دوشنبه 5 دی 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آيت الله موسوی خوئينی ها: اصلاح طلبان با وضع موجود نمی توانند در انتخابات شرکت کنند، کلمه


اعضای انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران در روز سه شنبه ۲۹ آذر ماه مصادف با شب شهادت امام زين العابدين (ع) در مجمع روحانيون مبارز با حضرت آيت الله موسوی خوئينی ها ديدار کردند.

در حالی که مشروح سخنان ايشان در حال آماده سازی برای انتشار بود، متاسفانه در اقدامی ناشايست و با هک شدن پايگاه اينترنتی مجمع روحانيون مبارز امکان انتشار نيافت و در عوض جملاتی مجعول و مغشوش از سخنان ايشان بر روی سايت مذکور قرار گرفت که خوراک رسانه ای مناسب را برای رسانه های اقتدارگرا فراهم کرد.

در پی اين اقدام، آيت الله موسوی خوئينی ها در وبسايت شخصی خود توضيحی در اين خصوص ارائه کرده و وعده انتشار مشروح مباحث مطرح شده در جلسه را دادند. اما به اندک فاصله ای پايگاه اينترنتی ايشان نيز مورد حمله قرار گرفته و مجددا گزارشی ساختگی و مملو از دروغ بر روی سايت ايشان قرار گرفت.

وی همچنين در گفتگو با خبرنگار کلمه تصريح کرده بود که گروهی سايت آهنگ راه را که به طور اختصاصی از آن طريق ديدگاه های خود را با مردم در ميان می گذاشته ام هک کرده و مقاله ايی سراسر کذب با عنوان آميخته با دروغ منتشر کرده اند. از آنجا که اين مقاله سراسر کذب و حاکی از دروغ است، من همين جا مفاد آن مقاله را تکذيب می کنم.

انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران با ابراز تاسف در خصوص اقدامات خرابکارانه و غيراخلاقی جريان های معلوم الحال، متن کامل سخنان موسوی خوئينی ها را منتشر کرده است:

بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين وصلّی الله علی سيدنا ونبينا محمد وآله الطاهرين ولعنة الله علی اعدائهم اجمعين

بنده وقتی وارد جلسه شدم به ياد خاطره‌ای از حضرت امام رضوان الله تعالی عليه در جلسه درس افتادم. پيش از سال ۱۳۴۰ رفته بودم قم برای اينکه بررسی کنم آيا می‌توانم برای ادامه تحصيل به قم بروم يا نه؟ استادی داشتم که بخشی از ادبيات و منطق را درسال‌های اول تحصيل خدمت ايشان در قزوين تلمذ کرده بودم. در آن زمان ايشان مقيم حوزه علميه قم و از شاگردان حضرت امام بودند.

در آن چند روزی که در قم بودم اين استاد دوست داشتنی، آيت الله محمدی تاکندی که درحال حاضر در قزوين ساکنند از استادشان حاج آقا روح الله و از کمالات روحی واخلاقی ايشان برايم حرفها زدند. يکی از روزها که عازم رفتن به درس حاج آقا روح الله بودند بنده را با خود به آن جلسه بردند. ظاهرن روز قبل در جلسه درس يکی از شاگردان طبق سنّت رايج درس‌های حوزه‌های علميه، اشکالی را به مطلب يا بيان حضرت امام وارد می‌کند، ايشان پاسخ می‌دهند ولی اشکال کننده قانع نمی‌شود و سخن خود را تکرار می‌کند به طوری که سر انجام حضرت امام عصبانی می‌شوند و با پرخاش اشکال کننده را وادار به سکوت می‌کنند. حضرت امام پس از خاتمه درس که به منزل بر می گردند تا فردا که مجدداً در جلسه درس حاضر می‌شوند با خود کلنجار می‌رفته‌اند و حديث نفس می‌کرده‌اند که چرا عصبانی شدم و چرا به آن آقا پرخاش کردم.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


حاج آقا روح الله وقتی شروع به درس کردند ضمن پوزش و عذر خواهی از آن شاگرد مستشکل که من متوجه نشدم چه کسی بود فرمودند (ياد آوری می کنم که بنده در اين نقل قول از حافظه‌ام ياری می‌گيرم اميدوارم تغيير مُخِلِّ به مقصود ايجاد نکرده باشم): شماها جوان هستيد و رذايل نفسانی انسان تا جوان است قابل کنترل و اصلاح است اگر کسی مثلاً در خودش صفت رذيله کبر و منيت داشته باشد در جوانی زود می‌شود با آن برخورد کرد و آن را معالجه کرد.

اگر کسی مثلا ترسو است و شجاعت ندارد، اين را در جوانی زود می‌شود علاج کرد تا پيری و چندتا از همين رذائل نفسانی را شمرده و فرمودند ديروز سر درس که آن طور شد به اين جهت است که من پير شده‌ام و اين رذيله نيز در من پير شده است و علاج آن مشکل شده است. شما هم که به سنّ من برسيد می‌بينيد که بعضی از خصلت‌ها هنوز در شما هست و نمی‌توانيد آن را علاج کنيد، من رسيده‌ام به پيری و برای من خيلی مشکل شده است، چون در جوانی اين کار را نکرده‌ام حالا به اين سن که رسيدم خيلی مشکل شده است. اما شما که جوان هستيد از حالا به فکر خودتان باشيد. وقتی انسان پير می‌شود خصلتها در او ريشه‌دار می‌شود مثل درخت کهنسالی که در زمين ريشه دوانيده است وکندن آن از زمين بسيار دشوار است.

اين کلام از کسی بود که در حوزهِ علميه قم در آن موقع علاوه بر استاد فقه و اصول و فلسفه استاد اخلاق هم بود وخيلی از علما و ازاهل قم شيفته‌ی درس اخلاق ايشان بودند، جلسات درس اخلاق را حضرت امام در مدرسه‌ی فيضيه برگزار می‌کردند و از همه‌ی قم می‌آمدند. يعنی غير از روحانيون هم شرکت داشته‌اند ولی طلاب و علما بسيار استقبال می‌کرده اند.

شنيده‌ام (چون خود من آن زمان قم نبودم) گاهی ايشان در آن جلسه‌ی درس وقتی صحبت از رذايل نفسانی می‌کردند و آفات اين صفات رذيله را توضيح می‌دادند و اينکه اين رذائل با انسان چه می‌کند ودنيای انسان و آخرتش را چگونه خراب می‌کند جمعيت دقايقی و مدتی گريه می‌کردند يعنی اينقدر سخنان امام در اين جلسه‌ی اخلاق بر مخاطبين تأثير داشته است. حالا ملاحظه کنيد کسی که عمری با رذايل نفسانی خود مبارزه می‌کرده در آن جلسه می‌گفت من سنم به پيری رسيده و برايم دشوار شده است، شما که جوان هستيد به فکر علاج خودتان باشيد.

من وقتی وارد اين جلسه شدم ياد آن جلسه افتادم و به ياد آن صحبت امام می‌خواهم فارغ از اين بحث‌های سياسی و بحث‌های روز که دوستان اشاره کردند، کمی توجه بدهم که قبل از اين مسايل سياسی و مسايل روز اول به خودمان برسيم و به خودمان بپردازيم. خودمان را اصلاح کنيم تابتوانيم انشاالله منشأ يک اصلاحی در جامعه باشيم. اگرخودمان را درست نکنيم و اصلاح نکنيم نتيجه‌اش همين اتفاقاتی است که می‌بينيم افتاده و خواهد افتاد و بدتر از اين هم خواهد شد. چون خودمان را اصلاح نکرده‌ايم همه هم مدعی هستيم می‌خواهيم کارها را درست کنيم. آن مدعی است که می‌خواهد اسلام را پياده کند آن يکی مدعی است می‌خواهد دشمنان اسلام را سرکوب کند. همه الحمد لله دنبال اين هستيم -حد اقل در زبان- که می‌خواهيم دين خدا را اقامه کنيم، جامعه را اصلاح کنيم، ديانت مردم را درست کنيم، اخلاق را در جامعه توسعه و گسترش بديم، اما می‌بينيم که اينطور نشده است، يعنی تا آنجايی که بنده خودم احساس می‌کنم و از ديگران می‌شنوم اين طور نشده است.

خيلی‌ها ابراز می‌کنند که وضعيت اخلاق و ديانت در امروز جامعه‌ی ما بدتر از ۱۰ سال پيش شده و حتی نسبت به ۲۰ سال پيش و نسبت به سال‌های اول انقلاب خيلی نگران کننده شده است. حالا من حرف کسانی را که می‌گويند حتی نسبت به قبل از انقلاب هم بدتر شده نمی‌پذيرم، يعنی نه رد می کنم و نه قبول می‌کنم. منظورم اين است که همه در کشور مدعی هستيم که می‌خواهيم ديگران را اصلاح کنيم، مملکت را اصلاح کنيم، اخلاق و ايمان جامعه را اصلاح کنيم و شايد هم در اين ادعا صادق باشيم، حد اقل عده‌ای صادقند ولی چرا نتيجه نگرفته ايم؟! و چرا امروز همه فريادشان بلند است؟! به اين چرا کسی جواب نمی دهد؟

اين مسئله خيلی گفته نمی شود که به خودمان بپردازيم. گاهی چنان غرق در سياست می‌شويم که فراموش می‌کنيم که ما در درجه‌ی اول خودمان به عنوان يک انسان بايد خودمان را بسازيم.

اين اولين نکته‌ای بود که با استمداد از انفاس قدسی حضرت امام در آن جلسه که تقريباً پنجاه سال از آن می‌گذرد به خاطرم رسيد تذکر بدهم. از ما که گذشت و نتوانستيم خودمان را اصلاح کنيم و آن انسانيتی که گفته می‌شد و علمای اخلاق از روايات معصومين (ع) آنها را برای ما می‌گفتند، برای ما که نشد. ولی شما جوان‌ها به فکر خود باشيد. می‌دانم که آنقدر بی‌اخلاقی بر کشور به خصوص برجريان‌های سياسی به ويژه هر کس که دستی در قدرت دارد حاکم شده است که اين حرف‌های من مثل حرف‌های آن روستائی دور افتاده‌ای است که تازه وارد شهر شده است و بدون اطلاع از آنچه در شهر می‌گذرد برای مردم آن شهر حرف می‌زند.

امروز اين فضايی که در کشور ما هست و اين فحاشی‌ها و هتاکی‌ها و متعرض آبرو و حيثيت ديگران شدن ها گويا مجالی برای صحبت از اخلاق نگذاشته است. اصلاً در کشور انگار اين مسئله که انسان‌ها حرمتی دارند به عنوان انسان، نه تنها فراموش شده بلکه به نظرم اساساً يک اصل ديگر جايش را گرفته و اصل بر اين شده که انسان‌ها حرمتی ندارند مگر اينکه يا صاحب قدرت باشند يا به اندازه‌ای که به صاحبان قدرت نزديکند حرمت پيدا می کنند و در غير اين صورت هيچ گونه حرمتی برای هيچ کس قائل نيستند. کافيست کسی بر خلاف جريان صاحب قدرت حرفی بزند ديگر هر گونه هتاکی را نسبت به او جايز می‌بينند. نه تنها جايز می بينند، بلکه به عنوان يک کار خوب از آن دفاع می‌کنند و می‌نويسند که قرآن هم در جاهائی به افرادی فحش داده است!… سبحان الله. کتاب خدا هم از دست اينها در أمان نيست و کار به اينجا رسيده که می‌گويند به من قرآن هم فحاشی کرده!

ببيند برای موجه جلوه دادن کار زشتی که انجام می‌ دهند چقدر آموزش‌های دينی را مسخ می‌کنند. من بارها توصيه کرده‌ام و باز هم تکرار می‌کنم که به هيچ وجه ما در برابر اين اخلاق رذيله نبايد مقابله به مثل کنيم. يعنی گرفتار اين دام نشويم و مواظب خودمان باشيم. هرقدر فحاشی می‌کنند، شما هيچ موقع فحاشی را با فحاشی پاسخ ندهيد. آنها اگر برای مبارزه‌ی سياسی حرف حساب نزدند و متعرض آبروی اشخاص شدند، شما نبايد متقابلاً همان کار را بکنيد. اگر ما کارهای آنها را انجام داديم، نتيجه اش پيروزی آنهاست. يعنی نه تنها خودشان کار زشتی را انجام می‌دهند بلکه کاری کرده اند که ما هم همان کار را انجام بدهيم. بسيار بايد مراقبت کرد و البته کار مشکلی است. به هر حال انسان وقتی به حيثيتش طعنه بزنند خود به خود جريحه دار می‌شود و شايد هم بی‌اختيار متقابلاً همان کار را بکند. ولی بايد مراقب بود.

امروز نگاه می‌کردم در فضائل امام سجّاد عليه السلام. ايشان در واقعه‌ی کربلا تقريباً ۲۲ ساله بودند. بعد از آن تا ۵۷سالگی يعنی تا پايان عمر شريفشان با وضعيت بسيار سخت و دردناک مواجه بودند.

بعد از واقعه‌ی عاشورا برای خاندان پيغمبر و دودمان رسالت و بيت رفيع امامت بسيار سخت گذشت و امام سجاد (ع) نيز دوران بسيار سختی را گذراندند تا به هر حال بتوانند آن مجموعه‌ی باقيمانده از خاندان علوی و شيعه را حفظ کنند.

در سال ۳۸ هجری ايشان متولد می شوند. ۲ ساله بودند که جدّشان اميرالمومنين عليه السلام به شهادت می‌رسند و ۲۲ سال در کنار پدرشان امام حسين بن علی (ع) زندگی می‌کنند. بنی أميه پس از واقعه کربلا همواره نگران توجهات مسلمانان بويژه مردم عراق و نيز مدينه به خاندان علی(ع) مخصوصاً علی بن الحسين بودند و هر گاه ايشان را در کانون محبت‌های مردم می‌ديدند قرار از کف می‌دادند و مردم فريب خورده و نيز مزدوران خود را در هر محفلی و از هر تريبونی به ويژه از منبرهای جمعه و جماعات به اهانت به خاندان علی(ع) بسيج می‌کردند. عمله ستم و فريب خوردگان دربار خليفه همه جا در پی آزار آن حضرت بودند، حتی اگر امام را در حال عبادت می‌ديدند باز هم متعرض می‌شدند، حضرت در راه مکه بودند که يکی از مقدس مآب‌های دعا گوی دربار خود را رساند و گفت: علی بن الحسين جهاد را رها کرده‌ای و به عبادت چسبيده‌ای؟ شايد می‌خواست با اين زخم زبان بگويد شما همان‌ها بوديدکه در برابر خليفه ايستاده بوديد ومی‌گفتيد برای اصلاح در دين جدّمان قيام کرده‌ايم. ملاحظه می‌کنيد يک بزرگواری را که پدرش و برادرانش و بستگانش و يارانش را کشته‌اند و او و کاروانی از زنان و بچه‌ها از دودمان رسالت را برای تحقير و خرد کردن شخصيتشان از کوفه و عراق تا شام برده‌اند و عرصه زمين و زمان را بر آنان تنگ کرده‌اند و در منبرها وخطبه‌ها وخطابه‌ها از دشنام به آنان فرو گذار نکرده‌اند وحالا هم زخم زبان که چرا به حج آمده‌ای وجهاد را رها کرده‌ای…!

دربار ستمکار حتی برای وارد کردن فشار روانی بر ميراث داران شهادت و عاشورا از نفوذ به داخل دودمان بنی هاشم و تحريک آنان برای دشنام و آزار امام(ع) دريغ نمی‌کردند: روزی فردی از همين قبيل فريب خورده‌های نادان آمد جلوی امام سجاد(ع) و شايد جلو در منزل حضرت آمد- جمعی در خدمت امام بودند- و شروع کرد با صدای بلند به فحاشی به طوری که صدايش به گوش ايشان برسد. حالا ببينيد شرايط را چطور ايجاد کرده بودند که يک فردی که عالم است، نواده رسول خدا است، چشم و چراغ مردم مدينه است، تمام مردان خانواده‌اش را کشته‌اند و او که امروز قدرت ايجاد مزاحمت برای دربار خليفه ندارد، باز اهانت و دشنام به او را از دستور کار خود خارج نمی کنند.

يا جايگاه امام (ع) و خاندان علی(ع) به نحوی بوده است که خلافت اموی نگران بوده که اگر اينها را به حال خودشان رها کند چند صباح ديگری باز شعله از اينجا برافروخته می‌شود، يا اگر اين نگرانی را نداشته اند علت ادامه اين همه دشنام و آزار، شدت رذالت زورگويان بوده است که معمولاً اين رذالتها دائم التَّزایُد است. انسان وقتی اولين مرتبه کاربدی می کند خيلی خبيث نيست، ولی اگر استغفار و توبه نکرد – منظورم از استغفار لقلقه زبان نيست- يعنی واقعا اگر در قلبش متنبه و پشيمان نشد، آن هنگام گناه دوم مقداری او را جری تر می کند و همين طور آن رذيله نفسانی که منشأ گناهان جوارحی است در قلب و روح انسان تثبيت می شود .

أُمویّون بعد از ماجرای ماجرای عاشورا اصلا پشيمان که نشدند حتی با خود نگفتند که با وجود اينکه اينها با ما دشمن بودند، اما ما هم خيلی پستی و شقاوت و رذالت به خرج داديم. چنين تصوری به ذهنشان نيامد و بعد از آن همه سرکوب ها و بعد از آن خونريزی ها و بعد از آن همه جنايت ها احساس کردند که اينها را نبايد به حال خودشان بگذارند. مقدس نماهايشان در راه حج زخم زبان می زنند، خليفه در حال طواف وقتی چشمش به امام علی بن الحسين می افتد که امواج جمعيت در برابر وجود نازنين آن حضرت از هم شکافته می شود تا عبور کند، خشمگين می شود وبرای تحقير سؤال می کند اين کيست؟ وهنگامی که آن پاسخ رسا را از فرزدق شاعر معروف عرب، می شنود خشمش دو چندان می شود و به شام بر می گردد و دستور می دهد که امام سجّاد را با دست و پای بسته در زنجير از مدينه به شام ببرند. يا می روند فردی ضعيف النفس از بنی هاشم را پيدا می کنند و تحريک می کنند که برود به آن حضرت اهانت کند و او هم می آيد درب خانه‌ی امام سجاد که نه تير و تفنگی دارد نه چوب و چماقی و نه مثلا کسانی که برای معارضه با دربار خليفه اطراف خودش جمع کرده باشد. می آيد و شروع می کند به هتاکی و فحاشی، جمعی هم از بنی هاشم آنجا بودند و حضرت اجازه نداد که اينها از خودشان عکس العملی نشان بدهند، خود ايشان هم چيزی نفرمودند. بعد از اينکه او رفت و ساعتی گذشت به حاضران فرمود برويم خانه او تا پاسخ مرا هم بشنويد. حاضران و احتمالاً جوان تر ها خيلی خوشحال شدند، فکر کردند که امام سجّاد می خواهد برود بزند توی دهنش و چند تا فحش نثارش کند. وليکن ديدند حضرت درطول مسير اين آيهِ مبارکه را می خوانند:

(والکاظمين الغَيض و العافين عن الناس و الله یُحِبّ المحسنين)

وقتی به درِ خانه آن شخص رسيدند او را صدا زدند و فرمودند به صاحب خانه بگوئيد علی بن الحسين است، آن شخص فکر کرد آمده اند تا تلافی کنند. با حالت آمادگی برای دعوا و در حالی که ترديد نداشت برای انتقام آمده اند در را باز کرد. حضرت فرمودند من علی بن الحسين هستم، همين يک ساعت پيش آمدی پيش ما و هرچه دلت خواست گفتی ( فرمايشات امام را با ترجمه آزاد نقل می کنم ) اگراين چيزهايی که در مورد من گفتی صحت داشته باشد من استغفار می کنم و از خداوند طلب آمرزش می کنم و اگر اين طور نبوده و تو اشتباه کردی دعا می کنم که خدا تو را ببخشد و بيامرزد. آن شخص هم خجالت کشيد و پيشانی حضرت را بوسيد و گفت شما آن طور که من گفتم نبوديد و آن حرف ها به من برازنده تر است.

در ارتباط با بحث اول يعنی خود سازی و تزکيه نفس از صحيفه‌ی سجاديه اين امام بزرگوار غفلت نکنيد که من و شما خيلی کم به آن می پردازيم.

امام سجاد در يک عرصه‌ی سياسی‌ای است که بنی أميه با تمام امکانات مالی و غيرمالی تمام نيرويشان را عليه خانواده ای که بزرگ ترينشان امام سجاد است و بعد از واقعه کربلا هرگز شنيده نشده است که حضرت از خود رفتاری نشان داده باشند که مفهوم براندازی دربار خلافت را داشته باشد که آن ها را نگران کند، بسيج کرده اند. آن ها به دليل شدت رذائلی که در وجودشان ريشه دوانده بود، بعد از ماجرای عاشورا به شکل دستوری اشخاص، تريبون ها، مجالس و روسای قبايل را وادار می کردند که به علی بن ابيطالب امير المؤمنين عليه السلام دشنام دهند. امام سجاد در چنين فضايی ساخته شده است و متوجه است در اين شرايط بايد چه کند و چه رفتاری از خود نشان بدهد. سلام و درود خدا بر او و بر پاکان و معصومان از دودمانش باد.

در رابطه با مطلبی هم که برادرمان درباره مرحوم آيت الله منتظری و همچنين درباره نهضت آزادی و مرحوم مهندس بازرگان گفتند بايد بگويم که سؤال هائی مطرح شد و بنده هم در سايت پاسخ دادم. عرضم اين بود که من با مهندس بازرگان و نهضت آزادی اختلاف فکری داشتم و آيت الله منتظری را نيز برای رهبری مناسب نمی دانستم. اما با برخوردهايی هم که با اين بزرگواران شد موافق نبودم. شايد اگر آن زمان ما نسبت به برخوردهای افراطی اعتراض می کرديم اينگونه نمی شد. در هر صورت دوستان می توانند برای اطلاع بيشتر به سايت مراجعه کنند.

در ارتباط با انتخابات نيز بنده بارها نظرم را عرض کرده ام و نوشته ام که حاکميت از اصلاح طلبان عبور کرده است و آنان را به انتخابات راه نخواهد داد و اصلاح طلبان با وضعيت موجود نمی توانند در انتخابات شرکت کنند. دوستانشان هنوز در زندان به سر می برند. دو نفر از شخصیّت های برجسته آنان آقايان موسوی و کروبی در حصر به سر می برند. با اين وضع چگونه می توانند در انتخابات شرکت کنند؟

در همين يکی دو روز قبل در سايت هايشان مطالبی نوشتند که حيرت آور است. از يک طرف مدام سؤال می کنند در انتخابات شرکت می کنيد يا نه؟ و همزمان در سايت هاشان از هيچ تهمتی فرو گذار نمی کنند. همين روز گذشته ديدم در سايتی خطاب به من نوشته است که خودت را برای پاسخ درباره دفينه ها آماده کن و از جمله در باره لوح زرين کردستان توضيح بده. امروز وقتی می خواستم از منزل به اينجا بيايم اس ام اس فرستادند که امروز برای دانشجويان می خواهی چه بگوئی؟ ما آبروی تو را خواهيم برد.

فکر می کنند من چه می خواهم بگويم؟ چه شده است که از ديروز و پريروز آتش برافروخته اند؟ من پريروز در مجلس ختمی حاضر شدم و ديروز هم در يک مجلس ختم ديگر. در آنجا خبرنگاری از من سوالی پرسيد و من پاسخی دادم. حالا می بينم عصبانی شده اند، با اينکه من چيزی هم نگفتم. در اينجا توضيح می دهم که ماجرا از چه قرار بود و اساسا مشکل همين است که کشور به جايی رسيده است که به دليل همان نکاتی که گفتم يک خبرنگار در يک فضا و شرايطی قرارگرفته که اين طور کلنجار می رود و سوال می کند و کار به جايی می رسد که عاقبت به او گفتم تو بازجو هستی يا خبرنگار؟ گفت من خبرنگارم، گفتم اگر خبرنگاری که يک سوال می کنی و من جواب می دهم. شما اصرار داری به چيزی که من نمی خواهم در باره‌اش حرف بزنم. گفت حالا اگر سعادت بازجويی نصيبم شده باشد که عيب ندارد! گفتم برو اوين من می آيم آن جا، اما اين جا کف خيابان که جای بازجويی نيست. خلاصه اصرار پشت اصرار که بالاخره يک چيزی از زبان من بشنود تا بتواند تحويل کارفرمايش بدهد و او هم حمله و هتاکی و اهانت را از نو آغاز کند.

ديروز مجلس ختم ديگری رفته بودم خبرنگار ديگری سؤال کرد شما انتخابات را تحريم می کنيد؟ گفتم نه ولی ما ليست نمی دهيم. اصرار داشت تا از من يک کلمه تحريم را بشنود و همان را دستاويز قرار دهد و هنگامی که مأيوس شد پرسيد شما فتنه را محکوم می کنيد يا نه؟ گفتم يعنی خودم را محکوم کنم؟! گفت شما که شما نه، اين آقای موسوی و کروبی را می پرسم. گفتم آنها از بزرگواران ما هستند، عزيزما هستند، محترم هستند، اين حرفها چيست که می زنيد؟ بعد گفت فلان کس فلان چيز را گفته که من هم جوابی دادم و عصبانی شد.

خب شماها چطور می خواهيد اين کشور را اداره کنيد؟ رسانه ها را که به اين روز انداخته ايد، نه سايتی می گذاريد نه روزنامه ای. خودتان هم که سوال می کنيد طوری رفتار می کنيد که ظاهراً به جای کار خبرنگاری به بازجوئی بيشتر علاقمنديد. خب سوال نکنيد. من که دنبال شماها نمی آيم تا بخواهم حرف خودم را به شما بگويم. يک سايتی هم هست که فيلتر کرده ايد و به گمانم اين سايت را در شبانه روز ۱۰۰۰ نفر هم نمی بينند که اينقدر شما نگران شده ايد. باز روزنامه هر روز در چند ده هزار شماره منتشر می شد. ولی همه اش همين است. شماها آخر چه مشکلی داريد؟ يعنی کشور را به کجا رسانده ايد که اين همه مراقبيد تا مبادا کسی چيزی بگويد، يعنی واقعاً معتقديد قدرت شما اين قدر آسيب پذير شده است؟

من از مسائل اقتصادی نمی گويم که همه ی آن هايی که اقتصاد می دانند می گويند وضع وخيم است. من حتی به سؤال از اقتصاددانهايی که از دوستان اصلاح طلبند اکتفا نمی کنم از ديگران هم سؤال می کنم و می بينم آنها هم از اين وضعيت نگرانند. در مورد سياست خارجی من واقعا نمی دانم چه حوادثی رخ می دهد و شما چه کاری انجام می دهيد که هر روز عرصه را بر اين کشور تنگ تر می کنند. می گويند اگر بانک مرکزی ايران اگرتحريم شود مصيبت بزرگی برای کشور درست ايجاد خواهد شد. بشود يا نشود شما وضعيت را به اينجا رسانده ايد. مگر اينکه بگوييد اصلا تحريم نميشود و اگر هم بشود مهم نيست و تحريم ها کاغذ پاره ای بيش نيست!

و اما در داخل کشور در مورد اتفاقاتی که راجع به سفارت انگليس افتاد و اين فضاحت و رسوايی را به بار آورد. البته من در مورد خود حادثه فعلا بحثی ندارم. اما يک نکته را می خواهم بگويم و آن تحليلی است که سبب شده عده ای دست به اين کار بزنند. اين تحليل خطرناکی است، من در مديريتی که کشور را بر اساس اينگونه تحليل ها اداره می کند ترديد دارم و از اين بابت نگرانم که که اينها اطلاعاتشان غلط است يا فهم اطلاعاتيشان ضعيف است. يعنی قدرت تحليل اطلاعات را ندارند. در مورد سفارت انگليس فکر کردند که اگر ما برويم آن جا و چنين کاری را انجام بدهيم و سفارت را بگيريم، لانه جاسوسی دوم در کشور را گرفته ايم و يک حماسه ای رخ می دهد و تمام کشور بسيج می شوند به حمايت از اين کار و يک شوق و ولولهِ و حماسه بی مانندی رخ می دهد. همانند چيزی که در ماجرای اشغال سفارت امريکا رخ داد. شما ببينيد کجای کار ايراد دارد که اطلاعاتشان از اوضاع داخل کشور تا اين حد غلط است که نمی دانند درجامعه وضع چطور است. نميدانند مردم صبح تا شب دست به گريبان چه مشکلاتی هستند و اين مشکلات را از کجا ناشی می دانند.

در چنين شرايطی فکر می کنند مردم همه می آيند برای اين کار نسنجيده جشن می گيرند و حماسه درست می شود؟ با چنين تصور خامی دست به يک کاری می زنند که اين همه فضاحت درست می شود و هنوز که هنوز است در حال عذرخواهی هستند. اگر کار غلطی انجام شده و شما هم ادعا کرديد که عده ای خودسر اين کار را انجام دادند، از چه چيز نگران و دستپاچه ايد و عذر خواهی می کنيد؟ اگر در داخل انسجام ملی و وحدت باشد و همه‌ی مردم هم دل و هم صدا با حکومت باشند، اين همه عذر خواهی نياز نيست.

هرچند من به آن نوع تحليل بيشتر نظر دارم و احساس خطر می کنم که نکند واقعا با اينگونه تحليل هاست که مملکت را به اينجا رسانده اند؟ يعنی در اقتصاد هم همين طور فکر می کنند که اگر ما اين کار را بکنيم، اقتصادمان بهترين و شکوفاترين اقتصادها می شود. يا در سياست خارجی. دست به يک کاری می زنند و فکر می کنند که اتفاق درخشانی خواهد افتاد، اما بعد همه را گرفتار می کنند و خسارتش را ملت بايد بپردازد. می خواهم عرض کنم که کشور در چنبره تحليل هايی که همه چيز را عوضی و وارونه نشان می دهد، گرفتار شده است.

خب انتخابات در پيش است. مشکلات خارجی را که داريم. همه نگرانند که چه اتفاقی خواهد افتاد؟ خوب عاقلانه اين است که برای اين که اين خطر ها از کشور دفع شود، بهترين راه برگزاری يک انتخابات آزاد و باشکوه است. در اين صورت همه حساب کارشان را خواهند کرد، يعنی وقتی کشوری را ببينند که در امور سياسی خود يک مشارکت گسترده و وسيع دارد و مردمی که با هم انسجام و وحدت دارند دشمن دست و پايش می لرزد. ولی آقايان درست عکس اين کار را انجام می دهند! يعنی در همين شرايطی که ما به انسجام و وحدت و مشارکت حداکثری نياز داريم، رفتارهايی از خود نشان می دهند که گويا می خواهند اکثريت مشارکت نکنند! نمی دانم چرا فهم از مسائل اين طور وارونه شده است؟ شما انتخابات را آزاد بگذاريد نگران نباشيد چه کسی رای می آورد. هيچ فرد خارجی‌ای که رای نخواهد آورد. مردم هم نشان داده اند وقتی که روی فردی اجماع می کنند آن فرد اجنبی و وطن فروش نيست. انتخابات مجلس هم که انتخابات يک نفر نيست. ۲۹۰نفر می خواهند انتخاب شوند، حالا در اين ۲۹۰ نفر۱۰ يا۲۰ تا هم افرادی باشند که به قول شما صلاحيت نداشته باشند. چرا نگرانيد؟ شما که برای آن بخش قضيه هم قانون درست کرده ايد. پس انتخابات را آزاد برگزار کنيد، اين به نفع کشور است و اين نگرانی های شما به خاطر توطئه های دشمن برطرف می شود. خطرهايی از ناحيه‌ی خارج برای کشور هست همه را نگران می کند و مسئله‌ی داخلی نيست.

بگذاريد انتخابات پر شور شود و همه بيايند شرکت کنند و مطمئن باشيد وقتی همه‌ی مردم مشارکت کنند، در روند مشارکت خيلی از افراد ناصالح کنار زده می شوند. شما تصورتان اين است که مردم بايد افرادی را که ما فکر می کنيم صالح هستند انتخاب کنند! بگذاريد مردم خودشان صالح ها را انتخاب کنند. صالح هم يعنی کسی که به اين کشور و به انقلاب و به اسلام اعتقاد دارد. حالا بنده را هم قبول داشته باشد يا نداشته باشد، اين ديگر جزء اصول دين نيست. ،حضرت امام وقتی به ايشان گفتند اين ها شما را قبول ندارند، فرمودند: مگر من اصول دينم؟يا مگر من اسلامم؟ مگر من انقلابم؟ من را قبول ندارند خب نداشته باشند، بايستی به اين کشور و به اين مردم خدمت کنند.

برگردم به عرض اولم. از اصلاح خودمان شروع کنيم و اگر قبل از همه‌ی اين مسائل به اصلاح خودمان بپردازيم، انشالله همان حرفی که می خواهيم بزنيم حرفی است برای رضای خدا. من بارها گفته ام که ما الان معترضيم، اما بايد حدود اعتراض و نحوه‌ی اعتراض را هم رعايت کنيم. ما که نمی خواهيم رقبای ما که ما را سرکوب می کنند به هر قيمتی و هر قدر آسيب به کشور وارد شود، از صحنه خارج شوند. پس در مصاحبه ها، در سخنرانی ها، در مقاله ها و در سايت هايمان که مطلب می نويسم بايد نشان بدهيم که ما فقط معترضيم. يعنی عيب ها را بگوييم، اما به گونه ای بگوييم که به اصلاح بيانجامد.

ما سعی می کنيم که اين حرکت اسلامی تداوم پيدا کند و هيچ وقت هم پشيمان و نااميد نمی شويم. هر چه بيشتر سخت گرفتند شما اميدوار تر شويد. آنهايی می خواهند گفتمان اصلاحات را به گفتمان خشونت، زدن، بستن، فحاشی، اهانت تبديل کنند، اما شما کاملاً اصلاح طلبانه رفتار کنيد و از ادبيات آنها تقليد نکنيد که اگر کرديد پيش از هر چيز کرامت خودتان را از دست داده ايد. ما می خواهيم رفتارمان متين تر، عاقلانه تر و اصلاح طلبانه تر باشد. فقط و فقط بايد به دنبال اصلاحات باشيم. منطق اصلاحات رفتار متناسب با اصلاحات و گفتار متناسب با اصلاحات می خواهد و بايد از هر نوع خشونت بپرهيزيم.

شما جوان هستيد. وقتی امروز و فردا به چيزی که می خواهيد نمی رسيد سريعاً يا مأيوس می شويد يا راديکال می شويد. تلاش کنيد اينگونه نباشيد و صبر و حوصله داشته باشيد و بدانيد که حتما منطق اصلاحات پيروز خواهد شد. دنيا دنيايی نيست که روشهای خشونت و سرکوب بتواند پايدار بماند. چه اينجا چه در جاهای ديگر.

اميدوار هستم که آنچه خير دنيا و آخرت است برای کشور و برای مردم ايران و برای شماها خداوند نازل بفرمايد و در دنيا و آخرت با محمد و آل محمد محشور باشيد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016