گفتوگوی سارا شاد با مهرداد درويشپور درباره خشونتهای ناموسی در ميان مهاجران
هيچ ويژگی فرهنگی را نمیتوان به خصوصيت ذاتی يک فرد يا يک گروه نسبت داد. وقتی خشونت ناموسی را به يک فرهنگ گروهی و يا قومی نسبت بدهيم آن گروه هميشه در معرض اين اتهام قرار دارد. در حالی که فرهنگ ناموسی نه فقط در خاورميانه و ميان مسلمانان بلکه بين آسوریها هم که يک قوم مسيحی هستند وجود دارد
در آستانه روز جهانی زن، با مهرداد درويش پور، جامعه شناس مقيم سوئد درباره خشونت های ناموسی به گفتگو نشستم. پديده ای که اگرچه در ميان خانواده های مهاجر ساکن سوئد مشاهده شده و برخی آن را به فرهنگ ناموس گرايانه نسبت داده اند اما به گفته اين جامعه شناس نبايد آن را در نظريه های مبتنی بر تفاوت های فرهنگی محدود کرد. به اعتقاد او تنها خانواده های مهاجر نيستند که با ميراث فرهنگ پدرسالار خود خشونت ناموسی را دامن ميزنند. جامعه اکثريت هم با تبعيض نژادی گرايش به پدرسالاری و مردسالاری را به ويژه در ميان مردان مهاجر تشديد می کند و با رفتارهای تبعيض گرايانه خود زمينه رشد خشونت در خانواده های مهاجر را افزايش می دهد. در ادامه گفتگوی مفصل من را با درويش پور می خوانيد.
ـــــــــــــــــــــــــ
آقای درويش پور؛ آيا خشونت ناموسی فقط در قتل ناموسی محدود می شود يا مصداق های ديگری هم دارد؟
خشونت ناموسی فقط به قتل ناموسی محدود نمی شود. برخی از خانواده های مهاجر حتی دختران خود را برای رفتن به استخر مختلط، باشگاه ورزشی، کلاس های ورزش و آموزش جنسی در مدارس محدود می کنند يا آنها را وامی دارند به ازدواج زير ۱۸ سال و يا با اقوام نزديک خود تن بدهند و از معاشرت با پسران و دوست پسر گرفتن جلوگيری می کنند. اينها همه نمونه هايی از خشونت ناموسی هستند که بر اساس کنترل سکسواليته و بدن زن شکل می گيرند.
خشونت ناموسی نخستين بار چه زمانی در سوئد به عنوان يک پديده از سوی رسانه ها و گفتمان سياسی مورد توجه قرار گرفت؟
نخستين قتل ناموسی که در ميان مهاجران شناخته و مطرح شد به اواخر دسامبر سال ۱۹۹۶ و زمانی برمی گردد که سارا، دختری کردتبار توسط برادر و پسرعموی خود به قتل رسيد. پيش از آن هم نمونه هايی از خشونت ناموسی مشاهده شده بود اما نه توجه رسانه ها و جامعه را جلب کرده بود و نه سندی برای اثبات آن به عنوان قتل ناموسی وجود داشت. به همين دليل از آن سال با قتل سارا، قتل ناموسی به يک بحث در رسانه های سوئد و در ميان مقامات اين کشور تبديل شد. همان وقت سه نظريه درباره تببين و توضيح قتل های ناموسی رودر روی هم ايستادند که يکی از آنها بر تفاوت فرهنگی تاکيد داشت و رسانه ها و گفتمان سياسی سوئد آن را دليل اصلی قتل های ناموسی می دانستند. در اين نظريه گفته می شود که خشونت ناموسی به برخی از گروه های خارجی مربوط است که يا به دليل تعهدات دينی يا بر اساس فرهنگ پدرسالار مختص سرزمين و ياگروه خود با اين پديده مواجه هستند و آنچه را که برای سوئد به ارمغان می آورند فرهنگ ناموس گرايانه است. اين نگاه از همان ابتدای قتل سارا بر رسانه ها و گفتمان سياسی سايه افکند با تاکيد بر اينکه گرچه خشونت ناموسی يکی ديگر از اشکال خشونت های عليه زنان است اما با اين تفاوت که اين نوع خشونت و قتل فردی نيست بلکه به صورت دسته جمعی و توسط پدر، برادران و نزديکان يک دختر صورت می گيرند. از سوی ديگر اين خشونت از نوعی مشروعيت برخوردار است در حاليکه خشونت های متعارف ديگر از اين مشروعيت برخوردار نيستند. در تبيين قتل های ناموسی بر اساس نظريه فرهنگی به شدت تاکيد می شد بر اينکه اين قتل ها از يک فرهنگ ويژه ناشی هستند. اين نظر ظاهرا خيلی منطقی و واقع بينانه است. با قتل ناموسی فاديمه شاهين دال که سومين قربانی اين گونه قتل ها بود و امروز ده سال از آن ميگذرد تا به امروز اين گفتمان مسلط ترين گفتمان سياسی در توضيح اين پديده در جامعه بوده است.
چرا ظاهرا؟ شما با اين نظر موافق نيستيد؟
نه کاملا؛ در برابر اين نظريه دو نگاه قد علم کردند که يکی از آنها نظريه ای بود که من بر آن تاکيد دارم با عنوان نظريه ميان برشی. من بلافاصله پس از قتل سارا در ژانويه سال ۱۹۹۷ در روزنامه های کشور در پاسخ نظريه فرهنگ گرايانه تاکيد کردم که فرهنگ گرايی و توضيح خشونت های ناموسی صرفا بر پايه باورهای دينی يک نگاه پر از مساله است.
به اين ترتيب شما خشونت و قتل ناموسی را با چه عواملی در ارتباط می دانيد؟
به نظر من اين مساله به نبرد قدرت در خانواده های مهاجر برمی گردد. البته راديکال فمينيست ها و اغلب فمينيست های جامعه سوئد هم به شدت نظريه فرهنگ گرايی را نقد کرده و از آن دو ايراد اساسی گرفتند. نخستين اينکه نظريه تفاوت فرهنگی می تواند گفتمان نژادپرستی و انديشه "ما و آنها" سازی را تقويت کند و به نوعی دگرسازی و غلو در تفاوت بين "ما" و " آنها" و ارائه تصويری ايستا و ذات گرايانه از فرهنگ ها منجر شود. دوم اينکه آنها نگران بودند که نظريه انتقادی راديکال فمينيست ها درباره ساختاری بودن خشونت در جامعه سوئد زير سوال برود. فمينيست ها تاکيد می کردند خشونت در جامعه سوئد عليه زنان، بسيار گسترده است. در حالی که نظريه تفاوت فرهنگی سعی می کند با برابر جلوه دادن ارزش ها و ساختار جنسيتی در اين جامعه، خشونت عليه زنان را در سوئد ناديده بگيرد و يا کم رنگ کند. راديکال فمينيست ها انتقاد کردند که چرا ما بايد تفاوت های موجود در خشونت عليه زنان را برجسته کنيم و وجه اشتراک همه اشکال خشونت عليه زنان که برای حفظ اقتدار مردان صورت ميگيرد را ناديده بگيريم؟
شما درباره ساختاری بودن خشونت در جامعه با راديکال فمينيست ها موافق هستيد يا مخالف؟
من در اين زمينه با اين افراد تا حدود زيادی همداستان بودم. اما دو انتقاد جدی هم به اين نظريه دارم. اين نظريه هم مثل نظريه فرهنگ گرايی فقط يک بعدی به خشونت نگاه می کند. آن يکی خشونت ناموسی را صرفا با اتکا به تفاوت فرهنگی توضيح می داد، اين يکی سعی می کند خشونت عليه زنان را صرفا با ساختار جنسيتی توضيح بدهد. در حاليکه من با مطرح کردن نظريه ميان کنشی سعی کردم چندوجهی بودن خشونت ناموسی را نشان بدهم و اينکه بايد خشونت ناموسی را در بطن يک شرايط معين بررسی کرد. ديگر آن که چه اشکالی دارد ما هم تفاوت ها و هم وجه اشتراک خشونت های ناموسی را همزمان بررسی کنيم. من بيم آن دارم که ناديده گرفتن ويژه گی های خشونت های ناموسی می تواند منجر به بی اعتنايی به ستم مضاعفی شود که بسياری از دختران و زنان مهاجر از آن رنج ميبرند.
شما پيش از اين به ارتباط خشونت ناموسی و نبرد قدرت در خانواده های مهاجر اشاره کرديد. منظورتان از نبرد قدرت در اين خانواده ها چيست؟
با مهاجرت در بين زنان و مردان مهاجر يک تغيير شديد در رابطه قدرت ايجاد می شود به اين ترتيب که زنان وضعيت اقتصادی و اجتماعی و قانونی بهتری پيدا می کنند و قدرت مردان کاهش می يابد. از نظر نسلی هم همين تغيير رابطه قدرت بين فرزندان و والدين شکل می گيرد. نفوذ والدين بر فرزندانشان کاهش می يابد، در حالی که فرزندان به دليل تسلط شان در جامعه جديد معمولا قدرت بيشتری در خانواده دارند و يا توقع بالاتری دارند. اگر تضاد نسلی و جنسيتی که مهاجرت آنها را تشديد می کند با يکديگر درآميزند (تضاد پدران و دختران) می بينيم که ما با شديدترين نبرد قدرت در خانواده های مهاجر مواجه هستيم. هرچه اين خانواده ها به طبقات پايين جامعه تعلق داشته باشند اين نبرد تشديد می شود.اين نبرد قدرت به نظر من در شکل گيری و يا تشديد خشونت های ناموسی در سوئد و يا ديگر کشورهای غربی در ميان مهاجران بسيار موثر است.
آيا با نظريه تفاوت فرهنگی نمی توان اين نبرد قدرت را توضيح داد؟ من دقيقا متوجه مخالفت شما با نظريه فرهنگ گرايی نمی شوم.
يکی از دلايل مخالفت من اين است که هيچ ويژگی فرهنگی را نمی توان به خصوصيت ذاتی يک فرد يا يک گروه نسبت داد. وقتی خشونت ناموسی را به يک فرهنگ گروهی و يا قومی نسبت بدهيم آن گروه هميشه در معرض اين اتهام قرار دارد. در حاليکه فرهنگ ناموسی نه فقط در خاورميانه و ميان مسلمانان بلکه بين آسوری ها هم که يک قوم مسيحی هستند وجود دارد. حتی در سيسيل در ايتاليا و مکزيک فرهنگ ناموسی و خشونت ناموسی رايج هستند و تحقيقات نشان داده است که در کشورهای غربی هم فرهنگ و خشونت ناموسی در گذشته وجود داشته است و آنرا تنها به يک فرهنگ بومی، قوم، دين و يا منطقه نميتوان محدود دانست. هنوز در سوئد خانواده های مذهبی، فرهنگ ناموسی دارند و يا در ميان خانواده هايی که فرزندان هم جنس گرا دارند نيز فرهنگ ناموسی قوی است. بنابراين انگشت نما کردن مهاجران و يا يک گروه قومی يا دينی و يک تقصير جمعی را به آنها سپردن بسيار مساله برانگيز است.
پس شما براين باور نيستيد که فرهنگ و خشونت ناموسی وجود ندارد.
خير؛ من ضمن اينکه با نظريه فرهنگ گرايی مخالف هستم تاکيد دارم که فرهنگ و خشونت ناموسی هم وجود دارد. از اين منظر من نظريه راديکال فمينيست ها را نقد کرده ام که تفاوت ها را نمی بينند. اما بيش از آن که بر تفاوت فرهنگ ها تاکيد کنم بر مسئله نبرد قدرت در توضيح اين خشونت ها تاکيد ميکنم. من در تحقيقاتم نشان داده ام که بسياری از دختران مهاجر تحت ستم چهارگانه هستند. از خانواده هايی متعلق به طبقه پايين، زير سلطه روابط خشن پدرسالارانه، به عنوان اقليت قومی به حاشيه رانده و مورد تبعيض و به عنوان فرزند که با اعمال قدرت والدين روبرويند تحت ستم قرار می گيرند. اين ستم چهارگانه موقعيت آنها را بسيار وخيم تر می کند. پس ضروری است که به آنها توجه ويژه داشته باشيم نه اينکه بين خشونتی که به آنها روا می شود با خشونت عليه بقيه زنان تفاوتی قائل نشويم. اما در عين حال به نظريه تفاوت فرهنگی از يک بعد ديگر هم نقد دارم و اينکه اين نظريه بسيار تعميم گرايانه است و کليشه سازی را تقويت ميکند و به کنتکس و يا بافتار متن و شرايط کاری ندارد. اگر قرار بود خشونت ناموسی تنها بر اساس تفاوت فرهنگی مهاجرين قابل توضيح باشد، پس در بين خانواده های مهاجر پس از سال ها زندگی در سوئد بايد اين خشونت پس زده شده و يا کم رنگ می شد. حال آنکه تحقيقات نشان می دهد در برخی خانواده های مهاجر باورهای دينی، تعصبات سنتی، فرهنگ ناسيوناليستی و قومی و بالاخره باورهای پدر سالار و فرهنگ ناموسی تقويت هم شده است.
بنابراين شدت گرفتن فرهنگ ناموسی در برخی از خانواده های مهاجر چگونه قابل توضيح است؟
از نظر من اين تنها خانواده های مهاجر نيستند که با ميراث فرهنگ پدرسالار خود خشونت ناموسی را دامن ميزنند. جامعه اکثريت هم با تبعيض نژادی گرايش به پدرسالاری و مرسالاری را به ويژه در ميان مردان مهاجر تشديد می کند. در نظريه من جامعه اکثريت با توليد شکاف طبقاتی و تبعيض نژادی خود بخشی از مشکل است چون اين جامعه فکر می کند تنها بايد فشار عليه مهاجران را افزايش بدهيم و آنها مجبور شوند خودشان را با نرم و ارزش های جامعه تطبيق بدهند. در حاليکه من معتقدم جامعه اکثريت با رفتارهای تبعيض گرايانه خود زمينه رشد خشونت در خانواده های مهاجر را افزايش می دهد. برای مثال نظريه فرهنگ گرايانه که تا به حال حاکم بوده برغم سرمايه گذاری های کلان دولت، استان ها و شهرداری ها و ديگر مقامات کمترين نقش در کاهش خشونت های ناموسی را در پی داشته است و بيشتر سوء ظن بين والدين و مسئولان را افزايش داده است. در حاليکه بايد شيوه ای از عمل را در پيش بگيريم که شکاف ها را کاهش دهد . بنابراين از آنجا که من فقط به تفاوت فرهنگ ها تاکيد نمی کنم به نصحيت کردن صرف خانواده های مهاجر هم باور ندارم. در نظريه ميان کنشی، بی قدرتی ويا ستم چندگانه بردختران مهاجر نقش مهمی در امکان اعمال پدرسالاری خشن دارد. بنباراين در نظريه من يک راه حل چندوجهی وجود دارد. به اين شکل که فقط خانواده های مهاجر نبايد خودشان را با ارزش های جامعه سوئد تطبيق بدهند بلکه شکاف طبقاتی بايد برچيده و موقعيت مهاجران به لحاظ تحصيل و اشتغال درخور شان بهبود يابد. خود اين مساله باعث می شود توقع زنان از رابطه بالا برود و به فرهنگ پدرسالارانه تن ندهند و مردان کمتر نسبت به انديشه برابری زن و مرد هراس نشان دهند. از سوی ديگر بايد عليه حاشيه نشينی و تبعيض نژادی به شدت مبارزه کرد. اين باعث می شود نگاه مهاجر تباران به جامعه مثبت تر شود. ما بايد در زمينه جنسيتی هم قوانينی وضع کنيم که قدرت زنان را افزايش بدهند و شبکه های زنان عليه خشونت و شبکه های اورژانس زنان و تشکلات زنان افزايش پيدا کنند. به لحاظ قانونی هم من سال هاست پيشنهاد داده ام که جرايم جنسيتی (خشونت مردان عليه زنان و فرزندان) با مجازات بيشتری مواجه شوند. خوشبختانه هرچقدر رسانه ها و گفتمان سياسی تا به حال در انحصار نظريه تفاوت فرهنگی بوده اند اما اين ديدگاه در فضای آکادميک به شدت مورد نقد قرار گرفته است. گرچه متاسفانه هنوز نظريه ميان برشی بيشتر دراين فضا محبوس مانده و اين اواخر توجه اداره اجتماعی کشور، کمون ها، مدارس و ديگر مسئولين به اين ديدگاه جلب شده است. ما هنوز گفتمان سياسی جامعه بر تفاوت فرهنگی که خود متاثر از گفتمان نژاد پرستی وخارجی ستيزی است مبتنی است و تا وقتی که اين گفتمان تغيير نکند راهی برای کاهش خشونت های ناموسی وجود نخواهد داشت.