گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
21 آذر» آيا سرمايه داری بی بديل است؟ (بخش نخست)، احمد فعال21 آبان» چگونه فوتبال به نماد فروپاشی نظام اجتماعی بدل میشود؟ احمد فعال 23 مهر» تحليل سازمانی فساد، احمد فعال 19 مرداد» در ستايش بخشش*، بحثی در ماهيتشناسی مجازات، احمد فعال 12 تیر» جنسيت در نگاه قدرت، احمد فعال
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! تضادها و بحرانهای نظام سرمايهداری، احمد فعالانتقال و جابجايی بحرانها يکی از عوامل مهم و مؤثر در کندی فروپاشی نظام سرمايهداری است... ماهيت نظام سرمايهداری و نقش فراملیها قادر به انتقال و جابجايی بحرانها و تضادهای داخلی بود، اما استفاده از اين ابزارها نظام سياسی و ايدئولوژيک سوسياليستی را دچار تناقضهای فرسايشی میکند، که تنها با سانسور و خفقان میتوانست وجود اين تناقضها را از مناظر عمومی پنهان کند۱- تضادهای ناشی از نظام صنعتی شايد مارکس نمیتوانست تصور کند که روند انباشت سرمايه در نظام سرمايهداری، از توليد انبوه به توليد و انباشت انعطافپذير تغيير کند. بنا به تئوری مارکس، در نظام توليد انبوه، شيوه توليد تعيين کننده هويت طبقاتی است، اما امروز با تغيير اقتصاد از محور توليد به محور مصرف، نظام مصرف تعيين کننده هويت اجتماعی است. هر چند مارکس از روند شئیزدگی و از خودبيگانگی انسان سخن به ميان آورد، اما شئی زدگیای که مارکس از آن ياد کرد، روند شئیزدگیای بود که به موجب نظام توليدی به وجود میآمد. در آن ايام هنوز اقتصاد از محور توليد به محور مصرف تغيير ماهيت نداده بود. امروز مصرف، محور توليد است؛ اين در حالی است که در قرن نوزدهم توليد محور اقتصاد شمرده میشد. خصوصيت توليد اين بود که تمايزات طبقاتی را آشکار میکرد، اما خصوصيت اقتصاد مبتنی بر مصرف از ميان بردن تمايزات طبقاتی است. نقشهای اجتماعی که در قرن نوزدهم بر اساس نوع شغل و رابطه با ابزار کار تعيين میشد، در اقتصاد مصرفی بوسيله قالبهای مصرف تعيين میشود. به وجود آمدن جماعتهای هم مصرف، روند تازهای از شکلگيری گروههای همهويت را نشان میدهد. نتيجه از ميان رفتن تمايزات طبقاتی و ايجاد گروههای هم مصرف، از ميان بردن آگاهی طبقاتی است. اقتصاد مصرف محور، نوعی نظام اعتباری ايجاد میکند که در آن «افراد کم درآمد بر سبکهای جديد زندگی و در هم پاشيدگی آگاهی و هويت طبقاتی، میتوانند با افرادی که در طبقات بالاتر قرار دارند، به وجوه مشترک مصرف دست بيابند۱». باور من اين است که اين تغييرات حاصل تکامل نظام سرمايهداری نبود، بلکه حاصل انحطاط سرمايهداری در پيچيده شدن نظام صنعتی بود. کندی فروپاشی نظام سرمايهداری نسبت به نظام سوسياليستی يکی از اين روست که مختصات نظام سرمايهداری با نظام صنعتی سازگارتر است. تضادهای نظام سرمايهداری با تضادهای نظام صنعتی سازگارتر و در نتيجه راهحلهايی که برای پنهان کردن يا عقيم کردن کردن تضادها در نظام صنعتی بکار میآيند، در پنهان کردن و عقيم کردن تضادهای نظام سرمايهداری نيز بکار میآيند. عقلانيت ابزاری و سرگرمیها مهمترين ابزارهايی هستند که هم تضادها و بحرانها در نظام صنعتی را پنهان میکنند و هم تضادها و بحرانها در نظام سرمايهداری را. ساختار نظام صنعيتی به منظور خلق بحرانهای متناوب آفريده شده است. اگر نظام سرمايهداری، مولد تضادهايی است که در رابطه ميان کار و سرمايه، انباشت سرمايه و سود و تضادها ميان نيروهای محرکه توليد با روابط توليد وجود دارد، نظام صنعتی مولد تضادهای پرشماری است که از جمله میتوان به تضادهايی زير اشاره کرد: سرجمع اين تضادها رشته درازی از تضادهاست که خوانندگان محترم میتوانند بر اين فهرست بيافزايند. نظام توسعه صنعتی بدون بلعيدن محيط و تخريب طبيعت قادر به ادامه توليد نيست. هم اکنون کشورهای صنعتی بيشترين مواد خام و بيشترين انرژی توليد شده در جهان را به خورد صنايع میريزند، تا چرخهای صنعت از کار نايستند. نويسندگان کتاب آينده جهان توجه خوانندگان را به مطالعهای جلب میکند که به روی دهها فلز يا ماده اساسی در صنعت، در جهان انجام شده است. عمر اين مواد از ۵ سال تا ۱۸۰ سال تخمين زده شده است۲. بيشتر محصولات صنعتی جنبه تخريبی دارند که اين يک به ويژگیهای نظام سرمايهداری باز میگردد. نظام صنعتی خواه در کشورهای سرمايهداری و خواه در کشورهايی که خود را در ستيز با سرمايهداری میشناسند، در حال بلعيدن محيط و نابودی طبيعت است. از ديد طرفداران تئوریهای مارکسی، وجود نظام صنعتی بدون شيوه معينی از توليد و اين نيز بدون صاحبان صنعت که از طبقه بورژوازی و سرمايهداری نمايندگی میکنند، امر انتزاعی است. به عبارتی از ديد اين طرفداران، تقليل تضادهای نظام سرمايهداری به نظام صنعتی امری انتزاعی محسوب میشود. توضيح اينکه، نويسنده هرگز تضادهای نظام سرمايهداری را به تضادهای نظام صنعتی تقليل نداده است، بلکه اين تضادها را به رابطهای که قدرت با نظام صنعتی پديد میآورد، نسبت میدهد. لذا بدون در نظر گرفتن ماهيت نظام صنعتی و رابطهای که قدرت بنا به طبيعت خود با نظام صنعتی برقرار میکند، قادر به توضيح تضادهای درون نظام سرمايهداری نخواهيم بود. بنابراين، وقتی از نقش و کارکرد يک نظام سخن به ميان میآيد، وجود نقش و کارکرد کارگزاران درون نظام که اغلب بنا به مقتضيات قدرت عمل میکنند، چندان آسيبی به تحليل ما در باره وجود ساختاری نظام ايجاد نمیکند. به علاوه، اين ادعا با افزودن سرمايهداری، تضادها را به کنشگران صاحب اراده نسبت میدهد، که اين بر خلاف ديدگاههای خود مارکس است. سرانجام اينکه، در کشورهای غير سرمايهداری و ستيزهجو تخريب طبيعت و بحرانهای اجتماعی روند فزايندهتری دارند. بدينترتيب، تنها انباشت نيست که میتواند منشاء بحران در نظام سرمايهداری باشد، هر يک از تضادهای ياد شده آبستن پديد آوردن يک بحران محسوب میشوند. اين توضيح لازم میآيد که تلقی اين نوشتار از تکنولوژی يا نظام صنعتی، نه صرفاً شيوه و ابزارتوليد مادی، بلکه شيوه و ابزار زندگی جوامع نوين است. تکنولوژی و صنعت صرفاً تراکم ابزار توليد نيست، بلکه در يک نگاه گستردهتر تراکم دانش و اطلاعات، تراکم فن و هنر نيز محسوب میشود. ترديدی نيست که شيوه و ابزار توليد و نقش اقتصاد در تکنولوژی و نظام صنعتی مهم هستند، اما هيچيک از اين نقشها بدون تحليل روابط قدرت و تکنولوژیهای کنترلی و انظباطی، قادر به توضيح تضادها و بحرانهای ناشی از نظام صنعتی/سرمايهداری نيست. ۲- تشديد نابرابریها راوی بطرا پس از شرح نظريه ادوار اجتماعی سرکار، اين نظريه را بانظام سرمايهداری آمريکا مقايسه میکند و سرانجام به يک نظريه جديد اقتصادی که کليد تمامی بحرانهای اجتماعی/اقتصادی آمريکا است، میرسد. او نظريههای کينز و فريدمن را در تحليل و کشف بحران نارسا میداند و سپس به شرح نظريه خود میپردازد. او نظريه پولی ميلتون فريدمن را در بيان و توضيح بحرانهای اقتصاد آمريکا میپذيرد، اما نه از زاويهای که فريدمن به پول نگاه میکند : «تنهايک راه وجود دارد که به طور قطعی نشان میدهد که فقط پول و نه هيچ چيز ديگری،سرچشمة تمام نوسانات نظام سرمايهداری است. و اين به مثابه انجام دشوارترين آزمايشهاست. از آنجا که دگرگونیهای هر موجودی، دوری دارد، دگرگونیهای موجود مسلط هم دارای يک دور خواهد بود. اما اين دور بايد دارای حرکتی موزون باشد. به همين دليل، متغير اصلی هم بايد دارای دور دقيق و پايداری از آن خود باشد۳». «هنگامی که غولهای صنعتی با ادغام موسسات تجاری ثروت يک جامعه را به انحصار خود در میآورند، پيامدهای مختلفی ايجاد میکنند. اولاً، تعداد افراد فقير زياد میشوند وآنها به جرگة وام خواهان کم اعتبار اضافه میشوند. بانکها در موضع انتخاب نيستند که از وام دادن به آنها خودداری کنند، چرا که بايد پاسخگوی بهره سپردههای مشتريان خود باشند. بانکها با پذيرفتن اين خطر ميزان آسيبپذيری خود را بالا میبرند. خطر عدم بازگشت سرمايه کليه بانکها را تهديد میکند. ثانياً يک پيامد جانبی رشد نابرابری ثروت افزايش سرمايهگذاریها در بورس سهام و سفته بازی است. هرچه سرمايه فرد بيشتر میشود به همان نسبت مخاطرهپذيرتر میگردد. با رشد نابرابری در ثروت مخاطره کلیسرمايه گذاریهايی که اعتبار انجام میدهند نيز افزايش میيابد. اين امر اصولاً از حرص و ولع انسان برای کسب منافع فوری ناشی میشود. در اين نوع سرمايه گذاری خريد دارايیها و کالاها به صورت قسطی و فقط به منظور فروش مجدد انجام میگيرد و نه برای مقاصد توليدی۵». تب بورس بازی از بيماریهای نظام سرمايهداری است. پذيرفتن مخاطرات بازار بورس برای کسانی که ثروتهای کلان در اختيار دارند، چندان بیثمر نيست. و فقط همين افراد هستند که میتوانند در اين بازارها خطر را به خود بخرند تا روزی به انتظار سرمايه بادآوردة ديگر بنشينند. در شرايط رونق و توليد، بازار اين بورس بازان در خدمت تقويت نظام توليدی و انحصارات مالی قرار میگيرد، ولی در شرايط رکود يا خطر، بورس بازان حرفهای حکم قماربازان بزرگ را بازی میکنند. اين قماربازان سلامتی و حيات و اقتصاد جامعه را وجه المعامله قمار خود میسازند. ظاهراً پيروزی هميشه با آنها بوده، زيرا موفق به جريان تکاثر ثروت شدهاند. اين نابرابریها پايه و مايه نظام سرمايهداری/صنعتی محسوب میشوند. با افزايش نابرابریها در ثروت، بورس بازان حرفهای سعیدارند تا نظام کنترل را از بالای سر خود بردارند و لذا خواستار کاهش قدرت دولت مرکزی میشوند. دولت دست روی دست میگذارد و يا همگام با اميال ثروتمندان و سوداگران اسباب بورس بازی آنها را در بازارهای تجاری و توليدی فراهم میکند. بدينترتيب جامعه به کام بحرانهای مهلک کشانده میشود. ۳- انتقال بحرانها و تضادها ماهيت نظام سرمايهداری و نقش فراملیها قادر به انتقال و جابجايی بحرانها و تضادهای داخلی بود ، اما استفاده از اين ابزارها نظام سياسی و ايدئولوژيک سوسياليستی را دچار تناقضهای فرسايشی میکند، که تنها با سانسور و خفقان میتوانست وجود اين تناقضها را از مناظر عمومی پنهان کند. کاری که نظامهای سوسياليستی کردند همين بود. اما سانسورها و سرکوبها در عصر رسانهها چندان کارآمد نبودند. سرانجام جمع شدن عوامل داخلی و خارجی بحران، از جمله بحران مليتها، به فروپاشی نظام سوسياليستی منجر شد. اين حقيقت پذيرفتنی است که بسياری از نومارکسيست با واقع بينی، نظريه انباشت را پشت سر گذاشتهاند و سعی در ارائه تحليلهای تازهای از پديده بحران هستند. تحليلهايی که به زعم خود آنها نه تنها موجب فروپاشی سرمايهداری نخواهد شد، بلکه موقعيت سرمايهداری را در نظام بينالملل تقويت میکند. ميکائيل هاردت و سمير امين دو تن از اين نومارکسيستهايی هستند که در برابر پرسشهای روزنامه سوئدی آرنا قرار میگيرند، در برابر اين پرسش که آيا نظام سرمايهداری در آستانه فروپاشی زودرس قرار دارد؟ ابتدا هاردت پاسخ میدهد: «من قبول دارم که سرمايهداری دچار بحران است و در يک وضعيت بحران دائمی بسر میبرد. اما بحران به معنای فروپاشی و اضمحلال نيست. ..... امری که امروز برای سرمايهداری معتبر است اين است که بحرانها نقش تقويتی اين سيستم را ايفاء میکنند و برای نظام دارای مزايايی هستند. يکی از نمونههای بحران نظام جهانی مطمئنا شدت يافتن درگيریها و جنگهای کنونی است. اما اين بحران به جای آنکه نظام را به سوی انهدام سوق دهد و بر آسيبپذيریاش بيافزايد نظم جهانی را تقويت میکند۹». سپس سمير امين در برابر همين پرسش میگويد: «در طول تاريخ ما با فروپاشی نظامها مواجه بوديم. فروپاشی نظام شوروی را در نظر بگيريد. فروپاشی نظام سرمايهداری به واسطه تناقضات درونیاش ابزار تحليلی دقيقی در اختيار ما نمیگذارد، طبعا تضادها و تناقضات درونی وجود دارد، قطعا نظام برای سازگاری و انطباق با بحرانها و بهرهبرداری از آنها نيز ظرفيتی برخوردار است۱۰». در ادامه مصاحبه کننده میپرسد : تضادها و تناقضات درونی نظام سرمايهداری کداماند؟ ميکائيل هاردت می گويد: «شکاف عميق ميان فقر و ثروت.... من بايد محتاطانه اذعان کنم که مفهوم قديمی ارتش ذخيره بيکاران توضيحی مکفی در اختيار ما قرار نمیدهد. من با برداشت مارکس مشکل دارم، اگر چه ناتوانی سرمايه از مولد کردن جمعيت دنيا يکی از معضلات ساختاری جدی نظام سرمايهداری است۱۱». سمير امين و ميکائيل هاردت وقتی از توضيح بحرانهای سرمايهداری به موجب تضاد ناشی از انباشت سرمايه و کاهش سود، ناتوان میمانند، يکسره بحرانهايی که ممکن است به موجب صور ديگری از تضاد در پديد آيند، ناديده میگيرند. تضادهايی که به موجب ماهيت تراکمی صنعت يا ماهيت تکاثری و گسترشخواه قدرت به وجود میآيند، از جمله تضادها و عواملی هستند که هم موجب پديد آمدن بحرانها هستند و هم آنکه سرانجام سرمايهداری را در وضعيتی قرار میدهند که بيرون آمدن از آن غير ممکن میشود. از جمله يکی از اين تضادها، میتوان به تضادهايی اشاره کرد که به موجب بحران هويت پديد میآيند. در قسمت بعدی به شرح اين تضاد و تضادهای نوينی که سرمايهداری با آن مواجه است میپردازم، و در ادامه همين بحث سرانجام نهايی سرمايهداری را از مطالعه خواهم گذراند. [email protected] فهرست منابع : Copyright: gooya.com 2016
|