گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
23 شهریور» کشته و زخمی شدن سه کاسبکار در سردشت توسط نيروی انتظامی23 شهریور» به کجا چنين شتابان؟ نامه سرگشاده به بخشی از نخبگان ايران، احمد اسکندری 22 شهریور» بيانيه پشتيبانی از توافقنامه دو حزب کردستانی 21 شهریور» قتل شهروند کرد بر اثر تيراندازی مأمور نيروی انتظامی 20 شهریور» بيانیه جمعی از فعالين مدنی کردستان درباره حملات اخير به توافقنامە همکاری دو حزب کومله و دمکرات
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! نگذاريم ايران پاره پاره شود، بيانيه سازمان های جبهه ملی ايران در اروپا درباره توافقنامه حزب دموکرات کردستان و کومله
پيش از هرچيز بايد بر اين نکته پافشاری کنيم که از نگاه ما، همانطور که ادعای ولی فقيه که خود را نماينده ی خدا بر روی زمين می داند اساسی ندارد، ادعای هر گروه و سازمانی مبنی بر نمايندگی يک ملت يا بخشی از آن، بدون وجود يک سند دموکراتيک دال بر اين نمايندگی سخنی است بی پايه و پوچ، چنانکه ما چنين ادعايی را ازجانب هيچ سازمانی نه برای همه ی ايران و نه برای بخشی از مردم آن نمی پذيريم و خود هم ادعای نمايندگی ملت ايران را نداريم، با اينکه جبهه ملی ايران تنها سازمان دموکراتيک مردم ايران است که سابقه ی بيش از دوسال و نيم حکومت بر اساس پشتيبانی ملت ايران از راه آرائی که به صندوق های انتخاباتی ريخته است و تظاهرات و مجاهدات دموکراتيک مردم همه ی نقاط کشور در دوران نهضت ملی به رهبری دکترمصدق، و خدمات انکار ناپذير و فراموش نشدنی دولت ملی به کشور را نيز در پشت سر دارد. " دو طرف بر اين باورند که بدون سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی، تحقق دمکراسی و حقوق ملی مليتهای ايران، به ويژه ملت کرد تحقق نخواهد يافت." يا، آنجا که می نويسند : حتی به نام بخش های ديگری از ملت ايران نيز که از آنها با عنوان ايدئولوژيکی و جعلی "مليت های ايران" نام می برند، نيز سخن می گويند. " ... هر دو طرف اعتقاد کامل به جدايی نهاد دين از دولت دارند و بر اين باورند که حاکميت آينده کردستان و قانون اساسی کشور بر پايهی اصول دمکراسی، منشور جهانی حقوق بشر و حقوق سياسی و ملی کردستان تدوين گردد..."[تاکيد ها از ماست] می توان برداشت ديگری جز اين کرد که منظور از اين"قانون اساسی" که در آن بايد " حفظ محيط زيست کردستان" به عنوان يک وظيفه ی حکومتی قيد شود، همانا قانون اساسی برای کشور خيالی کردستان است، يا می توان پنداشت که "حاکميت آينده کردستان" به معنی "دولت آينده ی کردستان" نيست؟ " حزب کومله و حزب دمکرات اعتقادی کامل به انتخابات آزاد توسط مردم کردستان دارند و در چنين انتخاباتی بدون شک صندوقهای رأی را اصلیترين منبع مشروعيت تمام جريانهای سياسی و اصل اساسی دمکراتيزه نمودن جامعهی آزاد میدانند." از اين نيز روشن تر تاًکيد، باز هم مکرر، بر لزوم اشتراک مساعی دو حزب در فعاليت های"ديپلماتيک" آنهاست، آنجا که گفته می شود: چه بر کسی پوشيده نيست که مناسبات و فعاليت های ديپلماتيک از حقوق دولت های مستقل و در انحصار آنهاست و حتی برای اجزاء متحد در يک کشور فدرال هم نه وجود و معنايی دارد و نه، در اين سطح، هيچ دولتی در جهان وارد آن می شود. و اين فريب، يا خودفريبی هم که بگوييم منظور همان فعاليت روشنگرانه برای آگاه ساختن دولت های جهان از وضع ملت ايران، و حتی مردم کردستان است، بکلی بيجاست زيرا اولأ اينگونه فعاليت ها را هيچکس نوعی از "ديپلماسی"نمی نامد، و ديگر آنکه حتی اين نوع فعاليت ها را هم دو حزب به نام حقوق ملی "ملت کردستان" مطرح کرده اند؛ خاصه اينکه می بينيم که تدوين کنندگان خود مفاهيم "تبليغاتی" و"سياسی" را از موضوع حساس "ديپلماتيک" به دقت تفکيک کرده اند! " جنبش رهايی بخش ملت کرد در کردستان ايران، سالهای متمادی از مراحل متفاوت مبارزهی پرفراز و نشيب خود را طی نموده است. مقاومت ملی و فداکاری و به شهادت رسيدن هزاران فرزند فداکار در راه اثبات هويت و حقوق سياسی ملت کرد که در رأس همهی آنها حق تعيين سرنوشت قرار دارد،..."، يا :" شناساندن مشکلات و مطالبات ملت کرد در کردستان ايران به جامعهی بينالمللی و کسب حمايت سياسی برای جنبش رهايی بخش ملت کرد، به عنوان مثال،سازماندهی اقدامات ديپلماتيک مشترک در سطح جهانی و ديدار از مراکز بينالمللی ..." که در آنها از مفاهيمی چون" جنبش رهايی بخش ملت کرد"، و " اثبات هويت و حقوق سياسی ملت کرد" و سرانجام " اثبات هويت و حقوق سياسی ملت کرد"، که تنها درباره ی حقوق مردم مستعمرات دولت های استعماری بزرگ قرون اخير صادق بوده و بکار رفته، به نحوی فريبکارانه مورد استفاده قرار گرفته تا چنين وانمود شود که ايران کشوری استعمارگر و ايالاتی چون کردستان که از بدو تاًسيس اولين دولت متحد ايرانی و اولين دولت جهان(هگل) در قريب دوهزار و پانصد و شصت سال پيش، جزو جدايی ناپذير آن بوده اند، در زمره ی مستعمرات اين دولت "استعماری" بشمار می روند؛ گويی کردستان الجزاير يا ويتنام، يا هندوستان بوده... و ايران يکی از دولت های استعماری چون فرانسه و انگلستان است که کردستان را مانند اين کشور های افريقايی و آسيايی به بند استعمار خود کشيده است که در آن " جنبش رهايی بخش ملت کرد" ( و ساير " مليت های ايران"!) برای استقلال آنها لازم بوده باشد! اما از اين لفاظی های ايدئولوژيک، تبليغاتی و دهان پرکن که بگذريم بايد به "پشتوانه" های اين ادعا ها برسيم، و از قول خودِ نويسندگان متن؛ متنی که در آن، از جمله، چنين می خوانيم : "برای مبارزه ی ملت کرد در عصر حاضر و در اين وضعيت، هم تغييرات گوناگون جهانی و هم تحولات اخير خاورميانه، همچنين توازن ابرقدرتها و معادلات نوين اين عرصه، بيش از هميشه زمينه را جهت طرح خواستههای ملی مردم کرد و تأکيد بيشتر بر حقوق خويش در سطح جهانی را مهيا ساخته است. موج تغيير و دمکراسیخواهی فراگير در منطقه ی خاورميانه، پرتوانتر از هر زمان ديگری پايه های ديکتاتوریها را به سوی فروپاشی سوق داده است." حال ببينم که منظور از "تحولات اخير خاورميانه" و "معادلات نوين اين عرصه"، چيست؛ اگر جنگ های دو دولت بوش پدر و پسر عليه صدام حسين است، که بار اول به اعلام منطقه ی پرواز ممنوع در فضای کردستان عراق انجاميد و اوضاع را برای تشکيل دولت منطقه ای کردستان عراق فراهم کرد و بار دوم با شليک تيرخلاص به دولت بعثی عراق امر فوق را تحقق بخشيد، بايد بگوييم که لابد برای ايران هم عده ای در انتظار تکرار چنين اوضاعی، ولو با حمله ی اسرائيل آغاز گردد، روزشماری می کنند؛ اگر منظور جنبش هايی است که به "بهار عربی" معروف شد، بايد يادآور شويم که در هيچيک از سه کشوری که اين نهضت ها، ولو با نتايجی نه چندان دموکراتيک، به ثمر رسيد از "جنبش های آزادی بخش ملی" سخنی در ميان نبوده و نيست؛ و باز اگر مراد نويسندگانِ متن اوضاع سوريه باشد نيز، هرچند که سرنوشت جنگ داخلی در اين کشور هنوز غيرقابل پيش بينی است اما، نه در اين کشور آنچه دو حزب "جنبش رهايی بخش ملی" می نامند وجود دارد، و نه هيچ ايرانی می تواند آرزوی يک جنگ داخلی مانند سوريه را برای ايران داشته باشد( با اين توضيح که در سوريه اقليت مذهبی ممتازی بنام علويان ديری است سکان قدرت را به دست دارد). مگر آنکه تصور کنيم، که در صورت فروپاشی رژيم اسد در سوريه، و در نتيجه ی آن تضعيف جمهوری اسلامی در ايران، نوبت آن می شود که در ايران نيز به يک جنگ داخلی نظير آنچه در سوريه شاهد آنيم، و آنهم به منظور انداختن مردم کشور به جان يکديگر، دامن زده شود؛ و البته به ابتکار اسرائيل و سی. آی. اِی.، و تحت توجهات عاليه ی آنها ! " اپوزيسيون ايرانی، گروهها و جريان های مخالف جمهوری اسلامی در خارج از کشور، در دو سه سال گذشته، پس از ظهور و افول جنبش سبز در ايران، دور تازهای از گفتگو و نشست مشترک و فعاليت را آغاز نمودهاند. در اين ميان، عليرغم تفاوت نظر و ديدگاهها، در مواردی درک متقابل و نزديکی بيشتری نسبت به گذشته ميان آنان ايجاد شده و انديشهی اتحاد و نوعی تلاش برای تشکيل جبههی دمکراسی خواهی با شعار تغيير رژيم در مقايسه با گذشته مقبوليت بيشتری يافته است...حزب دمکرات کردستان ايران و حزب کوملهی کردستان ايران،...، بر اين باورند که در چنين شرايطی توافق بر سر مجموعهای از نقاط اساسی مشترک در چهارچوب اين طرح ضرورتی انکارناپذير است." چيزی جز کنفرانس هايی نيست که، "در سه سال اخير"، از پاريس تا استکهلم و از واشنگتن تا بروکسل، عمومأ با شرکت هواداران ديکتاتوری سابق، اصلاح طلبان مهاجر جمهوری اسلامی و با حضور دو حزب مورد بحث، و البته با حمايت قدرت های بزرگ و کوچکی(درمورد اخير چون اسرائيل و کشورهای عرب خليج فارس !) که هنوز هم در صدد تغيير وضع در ايران با دخالت عامل خارجی هستند يا دست کم برای اين هدف می کوشند تا ورق های هرچه بيشتری را برای بازی با جمهوری اسلامی در دست داشته باشند، برگذار گرديده است. نخست اينکه در کردستان، و حتی در کردستان ايران تنها يک زبان مادری اصلی وجود ندارد و کسانی که چنين مطالبه ای را برای ديگر ادعاهای خود مطرح می کنند بايد پاسخ دهند که از ميان دو خانواده ی اصلی زبان های کردی (که دارای اصل مشترک هم نيستند) کدام يک را بايد در کردستان زبان تدريس قرار داد؛ زبان های خانواده ی شمال غربی را که از جمله شامل زبان های زازا، دمل و گورانی می شوند، يا زبانهای خانواده ای را که در راًس آن زبان کُرمانجی قراردارد و مردمانی که بدانها تکلم می کنند نه فقط قادر به فهم زبان هم نيستند بلکه به طريق اولی به هيچ وجه زبان خانواده ی نخست را که با وجود بعضِ مشابهات دارای اساس زبانشناسی ديگری می باشد نمی فهمند. آيا با چنين وضعی، به فرض تشکيل يک کردستان مستقل، نزاع بر سر زبان اصلی، ملی و مشترک به نحو بدتری از سرگرفته نخواهد شد؛ يا آن کردستان هم، باز با معيار زبانی، به "مليت" های متعدد تقسيم خواهد شد. ما خوشوقتيم که اگر در سال های گذشته برخی از گروه های سياسی متعلق به اپوزيسيون دموکرات ـ که گروه های هوادار ديکتاتوری سابق هيچگاه جزو آنها نبوده اند و نيستند! ـ در برابر ادعاهای نابجای دو حزب امضاء کننده ی توافقنامه و گروهک هايی که بنام "کنگره ی مليت های ايران" سخن می گفتند، سکوت اختيار کرده بودند اينک با علنی شدن بيش از پيش نيات دو حزب مورد بحث، و سخنان اقای مصطفی هجری مبنی بر درخواست اعلام فضای هوايی "پرواز ممنوع" در کردستان ايران، در صورت بروز اختلالات سياسی در اين منطقه، با موج واکنش های مستدلی که نسبت به انتشار توافقنامه ی مشترک دو حزب مورد بحث نشان دادند، اين سکوت را شکستند، و نشان دادند که ايدئولوژی های مندرس گذشته ديگر در نظر آنان اعتباری ندارد. شهريورماه ۱۳۹۱ سازمان های جبهه ملی ايران در اروپا Copyright: gooya.com 2016
|