گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
26 دی» درصد بالای کارتنخوابهای زن در ایران، گفتوگوی راديو بينالمللی فرانسه با مهرداد درويشپور16 دی» در صورت حمله نظامی به ایران در کنار جمهوری اسلامی نخواهیم ایستاد! مهرداد درویش پور 25 آبان» ضرورت کمپين ضد جنگ، گفتوگوی شادی شادمهر با مهرداد درويشپور، راديو زمانه 16 آبان» حمله نظامی به ايران را قويأ محکوم میکنم! گفتوگوی نشريه تلاش با مهرداد درويشپور 12 آبان» جستوجو يا گريز از يکديگر، گفتوگو زهرا باقریشاد با مهرداد درويشپور، راديو زمانه
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! هيچ نشانهای از کاهش ميزان خشونتهای ناموسی در سوئد وجود ندارد! مهرداد درويشپورموقعيت دختران مهاجر را میتوان بهبود بخشيد بهشرط آنکه همهی ما، مسئوليت خود را به جد گيريم و تنها مسئوليت را متوجه خانوادههای مهاجر تبار ندانيم و همزمان در چند جبهه مبارزه نمائيم: عليه سرکوب زنان، عليه نابرابریهای اجتماعی، عليه تبعيض قومی و بيگانهستيزی، عليه ستم والدين به فرزندان و برای تأمين رابطهای برابرويژه خبرنامه گويا به مناسبت دهمين سالگرد قتل ناموسی فاديمه شاهين دال در سوئد به مناسبت دهمين سال قتل فاديمه شاهين دال در اين هفته در شهرهای گوناگون سوئد مراسم و برنامه های متعددی در باره قتل ها ی ناموسی در سوئد برگزار شد. روز پنج شنبه مهرداد درويش پور نيز در شهر مالمو سخنرانی به سوئدی در باره فرهنگ ناموسی برای روسای مدارس جنوب سوئد داشت. آنچه در زير می خوانی فشرده ای از سخنرانی يک ساعت و نيمه او در اين باره است. روز شنبه دهمين سالگرد مرگ فاديمه شاهين دال قربانی قتل های ناموسی در سوئد است. قتل او که پس از قتل سارا در اواخر دسامبر۱۹۹۶ و قتل پلا در ژوئن ۱۹۹۹ سومين قتل ناموسی در کشور بود توجه رسانه ها و مطبوعات را شديدا به خود جلب کرد. آنچه که در مورد قتل فاديمه برجسته از موارد ديگر بود اين بود که او جرات نمود آشکارا نه فقط فرهنگ ناموسپرستانه پدرسالار خانواده خود، بلکه خانوادههای مشابه را نيز به چالش فرا بخواند. او نه تنها از فرمان و اخلاق ناموسپرست پدر خويش سرپيچی نمود بلکه دختران نوجوان ديگر را علنا تشويق کرد که تن به پذيرش فرهنگی که زنان و دختران را مايملک مردان میداند، ندهند. از منظر فرهنگ پدرسالار، مسئله آن بود که فاديمه به سمبلی برای دختران ديگر بدل شده بود. امری که آشکارا تحقير حيثيت و فرهنگ ناموسپرستانه پدرسالار خانواده او و ديگر مردان مشابه را در برداشت. پيام فاطمه ساده بود: جامعه میبايست به ياری دختران مهاجر تحت ستم بشتابد و اين دختران نيز نبايد پيش از اين به سکوت تن در دهند. بهای اين همه شجاعت، اما سخت گران بود. فاديمه، به معنای واقعی اعدام شد. اين نه يک قتل معمولی، بلکه اقدامی انتقامجويانه بود که تصميم آن مدتها پيش گرفته و طراحی شده بود. حکم قتل او تنها در اولين فرصت به دست آمده به اجرا گذاشته شد. قتل ناموسی در حقيقت عملی جمعی و مشروع از سوی مردان به منظور مجازات زنانی است که جرات میيابند تا خود را رها سازند و بر بدن و سکسواليته خود سروری کنند. اين اقدام بدان معنا عملی جمعی است که پدران، برادران و يا شوهرانی که به اين تبهکاری دست میزنند، از حمايت ديگر مردانی برخوردار میشوند که میپندارند با قتل زنان و دختران، ناموس و شرف بر باد رفته خود را باز میيابند. هنگامیکه فاديمه به قتل رسيد، جامعه سوئد به شدت تکان خورد. دولت و مقامات سوئدی چشم گشودند تا به مسئوليت خود در دفاع از اين دختران تحت ستم و قربانی ياری رسانند. ده سال پس از اين فاجعه و بيش از پانزده سال پس از نخستين قتل ناموسی در خانواده های خارجی تبار اين سئوال همچنان باقی است آيا سرمايه گذاری جامعه در اين زمينه نتيجه درخوری داده است؟ و يا آن که سو ظن دو سويه تنش در گفتگو بين بسياری از خانواده های مهاجر تبار و مقامات و جامعه اکثريت را افزايش داده است؟ بحث خشونت ناموسی در پی قتل سارا در اواخر دسامبر ۱۹۹۶ بالا گرفت. بلافاصله آل کالا از چهره های با نفوذ درروزنامه داگنز نی هتر چند روز پس از قتل سارا خشونت های ناموسی را امری فرهنگی خوا ند و آنرا به برخی گروه های مهاجر مرتبط دانست و من فورا در جواب در ژانويه ۲۰۰۷ در مصاحبه ای با روزنامه سونسک داگ بلادت تحليل فرهنگ گرايانه از اين گونه قتلها را مسئله برانگيز دانستم و آنرا به نبرد قدرت در خانوداه های مهاجر که شدت گرفته است مرتبط دانستم. با پيش رفت بحث ها نه تنها در رسانه ها بلکه در کنفرانس ها ، ارگان های دولتی و تحقيقات دانشگاهی به تدريج سه نظريه از هم تفکيک شدند و فضای قطبی پيشين جای خود را به بررسی های پيچيده تر سپرد. من در آخرين نوشته خود در سال ۲۰۱۱ تحت نام "فشار عليه والين يا مراقبت از فرزندان - نتايج بررسی دوره های آموزشی- تحقيقی در باره ناموس پرستی" به سير اين بحث ها پرداخته ام که در اين جا به کوتاهی به گوشه هايی از آن اشاره ميکنم. در بررسی خشونت های ناموسی ۳ ديدگاه را می توان از هم تفکيک کرد. نخست نظريه فرهنگ گرايانه که گرچه به درستی بر تمايزات خشونت ناموسی با ديگر اشکال خشونت تاکيد ميکند اما بيشتر متاثر از گفتما ن "ديگر سازی" است که می کو شد حتی در زمينه خشونت نيز "آنها" را از "ما" جدا سازد. خشونت نا موسی به فرهنگ جمعی " آنها" نسبت داده می شود اما خشونت عليه زنان در ميان "ما" (سوئدی ها) امری کاملا فردی است. در اين نظريه آنها پدرسالار و ما برابری طلب هستيم. اين ديدگاه به ويژه از سوی فمينست های راديکال سوئدی مورد نقد قرار گرفته است که برآنند اين نظريه نه فقط با اغراق در تفاوت ها ی ذاتی در نوع خشونت نوعی گفتمان نژاد پرستانه را دامن ميزند بلکه با برابر جلوه دادن "ما" جنه های ساختار نابرابر جنسيتی و نقش آنرا درخشونت در جامعه سوئد عليه زنان را کم رنگ ميکند. نظريه راديکال فمينستی با موضع ضد نژادپرستانه خود و تاکيد بر شباهت همه انواع خشونت ها عليه زنان قدم مثبتی ميدارد و من با بسياری از انتقادات آن موافقم. اما من در نوشته های متعدد خود اين گروه را نيز فمينيست های خام و نپخته نام گذاری کرده ام که با کم رنگ کردن اهميت خشونت های ناموسی و دستکم گرفتن تفاوت ها، موقعيت تحت ستم دختران مهاجر را ناديده ميگيرند. من بر اين باورم که دسته سوم که با نظريه ميان برشی به مکانيسم های نابربری چند گانه قدرت می انديشند، بهتر قادرند نسبت به اين دو دسته خشونت های ناموسی را بررسی کنند.اين نظريه بر نبرد قدرت در خا نواده های مهاجر تاکيد ميکند و در پی آن است که از منظر فمينيسم ضد نژاد پرست به ماجرا بنگرد.علاوه بر آن اين نظريه در پی آن است که نشان دهد فرهنگ ناموسی نه به مسلمان بودن افراد ربط دارد و نه صرفا در خاورميانه است ، بلکه در خانواده های مسيحی و يهودی و فاقد دين نيز به چشم می خورد. همچنين فرهنگ ناموس پرستانه امروز در جنوب ايتاليا و مکزيک و بسياری ازکشورهای ديگر نيز رايج است و در گذشته های دور در خود سوئد و ديگر کشورهای اروپايی نيز وجود داشته است و حتی امروز نيز در برخی خانواده های مذهبی سوئدی و خانواده هايی که فرزند هم جنس گرا دارند نيز به چشم می خورد. اما اين فرهنگ امروز در ميان پاره ای از گروه های مهاجر که از ساختار پدرسالارانه تری برخوردارند ، بيشتر به چشم می خورد. چرا؟ همانگونه که در جای ديگر گفتهام، بسياری از دختران مهاجر، اغلب تحت ستم پنجگانهاند. نخست آنکه بسياری از آنان به طبقات پائينی و محروم جامعه متعلقاند. دوم آنکه از تبعيض قومی و بيگانه ستيزی در رنجند. سوم آنکه به عنوان زن، تحت سرکوب پدرسالاری قرار دارند. چهارم آنکه همچون نسل جوانتر از فشار و ستم والدين رنج میبرند. و بالاخره زمانی که به رغم اين همه، به چالش فرهنگ سنتی پدرسالار برمیخيزند، با واکنش منفی و مجازات از سوی محيط پيرامون و اطرافيان خود روبهرو میگردند. اين دختران تتها، منزوی و بیپناه در نگرانی و وحشت بسر میبرند و خود را زندانی فرهنگ پدرسالاری میيابند که تعصبات دينی تنها بدان دامن زده و برايش مشروعيت میآفريند. پرسش اينجاست که چگونه میتوان به ياری اين گروه تحت ستم شتافت؟ ناموسپرستی و موقعيت تحت ستم اين دختران مهاجر همچون تبی زودگذر نيست که با نسخهای ساده بتوان آن را علاج نمود. اين فرهنگ سنتی ميراث جامعه بدوی است که توانسته است حتی در جامعه مدرنی چون سوئد، به حيات خود دوام بخشد. در حقيقت بايستی اين خوشباوری را که میتوان با اتخاذ چند تصميم و گفتوگو در سالگرد قتلهای ناموسی و اعمال مشابه به حل مشکل پرداخت، از اذعان دور نمود. وضعيت تحت ستم دختران مهاجر، از جمله نتيجه رويارويی دو فرهنگ سنتی و مدرن است که مهاجرت و جهانی شدن تنها به آن دامن زده و فشردهتر ساخته است. اين رويارويی فرهنگی همچون بمب ساعتی است که جهان مدرن را به خطر انداخته است. اين رويارويی فرهنگی بر خلاف تصور بسياری، تقابل بين سوئدی و مهاجر و يا غربی و شرقی نيست، بلکه کشمکش و تصادم فرهنگی بين ارزشهای گروههای مدرن و برابریطلب با فرهنگ سنتی و پدرسالار است که در سراسر جهان جريان دارد. اما پرسش همچنان باقی است که چگونه میتوان جلوی حوادث غمانگيزی از اين دست را گرفت؟ در ده سالی که گذشت هر چند گامهای مثبتی برداشته شده است، اما هيچ دگرگونی ريشهای رخ نداده است. دختران مهاجر نيازمند ياریاند تا بتوانند خود را بيان کنند، تا خود را آزاد سازند، زندگی در خور شان انسانی يابند و بر بدن و سرنوشت خويش حاکم گردند. تا رسيدن به چنين موقعيتی راه درازی در پيش است و تلاش بسياری بايد نمود، از جمله: میبايست خشونت عليه زنان با مجازات سنگينتری روبهرو شود. ازدواجهای اجباری در بين مهاجرين ممنوع گردد و با ازدواجهای سازمان يافته توسط والدين مقابله شود. با مقابله با فقر، بيکاری و نابرابری بايد زمينه تقويت فرهنگ مدرن و برابری زن و مرد را افزايش داد. همچنين با بر چيدن حاشيهنشينی و تبعيض نژادی و قومی بايد مانع از رجعت مهاجرين به فرهنگ سنتی بومی و پدرسالار خود گشت. بايد به افکار عمومی به ويژه در مناطق حاشيهنشين در تبليغ برابری زنان و مردان دامن زد. بسياری از مقامات به دليل وحشت از در مضان اتهام نژادپرستی قرار گرفتن و يا به دليل ضعف دانش، فرياد استمداد دختران مهاجر را به جد نمیگيرند. بايد به کليه آنها آموزش لازم داده شود. کمکهای اقتصادی به انجمنها و نهادهای داوطلبانه بايد مشروط گردد. نصف رهبری اين سازمانها بايد از زنان تشکيل شود و برنامه معينی برای پيشبرد امر برابری زنان و مردان در دستور کارشان قرار گيرد. نه تنها بايد خانههای امن زنان و دختران و شبکههای فعاليت زنان را تقويت نمود و گسترش داد، بلکه بايد به حمايت و تقويت شبکههای مردان عليه خشونت نيز پرداخت تا الگوی مرد خوب در جامعه گسترش يابد. متاسفانه بسياری از سازمانهای مهاجرين خود تحت تاثير فرهنگ پدرسارانه هستند. در حوزه مدارس می بايست معلمان و روسای مدارس از دانش گسترده تری برخوردار شوند که هم برابری طلبانه گاباشد و هم ضد نژاد پرستانه. اين مشکلی چند بعدی است . از اينرو راه حل آن نيز می بايست چند وجهی باشد و همکاری بين سازمان های گوناگون در اين زمينه اهميت زيادی دارد. اگر بين حق والدين در نوع پرورش کورکان خود و حق فرزندان برای تحصيل تنشی ايجاد شود ، مدارس بايد حق فرزندان را مبنا قرار دهند. اصولا در تضاد بين اصل احترام به چند فرهنگی بودن و حقوق زنان می بايست حقوق بشر را پايه قرار داد.اماافزايش ديالوگ با والدين در مدارس بسيار جدی است و فضای اين ديلوگ بايد دو سويه باشد نه آن که والدين احساس کنند تنها توسط مسئولين مدارس شماتت شده ويا مورد تربيت قرار می گيرند. موقعيت دختران مهاجر را می توان بهبود بخشيد به شرط آنکه همه ما، مسئوليت خود را به جد گيريم و تنها مسئوليت را متوجه خانواده های مهاجر تبار ندانيم و همزمان در چند جبهه مبارزه نمائيم: عليه سرکوب زنان، عليه نابرابریهای اجتماعی، عليه تبعيض قومی و بيگانه ستيزی، عليه ستم والدين به فرزندان و برای تامين رابطه ای برابر. .من در کتاب خود " نگاهی به مطالعات در باره مسائل ناموسی در مدارس سوئد" که به درخواست هئيت برابری دولت تهيه شد و در پايان سال ۲۰۱۰ به چاپ رسيد، به همراه ديگر همکارانم به تفضيل راه حل های گوناگون در برخورد به خشونت ناموسی در سوئد را بررسی کرده ايم. اما مايلم در پايان اضافه کنم تا کنون هيچ نشانه ای از کاهش خشونت های ناموسی در سوئد به چشم نميخورد. در اين زمينه ما نيا زمند تحقيقات روشنگر ايانه هستيم تا در يابيم تاثير اين سرمايه گذاری ها تا چه حد بوده است. شايد در يابيمبرای روياورويی با فرهنگ ناموسی نخست نيازمند آنيم که سهم جامعه را واکاويم. Copyright: gooya.com 2016
|