چهارشنبه 6 اردیبهشت 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

در سوگ "وفای به عهد" بنی‌صدر، کوشان. م

بنی صدر مردی از جنس سياست است و طبعا کارنامه ای سياسی را در پيشينه خود ثبت شده دارد.بنی صدر چنان سخن ميگويد که گويی خودش ( و انديشه هم انديشانش) يک تنه تجسم ازاديخواهی و پرنسيب گرايی است و ديگران (که هم انديش وی نيستند) همه تبلور مثلث زورپرست و حتما ديکتاتوری خواه خودخوانده ايشان هستند.آنچنان که وی همه را در کنار هم رو به ديوار ميکند برای يک مجازات انقلابی .
بنی صدر اسلام پناه چنين می نگارد: "پيامبر (ص) ما را به اصل «تغيير کن تا تغيير دهی» فرا خوانده است. بهوش باشيد که بنا بر رهنمود قرآن، فرا خواندن طاغوت به ترک فرعونيت ( سوره طه آيه های ۱۴ و ۴۳ و النازعات آيه ۱۷ و...) و به مبارزه برخاستن با طاغوت ( بقره آيه ۲۵۶ و نساء، آيه ۶۰ ) نيز بخشی از «تغيير کن تا تغيير دهی» است."
ولی خودش چقدر پايبند به فرموده پيامبرش هست من ترديد دارم.بنی صدر فراموش ميکند که هر فرعون و طاغوتی بارگاه و خيمه ای دارد که ستونهای اين خيمه را ديگرانی مهيا کرده اند و اگر خودشان از خيمه به در شده اند دليل نمی شود برای برپايی آن ، تمام هم و غم خويش را نثار نداشته اند.جناب بنی صدر سخن از مثلث زورپرست مورد تصور خودش ميراند ولی گويی نمی داند مثلث مزبور در امروز ايران يک ضلع بيشتر ندارد و اين يک ضلع نظام اسلامی است که از قضای بد روزگار جناب بنی صدر در برپايی خيمه گاه سلطانی اش همه کاره بوده است و کمر همت گمارده بود.
بنی صدر مردی است که کهنسالی خويش را پشت سر می گذارد ولی گويی در کنار محاسنی چون پختگی و تجربه و بينش ،جناب بنی صدر از معايب کهنسالی که همانا فراموشی است رنج ميبرند. ايشان امروز از "ولايت جمهور مردم " سخن ميراند ولی کار نامه اش در عرصه سياست،استقرار " ولايت جمهور فقيه " است و لاغير.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


در نوشتاری با عنوان " رابطه نظر با عمل " ايشان چنين می نگارد : ( آن‌ها که شهامت انتقاد از خود را می‌يابند و به کوشش برای تغيير کردن بر می‌خيزند، متحدان ما هستند اگر آن‌ها خود اين اتحاد را نخواهند ما از موضع متحد و هم‌سو با آن‌ها عمل می‌کنيم. حتی آن‌ها که انتقاد از خود نمی‌کنند، ما همه‌ی قول و فعل‌شان را به يک چوب نمی‌رانيم. پندار و گفتار و کردار نيک را، نيک می‌خوانيم، ولو از آن يک زورپرست باشند ).
بگذريم که اصولا جناب بنی صدر اصلا به هيچ بخشی از اين نوشته کلا متناقض ، پايبندی عملی و شخصی در رفتارش نشان نمی دهند ولی بيشتر تمرکز اين نوشتار روی اين بخش است که ايا ايشان خود شهامت انتقاد از خود را دارد؟ايا بنی صدر در مورد کارنامه سياسی خودش صداقتی دارد و گفتار نيک را بجا می آورد يا ميخواهد بر سياق مبارزات ضد پهلوی خودش،باز هم با فريب و واژگونه پنداری حقايق، برای مطلوب نامطلوب خويش جشن وصال بگيرد.اگر بخواهيم به تک به تک مدعيات ايشان در نوشته هايشان بپردازيم در تناقض گويی و گاها عدم صداقت مثنوی هفتاد من کاغذ می شود که خارج از حوصله يک نوشتار خواهد بود ، پس بهتر است به برشی از اين موارد اشاره شود.

بنی صدر در مصاحبه ها و نوشته های مختلف (از جمله در مصاحبه با پارازيت صدای آمريکا و البته نوشته ها و جاهای ديگر ) چنان سخن می گويد که گويی اولا ايشان از اسلامی بودن انقلابشان بی خبر بوده و اصلا قرار نبوده ايشان جمهوری اسلامی را هورا بکشد و رای هم اصلا نداده به چنين نظام از بيخ و بن تبعيض آميزی ( چون به باور من نام جمهوری اسلامی اسمی ماهيتا تبعيض اميز و فرد يا گروه گراست ) و اعتقاد و باوری نداشته است و وی در ميان اسلام پناهان يک اپوزان فدا شده بوده است که نتوانسته از شکل گيری مفاهيمی مثل ولايت فقيه و يا نظام جمهوری اسلامی ، تک و تنها ممانعت کند.
يعنی نه تنها نمی گويد بنده با پناه بردن به ابای خمينی متحجر و ضد ملی در زير درخت سيب نوفل لوشاتو مرتکب اشتباه بزرگی شدم به قيمت ايران، و در شکل گيری تمام اين مصيبت ها سر صف ايستاده و تک تک ستونهای اين خيمه ستم و تبعيض و ضد ايرانيت را بر دوش خود با "تقيه" ها و "خدعه "های مختلف کشيدم ، که گاهی گويی می خواهد اين حافظه تاريخ را مقلوبه نشان دهد و خود را به اردوگاه مقابل بکشاند.ولی چون دشمنی تاريخی با اعضای اين اردوگاه دارد (از بختيار تا ديگر هم سنگرها و هم آرمانهای بختيار با هر تفکر سياسی) پس در ميان اين دو موضع سرگردان برای خود ماوايی سياسی می جويد و ميخواهد امر ناممکن بنی صدريسم را سامان دهد که چارچوبی کج و معوج به خود ميگيرد.
بنی صدرميگويد اصولا قرار نبوده نظام جمهوری به شکل "اسلامی" باشد بلکه خمينی خدعه کرده که سر ما کلاه گذاشت.شايد بنی صدر يادش رفته که چيزی به نام آرشيو مطبوعات وجود دارد و از ايشان چنين ثبت است :
" خط امام در همان خط است که ما طی ۲۰سال در آن قلم و قدم زده ايم... همين قدر می گويم که پيشنهاد طرح حکومت اسلامی از من بود و نخستين کسی هستم که به اين مهم پرداختم و عمر را صرف تدارک چهار رکن سياسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی حکومت اسلامی کردم " («صد مقاله بنی صدر», صفحه ۱۱۹, سرمقاله «انقلاب اسلامی», شماره پنجشنبه ۱۳ديماه ۱۳۵۸
گيريم آقای بنی صدر اين گفته خويش را از ياد برده ولی از ايشان ميپرسيم: ايا شما مردم شعار نهضت ما حسينيه رهبر ما خمينيه " را هم نشنيده بوديد؟شعاری که خود بلندگوی آن بوديد.آيا شما حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله را حمايتی جانفشانانه نکرديد.؟آيا اصولا استقلال آزادی جمهوری اسلامی معنی مشخصی برای شما نداشت؟ايا وقتی برای وصال قدرت راس جمهوری اسلامی،حکم مقبوليت ومشروعيت اين رياست " ولايت جمهور مردم " شدنتان را با دستبوسی خمينی از دست وی گرفتيد آنهم نه در اغاز که دو سال پس از پيروزی نکبت انقلاب ۵۷ ، اصلا فکر کرديد مفهوم اين کار يعنی صحه گذاشتن و مهر تاييد بر همه انچيزی که مدعی هستيد در اولين روزهای پيروزی انقلاب و حين مبارزه خود خبری از آنها نبوده است؟!
بنی صدر پا را از اين فراتر می گذارد و در ادامه ميفرمايد "اصلا قرار نبوده ولی فقيهی بر صدر امور ما باشد.حرف از ولايت فقيه نبوده که بخواهد مطلقه شود.خمينی ما را فريب داد". و حتی چنين وانمود می کند که ايشان از ابتدا برای لغو اين جايگاه ولايت فقيه در مقابل آقای خمينی ايستاده و جدال سياسی داشته است. و باز هم دروغ ، چرا که ايشان فراموش می کند در ارشيو چنين هست :
"...تبليغ می کنند که نخستين رئيس جمهوری "جمهوری اسلامی ايران" با بنيانگذار اين جمهوری مخالف است... آنها که اين تبليغات را می کنند راه معاويه را می روند و من به آنها می گويم ... در دل من که خود را فرزند امام می دانم, جز عشق و صميميت به امام نيست و در فکر من هيچ نمی گذرد جز اين که خواست او به اجرا درآيد..." (از سخنان بنی صدر در روز ۱۷شهريور ۱۳۵۹ در ميدان شهدا ـ ژاله ـ به نقل از روزنامه بامداد, ۱۸شهريور۱۳۵۹)
و در جايی ديگر چنان فرموده : "من خود از نويسندگان اصل ۱۱۰ ولايت‌ فقيه بودم، از ۷نفری که اين اصل را نوشته‌اند يکی خود من بودم" («انقلاب اسلامی», شماره ۲۶دی۵۸).

جناب بنی صدر که کينه توزی را در تقليد شرعی از مرادش خمينی تمام و کمال بجا می آورد هنوز که هنوز است گاهی بی رحمانه مخالفانش را از دم تيغ تهمت و بدنام کردن می گذراند حتی اگر برای دفاع از خودشان در حيات نباشند و دستشان کوتاه باشد برای روکردن دست برخی برچسب زنان و تخريب کنندگان.وی همواره به پهلوی ها می تازد و هنوز هم صدر مبارزه اش برضد پهلوی و زير چتری نو و نوفل لوشاتوی مجازی انقلاب اسلامی هست.ولی در مورد پهلوی ها و دوران پادشاهی اينان آنقدر شفافيت تاريخی وجود دارد که سخن گفتن در مقام دفاع وقت هدر دادن باشد.شايد همان مخالفان پهلوی مانند عباس ميلانی مورخی کافی و وافی بر بی نيازی در دفاع از اينها باشد.ولی امثال بختيار را جناب بنی صدر به انحای مختلف تخريب می کنند و وی را به همدستی به صدام و رژيم عراق محکوم.از بختيار دفاع نمی کنم که از نظر آگاهی سياسی شايد اين صلاحيت را نداشته باشم ، ولی جناب بنی صدر سهم خودش را در آتش افروزی جنگ ۸ ساله نبايد ناديده بگيرد جايی که چنين جملاتی بر زبان رانده است:
" ما انقلاب کرديم و يک آدم فاسد و خائن را بيرون کرديم, تو در اين ميان چه ميگويی؟ ... ما مردم عراق را به رژيم فاسد تو بفروشيم؟ غيرممکن است. نمی فروشيم " (راهپيمايی موسوم به وحدت در ۲۲ فروردين ۵۹ يعنی شش ماه قبل از اغاز جنگ که به گفته طارق عزيز صدام جسارت لازم برای حمله به ايران را نداشت و با مرگ شاه فقيد در ۵ مرداد ۵۹چنين اعتماد به نفسی در وی با تحريکات صادر کنندگان انقلاب اسلامی قوت گرفت )
و برای توسعه توهم صدور انقلاب چنين اضافه می کند :
" اتّفاقاً, چند نوبت, چه زمانی که در مسئولیّت بودم و چه زمانی که مسئولیّت نداشتم, فرستادند و گفتند: ما آماده ايم تا امور خودمان را با شما حل کنيم. من گفتم: با شما امری نداريم که حل کنيم. دفعه آخر ياسر عرفات آمد و من همين جواب را دادم" ( روزنامه اطلاعات ۲۳ فروردين ۵۹ و در اشاره به تقاضای مکرر عراق برای مذاکره و حل مشکلات فی مابين)
و در نهايت در روزنامه اطلاعات مورخ ۱۴ مرداد ۵۹ جناب بنی صدر چنين کبريت را برای برافروختن اتش جنگ می کشند " ما بايد دولت بعث عراق و رژيمهايی مانند اورا ... سرنگون کنيم... ما برای پيروزی قطعی بايد بپذيريم که با ابرقدرتها در جنگ هستيم و بايد شرايط جنگ و سختيها و محروميتهای آن را بپذيريم. در آن صورت است که قدس عزيز نيز نجات خواهد يافت ".
حال يک ناظر بی طرف که هيچ ، خود جناب بنی صدر بايد در اين مورد قضاوت کند و سهم بختيار را هم اگر دوست دارد کنار بگذارد ولی به توصيه رحمانی خود در دعوت ديگران برای انتقاد از خويش جهت تبلور امر اتحاد به انان، تمرکزی دوباره کند.
شايد در اين موارد نوشتن از پتانسيل يک مقاله که هيچ حتی يک کتاب هم فراتر باشد ولی جناب بنی صدر بايد حداقل معادل زمان و توانی که برای نوشتن توصيه های کاربردی و اخلاقی به ديگران صرف می کند يک صدم آن را برای نقد خويش و البته عمل به گفته های خود اختصاص دهد تا عالم بی عمل نماند.جناب بنی صدر اهل سياستی است که در دست چپ خودش کارنامه ای دارد و تا اندک فرصتی حيات طبيعی به ايشان داده (که اميدوارم عمرشان دراز باد ) به نقد خويش و توضيح ابهامات پيرامون خودش ،به پرسش و پاسخ با نفس خود بنشيندکه چگونه و با چه پشتوانه ای برخی از سطور اين کارنامه را جاودانه کرده است.و اميد اينکه اين بزرگوار در نزد وجدان تاريخش شرمگين نباشد و لااقل جسارت و شفافيت در نقد خود و اعمالش را از همدست و همراهش قطب زاده بياموزد، البته اگر بداند!
در بازگشت خمينی به ايران در ۱۲بهمن۵۷، بنی صدر کرايه هواپيمای دربست ايرفرانس را که خمينی را به ايران برد, با چک خودش پرداخت («شکست شاهانه», ماروين زونيس, ترجمه عباس مخبر, انتشارات طرح نو. تهران. ۱۳۷۰).

کوشان. م


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016