یکشنبه 28 اسفند 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

استفاده ابزاری از فرهنگ ايرانی! به‌مناسبت نوروز، شکوه ميرزادگی

شکوه ميرزادگی
از چنين فرهنگی نمی‌توان به نفع هيچ امری که بيرون از ضد تبعيض بودن، سکولار بودن، و ضد خشونت بودن باشد استفاده کرد و توفيقی همگانی به‌دست آورد. به‌خصوص در زمانه‌ای که همه‌ی راه‌های حقوق بشری، و ذهن‌های آزادی‌خواه و انسان‌مدار مردم جهان نيز برای رسيدن به چنين اهدافی هموار می‌شوند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ويژه خبرنامه گويا

نوروز، دوباره آمد، زيبا و سربلند و آزاد؛ با آتش جاودان اش، با بوسه های آشتی جوی مهربان اش، و با شادمانی زلال و طبيعی اش؛ آمد تا دوباره سرزمين هزاران ساله ی خويش را به رنگ بهار بيارايد، و ديگرباره به ياد مردمان اش بياورد که «هرگز نميرد آن که دلش زنده شد به عشق».

اما امسال نيز، همچون سی و سه سال گذشته، لشگريانی عبوس و مرگ انديش و شادی گريز در مقابل اش صف کشيده و در تلاش اند که راه او را به سوی شادمانی مردمان ببندند.

عجيب است! به راستی در گوهر ديکتاتوری کدام نيروی اهريمنی نهفته که هيچ صدای حق طلبی تکان اش نمی دهد و هيچ تجربه ای به او درسی نمی آموزاند؟ و اگر تاريخ را نخوانده و يا نديده گرفته، چگونه است که سی و سه سال زندگی ملموس نيز به او نياموخته که فشار و ممنوعيت و سرکوب نمی تواند مردمان را از نگاهبانی و نگاهداری از سنت های ملی شان برحذر دارد؟ چرا به او نياموخته که نمی تواند شعله های آتش مهری را که در چهارشنبه های آخر هر سال بلند تر از هميشه سر می کشند خاموش کند، سفره های هفت سين را برچيند، و در سيزدهم فروردين شتافتن به دشت و دمن، و به شادمانی و رقص پرداختن، را مانع شود؟ چگونه است که باز، به سان ماشينی بی احساس در مقابل مردم می ايستد و آن ها را هدف تندی ها و خشونت های خويش می کند؟ و نوروز، بی خيال اين همه، هر سال زيباتر و خندان تر از گذشته، نرم و سبک از کنارش می گذرد و مردمان را در آغوش پر مهر خويش می گيرد.

به راستی در اين سنت ها و مراسم فرهنگی چه گوهری نهفته است که می تواند اين گونه از بستر سخت ترين فشارها و بحران ها، حتی جنگ ها و اشغال ها بگذرد، همواره به پا خيزد، نو و نوتر شود، و ـ در همان حال ـ عمری به بلندای تاريخ داشته باشد؟

ترديدی نيست که سنت های فرهنگی، از سال های اول کودکی در ذهن و جان ما می نشينند و به مرور جا خوش می کنند و سرچشمه ی راه و روشی می شوند که شکل دهنده ی همه ی زندگی ما است. البته برخی از اين سنت ها، مثل هر روش و عادتی، به خصوص اگر دست و پاگير آزادی و خوشی ما باشند، از سنين جوانی به بعد، با تغييرات فکری و روحی ما، يا با رشد و تکامل ما، رنگی متفاوت بخود می گيرند؛ حتی گاه، به دلخواه يا به اجبار، کنار گذاشته می شوند اما فراموش شدن آن ها از ذهن ما تقريباً ناممکن است.
اگر دقيق تر به اين پديده بنگريم می بينيم که فرهنگ ها مجموعه هايی از عناصر مختلفی چون علم، دانش، شناخت، تاريخ، هنر، ادبيات، مذهب، سنت و غيره هستند اما، در درون هر فرهنگ، سنت ها و مراسم نيز خود، بطور کلی، به دو بخش مهم تقسيم می شوند؛ يکی را می توانيم «سنت های ملی» بخوانيم و ديگری را «سنت های مذهبی» نام دهيم.

سنت های ملی، برخلاف سنت های مذهبی، معمولاً با اجبار در آميخته نيست و حتی آموزش آنها برای همه و به خصوص کودکان در هر سنی مطبوع است. به همين دليل سنت های ملی در جان آدميان به مراتب ماندگار تر از سنت های مذهبی اند و کارايی بيشتری دارند و اين واقعيت درست برخلاف نظريه ی کهنه شده ای است که سنت های مذهبی را ريشه ای تر می بييند.

به سرزمين خودمان نگاه کنيم؛ سرزمينی با قدمتی چندين هزارساله که در طول تاريخ خود مذاهب زيادی را در خود پرورانده و يا بخود ديده است ـ چه با زور و چه به دلخواه. زمانی ميترايی بوديم، زمانی مهری، زمانی، مزدکی، و زمانی زرتشتی، زمانی سنی مسلمان و زمانی شيعه مسلمان. و ده ها مذهب کوچک و بزرگ در حوزه ی باورها و اعتقادات ما آمده و رفته اند اما، در هر مذهب و مرامی که داشته ايم، نوروز ما، بعنوان يک سنت ملی همچنان با ما مانده است.

در واقعيت، مهم ترين دليلی که سنت های ملی را پايدار تر از سنت های مذهبی می کند آن است که سنت های ملی (تقريباً در همه جای جهان) زمينی و معمولاً برگرفته از پديده های طبيعی اند و، در نتيجه، در راستای کنار آمدن انسان با طبيعتی که هستی او را تضمين می کند، مهربان و آشتی خواه و ملموس اند و روشی تند و تحميلی ندارند. و همين آزادگی اين سنت ها را در ذهن ها قابل پذيرش و ماندگار می کند.
هيچ مادر يا پدری، با هر مذهب و بی مذهبی و مرامی که داشته باشد، کودکش را با تهديد وادار به انجام سنت های ملی نمی کند، در حالی که همان پدر و مادر اگر مذهبی باشند خود را موظف می دانند که فرزندشان را وادار به انجام سنت های مذهبی کنند. آنها، حتی وقتی می خواهند کودکشان را تشويق کنند، ناچارند که او را يا از آتش دوزخ و خشم خدا و قديسين بترسانند و يا از او بخواهند تا برای خشنودی يا رضايت آن ها به انجام اين سنت ها تن دهد. حال آنکه هيچ کسی، حتی اگر عاشق سنتی ملی باشد، کودک اش را موظف به انجام يا حتی توجه به آن نمی کند. مثلاً، در سرزمين ما، هيچ کس به فرزند اش نمی گويد که مجبوری از روی آتش چهارشنبه سوری بپری، و همواره ديده می شود که خود کودک چند قدم جلوتر از پدر يا مادر می دود تا از روی آتش بپرد. نوروز هم، با شادمانی و بوسه و عطر گل و شيرينی اش، هر انسان سالمی را در هر سنی که باشد جذب خود می کند و لزومی ندارد که کسی را مجبور به دوست داشتن و پذيرفتن آن وا داشت.

و چنين است که سی و سه سال است شاهد اين بوده ايم که حکومت مذهبی ناچار شده که برای هر جشن و عيد و سنت و مراسم مذهبی اش رقم هايی سرسام آوری از بودجه ی کشور را خرج نموده و تجار و کسبه را نيز مستقيم و غير مستقيم وادار به پرداخت هزينه هايی برای برگزاری عيدهای مذهبی کند، حال آنکه عيدهای ملی، با اين که پشتوانه ی حکومتی ندارد، و حتی برگزاری شان از سوی حکومت ممنوع اعلام می شود، ميليون ها ميليون انسان را بخود جذب کرده و به همت داوطلبانه ی آنان برگزار می شوند؛ حال چه به صورت اعتراض در بيرون از خانه باشد و چه از ترس در پستوی خانه.

همين واقعيت انکار ناپذير نيز سبب شده است که، در دو سه سال گذشته، بخش کوچکی از حکومت مذهبی، به سرکردگی آقای احمدی نژاد، سعی کرده است تا خود را به اين ارزش ها و سنت های ملی نزديک کنند، تا شايد به وسيله ی آنها توجه مردم را بخود جلب کرده و به اهداف سياسی خود برسند. يعنی به شکل مضحکی تلاش کرده که از اين پديده ها نيز «استفاده ی ابزاری» کند. اما چنين ترفندی به سه دليل اساسی محکوم به شکست است و راه بجايی نخواهد برد.

۱ـ فرهنگ ايرانی سکولار است. زيرا در آن هيچ مذهب و مرام خاصی برتر يا پست تر نيست.
۲ـ فرهنگ ايرانی ضد تبعيض است، زيرا در آن هيچ نژاد و قوميت و جنسيت خاصی بر ديگران برتری ندارد.
۳ ـ فرهنگ ايرانی، با وجود تاکيد بر حق انسانی مبارزه با بيدادگر و بيدادگری، در گوهر خود ضد اعمال خشونت است، زيرا در آن شادمانی و مهر و نيک کرداری و نيک رفتاری و حتی نيک پنداری وجه مسلط را دارند و بنياد کار بر آن است که همين صفات بهترين حربه عليه حاکمانی است که دست به خشونت می زنند.

از چنين فرهنگی نمی توان به نفع هيچ امری که بيرون از ضد تبعيض بودن، سکولار بودن، و ضد خشونت بودن باشد استفاده کرد و توفيقی همگانی به دست آورد. به خصوص در زمانه ای که همه ی راه های حقوق بشری، و ذهن های آزادی خواه و انسانمدار مردم جهان نيز برای رسيدن به چنين اهدافی هموار می شوند.

و چنين است که اپوزيسيون حکومت و دولت اسلامی نيز قادر نيست بدون توجه و احترام به چنين فرهنگی توفيقی در ايران به دست آورد، چه اصلاح طلب باشد و چه انحلال طلب، چه چپ باشد و چه راست و چه ليبرال. در همان حال بايد پذيرفت که هيچ بخشی از اين اپوزيسيون قادر نخواهد بود که از اين فرهنگ جز در راستای منتهی شونده به آزادی، دموکراسی، سکولاريسم، و حقوق بشر بهره بگيرد يا از آن «استفاده ی ابزاری» کند.

نوروز ۱۳۹۱ خورشيدی ـ مارچ ۲۰۱۲


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016