چشمها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد؛ پرسشهايی از سوی مخالفين ايران تريبونال (بخش دوم)، ايرج مصداقی
[بخش نخست مقاله]
چرا اين دادگاه جنايات امپرياليسم آمريکا در سطح بينالمللی و تحريم رژيم و خطر جنگ را محکوم نکرده است؟
همانطور که گفتم عمدهی کسانی که اين روزها به ضديت هيستريک با «ايران تريبونال» برخاستند و اين ادعاها را طرح کردند مربوطند به هيئت اجرايی راهکارگر يعنی وابستگان محمدرضا شالگونی، يک بار تحت عنوان هيئت اجرايی و روز ديگر تحت عنوان سردبيری سايت راه کارگر اطلاعيه میدهند. اينها موفقيتی حاصل نمیکنند و هنگامی که درخشش ايران تريبونال را میبينند به ناتوانی خود پی میبرند و البته جریتر و خشمگينتر میشوند و دروغهای هرچه بزرگتری را توليد میکنند.
اين بار از زبان اعضای ارکستر هيئت اجرايی و همکارانشان از جمله محمدرضا شالگونی، ياسمين ميظر، احمد نوين، ارژنگ بامشاد، يوسف لنگرودی، امير جواهری همان مضمون را به شکل خستهکنندهای تکرار میکنند. آخر همه هم فرخنده آشنا را تحت عنوان زندانی سياسی سابق به ميدان میفرستند.
ما که اسير جوسازی و شانتاژ اين و آن نمیشويم. کار حقوقی خود را دنبال میکنيم. کارزار هدف خود را روشن و واضح و رسا چنين بيان داشته است:
«هدف اين کارزار، تشکيل دادگاهی است برای رسيدگی به اعدام های دسته جمعی و گسترده سال های اوليه دهه ۶٠ و قتل عام زندانيان سياسی در تابستان ۶٧. ما، جمعی از خانواده های جان باختگان و جان بدر بردگان از کشتارهای دهه ۶٠، اين تلاش را آغاز کرده ايم. اين کارزار تاريخی، تلاشی است برای دادخواهی و يک دست کردن مبارزاتمان برای رسيدگی به قتل عزيزان مان. »
محمدرضا شالگونی و همراهان هنوز متوجه نشدهاند که «ايران تريبونال» چنان که از نامش پيداست قرار نيست جنايات دولت آمريکا در ويتنام و عراق و گوانتانامو و ابو غريب و کودتای ۲۸ مرداد و ... را بررسی کند. اين دادگاه تنها به جنايات رژيم در دههی ۶۰ رسيدگی میکند. حتی قرار نيست جنايات رژيم بين سالهای ۵۷ تا ۶۰ و همچنين ۷۰ تا ۹۱ را مورد رسيدگی قرار دهد. در حالی که قطعاً میبايستی در دادگاه ديگری به اين مسئله رسيدگی شود. بهانهجويی «راهکارگر» همانقدر ناشيانه و به دور از عقلانيت است که کسی مدعی شود چرا دادگاه راسل، قبل از شروع به کار، جنايات امپرياليسم انگليس در مستعمرات را محکوم نکرده و راسل اين «اشرافزادهی انگليسی» از روی آن پريده است؟ يا چرا اين دادگاه به موضوع کودتای ۲۸ مرداد نپرداخته است؟ يا چرا دادگاهی که به جنايات امپرياليسم آمريکا در ويتنام میپردازد به موضوع حمله به خليج خوکها در کوبا نپرداخته يا بر جنايات امپرياليسم فرانسه در ويتنام و اشغال اين کشور که زمينهساز تهام نظامی آمريکا بود چشم میپوشد و آن را محکوم نمیکند؟ يا اگر برگزارکنندگان آن راست میگويند چرا در ابتدای شروع به کار اين دادگاه، دادگاههای امپرياليستی که توسط متفقين در نورنبرگ تشکيل شد و طرف بازنده جنگ را به محاکمه کشيد محکوم نکردند؟
فراموش نکنيم که همين هیأت اجرايی در سايتشان از برگزاری دادگاه راسل دربارهی فلسطين حمايت کردند. اين دادگاه حتی در حد يک کلمه در محکوميت دولت آمريکا در حمايت از اسرائيل و اشغال سرزمينهای عربی موضعگيری نکرد. اين دادگاه خواهان «احقاق حقوق فلسطينیها برپايهی موازين حقوقی بينالمللی» شد، و مطلقاً «حاکميت سرمايه» و «امپرياليسم» و ... را محکوم نکرد.
هرچند بسياری از کسانی که در ايران تريبونال فعالند دارای نظرات سياسی خاص هستند اما ما ائتلاف سياسی تشکيل ندادهايم و نمیخواهيم بدهيم که در زمينهی مسائل گوناگون سياسی موضعگيری کنيم. ما يک کارزار «تک موضوعی» برای بررسی جنايات دههی ۶۰ رژيم تشکيل دادهايم. يکی از دلايل شکست تلاشهای قبلی که اتفاقاً راه کارگر هم در آن حضور داشت موضعگيریهای سياسی آن بود که همان موقع زنده ياد منصور حکمت با تيزبينی متوجهی آن شد و نوشت:
«در يک مکالمه تلفنی، در پاسخ دعوت آقای روستا برای حمايت حزب از آکسيون تريبونال ) يا فراخوان همزمان حزب) عليه سفر خاتمی به فرانسه، مشخصاً و صريحاً نکات زير را به ايشان گفتهام و نامهای با همين مضمون هم برای ايشان خواهد رفت. ۱- ما از تريبونال بعنوان يک کمپين تک موضوعی بر سر محاکمه سران رژيم، به رهبری آقای روستا حمايت کرديم و هنوز هم اگر تريبونال رسماً به اين قامت خود برگردد همين سياست حمايت را خواهيم داشت. ۲- جای تأسف است که تريبونال میرود به ظرف ديگری برای اتحاد عمل سازمانهای سنتی و عناصر منفرد اپوزيسيون با يک برنامه عمل وسيع و نامعیّن تبديل شود. ما به اين نوع اتحاد عملها، که ماهيتا به تريبونهای موقت جديدی برای ابراز وجود گروهها و محافل متفرق مرکز و چپ مرکز در خارج کشور تبديل میشود، علاقهای نداريم. ۳- به اين دليل مادام که تريبونال رسما به دستور کار پيشين خود بازنگشته است، از همکاری با تريبونال معذوريم. »
http://hekmat.public-archive.net/fa/3893fa.html
همان موقع هم مشخص بود که اتخاذ مواضع سياسی و تشکيل آکسيونهای اعتراضی و ... يعنی دور شدن از هدف اصلی و کنار گذاشتن گام به گام آن. مسئولان مربوطه هرچه از توانشان در تشکيل «تريبونال» نااميد میشدند غلظت سياسی حرکتشان را بيشتر میکردند تا اين که نهايتاً اصل موضوع را کنار گذاشتند.
ارژنگ بامشاد يکی از اعضای هیأت اجرايی راه کارگر پرسيده است: «افراد و شخصت های ايرانی گرداننده «تريبونال» که برخی نيز از زندانيان سياسی سابق هستند، چرا خود را به طور کامل معرفی نمیکنند؟ چرا حتی زندانيان جان بدر برده ای که بخاطر اين ابهام از همکاری با آن سر باز زدهاند نبايد بدانند که اين افراد چه کسانی هستند و چه تاريخچهای دارند؟»
حتی يک فرد و شخصيت ايرانی گردانندهی «ايران تريبونال» نيست که معرفی نشده باشد. چه برسد به زندانيان سياسیای که با اين جريان همکاری میکنند. من يکی از سخنگويان «ايران تريبونال» هستم و افتخار همکاری با اين کارزار مردمی را در طول سالهای گذشته داشتهام. بارها هم در رسانههای مختلف از جمله تلويزيون کومله وابسته به حزب کمونيست و راديو همبستگی سوئد، دويچهوله، بی بی سی و ... در اين رابطه مصاحبه کردهام. تاريخچه زندگی من را مقايسه کنيد با ارژنگ بامشاد که خواهان شفافيت است. آيا از سابقهی سياسی و اجتماعی و خانوادگی و ... من چيزی هست که در مورد آن اطلاع رسانی نکرده باشم؟ آيا تاکنون تصويری از ارژنگ بامشاد در رسانهها ديدهايد؟ آيا در مورد او و سابقهاش که اين سئوال را مطرح میکند اطلاع رسانی شده است؟ آيا تاکنون در جايی اسامی و تعداد اعضای هیأت اجرايی راهکارگر آمده است؟ ملاحظه کنيد در اطلاعيه هیأت اجرايی اين سازمان در ارتباط با انشعاب در سازمانشان چه آمده است:
«يادآوری میکنيم که در اسناد هيچ جا نام تشکيلاتی رفقا نيامده است. نام های تشکيلاتی به نام های اصلی و قلمی رفقا ( در مواردی که چنين نام های از سوی رفقا به طور علنی استفاده شده ) تغيير يافته و در بقيه موارد اسامی حذف و به جای آنها از حروف اول نام استفاده شده است.
هیأت اجرايی سازمان کارگران انقلابی ايران – راه کارگر
۲۰ ژانويه ۲٠۱٠»
http://asnadeenshab.wordpress.com/category/1
اين افراد ايران تريبونال را به عدم شفافيت متهم میکنند.
برخلاف سياست هیأت اجرايی راه کارگر، در اين آدرس اسامی سخنگويان کارزار ايران تريبونال و شماره تلفنهای تماس آنها در ۱۷ شهر و کشور آمده است.
http://www.irantribunal.com/ASNAD/Bayanieh-Matboati.html
عيسی صفا از اعضای سابق راهکارگر و وابستگان به حزب توده پرسيده است: «شما ادعا میکنيد که سالها در تدارک ايران تريبونال بوده ايد و هييت سياسی [منظور هيئت اجرايی راهکارگر است] موضعی در اين باره نگرفته بوده است. چرا تدارک سالها فعاليت رسانهای نشده بود؟ چرا اين دادگاه بی سرو صدا تهيه شده است؟ شما ادعا میکنيد اين فعاليت جنبه حقوق بشری دارد. نه اين طور نيست إ بحث بر سر محاکمه کل يک دولت است و بنابراين کاری با اهميت سياسی درجه اول. شما در اين بيانيه مجبور شده ايد از پيام اخوان دفاع کنيد چرا؟ در ضمن اگر مبارزه ضد امپرياليستی حزب توده ايران معنا و مفهومی نداشت خود شما هم بر اصل بودن اين مبارزه در بيانيه خود تاکيد نمیکرديد.»
http://www.akhbar-rooz.com/ideas.jsp?essayId=46310
ايران تريبونال از سالها پيش سايت رسمی داشته است. کليه فعاليتهايش را به اطلاع همگانی رسانده است. دهها مصاحبه مطبوعاتی با راديو، تلويزيونها داشته، فراخوانهای رسمیاش بارها در سايتهای اينترنتی انتشار يافته است. جزئيات فعاليتها و پيشرفت کارها را به اطلاع عموم رسانده است. مسئولان آن در تجمعات و گردهمايیهای متعدد در سراسر جهان شرکت کرده و اهداف «کارزار» را تشريح کردهاند آنوقت فردی که ظاهراً در طول سالهای گذشته در «غار اصحاب کهف» به خواب رفته بود مدعی میشود «چرا تدارک سالها فعاليت رسانهای نشده بود» به نظرم مخالفينی در حد عيسی صفا و ابواب جمعی «راهکارگر» بيش از هرچيز درخشش «ايران تريبونال» را هم میرساند.
همايون ايوانی از مسئولان گفتگوهای زندان پيشنهاد کرده است «برای بررسی درستی يا نادرستی دريافتهای مالی از دولتها و وزارتخانهها به منظور برگزاری جلسه و ميزان درستی تخصيص منابع مالی به اهداف اعلام شده، تشکيل يک هيئت مستقل بازرسی مالی با حضور افرادی که مورد اطمينان مخالفين و موافقين چنين آکسيونی بودهاند، تشکيل شود» نظر شما در اين مورد چيست؟
ايرانتريبونال نهادی است مردمی، که تار و پودش با تلاش و کوشش همراهانش که همانا مردم باشند شکل گرفته است و خود را در مقابل آنها پاسخگو میداند. و از ارائه گزارش جزيیترين منابعاش به مردم ابايی ندارد. اما نمیفهمم «هيئت مستقل بازرسی مالی» چه صيغهای است. کارزاری تشکيل شده، محصول تلاشهايش برگزاری آبرومندانه «ايران تريبونال» در ساختمان عفو بينالملل لندن بوده است، بعد از پايان موفقيتآميز اولين مرحلهی دادگاه عدهای که حتی از ايدهی تشکيل چنين دادگاهی حمايت نکردند، برعکس از هيچ سنگاندازی هم فروگزار نکردند مدعی تشکيل «يک هيئت مستقل بازرسی مالی» میشوند. به اسامیای که از تشکيل «کارزار تدارک دادگاه بين¬المللی برای رسيدگی به کشتار زندانيان سياسی در زندان های ايران» حمايت کردند توجه کنيد. نامی از آنها حتی در حمايت از تدارک اين کارزار نيست.
http://www.irantribunal.com/ASNAD/Gozaresh-20Dec-09.html
اين پيشنهادها را قبل از تشکيل دادگاه و در جريان فعاليتهای کارزار میکردند؛ خودشان میآمدند و گوشهای از کار را به عهده میگرفتند و خواهان در دست داشتن مسئوليت کميته تأمين منابع مالی کارزار میشدند. از طريق مشارکت فعال نظراتشان را هم پيش میبردند. مگر کسی جلوی آنها را گرفته بود؟ برگزارکنندگان ايران تريبونال چه کسی را محروم کردند؟ در کارزار هم که قدرت قهريه نداشتند مانع طرح نظرات آنها شوند. محدوديت و شرط و شروطی نبود. به لحاظ فکری و نظری و سابقهی تشکيلاتی، فعالين اصلی کارزار که با ايشان و همفکرانشان نزديکتر از من هستند. چرا هيچ محدوديتی برای من قائل نشدند؟ گزارش جزيیترين امور را که گاه لازم هم نبود به من میدادند. مسئوليتهايی که خواهانش نبودم را به اصرار به من میدادند تا خودم در جريان قرار بگيرم. گزارش بيش از هشتاد نشست برای فعالان در طول اين سالها ارسال شده است. همه در جريان جزيیترين تصميمات بودند. نمیدانم چرا همايون ايوانی پيشتر به فکر اجرای اين طرح برای سمينارهای برگزار شده توسط خودشان نيفتاده بود؟
در جريان کنفرانس مطبوعاتی که در لندن برگزار شد جان کوپر رئيس کميته راهبردی حقوقدانان ايران تريبونال در پاسخ به پرسشی مبنی بر اين که گفته میشود، هزينههای اين دادگاه را دولت آمريکا تامين میکند، گفت، «قبل از هرچيز بايد بگويم من و ساير همکارانم داوطلبانه به اين پروژه پيوستهايم و پولی دريافت نمیکنيم. ما مطلقاً، هيچ کمکی از سازمانها و دولتها نمیگيريم. من حتا، با نمايندگان پارلمان و احزاب در باره اين پروژه صحبت نکردهام که شائبه وابستگی به آنها را پيدا نکنيم. تأمين هزينههای اين دادگاه به عهده کميتهای است که از طرف سازماندهندگان برای جمعآوری کمکهای مالی از افراد و نه دولتها سازماندهی شده است.» فکر میکنيد حقوقدان بزرگ و با تجربه و مستقلی مثل جان کوپر نمیفهمد چه کار میکند که آبروی چندين و چند ساله و اعتبار حرفهایاش به سادگی توسط ما از بين نرود.
يا پروفسور دانيل تورپ، وقتی میگويد: «شايد هيچ کس به اندازه ما در اين باره دغدغه فکری نداشته باشد. شرط پيوستن من به اين پروژه، استقلال آن از دولتها و احزاب سياسی بوده است. من حاضر نيستم در دعواهای سياسی، طرف يکی را عليه ديگری بگيرم» عقلش به اندازهی هیأت اجرايی راه کارگر و گردانندگان «گفتگوهای زندان و حزب دو سه نفره توفان و عباس فرد و فرخنده آشنا و احمد نوين و ارژنگ بامشاد و امير جواهری و ياسمين ميظر و محمدرضا شالگونی و ... نمیرسد؟
بر سر شرکت يا عدم شرکت در ايران تريبونال، جدال قلمیای بين آذر ماجدی و همايون ايوانی در مورد استفاده نيروهای چپ از منابع مالی دولتهای مختلف سرمايهداری مطرح شد، نظر شما در اين مورد چيست؟
هرچند اين مسئله مستقيماً به ايرانتريبونال ربطی ندارد چرا که صرفنظر از ديدگاه هريک از ما در رابطه با استفاده از کمکهای دولتی، ايران تريبونال تصميم گرفته است که از کمک دولتها استفاده نکند و من هم در چهارچوب تصميمات و پرنسيبهای ايران تريبونال حرکت میکنم؛ اما در اين مورد خاص به نظر من آذر ماجدی واقعيتی را که اظهر من الشمس است مطرح کرده و گفت:
«تا آنجا که به دريافت پول از دولتهای مختلف سرمايهداری که بنوعی در سرکوب و کشتار در سطح جهان سهيم هستند، مربوط میشود، عمده احزاب و سازمانهای اپوزيسيون و نهادهای مختلف اجتماعی، فرهنگی و هنریای که توسط اپوزيسيون چپ در خارج کشور ايجاد شده است، از دولتی کمک مالی گرفتهاند. در کشورهای مختلف اروپايی نهادهای بسياری موجودند که بنوعی به سازمانهای اپوزيسيون وابستهاند و اينها همه با کمک مالی دولتهای مختلف تشکيل شدهاند. دولتهايی که عضو سازمان ناتو هستند.»
همايون ايوانی در پاسخ مطالبی را عنوان کرد که چندان با واقعيت نمیخواند:
«ثالثاً «...عمده... نهادهای مختلف اجتماعی، فرهنگی و هنریای که توسط اپوزيسيون چپ در خارج کشور ايجاد شده است، از دولتی کمک مالی گرفتهاند...» اين سومين ادعای مستتر در يک جمله مشعشع آذر ماجدی است! تشکلهای دمکراتيک شهری و فعاليتهای اپوزيسيون چپ در طول سالهای اخير برخلاف ادعای آذر ماجدی، عمدتا با اتکا به منابع مالی محدود فعالين مستقل چپ و کمونيست در اين شهرها بوده است. تماس مداوم ما با اين فعالين در سطح اروپا و آمريکا، به خاطر يادمانهای کشتار سراسری رژيم جمهوری اسلامی و بزرگداشت راه و ارزشهای رفقای جانفشان و همبنديان جانباختهامان، تجربه ملموسی را برای تک تک فعالين گفتگوی زندان بوجود آورده که فعالين شهرها و کشورهای مختلف با چه فشار و سختیای منابع برگزاری مراسمها را فراهم میآورند. ادعای آذر ماجدی شايد به نهادهای خود ساخته ح.ک.ک. مربوط میشود که بنا به اظهار خود ايشان، از دولتها در چارچوب سياست «رئال پوليتيکشان» پول میگيرند و آروغی به نفع پرولتاريا در رسانههای خودشان میزنند.»
برای سنجش عيار ادعاهای همايون ايوانی از گفتههای امير جواهری که در برگزاری چهارمين گردهمآيی «گفتگوهای زندان» در گوتنبرگ سوئد با ايشان همکاری داشت و اتفاقاً يکی از اعضای هیأت اجرايی راه کارگر است استفاده میکنم. امير جواهری میگويد:
«موضوع بيدراگ يا (کمک مالی) از آن جنس ناچسب گردهمآيی چهارم [گفتگوهای زندان] است. بيش از هرچيزی بايد بگويم؛ موضوع پول همواره در جامعه ايرانی، يک اثرش تخريب روابط و بیمعنی ساختن جنبه ارزشی کار بجامانده از خرد و توانايی جمعی است. کافی است که کسی از موضع" انقلابی" گری، مخالف فکریاش را "بيدراگ" بگير معرفی کند. بايد سالها دنبال چنين اتهامی دويد تا اثبات کرد ياریهای مالی در سوئد بذل و بخشش غنايم نيست. تو، من و ما مجازيم اگر کاری برای عرضه به غير دادهايم، اگر تشکلی را به سامان بردهايم که در اين کشور به ثبت رسيده و کارکزد اجرايی داشته و داريم. برای واخواست فعاليتهای فرهنگی و اجتماعی خود از کمکهای دولتی بهره میگيريم وگرنه از اين خبرها نيست! »
چنانچه ملاحظه میکنيد امير جواهری از دريافت کمکهای دولتی در صورتی که «کاری برای عرضه به غير» داشته باشيم دفاع میکند. و همهی ما میدانيم او برای ادارهی کانون انديشه در طول سالهای گذشته از کمکهای دولتی برخوردار بوده است.
وی در ادامه از دريافت کمکهای دولتی در برگزاری چهارمين گردهمآيی «گفتگوهای زندان» در گوتنبرگ دفاع کرده و میگويد:
«... بی مناسب نيست که کشور سوئد را کشور انجمنها و کلوبهای پرشماری میشناسند که با همين بيدراگها [کمکهای مالی دولتی] روی پای خود هستند. تشکلهايی که دهها کار بزرگ و کوچک را به سامان برده و منشاء اثرند. صد البته سوء استفادههای مالی هم صورت گرفته و میگيرد. اما ما در برابر گردهمآيی چهارم تنها نهاد ( آ ب. اف) بعنوان يگانه اسپانسور بين ما و مسئولين سالن (فولکت هوس) بعنوان واسطه مالی عمل کردند. پولی به دست ما اعضاء "کميته اجرايی شهری" و يا " کميته برگزارکننده چهارمين گرد همآيی" داده نشد تا اعلام داريم اين حد گرفتيم و اين حد هزينه کرديم. فاکتور سالنها از طرف مسئولين "فولکت هوس موندال " عيناً به سازمان " آ. ب. اف" مرکزی گوتنبرگ داده شد و محاسبه گرديد.»
سالن مربوطه ساختمان سه طبقهای است که به مدت سه روز در اختيار اين گردهمآيی بوده است. از نظر من آنچه امير جواهری میگويد درست و واقعی است. يعنی زحمت حساب کردن و پرداخت صورتحسابها را هم متحمل نشدهاند و نهادهای دولتی خود به اين امر پرداختهاند. تعداد ديگری از مسئولان برگزاری گردهمآيی نيز در سالهای گذشته از بودجههای دولتی استفاده کردهاند. اما اگر چنانچه ايران تريبونال از اين منابع استفاده کرده بود «گفتگوهای زندان» و هیأت اجرايی راه کارگر همين نظر را داشتند؟
حال توجه کنيد امير جواهری در پاسخ به کسانی که نسبت به دريافت کمکهای دولتی به او و برگزارکنندگان چهارمين گردهمايی گفتگوهای زندان انتقاد کردهاند چه میگويد:
«شارلاتانيزم موجود در شهر، بدليل بیاعتباری و کوس رسوايی و بی عملی خود، ما را "بيدراگ بگير" و خود را منزه معرفی میکنند . ... اين کمک گرفتنها برای آقايان، مجاز و سوسياليستی و منشاء خير برای "آگاهی توده ها و " انقلاب توده"ها است ولی آن ديگران چنانچه ياری مالی شفاف بگيرند و در عوض کار هم ارائه دهند، ناسالم و غيرمجاز تلقی میگردد.»
http://www.dialogt.org/index.php?id=78&tx_ttnews[tt_news]=388&cHash=07a6052d7f73eaa81970ae8bee3f3ed5
آيا «مرکز اسناد حقوق بشر» و «بنياد برومند» در ازای کمک مالی شفافی که گرفتهاند کار ارائه ندادهاند؟ با توجه به آنچه در بالا آمد آيا فکر نمیکنيد همايون ايوانی يک عذرخواهی به آذر ماجدی بدهکار است که واقعيت را بيان نموده است؟
ايران تريبونال از دريافت همين «بيدراگها» هم محروم بوده است. آيا هیأت اجرايی راهکارگر و «گفتگوهای زندان» شايستهی آنچه امير جواهری در مورد «شارلاتانيزم موجود در شهر» میگويد نيستند؟
به مسئوليت پيام اخوان در دادگاه جنايت عليه بشريت لاهه و شرکت در دادگاه ميلوسويچ و رواندا اشاره شده و به همين دليل وی را به همدستی با امپرياليسم متهم کردهاند، چرا از وی به عنوان دادستان در ايران تريبونال استفاده شده است؟
بله در اطلاعيه هیأت اجرايی راهکارگر آمده است که چرا دادگاه بينالمللی برای رسيدگی به جنايت عليه بشريت در يوگسلاوی سابق محاکمهی سران قدرتهای جهانی مثل بوش و تونی بلر و شرکاء را به خاطر تحريم اقتصادی و حمله به عراق و ... محاکمه نکرده است.
گويا در سطح بينالمللی پيام اخوان تصميم میگيرد که چه کسی را محاکمه کنند و چه کسی را محاکمه نکنند. گيرم که سران کشورهای اروپايی و آمريکايی و ... شايسته محاکمه در دادگاه جنايت عليه بشريت باشند اين چه ربطی دارد به عدم رسيدگی به اتهامات جناياتکاران عليه بشريت در رواندا و يوگسلاوی سابق. لابد چنانچه روزی دادگاه جنايت عليه بشريت خواست به اتهامات خامنهای و احمدی نژاد و جنايتکاران عليه بشريت در ايران رسيدگی کند محمدرضا شالگونی و ابواب جمعی به پشتيبانی از آنها درآمده و اعلام میکنند مادامی که جورج بوش محاکمه نشده نبايستی به اتهامات اين افراد رسيدگی کرد.
از اين گذشته بيانيه راهکارگر و مقالات هياتاجرايیشان نشانگر سطح پايين اطلاعات اين افراد است.
اتفاقاً يکی از کشورهايی که «اساسنامه رم» را امضا نکرده و به دادگاه کيفری بينالمللی نپيوسته دولت آمريکاست. ضمن آن که در چارچوب ماده ۹۸ اساسنامه رم مبادرت به انعقاد موافقنامههای دو جانبه با تقريباً نيمی از کشورهای دنيا کرده و برای اينکه اتباع اين کشور مشمول ديوان بينالمللی کيفری نباشند، خود را مستثنی کرده است.
نپيوستن آمريکا به اساسنامه رم مانع از آن میشود که عليه مقامات آمريکايی در دادگاه کيفری بينالمللی پرونده باز شود. يعنی چنانچه شما بخواهيد عليه جورج بوش اقامه دعوا کنيد هم در حال حاضر امکانش نيست.
از اين که بگذريم برای يک حقوقدان، شرکت در تيم حقوقی دادگاه لاهه و در محاکمات ميلوسوويچ و رواندا افتخار و اعتبار است.
اما چنانچه در اطلاعيه هیأت اجرايی راه کارگر آمده، پيام اخوان يکی از «رهبران جوان جهانی» در کنفرانس سالانه داووس است که در آن سران «سرمايه جهانی» برای هماهنگی سياستهایشان در سطح جهان تشکيل میشود. آيا چنين چهرهای میتواند دادستان دادگاهی از نوع راسل باشد؟
آنچه راه کارگر میگويد کشيدن عکس مار روی تخته سياه و فريفتن عناصر ناآگاه و کسانی است که با روابط بينالمللی و همايشهای بينالمللی آشنا نيستند. داووس هر ساله در حدود ۲۰۰ جوان زير چهل سال را تحت عنوان «رهبران جوان جهانی» از ميان اقتصاددانان، سياستمداران، فعالان جامعه مدنی، عرصه فرهنگ و هنر، آکادميسينها و فعالان رسانهای از سراسر جهان برای شرکت در اجلاس انتخاب میکند. پيام اخوان که استاد دانشگاه مک گيل است هم يکی از انتخاب شدگان بوده است. کما اين که تلويزيون بی بی سی «بلندگوی استعمار پير» و عامل کودتای ۱۲۹۹ و ۱۳۳۲ هر از چند گاهی محمدرضا شالگونی گرداننده هیأت اجرايی راه کارگر را هم به عنوان ميهمان به برنامههايش دعوت میکند و او فرصت حضور در رسانهی «امپرياليستی» را از دست نمیدهد. آيا در آن هنگام عقل «امپرياليسم» و «بوقهای تبليغاتی» اش کار نمیکند؟ همين روابط امپرياليستی اجازه میدهد ياسمين ميظر در دانشکده فنی گلاسگو به تدريس بپردازد يا پناهندگی سياسی و حقشهروندی و امکانات گوناگون در اختيار اعضای «هیأت اجرايی راه کارگر» قرار میدهد که تيشه به ريشهی امپرياليسم در سطح جهانی زده و آن را سکهی يک پول کنند.
علاوه بر نمايندگان سياسی دولتها و شرکتهای بزرگ چندمليتی بزرگترين شخصيتهای بينالمللی در عرصههای گوناگون فرهنگی، هنری و اجتماعی در داووس شرکت میکنند. نلسون ماندلا در سال ۱۹۹۲ در همين کنفرانس با اف دبليو کلرک ديدار کرد. يا عرفات در سال ۹۴ با شيمون پرز ديدار کرد. بيان اين مطالب کوته نظری را میرساند مثل اين که کسی بگويد چرا نلسون ماندلا که به لندن رفت و سوار کالسکهی سلطنتی ملکهی انگليس شد که کسی تا به حال نشده و چرا بزرگترين چهرههای هاليوود و مد و موسيقی و ... در مراسم تولد او شرکت کردند لابد که با استعمار پير سازشی کرده و با سرمايه جهانی و ... کنار آمده است.
پيام اخوان در اجلاس داووس شرکت داشت و به خاطر مواضع درست و اصولیاش ديگر به آنجا دعوت نشد. اين بزرگترين امکان برای ماست که بتوانيم از طريق افرادی مثل پيام اخوان در مجامع بينالمللی از حقوق مردم ايران دفاع کنيم. اين امکان و فرصت به سادگی به دست نمیآيد. رژيم با تمام امکاناتش در اين مجامع شرکت و تلاش میکند در تصميمگيریهای جهانی در رابطه با خودش تأثير گذار باشد. متأسفم که اين افراد از دانشآموختگان حوزهی علميه قم هم عقب تر هستند.
دليل عدم دعوت از پيام اخوان برای شرکت در اجلاس داووس در سالهای گذشته واضح است. او در سال ۲۰۰۸ در حالی که سيد محمد خاتمی، در اجلاس داووس شرکت کرده و ايران را «دموکرات ترين سرزمين خاورميانه» میناميد و قاليباف به عنوان يکی از ۵۰ شهردار برتر جهان برای جذب ۴ ميليارد دلار سرمايهی جهانی میکوشيد و با شهرداران سانفرانسيسکو و لندن و ميلان ديدار میکرد و به مذاکره با رئس جمهور سوئيس، قائم مقام وزيرخارجه سوئيس، وزير خارجه سوئد و ... میپرداخت و از آنها میخواست نگاه غرب به ايران را تغيير دهند و منوچهر متکی نيز از فرصت استفاده کرده ضمن ارسال پيام برای شورای امنيت با نخست وزير هلند و وزرای خارجه انگلستان و هلند و ديگر کشورها در جهت تأمين منافع رژيم ملاقات میکرد و آيتالله هادوی تهرانی رئيس جمهور آمريکا را اندرز میداد که حقوق بشر را در اين کشور رعايت کند، به عنوان نمايندهای از طرف مردم ما ايستاد و از حق مردممان دفاع کرد.
او در پانل مهمی تحت عنوان حقوق بشر و آينده خاورميانه همراه با جواد لاريجانی شرکت کرد و هنگامی که او ايران را به عنوان الگويی در زمينهی رعايت حقوق بشر معرفی کرد پبام اخوان مقابل بيش از ۲۰۰ نخبهی جهانی بطور غيرمعمولی پاسخ او را داد که موجب شوکه شدن وی و حضار شد. چرا که در چنين مجامعی رعايت تعارفات ديپلماتيک را میکنند و حرفشان را نمیزنند و يا در پوشش الفاظ پيچيده بيان میکنند اما پيام اخوان رک و پوست کننده او را به دروغگويی متهم کرد و فجايعی را که در کشورمان به وقوع میپيوندند توضيح داد. با توجه به شناخت و تجربهای که از سازوکار روابط بينالمللی دارم مواضع و فعاليتهای پيام اخوان به لحاظ موقعيت فردی به نفعاش نيست .
چه اصراری بود از پيام اخوان که به خاطر مواضعاش روی او حرف است استفاده شود؟
در حالی که عضويتی در کميتههای مربوطه و انتخاب او نداشتم اما اگر قرار بود من يک حقوقدان ايرانی را برای حضور در دادگاه انتخاب کنم حتماً پيام اخوان را انتخاب میکردم. مگر نام پيام اخوان امروز مطرح شده است. سه سال قبل پيام اخوان همراه با ريچارد فالک و بابک عماد به مصاحبه با راديو زمانه پرداخت.
http://www.irantribunal.com/Faaliatha.html
در فوريه ۲۰۱۱ وقتی کميته راهبردی بين المللی حقوقدانان ايران تريبونال تشکيل شد و نام وی در ميان آنها بود چرا يادشان نبود چيزی بگويند؟
http://www.irantribunal.com/ASNAD/Komit-e%20Hoghoghdanan.html
بعد هم از سوی چه کسی حرف است؟ عدهای کوتهفکر که در بهترين حالت همچنان در توهمات خود به سر میبرند؟ فکر میکنيد اگر به جای پيام اخوان فرد ديگری بود، موضوع امپرياليسم و شورای امنيت و دسيسهی حمله به امالقرای اسلامی که اين افراد برايش دل میسوزانند مرتفع میشد؟ دعوت اينها چشمبستن بر جنايات رژيم و سکوت و بی عملی است. مطالب مطرح شده از سوی آنها عجيب و غريب است و گاه نشانهای از عقلانيت در آن نيست. مثلاً برای بیاعتبار نشان دادن اعضای هيئت ژوری ايران تريبونال میگويند سر جفری نايس عضو حزب محافظه کار انگليس است، مثل اين که کسی بگويد دادگاه راسل فلسطين بیاعتبار است چرا که لرد انگليسی آنتونی گيفورد Lord Anthony Gifford, عضو آن است؛ اين دو نفر نشاندهندهی اعتبار هر دادگاهی هستند.
فکر میکنيد اين افراد چه درصدی از جامعهی ايران را تشکيل میدهند؟ آيا هيات اجرايی راهکارگر تاکنون توانسته است ابتکاری را حتی عليه «امپرياليسم» سازماندهی کند؟ کی و کجا؟ آيا توانسته يک تظاهرات نيمبند که چه عرض کنم يک اکسيون کوچک اعتراضی با نام خودش در خارج از کشور برپا کند؟ اصلاً چرا ما بايستی بر اساس خوش آمد اين افراد حرکت کنيم؟ آنها که محلی از اعراب ندارند.
ملاحظه کنيد احمد نوين از اعضای هيئت اجرايی راه کارگر که در مورد سطح توانمندیشان توضيح دادم چه میگويد:
«آگاهی سلاحی قدرتمند است که به کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان و مبارزين آزاديخواه و برابری طلب میآموزد که تنها و تنها به صدای آزاديخواهانه و برابری طلبانه خودشان، به رهبران وفادار به آرمانهای آزاديخواهانه و برابری طلبانه گوش فرا دهند و فقط و فقط به نيروی سازمان يافته خودشان اتکاء نمايند.»
برای کسی که دچار توهم و هيجانات روحی شده و خود را در نقش يکی از رهبران «کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان و مبارزين آزاديخواه و برابری طلب» میبيند و هیأت اجرايی چند نفرهشان را «نيروی سازمان يافته» آنها معرفی میکند چه کاری میتوان کرد؟
برای اين که نشان دهم تبليغاتی که راهکارگر و ابواب جمعیشان میکنند تا کجا تبهکارانه و توطئهگرانه است توضيح کوتاهی در مورد مواضع پيام اخوان میدهم و قضاوت را به خوانندگان فهيم واگذار میکنم. اما پيش از آن که توضيحاتم را ارائه دهم متذکر میشوم هیأت اجرايی راه کارگر و فعالان «گفتگوهای زندان» تاکنون راجع به ترتيا پارسی، رضا مرعشی، بابک طالبی، ولی نصر و ... اعضای لابی رژيم در آمريکا که با استفاده از بودجههای داخلی و خارجی اهداف رژيم را پيش میبرند روشنگری نکردهاند.
توضيحاتی در مورد مواضع پيام اخوان
يکی از مواردی که بر اساس آن ناجوانمردانه به پيام اخوان حمله میکنند عضويت او در «آژانس کانادايی حقوق و دمکراسی» است.
آژانس کانادايی حقوق و دمکراسی در سال ۱۹۸۸ و در دولت محافظه کاران به ابتکار Broadbent Ed اد بردبنت، رهبر حزب چپ کارگری دمکراتيک نو (NDP)تشکيل شد و به عنوان يک نهاد چپگرا توسط يکی از رهبران مشهور کارگری کانادا به مدت يک دهه فعاليت کرد. در اين دوران پيام اخوان و سيما ثمر معاون سابق رئيس جمهوری افغانستان و يکی از فعالان حقوق بشر و زنان در افغانستان و گيودو ريوروس فرانک Guido Riveros Franck يک فعال چپگرای بوليويايی به عضويت هيئت مديرهاش در آمدند. اين سازمان در اين دوره از پروژههای کمک به قربانيان تجاوز جنسی در کنگو، حذف محدوديتهای قانون شريعت عليه زنان افغان و کمک به بوميان کلمبيايی در دفاع از حقوق زمينهای قبيلهشان و ... حمايت میکرد.
از آنجايی که اين نهاد وابسته به چپ کانادا بود، دولت محافظه کار تعدادی از ايدئولوگهای راست را که هيچ سابقهی حقوق بشری نداشتند به عضويت اين نهاد درآورد تا به نابودی آن همت گمارند. آنها رمی ببوريگارد Remy Beauregard رئيس آژانس را تحت فشار شديد روانی گذاشتند تا به گروههای فلسطينی همچون الحق و الميزان کمک کند و سپس به دروغ او را متهم کردند که روابطی با گروههای تروريستی داشته است. پيام اخوان و سيما ثمر به عنوان اعتراض نسبت به برخوردی که با بيوريگارد شده بود از سمت خود استعفا دادند و رمی بعد از مدت کوتاهی در اثر حمله قلبی ناشی از فشارهای وارده فوت کرد و موضوع تبديل به يک افتضاح ملی بزرگ شد. دولت محافظهکار عاقبت آژانس را تعطيل کرد تا با دستورالعمل جديد راستگرايانهای آن را راهاندازی کند. پيام اخوان در مقابل کميته روابط خارجی پارلمان کانادا حضور يافت و در مورد دلايل استعفای خود و دفاع از اعتبار ببوريگارد در مقابل اتهامات غيرواقعی دفاع کرد.
http://www.thestar.com/news/canada/article/794877--fees-paid-to-directors-disputed
پيام اخوان همچنين به دولت چپگرای هائيتی در دوران پريوال Preval مشاوره میداد که چگونه میتوان ديکتاتور فاسد و وحشی دواليه Duvalier را که در دوران جنگ سرد مورد حمايت آمريکايیها و فرانسویها بود مورد تعقيب قضايی قرار دهد. دوواليه در سال ۲۰۱۱ توسط راستگرايان تحت حمايت آمريکا و فرانسه و منابع امنيتی به هائيتی برگشت. پيام اخوان تمام تلاشش را به کار برد تا وی را مورد محاکمه قرار دهد اما شکست خورد.
http://www.cbc.ca/news/canada/montreal/story/2011/03/07/haiti-ottawa030711.html
http://www.cbc.ca/thecurrent/episode/2012/02/08/bringing-baby-doc-duvalier-to-justice-in-haiti/
پيام اخوان جزو حقوقدانانی است که در ديوان عالی کشور آمريکا در کيس «گوانتانامو بی» عليه دونالد رامسفلد وزير دفاع امريکا اعلام جرم کرده است:
http://docs.docstoc.com/pdf/11703474/ec68ae1b-2f29-41b3-9f70-ac44bcded5ce.pdf
http://www.hamdanvrumsfeld.com/DannerSct.pdf
مقالهی پيام اخوان در مورد مسئوليت وزير دفاع کانادا در ارتباط با شکنجهی زندانيان افغانی
http://oped.ca/National-Post/payam-akhavan-torture-testimony-and-consequences/
پيام اخوان در تهيه گزارش کميسيون شفاف سازی تاريخی سازمان ملل متحد در مورد گواتمالا شرکت داشته است. اين گزارش در ارتباط با اعدامهای دستهجمعی سرخپوستان مايان در جريان کمپين ضد شورشيان رژيم نظامی تحت حمايت سازمان سيا در دههی ۸۰ انتشار يافت.
http://shr.aaas.org/guatemala/ceh/report/english/conc2.html
مقالهی پيام اخوان و اظهار عقيدهی انتقادی او در مورد حمايت امپرياليسم از دولت صدام حسين در جريان جنگ ايران و عراق
http://www.theglobeandmail.com/commentary/no-returning-to-irans-totalitarian-past/article4321844/
مقالهی انتقادی پيام اخوان در مورد حمايت غرب از رژيم کابيلا در کنگو به خاطر منافع اقتصادی.
http://www.ctvnews.ca/canadian-jailed-in-congo-over-links-to-opposition-1.746623
اخوان همچنين فيلم مستندی در مورد قربانيان نسل کشی در کامبوج و رواندا تهيه کرد و رياست کنفرانسی در مورد نسل کشی را به عهده داشت.
گفته میشود آمريکا و شورای امنيت میخواهند از اين دادگاه بهانهای برای حمله به ايران درست کنند؛ بنابر اين تشکيل اين دادگاه «بازی در بساط ديگران است».
قبل از اين که به بحث اصلی بپردازم، توضيح در مورد ابتکاری که سال گذشته صورت گرفت را لازم میدانم.
«گفتگوهای زندان» سال گذشته نامهای خطاب به احمد شهيد تهيه کرد و به امضای تعدادی از زندانيان سياسی سابق و فعالان سياسی از جمله محمدرضا شالگونی، روبن مارکاريان، ارژنگ بامشاد، ياسمين ميظر، يوسف لنگرودی، امير جواهری و ... رساند و از او خواست که موضوع سرکوب و اعدامهای جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ را پيگيری و در گزارش خود منعکس کند.
http://andishegbg.blogspot.se/2011/09/blog-post.html
در اين نامه آمده است:
«خوشحاليم از اينکه شورای حقوق بشر و مألاٌ سازمان ملل متحد با تعيين نماينده ای ويژه، تحقيق و بررسی در خصوص وضعيت حقوقی مردم ايران تحت سلطه و ادارهی «جمهوری اسلامی» را در دستور کار خود قرارداده است. اين اقدام مايهی دلگرمی مردمی است که حقوقاش بنحو مستمر و فزايندهای نقض و هرگونه صدای اعتراضش به طرز بيرحمانهای سرکوب میشود.»
نامهای که مورد تأييد شالگونی و همراهان قرار گرفته از جمله خواستار موارد زير است: «يک – برسميت شناختن و اعلام اين جنايت هولناک [کشتار ۶۷] بعنوان «قتل عام» ؛ و دو – شناسائی و معرفی ِ مسئولين و آمرين و عاملان اين کشتار بعنوان "جنايت عليه بشريت" در هر پست و مقام که بودهاند و هستند.»
اگر موهوماتی را که تاکنون محمدرضا شالگونی و ديگر اعضای هیأت اجرايی راه کارگر و همراهانشان به هم بافتهاند بپذيريم، آيا به روی ميز آوردن پروندهی رژيم در سازمان ملل و تعيين نماينده ويژه و درخواست از سازمان ملل برای اعلام «جنايت هولناک» ۶۷ به عنوان «قتلعام» و شناسايی مسئولين و آمرين اين کشتار به عنوان «جنايت عليه بشريت»، به معنای زمينهسازی برای حمله نظامی به رژيم نيست؟ آيا دعوت از دواير سازمان ملل برای ارجاع پرونده به شورای امنيت و تشکيل دادگاه کيفری «ويژه» نيست؟
اگر آشفتگیهای فکری، نظری و روحی شالگونی و اعضای هیأت اجرايی راه کارگر را بپذيريم آيا دعوت مستقيم از سازمان ملل و نماينده ويژه برای تحقق خواستههايی که در بالا مطرح شده که «مالاً» به ارجاع پرونده به شورای امنيت و تشکيل دادگاه کيفری ويژه و ... منجر میشود نمیتواند «بازی در بساط ديگران» تلقی شود؟
اگر درافشانیهای «هیأت اجرايی» را بپذيريم آيا تحقق خواستههای آنها مستمسک حمله نظامی قرار نمیگيرد؟
توجه داشته باشيد ايران تريبونال يک نهاد مستقل و مردمی است، گزارشات و تصميمات آن هم قبل از هر چيز افکار عمومی بينالمللی و مردم را مخاطب خود قرار میدهد. اما احمد شهيد نماينده سازمان ملل و برگزيده از سوی قدرتهای بزرگ است و گزارش او از طريق مجمع عمومی و دبيرکل ملل متحد میتواند به شورای امنيت هم ارسال شود.
از نظر من هیأت اجرايی راهکارگر با توجه به مواضعی که اتخاذ میکند مدتهاست در «بساط رژيم» بازی میکند و آن را تحت لوای «ضدامپرياليستی» میپوشاند. به نشريات حزب توده و اکثريت در سالهای ۶۰ و ۶۱ رجوع کنيد نيروی سياسیای نيست که به مقابله با رژيم برخاسته باشد و آنها وی را مزدوری امپرياليسم متهم نکرده باشند. هنوز فراموش نکردهام در بهمن ۶۰ با سرود «آمريکا، آمريکا مرگ به نيرنگ تو» ما را در اوين شکنجه میکردند. با پای مجروح ما را مجبور میکردند در محوطهی جلوی دادستانی اوين با ضربآهنگ اين سرود نرمش کنيم. عزيزان ما را پس از اعدام در پرچم آمريکا میپيچيدند. ما را سربازان آمريکا معرفی میکردند. حاج داوود رحمانی رئيس زندان قزلحصار میگفت مادامی که مقاومت میکنيد و در زندان هستيد جزو سربازان آمريکا هستيد.
ياسمين ميظر همکار فعال آنها در لندن همراه با حزبالله و مزدوران رژيم و مأموران سفارت به اجتماع در مقابل سفارت آمريکا در لندن پرداختند و به هموطنانی که پرچم ايران را که روی آن نوشته شده بود «ايران آزاد» حمل میکردند حمله و پرچم آنها را پاره کردند. ائتلافی که وی در آن فعال است، با حزبالله، مزدوران بشار اسد، نماينده مقتدا صدر، نمايندگان رژيم و کارمندان رسمی «پرس تی وی» شبکه تلويزيونی رژيم همکاری دارد.
http://www.youtube.com/watch?v=yJX_quzyP0E
در سالهای گذشته وقتی که موضوع سياستهای خانمانبرانداز هستهای رژيم مطرح و زمزمهی تحريم اقتصادی رژيم شروع شد راهکارگر در کنار رژيم ايستاد و با طرح شعارهای عوامفريبانه با هرگونه فشار بينالمللی عليه رژيم مخالفت کرد. آن روز توجيهشان اين بود اگر راست میگويند چرا موضوع حقوق بشر را مطرح نمیکنند. به محض اين که نه غرب بلکه زندانيان سياسی سابق و خانوادههای جانباختگان دست به کار تشکيل «ايران تريبونال» شدند اين بار به مخالفت با آن پرداختند و گفتند اين بهانهای خواهد شد برای حملهی نظامی به رژيم. البته اين دست از افراد خواهان توقف هر نوع فعاليت جدی و تأثيرگذار عليه رژيم هستند.
راه کارگر در بند اول اطلاعيهاش تأکيد کرده که: «سازمان ما در گذشته همراه با بسياری از نيروهای چپ و مترقی در ابتکاری به همين نام شرکت داشت که به دليل فقدان بودجه عليرغم بسيج های لازم نتوانست به سرانجام برسد.»
سوال من اين است اگر راهکارگر و «بسياری از نيروهای چپ و مترقی» در ابتکارشان موفق میشدند و دادگاه مربوطه را برگزار و جنايات رژيم را محکوم میکردند، تکليف بهانه کردن آن و حمله به رژيم چه میشد؟ آيا در آن صورت «امپرياليسم» نمیتوانست با توسل به آن «عراق» ديگری درست کند؟
مطرح کردن اين که ايران تريبونال بهانهای خواهد بود برای حمله به رژيم نشاندهندهی بیاطلاعی از سازوکارهای بينالمللی است.
رسيدگی به جنايات دههی ۶۰ در «ديوان کيفری بينالمللی» امری است امکانناپذير. چون در ابتدا دولت مربوطه بايستی «اساسنامه رم» را پذيرفته باشد که رژيم نپذيرفته و در ثانی موضوع جنايت عليه بشريت بعد از سال ۲۰۰۲ اتفاق افتاده باشد. از اين که بگذريم تنها در يک صورت شورای امنيت در مسئلهی ايران میتواند دخالت کند. بر اساس اصل هفتم منشور سازمان ملل هرگاه صلح و امنيت جهانی به خطر افتد شورای امنيت میتواند مداخله کند. آيا با توسل به موضوع رسيدگی به شکنجه و قتلهای سياسی در دههی ۸۰ ميلادی، میتوان مدعی شد که رژيم جمهوری اسلامی در سال ۲۰۱۲ صلح و امنيت جهانی را به خطر انداخته است؟ آيا جنايتی که ۳۰ سال پيش اتفاق افتاده صلح و امنيت امروز جهان را به خطر میاندازد که بشود با طرح آن دستاويزی برای حمله به «امالقرای» اسلامی مورد نظر آقايان يافت. آمريکا اگر میخواست چنين کاری کند کم بهانه داشت؟
بيش از ۵ هزار سرباز آمريکايی در عراق به قتل رسيدهاند، دواير اطلاعاتی و امنيتی و نظامی آمريکا میگويند ۷۰ در صد آنها توسط مينهای کنار جادهای و سلاحهای ارسالی رژيم به قتل رسيدهاند؛ صدها آمريکايی و فرانسوی در سال ۱۹۸۲ در بيروت به قتل رسيدند، مسئولان نظامی رژيم به صراحت در مطبوعات تحت کنترل دولتی اعلام کردند آمريکايیها میدانند که هم ايدئولوژی و هم تی ان تی اين انفجارات متعلق به رژيم بوده است؛ دهها آمريکايی در انفجار ظهران که توسط رژيم سازماندهی شد به قتل رسيدند، دهها پروندهی تروريسم پبنالمللی عليه رژيم وجود دارد؛ پروندهی تروريسم رژيم در دادگاههای متعدد آمريکايی مطرح شده و ضمن آن که رأی به مسئوليت و دخالت رژيم دادهاند دولت جمهوری اسلامی را محکوم به پرداخت ميلياردها دلار به بازماندگان قربانيان کردهاند. دولت آمريکا بارها مخالفت خود را با تشکيل اين دادگاهها و رجوع خانوادهی قربانيان به دادگاه لاهه برای برداشت پول از حساب ايران اعلام کرده است. آيا امپرياليسم آمريکا با داشتن بهانههايی از اين دست برای حمله به رژيم نياز به تشکيل ايران تريبونال دارد؟ آيا طرح چنين اتهاماتی بیاطلاعی گويندگان را نمیرساند؟
در ارتباط با هيچ يک از مسائل حاد جنبش و يا حتی جنايات رژيم راه کارگر اين همه انرژی نگذاشته، کادرهايش را وادار به مقاله نويسی نکرده و گفتگوی راديويی نکرده است. آيا اين برای هر ناظر بیطرفی سؤال برانگيز نيست؟
فرخنده آشنا دلسوزی برای اشکهای مادران و رنج دوبارهی افرادی که از شکنجه صحبت میکنند را وسيلهای میکند برای طرح زشت ترين اتهامات به آنها.
«من بسيار نگرانم که مبادا اين اشکهای مادران ما، اين رنج دوبارهی کسانی که از شکنجه صحبت میکنند، اينها سندی بشه برای امپرياليستها برای [رقم زدن] فردای ايران ؛ فردائی مثل ليبی ، فردائی مثل عراق. تقاضايم اينه که بايد هشيار بود! ››
احمد نوين يکی از اعضای هیأت اجرايی راه کارگر میگويد:
«بنا بر شواهد، قرائن و اسناد موجود، محاکمه رژيم بنيادگرا و ضد بشری حکومت اسلامی ايران با حمايت و همکاری دست های آشکار و نهان قدرت های امپرياليستی، بکارگردانی مرکز اسناد حقوق بشر ايران ميتواند در بهترين حالات مَحملی جهت کشانيدن حکومت اسلامی ايران به شورای امنيت سازمان ملل متحد به نام نقض حقوق بشر و جنايت عليه بشريت مورد استفاده قرار بگيرد. تجربه نشان داده است که شورای امنيت سازمان ملل متحد متاسفانه عملاً ملعبه دست ۵ عضو دائمی آن است و عمدتا در جهت تامين منافع آنها حرکت ميکند و راًی ميدهد. بايد به اين مهم انديشيد که با توجه به موضوعاتی تا اينجا مورد اشاره قرار گرفت، آيا شرکت فعال برخی از عناصر چپ و مبارز در کارزار دادگاه ايران تريبونال بازی در بساط ديگران نيست.؟ »
آيا اين «تحليل گر سياسی» نمیداند پروندهی اتمی رژيم با چند قطعنامه اجماع شورای امنيت روی ميز است و همچنان به چانهزنی با رژيم مشغولند و از پايتختی به پايتختی میروند تا روند کنار آمدن با رژيم را طی کنند؟ و حواسشان به حجاب خانم اشتون هم هست. اگر قرار بر حملهی نظامی به رژيم باشد، آيا قتلعام زندانيان سياسی در سال ۶۷ و موج دستگيریهای گسترده در سال ۶۰ را بهانه میکنند يا به خطر انداختن صلح و امنيت جهانی را؟
اگر بخواهيد در برخوردهای صورت گرفته با ايران تريبونال يک موضعگيری را بيش از همه ناپسند معرفی کنيد کدام يک است؟
بدون شک متهم کردن گردانندگان ايران تريبونال، زندانيان سياسی سابق، خانوادههای قتلعامشدگان به تشکيل دهندگان «يک ارتش ارتجاعی» و «عاملان سياستهای آمريکا» و «خيانت به آرمانها» کاری شرافتمندانه نيست که از سوی هیأت اجرايی راه کارگر صورت گرفته است.
احمد نوين مدعی شده است:
«همه کسانی که با اين تريبونال همکاری میکنند الزاماً از عاملان سياستهای آمريکا نيستند. همانطور که همه سربازان يک ارتش ارتجاعی هم الزاماً قصدشان خدمتگزاری به دولت و يا رهبری و يا سران مرتجع آن ارتش نيست. اما در چنين ارتشی تصميمات تعيين کننده و باصطلاح سرنوشتساز که در خدمت پيشبرد اهداف ارتجاعی باشد را سران و رهبران همين ارتش اتخاذ مینمايند.
http://rahekargar.wordpress.com/2012/07/01/mary-8128/
در پاسخ به اين افراد و شيوههايی که به کار میگيرند جز اظهار تأسف چه میشود گفت؟ چه بناميمشان که شايستهشان باشد؟ در برابر سقوط اخلاقیشان چه میشود کرد؟
مهمترين موفقيت ايران تريبونال تاکنون چيست؟
يکی از اهداف ما مبارزه با فراموشی و يادآوری جنايات رژيم در گذشته است. انعکاس بيرونی دادگاه و پوشش گستردهی خبری در سطح داخلی و بينالمللی بزرگترين دستاورد و موفقيت ايران تريبونال تا کنون بوده است. جلسات دادگاه روزانه به طور زنده از محل دادگاه در لندن پخش شد. دويست و پنچاه و يک هزار و دويست و سی نفر در سراسر دنيا، به ويژه در ايران، دادگاه را به صورت زنده دنبال کردند. اين در حالی بود که رژيم با حملات گستردهی سايبری قصد داشت پخش مستقيم آن را مختل کند که با تلاشهای برگزارکنندگان در اين جبهه هم پيروزی از آن ما بود و بر مشکلات فائق آمديم. بسياری از هموطنان در اقصی نقاط کشور قادر به ديدن صحنههای دادگاه شده بودند و از خوشحالی در پوست خود نمیگنجيدند.
پوشش خبری جهانی اين دادگاه، علی رغم بیتفاوتی و بیميلی بسياری از رسانههای کوچک و بزرگ در ابتدای اين پروژهی تاريخی، کمنظير بود. بيش از ميليونها نفر در سراسر دنيا از طريق بی بی سی ورد سرويس، الجزيره، العربيه، تلويزيون کانال دو سوئد، خبرگزاری سوئد و دهها روزنامه سوئدی و بريتانيائی، چندين راديو و سايت فعالان اجتماعی در آمريکا و شبکههای مختلف اطلاع رسانی در جريان دادگاه قرار گرفتند. ميليونها نفر از هموطنانمان در داخل و خارج از ايران از طريق شبکههای تلويزيونی «من و تو»، بی بی سی فارسی، صدای آمريکا، و راديو فرانسه، راديو دويچه وله و ... در جريان اين رويداد بزرگ قرار گرفتند و بسياری از راديو و تلويزيونهای متعلق به سازمانها و احزاب سياسی ايرانی و چند روزنامه فارسی زبان، روند دادگاه را پوشش دادند.
اهميت پوشش خبری «ايران تريبونال» زمانی مشخص میشود که بدانيم دادگاه راسل فلسطين در زمينهی پوشش خبری با شکست مواجه شد و تنها از طريق شبکهی الجزيره و «پرس تی وی» صورت گرفت و مطلب کوتاهی در روزنامه گاردين راجع به آن چاپ شد.
http://www.ngo-monitor.org/article/the_russell_tribunal_on_palestine_a_legal_farce_and_total_failure
ملاحظه کنيد دستاورد بزرگ ايران تريبونال يا بهتر است بگويم مردم ايران را چگونه با دروغهای توليد شده در تاريکخانههای هیأت اجرايی راه کارگر لوث میکنند. بامشاد ارژنگ عضو هیأت اجرايی راهکارگر در اين زمينه میگويد:
«پخش رنجهای خانوادهها و زندانيان سياسی از شبکههای جهانی هم چون «صدای آمريکا»، «بی بی سی»، «من و تو»، «تلويزيون انديشه» و «راديو فردا»، راديو زمانه، توانسته ابعاد جنايات جمهوری اسلامی در دهه ی شصت را بيش از پيش روشن سازد. اما اگر اين افشاگریها تنها گام نخست يک سناريوی از پيش طراحی شده باشد، آنطور که پيام اخوان در مصاحبه با بی بی سی آن را «مرحله اول : افشاگری» ناميده است، و با طرح حقوقی آن در دادگاه لاهه و تنظيم يک متن حقوقی برای جور کردن اسناد، برای طراحی حمله به ايران مورد سوء استفاده قرار گيرد، آيا گردانندگان غيروابسته تريبونال و خانوادههای عزيز از دست داده از هدفهای خود دور نشدهاند؟ درد و رنج خانواده ها و زندانيان سياسی جان بدر برده اگر برای ايجاد فضای ذهنی نابودی اين کشور مورد سوءاستفاده قرار گيرد آيا به آرمان هايشان خيانت نشده است؟
http://bamschad.wordpress.com/2012/07/04/1173/
ارژنگ بامشاد « گردانندگان غيروابسته» ايران تريبونال را مخاطب قرار میدهد درخواست من اين است که نام «وابستهها» را انتشار دهد. او حتی زحمت تحقيق در مورد گفتههای پيام اخوان را هم به خود نمیدهد. او نمیداند يا نمیخواهد بداند ايران تريبونال دادگاهی دو مرحلهای است. در مرحله اول در نشست لندن، جنبه کميسيون حقيقت يا «افشاگری» داشت و در مرحله دوم در لاهه هلند دادگاه مردمی ايران تريبونال و نه دادگاه کيفری بينالمللی در مورد نتيجهی تحقيقاتش تصميمگيری میکند و به اطلاع عموم میرساند. البته ایکاش میشد در دادگاه کيفری بينالمللی نقض حقوق بشر در ايران را پیگيری میکرديم.
http://www.dialogt.net/index.php?id=48&tx_ttnews[tt_news]=35&cHash=89a528f829559ab215aad63d4a375880
در خاتمه از همهی خانوادههای جانباختگان، زندانيان سياسی، رنجديدگان و قربانيان نقض حقوق بشر میخواهم که به همکاری با ايران تريبونال بپردازند و ضمن آن که بغض فروخورده خود را فرياد میکنند، در افتخار ثبت تاريخی ايران تريبونال به عنوان الگويی برای تشکيل دادگاههای مردمی سهيم شوند.