شنبه 1 بهمن 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

هاشمی رفسنجانی آخرين حذف، بيژن صف‌سری

بيژن صف‌سری
بعد از پايان دوره رياست اين عاقل‌مرد دانای نظام بر مجلس خبرگان رهبری، گرفتن مديريت مجموعه دانشگاه آزاد از يار غار او عبدالله جاسبی پيش‌بينی می‌شد کما اين‌که از هم‌اکنون زمزمه‌هايی از آخرين دوره‌ی رياست او بر مجمع تشخيص مصلحت نظام هم شنيده می‌شود

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


با تغيير مديريت دانشگاه ازاد اسلامی بار ديگر نام هاشمی رفسنجانی بر سر زبان ها است و همه از عرش به فرش افتادن اين آخرين چهره شاخص از حلقه ياران بنيان گذار جمهوری اسلامی سخن می گويند، طرفه بعد از پايان دوره رياست اين عاقل مرد دانای نظام برمجلس خبرگان رهبری، گرفتن مديريت مجموعه دانشگاه آزاد از يارغار او عبدالله جاسبی پيش بينی می شد کما اين که از هم اکنون زمزمه هايی از آخرين دوره رياست او بر مجمع تشخيص مصلحت نظام هم شنيده می شود.

جمله ای از کرين برينتون نويسنده کتاب "کالبد شکافی چهار انقلاب " رايج است که انقلاب فرزندان خود را می بلعد ، از اين رو ا گر باور کنيم آنچه در سال ۵۷ در کشورمان اتفاق افتاد، انقلاب بود ه، بی گمان اين گفته انديشمند آمريکايی ، در مورد انقلاب ايران هم صادق است چرا که با نگاهی به عمر۳۳ ساله نظام ولايی برآمده ازانقلاب ۵۷ ، خواهيم ديد که همه آنانيکه از آغاز در کنار آيت الله خمينی برای استقرارجمهوری اسلامی ،سينه دريده وبه هر شقاوتی چون آتش کشيدن سينما رکس آبادان هم برای تحقق مدينه فاضله خود تن داده بودند ، بعد از استقرار نظام ولايی به طرق مختلف از سياهه سهم خواهان از انقلاب ، حذف و به قدر سهم خواهی شان مجازات گشتند ، از اعدام صادق قطب زاده ، سخنگو و مترجم بنيان گذار جمهوری اسلامی در لوفل لوشاتو ، که بعد از استقرار نظام به فکر کودتاه می افتد و عاقبت به جرم خيانت اعدام می شود تا آنکه با فرار از کشور لقب اولين رئيس جمهور نظام را با خود يدک می کشد، همه يکی پس از ديگری از گردونه قدرت رانده می شوند و در اين ميان گروهی هم فله ای و در کشتار جمعی در بمب گذاری هايی چون ماجرای هفت تير و. . . ، از بين می روند و آنانکه پيام نهفته در بطن اين کشتارها را بخوبی دريافته بودند با مشغول شدن در نهادها و ارگان هايی که بی منطق ناگهان در سيستم اداره امور کشور صاحب زمانی، چون قارچ روئيدند ، به جيرخواری بسنده کرده و تماشاگر شدند، اگر چه اين دسته، امروز با شجاعت تحسين برانگيزی که درنوشتن نامه های افشاگرانه، از خود نشان داده اند، عنقريب شايد، با توجه به اقبال عمومی از اين نامه ها، يکی از بين همين وجيزه نويسان به مثابه قهرمان ملی ظهور کند بلکه مشکل عدم وجود رهبری در هدايت جنبش از نفس افتاده هم رفع شود.

الغرض امروز از خيل چهرهای شاخص انقلابيون سال ۵۷، تنها دو تن در چرخه قدرت باقی مانده اند ، که از قضا راز ماندگاريشان هم بر کسی پوشيده نيست و همه از اتحاد و ميثاق شومی که اين دو از سال ها پيش، وقتی برای حذف ياران و هم رزمان انقلابی خود هم قسم بودند، با خبرهستند خاصه از بندوبستی که، پس از مرگ رهبرانقلاب بر سر تقسيم قدرت بين اين دو منعقد گرديد، که عاقبت يکی خرقه فقاهت به تن می کند و در هيبت خدايی بر تخت رهبری می نشيند و ديگری در توهم اميرکبيری ديگر بودن در جبه ی دانايی فرو می رود و همواره حد وسط و نقطه ی اعتدال، از "افراط و تفريط" نظام می شود، غافل که اين حکايت پايان ديگری دارد و عاقبت روزی قرعه فال بنام حسنک وزير نيز خواهد خورد .

نيکولو ماکياولی در کتاب " شهريار" می نويسد "هر که اسباب قدرتمندی ديگری را فراهم کند اسباب نابودی خود را فراهم کرده است. زيرا فراهم کردن اسباب قدرتمندی يا با زرنگی حاصل می شود و يا با زور. و اين هر دو مايه بدگمانی کسی است که به قدرت رسيده است"و اين حقيقت از منظر تاريخ اين کهنه ديار، مصداق های فراوان دارد ، نمونه هايی چون تيمورتاش، فرمانفرما، سردار اسعد بختياری وعلی اکبرخان داور وزير دادگستری دوران رضاشاه که همگی در تثبيت قدرت شاه قزاق نقش مهمی داشتند اما با اين همه به حکم همان قزاق به فجيع ترين شکل ممکن نيز کشته شدند و يا نمونه قديمی تر درعصر غزنويان است که قتل حسنک وزيراست که او هم در شرايط مشابه قرار داشت.

و عجبا که هاشمی با همه درايت خود و با وجود تحقيق و نگاشتن از فخر تاريخ ايران، اميرکبير، خود مرتکب همان اشتباهی می شود که بزرگ مردی دانا چون اميرکبير با حمايت از پادشاهی ستمگر مرتکب می شود و عاقبت رگ در حمام می زند؛ اما می گويند وقتی اين رجل بادرايت به حکم شاه به تبعيد می رفت در راه به صاحب منصبی که مامور انتقال او به کاشان بود گفت "من در اشتباه بودم که خيال می کردم مملکت وزير عاقل می خواهد، خير، مملکت پادشاه عاقل می خواهد."

بس حوادث چشم ما بيند که نو پنداردش
ليک چشم پير دنيا ديده آن را بار ها

بيژن صف سری
http://bijan-safsari.com/


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016