سه شنبه 27 دی 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

زايش جبهه مردم‌سالار ضامن استمرار جنبش، ژاله وفا

ژاله وفا
زمينه‌های نظری و عملی برای تولد و تحقق و موفقيت جبهه مردم‌سالار هم اکنون از هر نظر فراهم است. در طول سه دهه اخير در زمينه‌ی نظری انديشه‌های راهنمای قدرت‌مداری، از راست تا چپ بی‌اعتبار شده‌اند... جبهه‌ای که مستظهر به جنبش مردمی است و نيز جنبشی که مستظهر به جبهه‌ای مقاوم از احزاب و سازمان‌هايی ايرانی و خودی است که محل عمل‌شان درون ايران و به‌دور از نظام حاکم و قدرت‌های خارجی و دست‌نشاندگی آنان است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


[email protected]
بحران سازيهای مستدام نظام مافيايی ولايت فقيه وطن ما ايران را روز بروز بيشتر به ورطه نابودی می کشاند به نحوی که در واقع مردم ايران در اين ۳۰ ساله عمر نظام ولايت فقيه پيوسته در وضعيت اضطراری زيسته اند .تا به امروز که يکی از حساسترين دورانها را سپری می سازيم ،مافياهای مالی- نظامی ولايت فقيه در علاوه برافزودن بر ميزان بيکاری و فقرو شکاف طبقاتی، وطن را با تحريمهای اقتصادی خصوصا تحريم صنعت تک پايه نفت روبرو ساخته و در بعد سياسی نيز ايران را در انزوای خطرناکی قرار داده است.

بی ترديد اتخاذ سياستهای ضد رشد نه تنها رژيم را از سقوط نجات نمی دهد، بلکه همين سياستها با تنگ تر کردن پياپی فضای حياتی جامعه جوان ،آنان را به نيروی محرکه ای بر ضد خود بدل می کند .چنانچه در جنبش مردمی دردو سال اخير شاهد کنش جامعه بر ضد نظام ولايت فقيه به مثابه مانع و رادع فضای حياتی و رشد خود بوده ايم. جنبشی که هرچند به ظاهردر مقطع کنونی" خاموش" به نظر ميرسد اما از آنجا که در يک خيزش کنشگرانه مردمی مکثها در يک مرحله ، زايش نيروهای جديد و ديناميک حاصل از آن را در مراحل بعدی با خود بهمراه دارد، جنبش مردمی در واقع آتش زير خاکستری است که هرم گرمای جنبشهای منطقه ای آنرا نيز بزودی شعله ور می کند. چرا که جنبش مردم ايران نه هدف وعلت وجودی خود را همانا کوشش در رهايی از قيد استبداد و باز يافت حق حاکميت خود و برپايی نظامی مردم سالار درخور عنصر ايرانی است را از دست داده و نه فضای سياسی -اجتماعی منطقه و جهان راه را بر اعتلای آن بسته است .بلکه بعکس از آنجا که نضج گرفتن جنبشهای ضد استبدادی و ضد استعماری ،در قرن اخير همواره در ايران صورت گرفته است و ابتکار و مديريت جنبش همگانی مردم ايران خود الهام بخش ساير ملتها بوده است ،هم هويتی جنبشهای اخيرجهان عرب با جنبش مردم ايران و پيروزی نسبی آنها نيز کمکی است در تسريع به ثمر رسيدن جنبش مردم سالاری در ايران.

در واقع هر گاه ملتی موجوديت حيات ملی خود را در خطر ببيند ،در صورتی که نيروهای محرکه سياسی - اجتماعی موجود فرصت های استثنايی را از دست ندهند و خلاء های ايجاد شده را( نه با قدرت) بلکه/ با رفتار مبتنی بر حقوق ملی پرکنند ، امکان توفيق در ازميان برداشتن موانع حاکميت ملی و موفقيت در آن افزايش می يابد.

اما انچه در دوران اخير و طی مبارزات و جنبش مردم ايران برای دست يابی و اعمال حق حاکميت ملی و برقراری مردم سالاری در کشور محسوس بوده کمبوديست که ناشی از عدم توانايی نيروهای گوناگون اپوزيسيون در تعريف و بيان اصول همبستگی است که بتوانند پيرامون آنها گرد هم آمده و نيروی فعال و اميد بخش اپوزيسيونی جامع رايک پارچه حول اهداف سطح بندی شده تشکيل دهند. نيرويی متشکل از اپوزيسيون که نبودش تا کنون متاسفانه صدمات بسياری را بر جريان جنبش وارد آورده که حداقل تاثير اين کمبود تاخير در پيروزيهای مرحله بندی و تعريف شده جنبش بوده است. از اينرو و با تکيه بر شرايط کشور و درک بهتر و دقيق تر نيروهای اپوزيسيون و با استفاده از تجربه های گرانقدر جهانی درچند قرن اخير چراغ راه جنبش ايران و جنبشهای عربی است.تجاربی مانند حزب کنگره ملی که رهبری جنبش استقلال خواهی هند را بر عليه بريتانيای حاکم بر هند بر عهده داشت ،بعد از استقلال هند در سال ۱۹۴۷ خلاء ايجاد شده را بااقدام بموقع پر کرد وتوانست با رهبری نهرو و گاندی به حزبی ملی و سرشناسی تبديل شود و ضامن تداوم دموکراسی و استقلال هند گردد.همچنين زمانی که نظام هيتلری از بين رفت ، احزاب سياسی دموکرات منش آلمان در دو طيف راست و چپ ، مجال ايجاد خلائی که با زور استبدادی نو پر گردد را ندادند و با هم بنای يک نظام دموکراتيک راپی ريزی کردند.

بی شک هر جنبش اجتماعی را به هدفهای آن جنبش می سنجند. زيرا آن هدفها و سرانجاميکه می يابند معلوم می گرداند که چه نوع تمايلهائی در آن جنبش شرکت فعال و نقش مثبتی در به ثمر رساندن اهداف آن داشته اند و چه تمايلهايی هم خود را مصروف انحراف و يا ايجاد مانع بر سر راه آن اهداف داشته اند . در حال حاضر تمايلهای موافق با اهداف جنبش مردمسالار در ايران و نيز مخالفان آن بوضوح از يکديگر تميز داده می شوند.مساله تحريم و يا شرکت در انتصابات پيش روی نظام ،خود بدل به خط فارق اين تمايلات گشته است. حتی ميان تمايلات اصلاح طلب چه در خارج و چه در داخل کشورکه فلسفه وجودی خود را زيست در درون نظام تعريف می کردند ، بر سرعدم شرکت و به بيانی زيبنده تر تحريم "انتخابات" تقلبی نظام شکافی ايجاد گشته است و بين بخش اعظم آنها با بخش بزرگی از اپوزيسون خارج از نظام بر سر تحريم فعال انتصابات نظام اجماع بوجود آمده است.رهبری نظام ولايت فقيه با بستن تمامی روزنه های فعاليت سياسی حتی برروی نيروهای اصلاح طلب که حفظ نظام را" اوجب واجبات "خود می دانستند ، زمينه را برای سوق آنها به خارج از نظام فراهم آورده است . استنتاج تمايلات اصلاح طلب از انعطاف ناپذيری قدرت حاکم در قبال خواسته های به حق مردم در جنبش خود ، لزوما اين خواهد بود که هر روز تعلل و ماندن در محدوده نظام که محدوده اطاعت مطلق از اوامر و نواهی ولايت فقيه است، هدف و روش آنان را به اجبار ناسازگار با حق حاکميت مردم می گرداند و مآلا ،گودالی ژرف و به فاصله سالها بين آنها و مردم در جنبش ايجاد می نمايد.

ناگفته پيداست که هر چه شمار توجيه گران نظام مافيايی ولايت مطلقه فقيه کم تر و هرچه اقشار بيشتری از زندان ذهنی و عينی رژيم حاکم آزاد شوند،بر قوت جنبش مردمسالار و نيز زمينه تحقق اهداف آن افزوده می شود.

لذا تعميم موضع تحريم انتصابات فرمايشی نظام ، هم جان تازه ای به جنبش مردمسالار می بخشد و هم زمينه شکل گيری جدی اتحادی جبهه ای بين سازمانها و احزاب و افراد معتقد به موضع استقلال و آزادی و رشد برپايه عدالت اجتماعی و مدافع جنبش مردمسالار را بوجود می آورد .

زمينه های نظری و عملی برای تولد و تحقق و موفقيت جبهه مردمسالار هم اکنون از هر نظر فراهم است .در طول سه دهه اخير در زمينه نظری انديشه های راهنمای قدرتمداری، از راست تا چپ بی اعتبار شده اند.در واقع تجربه مردم و ايجاد شناخت در آنها نسبت به تمايلهای قدرت مدار و کوشش پيگير مدافعان اصول استقلال و آزادی و رشد برپايه عدالت اجتماعی، در نشان دادن ويژه گی ضد حيات و رشد بودن ولايت مطلقه فقيه وساير ولايتها به نمايندگی از دين وانواع مرامها و ايدئولوژيها بر مردم ، سبب بی اعتبار شدن قيم و ولايت مابی گشته است و مهمتر از همه اين تلاش با پيشنهاد بيان آزادی همراه شده است.نيروهای درون اپوزيسيون نظام حساسيتشان نسبت به نقض حقوق بشر بطور نسبی بيشتر ازمقطع قبل از شروع جنبش گرديده است. احزاب سياسی بتدريج دريافته اند که دفاع ازحقوق شهروندی را با اغراض و منافع گروهی در نياميزند و همين آگاهی، توانايی تحمل و مدارا و نيز قبول حق اختلاف را در بين آنان افزايش داده وخواهد داد.کسب اين ويژه گيها و توانايی ها و احصاء آنها همراه با ميل به مشارکت جمعی دربازگرداندن حق حاکميت به ملت و نيز ارائه برنامه برای اداره آينده امور به مردم بعنوان تنها مرجع محق به تصميم گيری و قضاوت وتنها متعهد بودن به ملت خود و نه قدرتهای خارجی بودن ،که فقدان آنها تا کنون از نقاط ضعف اپوزيسون محسوب می گرديد ،آن را بدل به تکيه گاهی می کند که ابتر بودن وبی آيندگی نظام ولايت فقيه را عيان تر می سازد. تشکيل چنين جبهه ای ظرف و کيفيتهای گفته شده مظروف آن خواهد شد .

از نقطه نظر بی اعتباری آلترناتيو سازيهای قدرتهای بيگانه نيز در چند ماه اخير که بحث احتمال حمله نظامی به ايران از سوی قدرتهای بيگانه گرم شده بود ، خوشبختانه مواضع اکثريت سازمانها و گروهها و افراد متعلق به اپوزيسيون در راستای تقبيح صريح حمله به ايران و مداخلات قدرتهای خارجی در سرنوشت ايران و همانند سازيهايی از نوع ليبی برای ايران بود و تا کنون اتفاق نظری به اين وضوح در بين اپوزيسيون ديده نشده بود.

جبهه ای که مستظهر به جنبش مردمی است و نيز جنبشی که مستظهر به جبهه ای مقاوم از احزاب و سازمانهايی ايرانی و خودی است که محل عملشان درون ايران و بدور از نظام حاکم و قدرتهای خارجی ودست نشاندگی آنان است و نيز هدف از مبارزه را نه تعويض قدرت بلکه به ثمررساندن آزادی و کمک به اعمال حق حاکميت مردم می داند ،کارش تنها به فراهم آوردن زمينه طی مراحل گذار از نظام ولايت فقيه به نظامی حقوقمدار و مردمسالار تقليل نمی يابد ، بلکه می تواندچنانچه از خود قابليت نشان دهد و مورد قبول آحاد ملت قرار گيرد، چشم بيدار و ديده بان تيز بينی باشد در راه استقرار و مهمتر از همه استمرار مردمسالاری در ايران.

در جريان گسترش جنبش هم اعضای جبهه و هم مردم با کوشش و عملی که می کنند تمرين حقوقمداری کرده و مزيت عمل به حقوق را و زيست بدون قيم و مقام پر اختيار ولی غير مسئول را عملا تجربه می نمايند.از اينرو چنين جبهه ای از ابتدا بايستی واقف باشد که نه در موقعيت جانشين مردم قرار دارد ونه حکم قيم مردم را داراست بلکه در خدمت هدف بازگرداندن حاکميت به مردم وملتزم به ملزومات اين هدف است.
جبهه مردمسالار بر اين امر واقف است که محل تجمع نيروها و سازمانها و افرادی با اهداف و روشهای متضاد نيست. هرچندجبهه مردمسالار می تواند متشکل از هويتهای متکثر و متعدد اجتماعی باشد اما خود را ملتزم به تحقق حاکميت ملی و ارکان مردمسالاری همانا اصول آزادی و استقلال و رشد ميداند .چرا که با بريدن از اين اهداف و بدون تکيه به حاکميت ملی می تواند بی پايه و خودعامل بی ثباتی جامعه ملی شود. در عين حال چنين جبهه ای به اين نکته ظريف نيز اذعان دارد که آينده وطن بيشتر از آنکه به خاطرات تلخ قرنها جنگ و خصومت و خشونت طلبی ساخته فکر و عمل قدرت طلبان، نيازمند باشد، تشنه تکرار لحظات حماسی همبستگی ملی است که در ژرفای وجدان تاريخی ما نقش بسته است.

باشد که با استمرار جنبش مردمسالار آنهم با همياری و عمل متحد نيروهای وفادار به ارکان و اصول مردمسالاری ،شاهد يافتن پاسخ به پرسش " مانعی که نظام حاکم است را با چه اسباب و وسيله ای ميتوان برداشت ونظام جانشين آن چه مختصاتی را داراست ؟ " باشيم .که به ترجيع بند اظهارنظرها پيرامون حال و آينده وطن بدل شده باشد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016