سه شنبه 17 مرداد 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آيا می‌دانيد که چرا چنين رژيمی تاکنون برپاست؟ بخش نخست: جاذبيت و شيفتگی قدرت (۲)، محمد جعفری

[بخش نخست مقاله را با کليک اينجا بخوانيد]

تماميت خواهی همراه با کينه و کينه ورزی، مهمترين خصلت ديکتاتورها

هاشمی رفسنجانی که تا فوت خمينی بر کرسی رياست مجلس تکيه زده بود، و بنا به اقرار خودش در خاطرات روزانه از سال ۶۰ تا ۶۸ و فوت آقای خمينی، تمام قوای کشور را با همکاری احمد آقا در دست دارد، حتی مانع بوجود آمدن رهبری جمعی خودشان شده است. توضيح اينکه:
روحانيون در سال ۶۳ به نمايندگی آقای ربانی املشی به آقای خمينی پيشنهاد رهبری جمعی و يا شورای عالی مشاورين امام را برای اداره کشور داده اند. و آقای خمينی هم حرف روحانيون را رد نکرده و حسب گزارش ديدار ۱۷ دی ۱۳۶۳، موافق کناره گيری کامل برای ايجاد رهبری جمعی بوده است:
" سپس به زيارت امام رفتم. .. احتمال کناره گيری کامل را مطرح کردند. درخواست کردم که ديگر نفرمايند و مصلحت نيست و قبول کردند. "(۲)
آقای ربانی املشی که می دانسته بدون حمايت آقای هاشمی، طرح عملی نيست به عنوان نماينده روحانيون برای جلب حمايت از طرح پيشنهادی آنها در۱۸ دی ۱۳۶۳ به ملاقات آقای هاشمی رفته است:
سه شنبه ۱۸ دی ۱۳۶۳
" آقای ربانی املشی آمد.... از من، برای تقويت پيشنهادی که جمعی از روحانيون به امام داده اند و امام آن را رد کرده اند، کمک خواست. نظرشان اين است که امام، گروهی را معين کند که هدايت کشور را به عنوان مشاور امام يا شورای عالی تصميم گيری در امور کلی و سياست های عمومی به عهده بگيرند." (۳)
آقای هاشمی که به مانند هر دروغگوی ديگری که هميشه فراموشکار می شود و بر اثر همان فراموشکاری همه چيز را لُو می دهد، فراموش می کند که در روز قبل آقای خمينی خود «احتمال کناره گيری کامل را » با وی مطرح کرده است. برای خنثی کردن «کناره گيری»، می نويسد که « خدمتشان در اندرون نشستم. تمايل به انزوا در امام پيدا شده است. تأکيد کردم لازم است، بيشتر با مردم حرف بزنند» و برای اينکه نشان دهد که حرف آقای ربانی املشی بی پايه و مايه است، پيشنهادش را حمل بر کسالت و ناراحتی روحی می کند:« آقای ربانی املشی آمد. مطالب زيادی گفت؛ اعصابش ناراحت است و کسالت دارد. تأکيد کردم که به مسافرت بروند.»
بنا به اعتراف صريحی که می کند مانع از پيشنهاد می شود و جلو راه دسته ای از روحانيون و خمينی را برای بوجود آمدن رهبری جمعی سد کرده است. و آقای خمينی که می خواسته کناره گيری کند تا زمينه بوجود آمدن رهبری جمعی مهيا بشود، مانع کناره گيری آقای خمينی شده است. وی خود بدين مسئله اعتراف دارد.
آقای منتظری که در جريان امور آن دوران بوده صريح می گويد:« عملاً آقای هاشمی و احمد آقا هر چه تصميم می گرفتند عملی می شد،»(۴) ودر نامه مورخ ۱۷/۷/۶۵ خود، به آقای خمينی به ايشان گوشزد می کند: "چند سالی است که عملاً اداره کشور و انقلاب را حضرتعالی به رؤسای سه قوه و شخص حاج احمد آقا سپرده ايد و همه کارها از ريز و درشت و تخصصی و غير تخصصی را بايد آقايان صلاح بدانند و تشخيص دهند، و در عمل آقای موسوی نخست وزير تسليم آقايان خامنه ای و هاشمی و حاج احمد آقا است و آقای موسوی اردبيلی هم اهل مقابله نيست فقط نزد ما داد می زند که مخالفم ولی نمی توانم مخالفت کنم."(۵) و يا در جای ديگر در خاطرات خود مينويسد: "آقای مير حسين موسوی نخست وزير، عملاً صاحب رأی نبود و هر چه می گفتند بايد انجام می داد. عملاً آقای هاشمی و احمد آقا هر چه تصميم می گرفتند عملی می شد، حتی گاهی آقای موسوی نخست وزير از سوی خودش کاری می کرد آنها به او تشر می زدند..." (۶)
بر اثر رابطه نزديک و ويژه ای که آقای هاشمی با آقای خمينی داشت هر عمل مخالف قانون اساسی که می خواست انجام بدهد، بنامِ فرمان و يا دستور آقای خمينی انجام می داد. و نُطَق از همه کشيده بود و کسی هم جرأت نمی کرد که بگويد، اين و يا آن مسئله مخالف قانون اساسی است. و چون می دانست که بدون در اختيار داشتنِ احمد آقا، تصاحب و در اختيار داشتن قدرت عملی نيست، او راهم با خودش يار و همراه کرده بود، و چون هدفی جز دستيابی به قدرت مطلقه و تملک قهری و انحصاری حکومت و حاکميت نداشته و با استناد به اعترافات زير، عملاً ولی فقيه در سايه تا فوت آقای خمينی بوده که تمامی اختيارات واقعی قدرت را در دست داشته:
۱- خاطرات ۸ فروردين ۶۰
"... سپس با احمد آقا صحبت هايی داشتيم. احمد آقا می‏خواست بفهمد که بالاخره ما با آقای بنی صدر چه خواهيم کرد. گفتم ايشان اگر قانع باشد که رئيس جمهور در حد قانون اساسی باشد و از مقام رياست جمهوری عليه ارگانهای قانونی سوء استفاده نکند، می‏توانيم ايشان را تحمل کنيم" (ص ۴۲ کتاب)
۲- خاطرات ۲۳ فروردين ۶۰
"اطلاع يافتم که حاج احمد آقا خمينی مصاحبه مطبوعاتی انجام داده و برخلاف مصاحبه های گذشته، ايشان با خط امام نسبتاً هماهنگی نشان داده و موضعگيری حسين آقا، اخوی زاده‏اش را محکوم کرده است" (ص ۶۶ کتاب)
۳- خاطرات ۹ ارديبهشت ۶۰
" حاج احمد آقا خمينی تلفن کرد و خواست که کاری برای آقای محمود بروجردی[داماد آقای خمينی. ن] که اخيراً از معاونت پارلمانی وزارت خارجه کنار رفت، در نظر گرفته شود و نيز برای آقای[علی اکبر] محتشمی، توصيه داشت که با آقايان علما، رابطه بهتری برقرار شود.

۴- خاطرات ۲۸ خرداد ۶۰
"آخر شب احمد آقا تلفن کرد و از اينکه پيام امام از تلويزيون پخش نشد شکايت کرد و گفت پيام را در اجتماع مردم امجديه خوانده و مردم شعارهای پرشوری عليه بنی صدر و ليبرال ها داده‏اند. از آقای لاريجانی توضيح خواستم. گفت برای پاک کردن شعارهای تند وقت زيادی صرف شد و به برنامه نرسيد بعد هم پخش می‏شود. " (ص ۱۶۱ کتاب)
۵- خاطرات ۲۴ تير
"حاج احمد آقا هم امروز آمد به دفتر من و نگران بعضی از سم پاشی ها بود و قرار شد اقدام کنم." (ص ۲۰۲ کتاب)
۶- خاطرات ۲۷ تير ۶۰
"حاج احمد آقا خمينی هم آمدند و راجع به پرونده‏ای که برای يکی از آشنايان پيش آمده بود کمک و رسيدگی عادلانه می‏خواست." (ص ۲۰۶ کتاب)
۷- خاطرات ۲ بهمن ۶۰
"اول شب احمد آقا آمد و در باره اينکه خواهرش در قم کلاسهای تعليم بيسوادی تشکيل داده و اکنون مورد تعرض حزب اللهی قرار دارد، چاره جويی داشت. مشورت کرد در مصاحبه‏ای بگويد که نهضت آزادی در تصميم رفتن امام از عراق به پاريس نقشی نداشته است. اخيراً آنها گفته‏اند که ما کمک کرده‏ايم." (ص ۴۵۴ کتاب)
احمد آقا که مطلع بوده و يا شده که آقای هاشمی شخصی نيرومند و مستظهر به پشتوانه‏های همه جانبه است و بدرستی فهميده است که راديو و تلويزيون قوای سه گانه و سرنخ تمام سمپاشی‏ها، ترورها، چماقداری‏ها، همه در دست وی قرار دارد، از اينرو « رسيدگی عادلانه» به پرونده يکی از آشنايانش را نه از دادگستری و يا قوه قضائيه بلکه از آقای هاشمی طلب می کند و يا دست برداشتن «تعرض حزب الهی ها» به خواهرش را در قم از وی طلب می کند. بدين خاطر است که بسمت اهداف وی چرخيده و يا اغفال شده و بصورت عاملی در دست وی عمل کرده است و آقای خمينی را نيز احتمالا بدان سمت سوق داده است.
براساس "اقرار عقلا علی انفسهم جايز" و مندرجات کتاب "عبور از بحران"، قوه مجريه، مقننه، قضائيه و سازمانهای مختلف لشکری و کشوری، در زير سلطه آقای هاشمی رفسنجانی بوده و رتق و فتق همه امور بدست وی صورت می‏گرفته است. هيچ امری از امور کشور نبوده است که بدون صلاحديد و خواست ايشان انجام پذيرفته باشد. مسايل کشور را بسته به اهميت آن، در يکی از مراحل سه گانه زير به اجرا در ميآورده است:
۱- مهمترين امور را با احمدآقا در ميان ميگذارده و سپس عمل می‏کرده است (شورای دو نفره)
۲- امور و مسايل مهمتر را با احمد آقا و خامنه‏ای شور می‏کرده و به اجرا در ميآمده است (شورای سه نفره)
۳- امور مهم را با مشورت احمدآقا، خامنه‏ای، نخست وزير، موسوی اردبيلی و مسئول مربوطه حل و فصل می‏کرده است )شورای ۶ نفره يا...
در اين سه شورای مختلف، احمد آقا را لابد برای همراه کردن نظر آقای خمينی با خود شرکت می‏داده است.
فکرنکنيد که آنچه در فوق آمد فقط مربوط به سال ۱۳۶۰ بود، کمی ديرتر خواهيد ديد که تا فوت خمينی در سال ۶۸، تمامی اختيارت سه گانه قوای کشور در اختيارش قرار داشته است.

از اول انقلاب تا استعفای بازرگان نخست وزير دولت موقت، حزب جمهوری که در حقيقت در دست باند بهشتی – خامنه ای و هاشمی قرار داشت، مستقيم و غير مستقيم بنام آقای خمينی ارگانهای انقالابی سپاه پاسداران، دادگاههای انقلاب، جهاد سازندگی که به دست دولت موقت ساخته شده بود، را تصاحب کردند. برای تصاحب کامل قدرت هنوز فاصله زيادی در بين بود. با تشکيل مجلس خبرگان و تصاحب آن بوسیۀ بهشتی اين فاصله کمتر شد.
در مجلس خبرگان آقای منتظری رئيس مجلس و آقای بهشتی نايب رئيس آن انتخاب شدند ولی در عمل آقای بهشتی نقش رئيس مجلس را بازی می‌کرد. در مجلس خبرگان پيشنهاد قانون اساسی تهيه و تصويب شده دولت موقت و شورای انقلاب و تأييد مراجع و آقای خمينی به کناری نهاده شد و وسيله آقای منتظری و آيت، بحث تصويب و اختيارات ولايت فقيه به صحنه آمد که بعداً معلوم شد که طرح از دکتر بقايی بوده که بوسيله آيت و اسرافيليان ابتدا با آقای منتظری مطرح شده و سپس از طريق آيت به مجلس آورده شده است .(۷)
نظر به اينکه ولايت فقيه با اسلام بيانگر قدرت آقای خمينی و ديکتاتوری صلحای آقای بهشتی (۸)همآهنگی داشت، آقای خمينی که تا آن زمان از مليون و آزاديخواهان واهمه‌ای داشت و تا قبل از تشکيل مجلس خبرگان نامی از ولايت فقيه به ميان نياورده بود، زمينه را که مساعد ديد سخت بر مخالفان ولايت فقيه تاخت (۹).
آقای بهشتی که داعيه رهبری سياسی و رهبری مذهبی هر دو را با خود همراه داشت، ولايت فقيه را برای صعود خود به قله رهبری سياسی و مذهبی کشور در جهت اميال خود يافت.
آقای بهشتی آخوندهايی نظير آقای خمينی و منتظری را قبلاً مرتجع می‌پنداشت و به ولايت فقيه اعتقادی نداشت، خود را روحانی روشنفکر مترقی خارجه رفته و زبان خارجه دان می‌دانست. کسانی به هنگامی که آقای بهشتی در آلمان بود با وی حشر و نشری داشتند، می‌توانند شهادت بدهند که آقای بهشتی که در زمان رياستش بر ديوانعالی کشور، لايحه قصاص کذايی را تهيه و آن را به اجراء گذاشت و حامی ولايت فقيه گرديد، آقای بهشتی روشنفکر مترقی در آلمان و دوران قبل از پيروزی انقلاب نبوده، بلکه بهشتی ديگری با همان نام و نشان بود.
به هر جهت وی برای طرح و تصويب ولايت فقيه در مجلس خبرگان کوشش کرد و چون در آن زمان طرح موافق ذائقه ساير روحانيون قدرت طلب و بويژه اکثر اعضای روحانی بی مايه و فرصت طلب مجلس خبرگان بود، طرح از تصويب مجلس خبرگان گذشت. البته در طرح اوليه، اختيارات ولايت فقيه مطلقه بود امّا با فعاليت و شرکت فعال آقای بنی‌صدر و چند نفر ديگر وظايف و اختيارات رهبری محدود به اصل ۱۱۰ و۱۵۷و۱۵۸ قانون اساسی گشت و در آن قانون رئيس جمهور همآنگ کننده سه قوه بود و نه رهبر. موافق اين مواد: فرماندهی نيروهای مسلح، مستقيم و غير مستقيم، و کل قوه قضائيه نيز به اختيار رهبر درآمد. به هر حال تا قبل از انتخابات رياست جمهوری در ۵ بهمن ۵۸، اهرمهای قدرت در دست آقای خمينی يا حزب جمهوری‌ اسلامی که آنهم در زير کوه آقای خمينی پنهان بود، قرار داشت، عبارتند از:



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


• وجود نمايندگان رهبری در تمام ارگانهای لشکری و کشوری و ارگانهای جديدالتأسيس که به صورت دولت در دولت وجود داشت،
• ائمه جمعه و جماعات و بوِيژه ائمه نماز جمعه که مستقيم و بدستور آقای خمينی و يا دفتر وی منصوب شده بودند،
• ارگانهای جديدالتأسيس سپاه پاسداران، دادگاههای انقلاب، جهاد سازندگی و... که با پوشش آقای خمينی، مديريت و تصميم‌گيری در آنها، در دست حزب جمهوری قرار گرفته بود،
• صدا و سيمای جمهوری اسلامی،
• اکثريت و وزنه سنگين شورای انقلاب که به امر رهبر در دست حزب بود،
• امپراطوری مالی بنياد مستضعفان و بنياد ۱۵ خرداد و...،
• گسترش شبکه ايدئولوژی عقيدتی در ارتش و نيروهای انتظامی، وسيله آقای خامنه‌ای،
• به مجموعه اينها، اشغال سفارت آمريکا و بحران گروگانگيری و دولت در دولتی که دانشجويان پيرو خط امام در پوشش آقای خمينی، بوجود آورده بودند را بايد افزود که اين آخری به تنهايی موجب حذف بسياری و هتک حيثيت، شخصيت زدايی و افترا و تهمت به افراد و محور سياست خارجی کشور بود و کل سياست داخل کشور را نيز تحت‌الشعاع خود قرار داده بود.
بعد از انتخاب آقای بنی صدر به رياست جمهوری به جز سپاه پاسداران که در قانون اساسی رسميت يافته بود، مابقی ارگانها غير قانونی بود و بنی صدر کوشيد که آنها را حذف و يا مهار کند. و همين امرِ مخالفت با وجود ارگانهای انقلابی - و يا حقيقت را بخواهيد ارگانهای تصاحب کننده انحصاری قدرت - و بودن دولت در دولت يکی از مهمترين اتهامات وی در مجلس کذايی که اکثريت آن اعضاء حزب جمهوری اسلامی بودند شمرده شد.
بعد از انتخاب آقای بنی صدر به رياست جمهوری در ۵ بهمن ۵۸ و شکست سخت حزب جمهوری اسلامی در انتخابات رياست جمهوری و بعد از آنکه آقای خمينی در تاريخ ۳۰ بهمن ۵۸، يعنی درست ۱۵ روز پس از تنفيذ حکم رياست جمهوری، آقای بنی‌صدر را به نمايندگی خود به سمت فرماندهی کل نيروهای مسلح منصوب کرد، ارتش در يک وضعيت آشفته‌ای به سر می‌برد.
ارتش کشور که بايستی حافظ مرزهای کشور در هر زمان و مکانی باشد، چه به لحاظ اعدام و زندانی کردن غالب فرماندهان آن و چه به لحاظ خارج شدن نفراتش در اثر انقلاب، ته مانده‌اش نيز بدليل جو ترسی که از انقلاب بر آنها مستولی گشته بود، در وضعيت بس بهم ريخته ای قرار داشت.
بدليل همين بهم ريختگی سيستم فرماندهی ارتش که از رأس تا ذيل آن کسی، از کسی فرمان نمی‌برد و تبعيت نمی‌کرد، روحيه نظامی‌گری و توان نظامی در ارتش از بين رفته و در ترس و هراس و وضع آشفته‌ای به سر می‌برد و با وجودی‌ که تحريم نظامی و اقتصادی، ارتش را از دريافت ادوات نظامی و قطعات يدکی محروم ساخته بود، کشور در کردستان با تجزيه‌طلبان گروههای مسلح، عوامل بيگانه و صدام روبرو بود و در بعضی نقاط ديگر نظير ترکمن صحرا و خوزستان گروهها به کارهای ايذائی پرداخته و به خاطر نبود امنيت، مردم آن نقاط در ترس و وحشت به سرمی‌بردند. در ساير نقاط نيز که ظاهراً امنيتی نسبی وجود داشت، بدليل وجود مراکز متعدد قدرت آرامش را بهم ريخته بودند. در چنين وضعيتی که حاکم بر کشور و ارتش بود، آقای خمينی، فرماندهی کل نيروهای مسلح را به آقای بنی‌صدر تفويض کرد و اين امر نيز به لحاظ روانشناسی و احساس مسئوليت خطير حفظ آزادی و استقلال کشور، وظيفه آقای بنی صدر را در برابر کشور و ملت چند برابر کرد.
هر از گاهی که مسأله حادی بوجود می‌آمد، دوستان و همکاران آقای بنی‌صدر برای تبادل نظر با حاج احمد خمينی جلسه‌ای برگزار می‌کردند، از جمله در دی و يا بهمن ۵۹ که بحران کشور به اوج رسيده بود، شبی آقای احمد خمينی را برای مذاکره و گفتگو با همکاران و دوستان بنی‌صدر به منزل ما دعوت کردند. در حين بحث احمد آقا مطلبی در رابطه با ارتش گفت که يکی از بچه‌ها از وی پرسيد وقتی نظر آقای خمينی چنين است پس چرا فرماندهی کل قوا را به آقای بنی‌صدر تفويض کرد؟ وی جوابی سخت عبرت‌انگيز و معنی‌دار داد، گفت: آنوقت ارتش بهم ريخته بود و فرمانده کل قوايش که شاه در آن به مانند تيرک وسط خيمه که تمام خيمه بر حول تيرک وسط برپا می‌ماند، بود. حال آن ميله وجود نداشت. ارتش يک فرماندهی می‌خواست که نقش شاه را برايش بازی کند و اين کار از عهده روحانيون برنمی‌آمد. و بنی‌صدر برای آن بهترين انتخاب بود. (نقل به مضمون)

بعد از تشکيل سپاه و بعد از زمزمه انحلال ارتش، روحانيت حاکم و بويژه حزب جمهوری اسلامی برای قبضه کردن قدرت از هر فرصتی سود می جست و چون از ارتش نگران بود، به هر وسيله ممکن در صدد تضعيف ارتش برآمدند و برای اينکه سپاه را جانشين ارتش کنند، از هر بهانه ای سود می جستند. و با وجود کودتای نوژه، بهانۀ خوبی برای قلع و قع بخشی از فرماندهان نظامی و حذف بخشی ديگر در اختيار روحانيت حاکم و حزب جمهوری و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی قرار داد. اما همان ارتش متلاشی شده وقتی آزادی و استقلال عمل را در خود يافتند، در تاريخ ۳۱ شهريور ۵۹، که عراق به ايران حمله کرد از خود معجزه ساختند. و کار بس بزرگ و شگرفی که بنی صدر با ارتشيها کرد، همان بيدار کردن نيروی نهفته آزادی و غرور استقلال در عمل برای حفظ و حراست از ميهن خود بود. به همين علت اينجانب در تاريخ سه شنبه ۸ مهرماه ۱۳۵۹درست ۹ روز پس از حمله همه جانبه هوائی، دريائی و زمينی عراق به ايران که ارتش جلوی پيشروی عراق را گرفت و آن را متوقف ساخت، در سرمقاله « اگر ارتش نبود...» بعضی نکات را سربسته يادآور شدم:
« بعد از پيروزی انقلاب اسلامی ايران و در طول ۱۸ ماهی که از پيروزی انقلاب می گذرد، بعضی از گروهها و سازمانها انحلال ارتش را خواستار بودند. اين گروه های سازمان يافته، تا توانستند بر عليه ارتش جمهوری اسلامی ايران عمل کردند و در خط انحلال ارتش کوشيدند که طبعاً هدفشان سپردن کشور و حفظ و حراست از مرزها و.... بدست اين گروهها که در عمل بخاطر ناتوانی و بيگانه بودنشان با ملت، افتادن در دام بيگانگان را در پی داشت.
گروهها و کسان ديگری نيز به تضعيف روحيه و هرج و مرج در ارتش پرداختند،... ارتش جمهوری اسلامی ايران نيز راه و روش حُر را انتخاب کرد و در آزمايش تاريخی خويش چه سربلند و پيروز در پيشگاه ملت مسلمان ايران و چه آزاد و رستگار در نزد خداوند گرديد. » (۱۰)

در هر حال وقتی فرماندهی کل قوای مسلح به رئيس جمهوری واگذار گرديد و توانست با بيدار کردن انگيزه و روحيه دادن به فرماندهان ارتش و آگاه کردنشان به استعداد خود و دادن مسئوليت به خودشان، ارتش را بازسازی و فعال کند، محبوبيت وی در بين نيروهای مسلح روزافزون شد، حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی، پيشنهاد انحلال ارتش را، مطرح کردند. در غياب آقای بنی صدر طرح را برای بحث و تصويب به شورای انقلاب برده بودند که در شورای انقلاب، مهندس بازرگان به آنان گفته بود که با اين طرح شما داريد کودتا می کنيد و اگر می خواهيد سر رئيس جمهور را ببريد اقلاً بگذاريد خودش هم باشد.
طرح را آقای بهشتی به بهانه جلوگيری از تکرار کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ به شورای انقلاب برده بود که بموجب آن طرح هيئتی مرکب از نمايندگان" کميته های انقلاب، سپاه پاسداران و دادگاههای انقلاب تشکيل می شد و اين هيئت مسئوليت تصفيه کامل ارتش تا مرحله انحلال و ادغام آن در سپاه پاسداران را بطوريکه ارتش بطور کامل در اختيار سپاه در آيد بعهده داشت. آقای بنی صدر رئيس جمهور و فرمانده کل قوا پس از بازگشت به تهران و اطلاع از طرح، در نامه ای بتاريخ ۲۵ خرداد ۱۳۵۹ همراه با اصل طرح آقای خمينی را در جريان می گذارد: " يک سر اين حادثه سازيها، در گردانندگان سپاه انقلاب است. اينها چگونه خود فريب خورده اند و افراد سپاه را فريب داده اند؟ يک نظر وهم آميز که در پيشنهادی که برای تصويب در شورای انقلاب ( در غياب اينجانب) تهيه شده بود، آمده است و آنرا بحضور فرستادم ..." (۱۱) اگر چه عملاً تا حذف بنی صدر اجرای اين طرح غير ممکن بود و بنی صدرتا خرداد ۵۹، مانع از طرح انحلال ارتش و ادغام آن در سپاه گرديد. ولی بعد از برکناری بنی صدر از رياست جمهوری و کشته شدن بهشتی طرح به شکل ديگری آن طرح تعقيب شد و اين بار گام به گام به تضعيف ارتش پرداخته و مرتب از ارتش کنده و بر سپاه افزوده گشت تا سرانجام سپاه را بر ارتش و کشور مسلط ساختند. در خرداد ۶۰، برای حذف رياست جمهوری و به دست گرفتن انحصاری قدرت گزارش های روزانه آقای رفسنجانی در کتاب «عبور از بحران» گويا است: در ۱۷ خرداد ۶۰ به دستور رئيس ديوان عالی کشور آقای دکتر بهشتی و حکم آقای لاجوردی دادستان انقلاب مرکز، روزنامه ها فله ای بسته می شود، ۲۲خرداد: "حمله به دفاتر همآهنگی زياد است." و در ۲۳ خرداد: " تظاهرات پراکنده ای عليه و له آقای بنی صدر در تهران و شهرستانها رخ می دهد. چند نفری هم تا به حال تلف شده اند." در ۲۵ خرداد محل مسکونی رئيس جمهور مورد حمله قرار گرفت." نزديک غروب، صدای انفجار مهيبی آمد. بعداً معلوم شد، در حياط کاخ مسکن بنی صدر، انفجار رخ داده است. ممکن است کار خودشان باشد و ممکن است از مخالفانشان، بعداً روشن خواهد شد." در ۲۸ خرداد: سپاهيان را از جبهه جنگ خوزستان به تهران آورده و در پارک خرم اسکان داده و هاشمی و بهشتی شب به ديدارشان رفته اند." و رئيس جمهور که هنوز قانونی رئيس جمهور است، را وادار به مخفی شدن می کنند و حکم اعدام باغی با غين او در رسانه ها منتشر می شود. و به دين ترتيب و با به خدمت گرفتن سپاه پاسداران، دادگاههای انقلاب و چماق به دستان حزب جمهوری اسلامی آخرين صحنه حذف رياست جمهوری برای يک کاسه کردن قدرت، به کار گرفته می شود.
تا بهشتی زنده بود، کل قوه قضائيه به فرمان خمينی در اختيارش قرار گرفت و در سمت دبير کلی حزب و اشراف بر ارگانهای فوق، مستقيم و غير مستقيم ارگانهای مزبور و بويژه سپاه که فرماندهانش در عين حالی که به دنبال کسب قدرت بودند، ولی ظاهراً برای تصاحب کامل قدرت به فرمان حزب جمهوری اسلامی عمل می کردند و عملاً و در حقيقت در دست دکتر بهشتی قرار داشت. بعد از کشته شدن بهشتی تا فوت خمينی آقای هاشمی با داشتن رابطه نزديک با خمينی و همراهی کامل احمد خمينی، تمام ارگانهائی که در فوق ذکر شد، به اضافه دولت، اينها يکسره در يد اقتدار هاشمی در آمد و به طوری که در اين دوره خواهيد ديد، خامنه ای گر چه در بعضی مواقع نظر خود را عنوان کرده است، اما در ظاهر تابع هاشمی رفسنجانی نظير بچه ای گوش به فرمان به نحوی عمل می کرده که آقای هاشمی تصور کرده که هميشه در اختيارش باقی خواهد ماند. و به طوری در بخشهای بعدی خواهيد ديد، حتی وقتی آقای خامنه ای در مقام رياست جمهوری است، در رابطه با نخست وزير موسوی مانع می شود که حتی خامنه ای بتواند از حق قانونی خود استفاده کند و او ر ا مجبور می کند که تن به نخست وزيری موسوی و وزيرانش بدهد. و حتی در موقعی که قرار می شود، سپاه پاسداران را به نيروی سه گانه زمينی، دريائی و هوائی مجهز کنند، او نظر مخالف خود را بيان می کند ولی عملاً خود را تابع هاشمی نشان می دهد. با وجودی که آقای خامنه ای رسماً امام جمعه تهران است و آقای خمينی او را به امامت جمعه تهران منصوب کرده بود ولی عملاً آقای هاشمی رفسنجانی آن را تصاحب کرده و مديريت و چگونگی اجرايش در اختيار وی است و آقای خامنه ای برای اقامه نماز جمعه بايد با مجوز هاشمی عمل کند. و اگر آقای خامنه ای می خواسته هفته ای خاص نماز جمعه با امامت ايشان برگزار شود بايد آقای هاشمی به وی اجازه می داده است. توجه کنيد:
چهار شنبه ۲۰ تير ۱۳۶۳
«چون نماز جمعه اين هفته را قرار شد که آقای امامی [کاشانی] بخواند، فراغتی پيش آمد؛ معمولاً در هر ماه، دو هفته من و يک هفته آقای خامنه ای و يک هفته، يکی از سه نفر آقايان مهدوی کنی، موسوی اردبيلی و امامی کاشانی نماز جمعه را اقامه می کنيم؛ تدابير امر با من است.»(۱۲)
چهار شنبه ۲۱ شهريور ۱۳۶۳
« آيت الله خامنه ای ظهر تمايل کردند که نماز جمعه اين هفته را اقامه کنند؛ قبلاً به آقای امامی [کاشانی] محول کرده بودم. به آقای امامی اطلاع دادم و قرار شد ايشان بروند. »(۱۳)
تحقيرهائی که آگاه و ناخود آگاه آقای هاشمی رفسنجانی نسبت به آقای خامنه ای روا می داشت، کينه وی را در دلش انباشته می کرد. اما چون قدرت را در دست وی قبضه می ديد، آن را تحمل می کرد تا اگر زمان، فرصت در اختيارش گذاشت، همه آن ها را جبران و تلافی کند و از قضا زمان خيلی زود اين فرصت را با دست خود آقای هاشمی، در اختيارش قرار داد و به شرحی که بعداً خواهيد ديد، وی بساخت قدرت و پهن کردن ريشه قدرت شخصی خود در تمامی سازمانهای لشکری و کشوری و ارگانهای انقلابی دست زد و به جبران مافات و حتی بالاتر از بلاهائی که دوستش بر سرش آورده بود، به تلافی با دوستش پرداخت. مختصر اينکه:
فرماندهان بالای نظامی سپاه و بويژه محسن رضائی فرمانده سپاه که از سال ۶۰ تا اوايل رهبری آقای خامنه ای با ضرب و زور هاشمی رفسنجانی حاکم بر سپاه بود و آقای هاشمی به مانند نوچه خود با وی عمل می کرد و هر جا که مشکلی پيدا می کرد، فوری هاشمی به کمکش می آمد و با در دست داشتن و کمک سپاه بود که يک کاسه، قدرت را در دست خود حفظ کرده بود، آقای خامنه ای با قدرت مطلقه ای که قانون اساسی با دست هاشمی در اختيارش قرار داده بود، ابتدا محسن رضائی را از فرماندهی سپاه و برادرش محمد هاشمی را از مدير عاملی صدا و سيما برداشت. و سپس گام به گام دست به تصفيه سپاه و ساير ارگانها از هواداران و طرفداران هاشمی دست زد. هم هاشمی و هم خامنه ای با وجودی که ارتش را در اختيار داشتند، و عليرغم اينکه فرماندهی يگانهای مختلف ارتش را ظاهراً در دست افسران مکتبی قرار داده بودند، ولی هيچگاه به ارتش تکيه نمی کردند و از آن هميشه واهمه داشتند و به خاطر همين ترس و واهمه بود که از همان اوايل کوشش شد که ارتش را منحل و يا ضعيف و ضعيف تر سازند و در نهايت آن را به زائده ای از سپاه در آورند. در مقاله های بعدی چگونگی حذف تضعيف ارتش و حاکم و مسلط کردن سپاه بر ارتش و سپس بر کل مقدرات کشور را با هم مطالعه خواهيم کرد. اما اين تحقيق با از قلم انداختن تغيير و تحول و تجربه دوران بنی صدر، تحقيق دم بريده ای است و عادلانه نخواهد بود. لذا در مقاله بعدی ابتدا به اين تجربه می پردازم.

محمد جعفری
[email protected]

نمايه:
۱- انتقاد از خود "عبرت و وصيت" آيت الله منتظری، جزوه حاوی سئوالهای چهاردهگانه، ص۱۵۳-۱۴۷.
۲- به سوی سرنوشت، خاطرات سال ۱۳۶۳، هاشمی رفسنجانی، ص ۴۶۳.
۳- همان سند، ص ۴۶۴.
۴- خاطرات آيت‌الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۲۸۲.
۵- همان سند، ص ۵۰۴.
۶- همان سند، ص...
۷- پاريس و تحول انقلاب ايران از آزادی به استبداد، محمد جعفری، انتشارات برزاوند، ۱۳۸۳، ص ۲۷۱ و ۲۷۴.
۸- روزنامه انقلاب اسلامی در مسير تاريخ، از محمد جعفری، ص ۳۵۵و ۳۵۶ ؛ سقوط دولت بازرگان، به کوشش دکتر صفاريان، مهندس معتمد دزفولی، چاپ دوم ۱۳۸۳، ص ۳۲۹.
۹- صحيفه نور، رهنمودهای آقای خمينی، جلد ۱۰، ص ۲۷ و ص ۳۶ ـ ۳۳.
۱۰- روزنامه انقلاب اسلامی در مسير تاريخ، محمد جعفری، ص ۲۶۶؛ به نقل از سرمقاله سه شنبه ۸ مهرماه ۱۳۵۹، شماره ۳۶۴ .
۱۱- نامه ها از آقای بنی صدر به آقای خمينی و ديگران...، به اهتمام فيروزه بنی صدر،ص ۵۶،۵۷ و۴۸۹.
۱۲- به سوی سرنوشت خاطرات سال ۱۳۶۳، هاشمی رفسنجانی، ص ۱۸۰.
۱۳- همان سند، ص ۲۸۷.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016