گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
22 شهریور» آخن: نمايش دو فيلم مستند بهمناسبت سالگرد کشتار ۶۷ و اعدامهای دهه ۶۰، ۲۳ سپتامبر 20 شهریور» گوتنبرگ (سوئد): "يادمان ياد ياران" به مناسب سالگرد کشتارهای دهه ۶۰، ۳۰ سپتامبر 16 شهریور» بازنشر بیانیه نهضت آزادی ایران درباره کشتار زندانیان سیاسی منتشر شده در سال ۱۳۶۷ 16 شهریور» تابستان ۶۷ - اوين، بند زنان، ليلا خالدی 14 شهریور» پاريس: ميزگرد بازخوانی کشتار ۶۷ از نظرگاه نسل جوان، ۲۲ سپتامبر
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! وقتی که مقتدائی در زندان دستگرد اصفهان بور شد! بهروز سورنگزارشگران ـ محل تيرباران زندانيان سياسی زياد دور نبود, چينه های اطراف زندان دستگرد, درخت کهنسالی که صدها بار شاهد جنايات حکومت بود, در سکوت نيمه شب و يا سحرگاه صدای شليک های پی در پی و تنفر انگيز قاصدان مرگ که بر سينه انقلابيون می نشست, شنيده می شد. اين کشتارها اغلب در گروههای چند نفره صورت می گرفت. ( هر شب ستاره ای بزمين می کشيدند و باز اين آسمان پر ستاره سرشار از ستاره بود ) شنيدن صدای شليک ها نيز از جمله شکنجه هائی بود که بر زندانيان سياسی ميرفت و پايانی نداشت. در طول چند ماهی که در اين بند بودم هرگز روز آرامی را بخاطر ندارم. هر روز تلاطمی يا انتقالی هستی سوز در جريان بود. اما با تمامی اين حوادث که هر کدام از آنها می توانست تعادل روحی زندانيان را بر هم زند, علاوه برعشق به زندگی و تنفر عمومی نسبت به جابران زمانه از تحرک و شادابی زندانيان نيز بايد ياد کرد. پس از هشت ماه تحمل سلول های انفرادی و جمعی برای اولين بار روزنامه های رژيم را در اين بند ديدم. اين روزنامه ها بخشا منبع خبری زندانيان سياسی در سراسر کشور بود. بخصوص آنکه منعکس کننده اقدامات جنايتکارانه رژيم در قبال زندانيان سياسی بود. ضمن آنکه بعضا ليست اعدام شدگان در اصفهان نيز پيش از اطلاع زندانيان در اين روزنامه ها منتشر می شد.
در سال ۶۱ و ۶۲ بندرت روزی بود که در روزنامه ها ليستی از اعدام شدگان و يا دستگيری های سراسری به کمک امدادهای غيبی! منعکس نشده باشد و اين موضوع برای زندانيانی که از هرگونه اطلاعاتی محروم بودند اهميت بسزائی داشت. اين روزنامه ها مصرف ديگری نيز داشتند. با ابتکار يکی از زندانيان دو رژيمه ( زندانيان دو رژيمه افرادی بودند که هم زندانهای رژيم شاه و ساواک را تجربه کرده بودند و هم اکنون نيز در زندان های جمهوری اسلامی بسر می بردند) روزنامه ها را بسيار فشرده لوله می کردند, طوری که به محکمی چوب می شد. از طريق بهم بستن آنها چارچوب کمدی را می ساختند. با مقوا بدنه, درب ها و کشوهای آن را آماده کرده, با مشمعی آنها را می پوشاندند و کمدی برای نگهداری ظروف و اشياء زينتی تهيه می کردند. تقريبا هر سفره ای برای خود کمدی تهيه ديده در کنار تخت ها چيده بودند و هر يک با ابتکاری زيبا و مختص به خود, تنوع و زيبائی خاصی به آن داده بود. ابداع کمد ها و سرگرمی زندانيان در حفظ روحيه آنان بسيار موثر واقع شده بود, شور و تحرک جديدی در ميان آنها ايجاد کرده بود و همچنين بعنوان محملی جا افتاده برای گفتگوهای جمعی و جنبی شده بود. اين همه خاری در چشم مسئولين زندان و زندانبانان بود. کاملا واضح و روشن بود که دير يا زود زندانيان از گسترش ابتکارات و ادامه کارهای دستی محروم خواهند شد. مقتدائی( سخنگوی شورای عالی قضائی ) به همراه هيئت عالی رتبه ای! از جلادان رژيم برای بازديد از بندهای زندان های اصفهان به زندان دستگرد آمد و کمد ها را در بند۳ ديد. به هنگام ورود به بند چند معمم و چند لباس شخصی و تعدادی زندانبان و اخروی رئيس زندان و ساير دستيارانش همراه وی بودند. فاتحان! جنگ غيرعادلانه عليه انسانها وارد بند شدند و در مقابل زندانيان بند که در کنار سفره ها به گفتگو و يا روی تخت دراز کشيده بودند, صف کشيدند و منتظر ماندند. از مجموع زندانيان بند که بالغ بر صد نفر بودند حتی يکنفر از خود واکنشی نشان نداد و هيئت مربوطه پس از دقايقی انتظار مجددا بند را ترک کردند. مقتدائی در اولين واکنش خود نسبت به اين استقبال! در بند سه به زندانبانان دستور جمع آوری کمدها را داد و تمامی آنها را از زندانيان گرفتند و طبق اطلاعی که بعد از آن کسب کرديم, مقتدائی دو عدد از بهترين کمدها را با خود به تهران برد و از اين پس کار دستی به هر شکل آن در بند سه ممنوع شد. در واقع اين عمل مکرر اتفاق می افتاد. کوچکترين رويدادی کافی بود تا قوائد و قوانين حاکم ميان زندانی و زندانبان به هم ريخته و در بند تغييرات کيفی ايجاد شود و بر حجم محروميت ها و فشارهای موجود افزوده گردد. ترديدی نبود که سياست عمومی حاکم بر زندان ها, دلواپسی و عصبی نگاه داشتن دائمی زندانيان سياسی برای تخريب و درهم شکستن تدريجی روحيه مقاومت در آنان بود. تقريبا روزی نبود که شاهد تغييراتی در داخل بند نباشيم. روزی هواخوری را قطع می کردند و روز ديگر کاردستی و سپس ورود روزنامه به بند ممنوع و يا ملاقات ها قطع می شدند. اين مجموعه تابعی از سياست زجرکش کردن و شکستن روحيه مبارزاتی زندانيان سياسی بود. اخروی رئيس زندان اصفهان و توتيان و زنجيره ای, بوذری و جان نثاری مسئول بند زنان سياسی از کارگزاران و معاونان وی بودند که سياستگذاری در درون بندها را بعهده داشتند و گفته می شد که حاجی بوذری خود در تيرباران زندانيان سياسی محکوم به مرگ شرکت مستقيم داشته است و هيچگاه نيز تنفر خود را از دگر انديشان پنهان نمی کرد. وی بارها پيش از دادگاهی شدن به زندانيان می گفت که حکم اعدامشان نوشته شده است و اعدامی هستند. در وجود اختلافات رفتاری در ميان بازجوها, زندانبانان و حضار! در اتاق شکنجه شک و شبهه ای نبود. اما در بسياری از اين افراد خشونت مقوله ای آميخته با ويژگی های اخلاقی و تربيتی بود. اين افراد به لحاظ سوابق خود پيش از انقلاب نيز در محلات و مناطق مسکونی خود به عناصر شرور و فاسد معروف بودند و اين امر از نظر زندانيان سياسی اصفهان, نجف آباد, سده, شهرضا و روستاهای کوچک دور و ناشناخته نبود. چاقوکشان و قداره بندانی که پس از ظهور جمهوری وحشت و ترور با پيوستن به نهادهای سرکوب رژيم و دستجات غير علنی و لباس شخصی ها به تمايلات رذيلانه و درنده خويانه خود جنبه قانونی داده و از مواهب حکومتی! نيز برخوردار می شدند. صفحاتی از کتاب سيمای شکنجه Copyright: gooya.com 2016
|