چهارشنبه 17 آبان 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

برويد قبر بخريد! گفت‌وگوی مسيح‌ علی‌نژاد با خواهر ستار بهشتی

ستار بهشتی
ستار بهشتی وبلاگ‌نويسی است که از مدت‌ها پيش به جرم نوشتن مطالبی در وبلاگش به حبس انداخته شده بود و سرانجام مأموران امنيتی خبر مرگ وی را بی‌هيچ گفت‌وگوئی به خانواده‌اش داده‌اند. خواهر او در گفت‌وگوئی با مسيح علی‌نژاد از بهت خانواده می‌گويد و فغان مادر ستار در پس‌زمينه می‌آيد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


خانواده ستار بهشتی می گويند: ستار هيچ گونه مريضی نداشت با پاهای خودش رفت زندان اما از پليس امنيت به ما زنگ زدند و گفتند برويد يک قبر بخريد و بعد بيايد جنازه ستار را ببريد. ستار به جرم بيگناهی رفت. ستار سالم بود....

ستار بهشتی وبلاگ نويس ۳۵ ساله ای بود که پيش از احضار شدن در وبلاگ خود نوشته است:
ديروز بنده را تهديد می کنند به مادرت بگو به زودی رخت سياه بايد بپوشد، دهان گشادت را نمی بندی می گويم کاری انجام نمی دهم که لازم به بستن دهانم باشد می گويند وراجی زياد می کنی، می گويم چيزی که می بينم و ميشنوم می نويسم، می گويند هرکاری بخواهيم می کنيم هررفتاری را انجام ميدهيم شما بايد خفه شويد و اطلاع رسانی نکنيد وگرنه خفه خواهيد شد بدون نام ونشان!

برخی از سايت ها نيز پيشتر از آثار ضرب و شتم بر بدن ستار بهشتی خبر داده بودند.

گفتگوی مسيح علی نژاد با خانواده ستار بهشتی را در مورد جزييات اين واقعه [بشنويد]:

خانم بهشتی در مورد ستار بهشتی بعد از اينکه سه شنبه خبر بازداشتش منتشر شد می خواستم ببينم آخرين اطلاع تان چه هست ظاهرا خبر خوبی دريافت نکرديد؟
- سه شنبه هفته گذشته دوازده ظهر آمدند ريختند توی خانه و برادرم را بردند. بدون هيچ جرمی و بدون هيچ مدرکی. هيچی هيچی.... پشت ماشين شان هم نوشته بود گروه سياسی فتا. همين و السلام. ما نه يک تماسی داشتيم. دست های برادرم را هم از پشت بسته بودند. ديروز يک آقايی به اسم نجفی آمده بود شماره من و شوهرم را گرفته بود که پيگير کار آقای ستار بهشتی بايد بيايد. ديروز می خواستند ماشين دنبال شوهرم بفرستند، شوهرم گفته خودش می رود. امروز صبح شوهرم رفته بود به او گفتند آقای ستار بهشتی مشکلی داشته، شوهرم گفت نه هيچ مريضی نداشت. واقعا هم برادرم هيچ مريضی نداشت، نه سيگاری می کشيد حتی يک قرص سر درد هم نمی خورد. بدش می آمد. فقط اضطراب داشت همين .

خب بعد از اين به همسر شما چه گفتند؟ آيا گفتند اتفاقی برای برادر شما در زندان افتاده است؟
- به شوهرم گفتند برويد مادر و خواهرش را آماده کنيد، قبر بخريد، فردا با ما هماهنگ کنيد بيايد کهريزک جنازه را تحويل بگيريد. همين و هيچ چی ديگه نمی دونيم.

آخرين باری که مادرتان توانستند با ستار صحبت کنند کی بود؟
- همان روز سه شنبه بود ساعت دوازه ظهر هيچ تماس ديگری با ما نداشت. هيچی.

آنطور که در خبرها خواندم محل زندگی شما رباط کريم بوده می توانم بپرسم برادر شما را کجا بردند و محل نگهداری برادر شما کجا بود؟
- آن روزی که آمده بودند مادرم گفته بود بچه مرا کجا می بريد گفته بودند تهران، مادرم گفته از کجا بفهمم ، مگر تهران کوچک است؟ آنها گفتند به شما خبر می دهيم به شما زنگ می زنيم. همين، هيچ چی نمی دونيم. من برادرم را نديدم.

آيا اصلا کسی به شما گفتند که برادر شما را به چه اتهامی دستگير کردند؟
- جرمی نداره نمی دانيم. به شوهرم گفتند خفه شو نپرس، برادرم اصلا شوهرم را نديده بود، فقط بچه مرا ديده بود و گفته بود هر موقع من بنيامين را می بينم انگار سحر را می بينم ...من برادرم را نديده بودم.

الان صدای گريه مادرتان را می شنوم آيا برای پيگيری جسد کاری کرديد؟
- من مادرم ناراحتی قلبی دارد، جنازه را نبيند می ميرد. مادر من دوام نمی آورد.

ممنونم می دانم شرايط خوبی نداريد ولی همين قدر توضيحی که داديد ممنونم، خودم هم تماس می گرفتم اميدوار بودم خبر دروغ باشد...
- گفتند قبر بخريد، قبر خريدن دروغ است. گفتند قبر بخريد، قبر خريدن دروغ است. برادرم ۳۵ سال داشت، سنی نداشت، برای چی؟ فقط بگيد برای چی برادرم مرد؟ تو را خدا به چه جرمی برادرم مرد. به جرم بی گناهی، به جرم بی گناهی ، به جرم بی گناهی ، به جرم بيگناهی اگه مرگ است، مرگ سياوش است. تا ابد زنده است. ما افتخار می کنيم. اگر واقعا برادرم به جرم بيگناهی رفته ما افتخار می کنيم به او. از حالا تا فردای قيامت من خواهر ستار بهشتی هستم. خوش به حالم. افتخارم....سرم بالاست برادرم قاچاقچی نبود، معتاد نبود، ناموس دزد نبود، ميهن فروش نبود، برادرم صاف و ساده از همه محل بيايد بپرسيد می گويند روی سر اين بچه قسم می خوريم.

می توانم بپرسم آيا برادر شما متاهل بود يا مجرد؟
- مجرد بود . برادرم پناه مادرم بود. پدر و مادرم از هم جدا شده بودند، برادرم نان آور خانه بود. کس و کار مادر من برادرم بود. مادر من مريضه. مادرم فراموشی و پوکی و استخوان شديد دارد. مادرم را برادرم دکتر می برد. قرص های مادرم را می داد. حال مادرم خيلی خراب است که سر هشت روز خبر مرگ برادرم را دادند. برو پيگير شو که برادرم مرا چی شد که مرد. کشتند؟ چی شد؟ چی شد؟ ما نمی دانيم. آخه برادر من صحيح و سالم بود. با پای خودش رفت دستبند زدند، سوار ماشين شد، حتی نگذاشتند يک کفش پايش کند.

مادر ستار بهشتی در انتهای مصاحبه می گويد:
من بچه ام را در راه خدا دادم، مادر اکبر محمدی، من بچه ام را در راه آنها دادم. بچه ام سالم بود، حتی يک قرص سر درد هم نمی خورد....با ستار از روزی که او را بردند حتی يک کلمه هم حرف نزدم حتی يک کلمه هم حرف نزدم.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016