همه "ما" مسئوليم، ولی ما بيشتر! الاهه بقراط
بر خلاف تصور رژيم، مهاجرت و تبعيد نه تنها سبب دوری مخالفان و دگرانديشان از مسائل ايران نشد، بلکه نيروی عظيمی را در طول ساليان ذخيره ساخت که امروز هنگام بهرهبرداری از آن فرا رسيده است. همه تهديدات از سوی رژيم و جامعه جهانی عليه يکديگر، که نهايتا عليه ايران و مردمانش عمل خواهد کرد، فرصتی است برای يافتن راههای ارتباط به سوی يکديگر. "خارج کشور" میتواند قويتر از هميشه باشد، به شرط آنکه به خاطر مردم و دموکراسی، از شاخههای سياسی- عقيدتی خود فراتر رفته و نه تنها از اين نظام، بلکه از نظام پيشين نيز عبور کرده باشد.
کيهان لندن ۲ فوريه ۲۰۱۲
www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com
فکر میکنم بايد اگر هم نمیشود به بيماری مزمن مسئوليتناپذيری همگانی پايان داد، دست کم کوشيد مسئوليت مجموعهای را که در سرنوشت ايران نقش بازی میکند، تشريح و گوشزد کرد. از رژيم جمهوری اسلامی، و هواداران و مخالفان و معترضانش تا کشورهای خارجی اعم از غرب و روسيه و چين، و تا جامعه و مردم خود ايران. به عبارت کوتاه، همه در آنچه بر کشورمان میرود، مسئول هستيم، فقط بار و سهم اين مسئوليت متفاوت است و کاری از دست ديگری برای مسئوليت آن يکی بر نمیآيد.
چه ديروز و امروز
فاجعهای به نام جمهوری اسلامی در ايران جريان دارد که يکی از سه ضلع مثلت رژيم، جامعه جهانی و ايران را تشکيل میدهد. مسئله اصلی اين مثلث اين است که جمهوری اسلامی و ايران اگرچه در پيوند با يکديگر قرار دارند و اين رژيم بخشی ناگزير از سرنوشت ايران است، ليکن همزمان و از همان نخستين روز در تقابل با يکديگر قرار داشتهاند.
سرنوشت کشورها و اقتدار و اضمحلال آنها، با تعريف از منافع ملی و تأمين و تضمين اين منافع، گره خورده است. جمهوری اسلامی از همان روز نخست با آپارتايد همه جانبه، از قطع بند ناف خود با تاريخ ملی ايران تا تحميل جدايیهای سياسی و اجتماعی در داخل، و گسستهای بحرانزا در سياست خارجی، بيشترين بار مسئوليت را در موقعيتی که کشور به آن دچار شده و همچنان دچار است، بر عهده دارد.
مسئوليت کشورهای خارجی تنها در رابطه با وجود اين رژيم میتواند تعريف شود، وگرنه چه انتظاری میتوان از «بيگانگان» داشت که به درستی به دنبال منافع ملی خويش هستند. کدام عقل سليم میتواند چين را بازدارد که از بازار هفتاد ميليونی ايران بيشترين سوءاستفاده را نکند؟! کدام منطق میتواند روسيه را قانع کند که از برنامه اتمی جمهوری اسلامی تا جايی که میتواند سود ميلياردی به جيب نزند؟! چگونه میتوان به دولتهای غربی و شرکتهای سودجوی اروپا و آمريکا فهماند که مماشات با جمهوری اسلامی و معامله با آن، از اسلحه تا ابزار سرکوب، با منش پشتيبانی از دمکراسی همخوانی ندارد؟! قطعنامههای شورای امنيت و تحريمهای اقتصادی که ديگر به تحريم نفتی و بانکی رسيده است، و يک جنگ احتمالی که تا زمانی که درِ جمهوری اسلامی بر همين پاشنه میچرخد، هرگز سايه سنگين آن از فراز ايران کنار نخواهد رفت، نه به دليل بیمسئوليتی کشورهای خارجی در برابر ايران و سرنوشتاش بلکه به خاطر مسئوليت آن کشورها در قبال منافع و مردمان خودشان است! بیمسئوليتی آنها در رابطه با ايران، در سياستهای دوگانه، مماشاتگرانه و برنداشتن دست حمايتشان از پشت رژيم است. اين دست حمايت است که شعار «مرگ بر روسيه» را جانشين «مرگ بر آمريکا» میکند بدون آنکه آمريکا سياستی جدی در پشتيبانی از جنبش اعتراضی و آزادیخواهی مردم در پيش گرفته باشد.
و چه فردا...
نمیتوان از مردم انتظار داشت در منگنه نابودکننده بين سياستهای رژيم و واکنش جامعه جهانی که تحريم و جنگ از جمله آنان است، در انتظار بمانند تا معجزهای در اين مناسبات مخرب روی دهد. هيچ نشانهای نيز در کار نيست که وقوع چنين معجزهای را بدون تغيير بنيادی در نظام جمهوری اسلامی، مژده دهد. اين تغيير بنيادی، خود يک معجزه ديگر است که مدتهاست کار را از اصلاح گذرانده است.
در اينجا نقش ناخواسته رژيم در نزديکی مخالفان و معترضانش مطرح میشود. جمهوری اسلامی در نخستين سالهای تثبيت خود گمان میکرد با اعدام میتواند مخالفان خود را برای هميشه از سر راه بردارد. پس در پيشبرد اين سياست خونبار از هيچ کوششی فروگذار نکرد. ولی هنگامی که باز هم از در و ديوار مخالف روييد، و نسلی ديگر بر نسل مخالفان افزوده گشت و رژيم خود را پاسخگوی مطالبات سه نسل ديد، ديگر نمی توانست برای همه آنها حکم زندان و اعدام صادر کند، اگرچه برخی از مبلغان رژيم از جمله ائمه جمعه پروايی ندارند که گاه ترور و اعدام را برای «حل» مشکلات يادآوری کنند.
اين بود که رژيم و دستگاه امنيتیاش به اين باور رسيدند که با مهاجرت ناراضيان نه تنها صدای آنان از داخل کشور رخت بر خواهد بست بلکه وجود آنها در خارج نيز به تشتت و تفرقه موجود در ميان مخالفان دامن خواهد زد. اين ارزيابی دوم، چندان اشتباه نبود و در مقاطع معينی از جمله در دورههای مختلف انتخابات فرمايشی، به سود جمهوری اسلامی نقش بازی کرد. ولی آنچه زمامداران جمهوری اسلامی هرگز به آن توجه نکردند، مطالبات اجتماعی و اقتصادی مردم بود. برای رژيم اسلامی ايران همواره به دست آوردن اقتدار منطقهای و جهانی در مرکز توجه قرار داشت و بر اين باور بود که مردم به دلايل اعتقادی در هر شرايطی پشتيبان آن خواهند بود و در بدترين حالت میتوان پايگاه اجتماعی خود را با تطميع خريد! البته بخشی از اين پايگاه واقعا از نظر اعتقادی تا آخر با رژيم خواهد ماند و بخشی ديگر را میتوان تا زمانی که ورق بر نگشته است، خريد. همه اينها اما زمانی ممکن است که به منابع مالی رژيم ضربهای وارد نيامده باشد.
گزارشهای رسيده از ايران، نشانگر نگرانی شديد مردم از آينده نزديکی است که تيره و تار به نظر میرسد و نخستين واکنش طبيعی برای دفاع از خود در برابر اين آينده ناروشن، ذخيره نيازهای اوليه زندگی است. ناتوانی اقتصاد ايران و مسئولان کشور در نبرد نابرابر ريال در برابر ارزهای خارجی تنها نمونهای از نابسامانیهای گستردهای است که با اعلام اجرای تحريم بانک مرکزی و خريد نفت از ايران عرصههای مختلف حيات جامعه را در بر گرفته است. اين تاوان ديگريست که مردم ايران به خاطر داشتن اين حکومت میپردازند. شعار دادن و صدور اعلاميه در نکوهش تحريم و جنگ، و دل سوزاندن شفاهی و کتبی برای مردمی که از سوی رژيم و جهان تنها رها شدهاند، تنها شانه خالی کردن از زير بار مسئوليتی است که بر عهده بخش ديگری از «ما» قرار دارد: افراد و احزاب و گروههای سياسی و روشنفکران. اين «ما»يی که بيش از سی سال حرف زده و گامهايی پراکنده و محدود برداشته است.
از اين «ما»، آنها که زير عنوان «اپوزيسيون قانونی» امکانات بيشتری در داخل کشور داشتند، نقش خود را به «خندق» رژيم کاهش دادند تا از عبور ناراضيان از سد جمهوری اسلامی جلوگيری کنند. آنها که خودی به شمار میرفتند و حتا به نهادهای قدرت دست يافتند، در برابر سدّ ولايت فقيه از پای در آمدند بدون آنکه بتوانند چشماندازی فراتر از «دوران طلايی امام» و «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» بگشايند. آنها که خيلی زود غيرقانونی شدند و از مهلکه رژيم جان به در بردند، نفسی طولانی میبايست تا دريابند که به تنهايی کارهای نيستند. تازه، اين آگاهی درباره همه گروهها صادق نيست به ويژه آنهايی که بر اين پندارند که به پشتوانه خارجی میتوان در ايران و يا در استانهای آن بر اريکه قدرت تکيه زد! آن ديگرانی هم که به درکی از اتحاد رسيدهاند با خودیهای خويش متحد میشوند! جزاير کوچک سياسی که توفان تفرقه سالهاست راه ارتباطی بين آنها را مسدود کرده است.
بر اين زمينه غمانگيز، مسئوليت اين «ما» در برابر مردم بيش از پيش اهميت میيابد چرا که جهانی داريم که کشورهايش هر يک به دنبال منافع خويش است، رژيمی داريم که مسئوليتناپذير است و مسئوليتناپذير خواهد ماند، مردمی داريم که امکان پذيرفتن مسئوليت از آنها سلب شده است و با اين همه هرگاه توانستهاند، ثابت کردهاند در ميدان خواهند بود، ناراضيان و معترضانی از درون و پيرامون رژيم داريم که در بدترين شرايط، هر يک بنا به شيوه و امکانات خود، باری از اين مسئوليت را بر دوش میکشد. در اين ميان بيشترين بار مسئوليت بر شانه ماست، ما! مايی که در خارج از کشور هستيم.
بر خلاف تصور رژيم و محافظانش، مهاجرت و تبعيد نه تنها سبب دوری مخالفان و دگرانديشان از مسائل ايران نشد، بلکه نيروی عظيمی را در طول ساليان ذخيره ساخت که امروز هنگام بهرهبرداری از آن فرا رسيده است. همه اين تهديدات از سوی رژيم و جامعه جهانی عليه يکديگر، که نهايتا عليه ايران و مردمانش عمل خواهد کرد، فرصتی است برای يافتن راههای ارتباط به سوی يکديگر، برای ساختن پشتوانهای از نيروی يکديگر، در برابر آنهايی که سرزمين و مردم مشترک هرگز برايشان از اهميتی برخوردار نبوده است که به خاطرش، سياستهای خود را تغيير دهند. «خارج کشور» با موج مهاجرتهای اخير میتواند قويتر از هميشه باشد، تنها به شرط آنکه با هدف يک نظام مبتنی بر دموکراسی و اصول حقوق بشر، از شاخههای سياسی- عقيدتی خود فراتر رفته و نه تنها از اين نظام، بلکه از نظام پيشين نيز عبور کرده باشد.