هيچ شباهت به هم ندارد. اشغال سفارت آمريکا تراژدی شد و هزينه اش را نسل ها دارند می دهند و سودش را کسانی بردند که در بازی قدرت بودند و برخی شان اينک مطرودند. تکرار آن حکايت با سفارت بريتانيا ديگر حتی تراژدی نيست بل کمدی است. اين کمدی بيش از همه گروه احمدی نژاد – معروف به گروه انحرافی – را خوش می آيد چرا که آنان که شيفته شباهت دادن خود به گذشتگان با آبرو هستند اين بار می خواهند نشان دهند که در موقعيت مهندس بازرگان قرار گرفته اند و روحانيون و راست ها [اين بار مظهرشان لاريجانی ها] همان گونه توطئه برای سرنگونی شان می شود. مگر يکی از اصلی ترين مقاصد اشغال سفارت آمريکا سقوط دولت موقت نبود. فردای سيزده آبان سال ۵۸ به جز نهضت آزادی هيچ گروهی نبود که اشغال سفارت آمريکا، به تعبير تسخير لانه جاسوسی، را تائيد نکند، همه گروه های سياسی هشت ماه بود می خواندند "بعد از شاه نوبت آمريکاست". دانشجويان به سرعت برق شدند متر و اندازه وطن خواهی و استقلال طلبی [و حتی آزادی خواهی]. چنان آبرويی گرفتند که هر که را خواستند بدنام کردند و هر که را نپسنديدند کنار گذاشتند. هنوز بعد سی و چهار سال هيچ يک از آن دانشجويان خود نهان نکرده است. اما کسانی که پريروز از ديوار سفارت بالا رفتند، همين الان هم رضايت از خبرگزاری فارس و مهر ندارند که عکس هائی چنين به وضوح از آنان برای جهان تهيه کرد، هيچ گروه سياسی و هيچ شخصيت قابل اعتنا تائيدی اعلام نکرده است. به عکس آن روزها نگاه کنيد چهره مردم و لباس انقلابيون را ببنيد و حالا به جين چسبان "دانشجوی معترض" در حال شکستن شيشه سفارت نگاه کنيد که به جلوه گوشت لخم کمر، بيرون زده از تی شرت کوتاه را نشان می دهد. آن وقت انقلاب بود و شور و احساسات که مجال خيلی کارها می داد، اينک اين نسل ماهواره و آی فون و فيس بوک، روز با قاب عکس ملکه جلوه می فروشد و شب "شنبم ايرانی" می شود، در تويتر و فيسبوک دلبری می کند. فردای آغاز ماجرای گروگان گيری اول، دولت دموکرات جيمی کارتر در پيامی اشغال سفارت را تقبيح کرد و از دولت مهندس مهدی بازرگان خواست تا جان اتباعش را نگهبان باشد و به قوانين بين المللی احترام بگذارد. دولت وقتی پيام آيت الله را در تائيد عمل دانشجويان شنيد راه خود را تشخيص داد، بر نامه استعفائی که نوشته بود ابرام کرد، بازرگان دولت و قدرت را به همان کسان سپرد که برايش به هر در می زدند. خود ناسزا و فشار نصيب برد و خوش نامی ابدی. از ماه ها قبل از حادثه دوم، تظاهراتی از سوی افراد بسيجی در برابر سفارت صورت می گرفت و پليس مانع از نزديکی آنان می شد، اما سنگ پاره ها و نوشته هايشان روی ديوار سفارت بريتانيا در تهران باقی می ماند. پنجره های سفارت مقاوم شده بود، کنسولگری با موانع و حفاظ های ويژه تجهيز شده بود. بريتانيا اگر از اين حرکات هم حادثه را پيشگوئی نکرده باشد از روزی که چند تن از اعضای ايرانی سفارت دستگير شدند متوجه شده بود که کسانی در حاکميت آشوب بعدی را انتخاب کرده اند. سه ايرانی دستگير شده در خرداد ۸۸ همراه با سران جناح اصلاح طلب به زندان افتادند و يکی شان در شو جمعی دادگاه انتخاباتی با سخت ترين فشارها مجبور به اقرار به دخالت سفارت در تظاهرات اعتراض به انتخابات رياست جمهوری دهم شد. زمينه ساز حادثه نخست [اشغال سفارت آمريکا] سفر شاه به آمريکا بود که تئوريسين های بی تجربه و ترس خورده حکومت نوجوان، بيماری وی را دروغين دانسته و اين سفر را توطئه سازی آمريکا عليه خود تلقی کرده بودند که بعدها آشکار شد خطا کرده اند. خبر اين که حکومتگران جديد سخت از سفر شاه به آمريکا عصبانی می شوند [ حتی اين که ممکن است سفارت را اشغال کنند] به واشنگتن رسيده بود. در حادثه اشغال سفارت بريتانيا نيز زمينه ساز ماجرا تلويزيون فارسی بی بی سی است که هر چه از تاسيسش گذشته، موجوديتش بيشتر مخل مصالح نظام تشخيص داده شده و خبر آن مدام به لندن رسيده است. می ماند واکنش ها، از ميان اسناد و مدارک و خاطره گوئی ها و مقالات فراوانی که درباره ۴۴۴ روز گروگان گيری ايرانيان نوشته شده چند نکته آشکار شده است. هر چند گروگان گيری و جنگ هشت ساله با عراق در تحليل ها به عنوان عواملی بر تداوم جمهوری اسلامی شناخته شده، تحليلگران نوشته اند که با گروگان گيری جناحی از درون جمهوری اسلامی، توانست دو انتخابات مجلس و رياست جمهوری اول را مديريت کند و خلاصه قدرت را در دست بگيرد و به چند دستگی های خطرناک ماه های اول پايان دهد، در عين حال بنيان گذار جمهوری اسلامی گروگان ها را چونان موجودات گرانبهائی که توجه دنيا به آن ها معطوف بود، نگاه داشت و جهانيان برای ميانجی گری به تهران آمدند و هر آمدنی فرصت مغتنمی بود برای صدور و جهانشمول کردن امواج تبليغاتی انقلاب اسلامی. اين ها و چند عامل ديگر در ستون فايده ها نوشته شده است. اما ستون زيان ها. به دلايل و بنا به اسناد غيرقابل ترديد، طولانی شدن گروگان گيری باعث اصلی چشمکی شد که آمريکائی ها به صدام حسين زدند و او به منزله چراغ سبز برای حمله به ايران تلقی کرد. تحليلگران هر دو کشور ندانستند که با ديوار مهار دوگانه روبرو می شوند که به معنای حجامت کردن دو کشور چموش دارای نفت است. صدام که سرنوشت خود و بعث عراق را در اين قمار نهاد. آمريکائی ها به ويژه بعد از شکست عمليات طبس، که نظاميان را هم مقابل جيمی کارتر قرار داد، ديگر چندان ليبرال نبودند که کارتر بود و انتقام و درگير کردن جمهوری اسلامی را در دستور گذاشتند. در ستون زيان های گروگان گيری اين را هم بايد نوشت که ادامه کار، راست های آمريکائی را با دندان های مسلح به جان خاورميانه انداخت. ريگان هنوز رای را از مردم آمريکا نگرفته پيام تهديدی فرستاد که حاصلش آزاد کردن گروگان ها بدان شتاب بود که صورت گرفت، همزمان با مراسم تحليف ريگان. همو چندی بعد در مقابله با عمليات تروريستی قذافی هم منتظر هيچ اجازه ای نماند و موشک هائی بر حوالی اتاق خواب ديکتاتور ليبی زد که وی را برای ده سال ساکت کرد. در هر دو اين حوادث رمزفيلد و چينی دست در کار بودند، همان ها که يازده سپتامبر را بهانه کردند و به افغانستان و عراق نيرو فرستادند. کم نيستند کسانی که معتقدند گروگان گيری که آيت الله خمينی انقلاب دوم تشخيص اش داد، ماده ای را وارد خون جمهوری اسلامی کرد که همواره بايد نبضش با تندترين و احساساتی ترين بخش جامعه بزند و هيچ گام مهار تکنوکرات ها نشود. و همين ماده سرانجام امکان رشد احمدی نژاد را از سلول های خودی مدافعان نظام داده و هم اکنون بدنه را به وی گرفتار کرده است. به زبان ديگر بر اساس ريلی که گروگان گيری کار گذاشت قطار نظام هيچ گاه به ايستگاه بلوغ نمی رسد و در هر پيچ زمانی به بلوغ رسيدگان خود [مانند اصلاح طلبان] را، به زور و خشونت هم شده، پياده می کند تا تخريبچی ها فرمان را در دست گيرند. که گفت سرخ پوست ها که بر قطار مسلط شدند، به تماشا بنشين و صدای انفجار را بشنو و آتش را ببين. نسل اول انقلاب اين را ديدند که انقلاب شيعی [اسلامی] بايد در جهان يار بگيرد و محرومان و ستمبران جهان را متوجه خود کند، و اين را ديدند که دشمنی با سرکرده قدرت های جهانی، در چشم محرومان اعتبار و محبوبيت می آفريند و جايگاهی بزرگ می بخشد. اما گوئيا اين را نديدند که بايد هميشه متوجه بود که اين اعتبار کجا نقد می شود. مانند پول است. ميلياردها درآمد حاصل از فروش نفت هم چندان که نتوان در بانک های دنيا حسابی داشت، تنها به کار خريد بنجل های چينی و واخورده های هندی می آيد و همان اول کار پروازهای داخلی را هم به ديگران می بخشد چنان که چاه های مشترک را. نه چاه بی انتهاست و نه تحمل مردمی که البته غروری خريده اند، اما همه شب با غرور و بی شام نمی توان خفت. بماند که جهان يک بار به دام ما افتاد، دو بار از يک سوراخ گزيده نمی شود. چندان که با دهان های گشاد روبرو شد، آن گاه با آنان دشمنی چنان نمی کند که امتيازی شود بلکه گاه دهان گشاده های مردم طلب قابل پيش بينی شدند چنانشان می کند که از احوال خانه و خود بی خبر شوند. چنانشان می کند که مغرور خطاهای شوند. اين يک استاکس نت ديگرست که چون به جان سيستم افتاد فرمان شليک می دهی لبخند می زند، دستور زندگی می دهی، جان می گيرد.همان سيستمی است که تندروها را به اين گمان انداخته که در جهان امروز يا بايد تسليم شد يا همه چيز را به آتش کشيد. Copyright: gooya.com 2016
|